یادداشت ملیکا🌱
1404/2/4
بسمالله. کتاب تاریخِ تمدن برگرفته از درسی بههمین عنوان، تدریسشده توسط استاد علی شریعتی در دانشگاه فردوسی مشهد است که دانشجویانش آنرا ضبط و از نوار پیادهکردهاند. پس کتاب خیلی مناسب عموم نیست و کمی نیاز به علاقه و آگاهی در زمینه تاریخ و جامعهشناسی دارد. شریعتی ابتدا به تعریف تمدن میپردازد: تمدن مجموعه ساختهها و اندوختههای معنوی و مادی جامعه انسانی است. و سپس عوامل ایجاد تمدن را برمیشمارد: محیط جغرافیایی_ عوامل نژادی_ غریزه انسان که موجودی تمدنساز است_ اراده و آفرینندگی انسان. در دو جامعه تمدن بهوجود نیامده: جاییکه زمین خشک و غیرقابل زیست بوده_ جاییکه طبیعت برکت فراوان داشته بنابراین نه کسی با کسی میجنگیده نه با طبیعت. پس جنگ با طبیعت نامساعد تمدن را بهوجود میآورد. سپس او تمییزی بین تمدن و فرهنگ قائل میشود و تعریفش از تمدن را تصحیح میکند: تمدن مجموعه اندوختهها و ساختههای مادی و معنوی در تاریخ انسان است؛ و فرهنگ مجموعه اندوختهها و ساختههای مادی و معنوی در یک قوم یا نژاد خاص، پس نمیتوانیم بگوییم تمدن اسلام یا مسیحیت یا غرب بلکه باید گفت تمدن قرن ۵ یا ۱۸، چون تمدن انتسابش به یک نژاد خاص نیست بلکه مربوط به بشریت است اما فرهنگ، خاص یک قوم است. اما آیا محیط جغرافیایی در تمدن موثر است؟ مکتب اصالت طبیعت یا ناتورالیسم به ما چه میگوید؟ تائوئیسم و ناتورالیسم که زیربنایش تائوئیسم است وظیفه انسان را یک چیز معین میکند: انطباق اراده انسان بر اراده طبیعت و قرارگرفتن در مسیر طبیعت. پس صنعت و شهرنشینی و تمدن، فضولی آدمی است در برابر طبیعت! شریعتی باز هم تعریفی که از تمدن داده را تصحیح میکند و میگوید: تمدن را از طرز فکر و بینش و درجه احساس مسئولیت و جهانبینی افراد میشود فهمید هرچند که سبک زندگی مادیاش پایین باشد، از این جهت حتی مثلا سیاهان گینه از پرتقالیها متمدنترند. تمدن یک مسئله انتقالی نیست بلکه یک خودجوشی خودآگاهانه است که باید جامعه را به آن مرحله بالا برد. در نهایت باید "انسان را تغییر داد نهاینکه وسائل زندگیاش را مدرن کرد." در فصل دوم شریعتی درباره تزهای مختلف در فلسفه تاریخ تمدنها سخن به میان میآورد: ۱) تعریف عامل تام، اقوی و متعدد: عدهای از فلاسفه به عامل تام معتقدند و و تنها یک عامل را باعث تغییر تمدن یا ایجاد تمدن میدانند، عده ای به عامل اقوی معتقدند یعنی تنها به یک عامل معتقد نیستند بلکه عوامل مختلف را در ایجاد تمدن موثر میدانند اما یک عامل قویتر است و عدهای به عوامل متعدد که در آن اقوی وجود ندارد معتقدند. ۲) مسئله قرارداد و غریزه: اینها همان عامل تام هستند، بعضی معتقدند که قوانین حاکم بر اجتماع "قرارداد" بین انسانهاست یا بعضی میگویند قرارداد نه، بلکه همهچیز روی غریزه شکل گرفت و این تصمیم علت همهچیز شد. ۳) مسئله تدافع و تهاجم: همه تمدنها زاده شدهاند، رشد کردهاند و در مرحله اوج خود در حال تهاجماند، کمکم احساس ضعف میکنند و وارد حالت تکاملی میشوند. ۴) اصل مهاجرت: در قرآن کلمه هاجروا بعد از آمنوا و پیش از جاهدوا آمده، یعنی اول ایمان به ایدئولوژی، بعد تکلیف مهاجرت است و سپس مبارزه. پس به محض اینکه گروهی ایمان تازهای پیدا میکند بهسادگی میتواند نابود شود و ناچارا وظیفهاش مهاجرت است. مهاجرت چند نوع است: مهاجرت متعهد (هجرت از محیط فاسد برای بازگشت پیروزمندانه به همان محیط فاسد)_ مهاجرت آزاد (شرایط بازگشت پیروزمندانه نیست ولی برای حفظ ایمان باید مهاجرت کرد)_ مهاجرت علمی (در قرآن حتی به مورخ دستور به مهاجرت داده شده)_ مهاجرت اقتصادی (اروپاییان زمانی به رشد اقتصادی رسیدند که وارد آسیا و آمریکا و آفریقا شدند)_ مهاجرت روانی و انسانی (هجرت انسان در درونش از آنچه هست به آنچه باید باشد). ۵) نوسان دائمی در دو قطب متناقض تمدنها و فرهنگها ۶) مسئله جغرافیا و نژاد: بهطور کلی عامل جغرافیا و نژاد، عامل اساسی تمدنساز نیست در عین حال که موثر است، بهمیزانی که انسان ضعیفتر است عامل جغرافیا و نژاد بر او مسلطتر است و بهمیزانی که انسان قوی میشود از جبر جغرافیایی کاسته میشود. ۷) نژادپرستی: در گذشته سیاستمداران و قلدران از برتری نژادی خود بر دیگران سخن میگفتند اما امروزه طبیب و فیزیولوژیست تز برتری نژاد سفید بر همه نژادها را میدهد! سپس شریعتی به منشاءهای تمدن میپردازد که به دستهبندیهای مختلف تقسیم شده اما چیزی که خودش بدان معتقد است سرچشمهگرفتن تمام تمدنها از یک نقطه واحد و وحدت نژادی است. ۸) اصل مبارزه با طبیعت: افرادی که شرایط طبیعی دشواری برای زندگی داشتهاند نیرومندتر و متمدنتر شدهاند. البته همهجا صرفا شرایط نامساعد کافی نبوده تا انسان را به تفکر و تسلط وا دارد. ۹) گرسنگی و عشق (نظریه شیلر): عشق یعنی کشش روحی و گرسنگی یعنی کشش مادی و شیلر میگوید چرخ جهان را گرسنگی و عشق میچرخاند. ۱۰) وحدت تاریخ: طرفداران وحدت تاریخ میگویند که تاریخ یک سیر مشخص دارد و تنوع تاریخ معنی ندارد. در بخش بعدی دکتر به مکاتب تاریخ و روش تحقیق آن میپردازد و متدی برای شناخت تاریخ ارائه میدهد: ۱) تقسیم تاریخ به دورههای مشخص ۲) شناخت هر دوره و رسیدن به تعریف جامعی از هر کدام ۳) انتقال و تحول، یعنی مقایسه این دورهها با یکدیگر و با دوره قبلی و بعدی خود، و مقایسه هر دورخ با دوره مشابهش در تاریخ جامعه دیگر ۴) رسم منحنی کلی شخصیت تاریخ ۵) تحلیل منحنیهای مختلف بهخصوص دو منحنی نظام اجتماعی و نظام فرهنگی ۶) شناخت تاریخ کلی بشری از طریق استقراء منحنی شخصیت یعنی مسیر تحول تاریخی جوامع گوناگون و استنباط قوانین حیات وقتی همین روش را برای تمام تمدنها و جوامع بهکار بریم و با درهمریختن و بررسی کردن نتایج همه تمدنها به حقیقت بزرگی بهنام تاریخ خواهیم رسید. فصل بعد به اهمیت شناخت اساطیر در تمدنها میپردازد و اساطیر را روح تمدن مینامد، زیرا اساطیر تاریخی است که انسان دوست داشت اینگونه اتفاق بیفتد ولی نشده است. اساطیر آینه تمامنمای بودنها و نبودنهای یک دوره اجتماعیست. بحث بعدی جامعهشناسی معرفتی است، اینکه شناختی که نسبت به جهان داریم آیا رابطهای با شکل جامعهای که در آن زندگی میکنیم دارد؟ شریعتی اعتقاد به ثنویت یا دوگانگی را زاده ایجاد مالکیت در جامعه و دو طبقه شدن جامعه میداند، بدین صورت که ابتدا جامعه بشری دارای یک ما است و رابطه افراد قبیله نسبت به هم مثل یک خانواده است (وحدت)، اما کمکم دو طبقه بهوجود میآید و من و دیگری که قبلا ما بودیم، در برابر هم قرار میگیریم. بعد از ایجاد ثنویت، طبقه حاکم برای توجیه این امر احتیاج به عاملی دارد که خلاء بین این دو قطب را پر کند پس این سه بُعد تشکیل میشود: مالکیت اقتصادی_ حکومت_ مذهب یا ملاء، مترف و رهبان. اینجاست که به تثلیث میرسیم. در بخش آخر مفصلا به تاریخ تمدن چین و مذهب تائوئیسم که از لائوتزو نشأت گرفته میپردازد، کمکم به کنفوسیوس و مکتب او میرسد و توضیحاتی از ادبیات و نمایش و هنر و معماری و چینیسازی چینیان ارائه میدهد.
(0/1000)
ملیکا🌱
1404/2/5
1