گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)

گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)

گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)

4.2
138 نفر |
46 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

351

خواهم خواند

44

شابک
0000000031390
تعداد صفحات
320
تاریخ انتشار
1396/3/7

توضیحات

کتاب گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)، نویسنده بهناز ضرابی زاده.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)

نمایش همه

یادداشت‌ها

          شخصا از افرادی هستم که از چاپ بی رویه و بدون پرداخت زندگی شهدا خسته ام. به نظرم یک کتاب اگر می خواهد زندگی یک شهید را روایت کند (که جدای اهمیت معنوی، بخش عظیمی از تاریخ این سرزمین است) نباید به روایت مادر یا همسر اکتفا کند. اما نمی توانم ارزشمندی این کتاب ها را انکار کنم. هر بار با نگاه منتقدانه ای نسبت به فرم سراغ این کتاب ها می روم و در نهایت ارزش خاطرات همه ی ضعف های فرمی را پوشش می دهد. نمی توانم انکار کرد که گلستان یازدهم از لحاظ فرمی اشکالات زیادی دارد، شاید در خیلی از قسمت ها خسته کننده باشد شاید ایده از انتها به ابتدا رفتن برای چنین کتابی چندان جالب نباشد. شاید جزییات زیادی ذکر کرده باشد. اما نمی شود این مساله را انکار کرد که ارزش محتوایی این کتاب ها می تواند ضعف های فرمی کتاب را پوشش بدهد.

حقیقت این است که قبل از خواندن «گلستان یازدهم» از شهید علی چیت سازیان فقط یک اسم شنیده بودم. حتی خواندن کتاب های مربوط به شهید همدانی هم سبب نشده بود که اطلاعات بیشتری راجع به این شهید کسب کنم و گلستان یازدهم اولین مواجهه من با فرمانده سپاه همدان بود.به نظرم اکتفا کردن به روایت همسر شهید آن هم برای فردی که نابغه اطلاعات عملیات بوده خیانت در حق تاریخ جنگ است. گلستان یازدهم و اغلب کتاب های روایت شده توسط همسران شهدا به زندگی شخصی اکتفا می کنند و در مورد زندگی حرفه ای شهدا مطلبی نمی گویند که کاملا طبیعی است. چون همسران در میدان های رزم همراه شهدا نبودند و هر آنچه بگویند هم صرفاً حاصل شنیده هاست. با این حساب بعد از خواندن  گلستان یازدهم تصمیم گرفتم سراغ کتاب «دلیل» بروم که روایت زندگی شهید از دید همرزمان است. و البته همچنان اعتقاد دارم ما برای روایت زندگی شهدا به کتاب هایی جامع احتیاج داریم که همه ابعاد زندگی خانوادگی، حرفه ای و حتی تحصیلی و شغلی آن ها را در بر بگیرد. نه اینکه برای خواندن هر بخش از زندگی یک شهید ناچار به خواندن کتابی متفاوت باشیم.

با وجود همه ی این انتقادات گلستان یازدهم برای من کتاب عزیزی بود، کتابی که بعد از پایانش احساس خوبی داشتم و خیلی چیزها مجدداً برایم یادآوری شد.
        

10

          "من بسیجی ام. یه بسیجی پیرو خط امام. فاصله ام با مرگ یه ثانیه اس."
🍃
بعضی از کتاب ها را آدم نمیداند درباره ی شان چه بنویسد و چگونه معرفی کند. گلستان یازدهم هم جز این گونه کتاب هاست که فقط در تعریف میتوانی به مخاطب بگویی: بخوان!!... 
نثر کتاب به سبب سبک "زندگی نامه" اجازه شرح بیشتر را نمیدهد.
گلستان یازدهم کتابی است که خواندنش خالی از لطف نخواهد بود...
چه لطفی بهتر از آشنایی با زندگی وسلوک و بندگی شهیدانی که ما زندگی حال و آینده مان را، حتی همین اوقات فراغت و آرامش و امنیت را به آن ها مدیونیم...
"زیاد آرزو نکنین، چون مرگ به آرزو های شما میخنده."
"کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفسش گیر نکرده باشد."
چنین خط هایی از کتاب تلنگرهایی میزند که ما را از خواب روزمره بیدار کرده و غفلت ما را نسبت به اهداف اصیل یادآور میشود...
شهید علی چیت سازیان در جایی از کتاب میگویند:
"تو زندگی من جنگ اولویت اوله، چون  امام تکلیف کرده ان جبهه ها را خالی نذارید، اگه این جنگ بیست سال هم طول بکشه، می مانم و می جنگم و از دین و ایمان و انقلاب دفاع می کنم."
        

