یادداشت

گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)
        من درمورد شهید چیت‌سازیان هیچی نمیدونستم، تنها اطلاعاتم از ایشون این بود که اسمشون برام آشنا بود!!! حتی یادمم نمیاد کجا شنیده بودم اسمشون رو.
با چند صفحه اول و شروع کناب بغض کردم و انگیزه شد که زودتر بخونمش ولی اواسطش برام کند میگذشت ...
دلیلش رو نمیدونم
و مدام داشتم خودم رو با همسرشون مقایسه میکردم و میدیدم که طبیعیه که ایشون به همچین جایگاهی رسیدن و من اندر خم یک کوچه... ولی بازم برام کند گذشت ...
تا اینکه حدودا ۱۰۰ صفحه آخر کتاب (برای من توی طاقچه با سایز فونت تنظیم شدم ۳۶۸ صفحه بود ، یعنی حدودا از صفحه ۲۴۰) که اشکام شروع به ریختن کرد تااااااا پایانش...
این ۱۰۰ صفحه ، باعث خاص شدن کتاب برای من شد و دلم میخواست با تمام وجود و با صدای بلند گریه کنم و چه قدر سخت بود برام که خودمو کنترل کنم تا همسر و پسرم با صدای گریم و فین فینم از خواب بیدار نشن...
مخصوصا جاهایی که نوشته بود همسر و خانواده شهید بی صدا گریه میکردن....
در کل خیلی خوب بود😍😭
ولی حسم اینه که ضعیف نوشته شده بود
واقعا این آخرای کتاب بود که منو خیلی جذبش کرد...
حس میکنم جا داشت خاطره‌نگار خیلی قوی تر بنویسه!🤐
      

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.