یادداشت نورا
1401/9/21
کسی میتواند از سیم های خار دار دشمن عبور کند که از سیم های خاردار نفس خود عبور کرده باشد "علی چیت سازیان" این را که مینویسم دستانم میلرزد بغض راه گلویم را بسته است برایم سخت است نشاندن کلماتی که شرحی باشند برای شما مدت هاست کتاب را خواندم اما میدان کلماتم برای توصیف کتاب سبک است.... این کتاب روایتگر انتخاب دختری است برای زندگی... عقلش به او میگفت باید شریک زندگیه رزمنده ای مجاهد بشود که بتواند با این کار به انقلاب کمک کند اما عقل چه میفهمد که که غم هجران عاشق و معشوق طاقت فرسا است چه میفهمد دلتنگی یعنی چه چه میفهمد..... خط به خط کتاب غم عجیبی در ان نهفته است که شما را تا اخر کتاب همراهی میکند... غمی که شما را گرم نگه میدارد....غمی که آرزو میکنید تمام بشود ولی در عین حال نمی توانید دست از این غم عجیب بکشید غبطه میخورم به خانواده هایی که دغدغه ای بیش از یک زندگی معمولی را دارند درگیر متعلقات مادی نیستند و از تجملاتی که دست و پای ما را بسته است اصلا توجهی ندارند چون فهمیدند که زندگی فراتر از چیزی است که اکثر مردم برای نگه داشتنش دست به هر کاری میزنند.... دائم با خود میگویم آیا اینها انسان هستند یا فرشته..... کمی بعد ذهنم پاسخ میدهد اینها انسان بودند اما ما هنوز به آن درجه انسانیت نرسیده ایم علی آقا یک انسان بود یک مرد بی نقص اما چطور؟ علی اقا شما که راه شهادت رو به ما گفتی اما نگفتی چطور توانستی از فرشته ات بگذری؟ چطور توانستی از بچه ات که هنوز ندیدش بگذری بچه ای که یه عمر بهانه بابا را میگرفت.... از علی و فرشته که بگذریم کلمات کتاب بوی مادرانه میدادند مادرانه ای که دو جوان را تربیت کردند و شدند علی و فرشته و.... مادرانه ای که بعدها محمد علی را پرورش میدهند که هرگز حضور پدر را حس نکرده....ـ کتاب غریب نیست به قدری همراهیت میکند که سر از دزفول در میاری با ذهن غذا میخوری گرمای اهواز را لمس میکنی سر بچه ات را نوزاش میدهی و......
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.