کتاب تنهای های یک نفر رو نشون میده که به خاطرش مجبوره از بچگی تا سی سالگی با کسی دوست باشه که یه جورایی زورگوئه و مدام داره بهش باج میده
اواسط کتاب سیر عاشقانه ای پیش میاد که با عقاید اخلاقی ماها جور در نمیاد و این نقطه ضعفش بود که حالا که تو عاشق نامزد دوست صمیمیت شدی اشکالی نداره .چون دوستت رو یادت بیار که چقدر اذیتت کرده و عذاب وجدان نداشته باش
و عجیبیش اینجاست که بعد هفت سال یادش میفته من از دوران دانشگاهم دوست داشتم این پسر رو و الان دیگه مال من باشه بهتره
جاهایی که در مورد کتاب میگن داره نشون میده اعتماد به نفست باید زیاد باشه و اینها ،همه شون در راستای همون خیانته و اینکه زندگی من مهمه نه دیگران و در یک دهم آخر کتاب آورده شده
در کل توصیه نمی کنم چون ارزش نداره و چیز خاصی بهتون اضافه نمیشه
و من متاسفانه گیر کردم توی کتاب و فضولیم نذاشت نصفه رهاش کنم و می خواستم ببینم آخرش چکار می کنه
که این تنها نکته خوب کتاب بود از لحاظ نویسندگی ، که درگیر خودش می کرد مخاطب رو .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.