11

          من درمورد شهید چیت‌سازیان هیچی نمیدونستم، تنها اطلاعاتم از ایشون این بود که اسمشون برام آشنا بود!!! حتی یادمم نمیاد کجا شنیده بودم اسمشون رو.
با چند صفحه اول و شروع کناب بغض کردم و انگیزه شد که زودتر بخونمش ولی اواسطش برام کند میگذشت ...
دلیلش رو نمیدونم
و مدام داشتم خودم رو با همسرشون مقایسه میکردم و میدیدم که طبیعیه که ایشون به همچین جایگاهی رسیدن و من اندر خم یک کوچه... ولی بازم برام کند گذشت ...
تا اینکه حدودا ۱۰۰ صفحه آخر کتاب (برای من توی طاقچه با سایز فونت تنظیم شدم ۳۶۸ صفحه بود ، یعنی حدودا از صفحه ۲۴۰) که اشکام شروع به ریختن کرد تااااااا پایانش...
این ۱۰۰ صفحه ، باعث خاص شدن کتاب برای من شد و دلم میخواست با تمام وجود و با صدای بلند گریه کنم و چه قدر سخت بود برام که خودمو کنترل کنم تا همسر و پسرم با صدای گریم و فین فینم از خواب بیدار نشن...
مخصوصا جاهایی که نوشته بود همسر و خانواده شهید بی صدا گریه میکردن....
در کل خیلی خوب بود😍😭
ولی حسم اینه که ضعیف نوشته شده بود
واقعا این آخرای کتاب بود که منو خیلی جذبش کرد...
حس میکنم جا داشت خاطره‌نگار خیلی قوی تر بنویسه!🤐
        

3

          چقدر به همسران شهدا بدهکاریم. طعنه های اطرافیان را تحمل کردند، با نجابت برخورد کردند، بچه هایشان را قهرمانانه بزرگ کردند.
دو فراز  فراموش نشدنی کتاب برای من:
۱-  ایام‌ تعطیلات نوروز در خانه های سازمانی دزفول ، شهید به همسرش می‌گوید فردا دوسه تا مهمان داریم. خانم هم یک قابلمه ماکارونی بار می‌گذارد که کفاف ۱۰ نفر را می‌داده. اما وقتی صدای یاالله شهید بلند میشود ، خانم سر بیرون می‌کند ، می بیند صفی در درحال ورود به منزل است که انتها ندارد.😳 
کل خانه او و خانه همرزم دیگر شهید که چسبیده به هم بوده پر می‌شود از مهمان.  خانم شهید و خانم آن همرزم شهید به فکر چاره می افتند که ناهار با یک قابلمه ماکارونی و این همه مهمان را چه کنند؟ آخرسر می‌روند هرچه سیب زمینی و تخم مرغ و آرد و پیاز داشته اند، آورده و کوکو سیب زمینی درست می‌کنند. بعد از پايان مهمانی ، شهید به خانمش میگوید الحمدلله خدا جور کرد و مهمانی خوبی شد و رزمندگانی که در ایام نوروز پیش خانواده هایشان نبودند را خوشحال کردیم☺️
همسرش می‌گوید آخر مرد تو به ما گفتی دو سه تا. نمی‌دانی چه استرسی کشیدم که این صف را دیدم.😐 شهید جواب می‌دهد وقتی به چند نفر تعارف کردم، کل لشگر خبر دار شدند و من هم دیگر رویم نشد چیزی بگویم، سوار وانت شدند و ...  😂
۲-همه می‌دانیم شهر مسکونی که بیشترین موشک و بمب و گلوله برآن فرود آمد دزفول است. اصلا به آن بلدالصواریخ ( شهر موشکها)  می‌گویند. ۱۷۶ موشک، ۲۵۰۰ بمب و گلوله به آن اصابت کرده است و همچنان مردمش تا آخر در شهر ماندند.😱
در این شرایط جنگی زهرا خانم همراه خانم همسایه ، بازار می‌رود و پارچه زمینه صورتی با آلبالوهای قرمز😍 می‌خرند و درون خانه موقتی سازمانی بتونی بمباران شده را با آن زیبا می‌کنند.🥰 پرده برای پنجره های شکسته، دامن برای گاز و سینک بدون کابینت ، پوشش برای دیوارهای زخمی می‌دوزند. این کار سبب افزایش روحیه همسایگان و همسرانشان می‌شود.💪 
        

18