معرفی کتاب عاشقی به سبک ون گوگ اثر محمدرضا شرفی خبوشان

عاشقی به سبک ون گوگ

عاشقی به سبک ون گوگ

3.7
135 نفر |
69 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

215

خواهم خواند

48

شابک
9786006889061
تعداد صفحات
212
تاریخ انتشار
1393/2/29

توضیحات

کتاب عاشقی به سبک ون گوگ، نویسنده محمدرضا شرفی خبوشان.

لیست‌های مرتبط به عاشقی به سبک ون گوگ

پست‌های مرتبط به عاشقی به سبک ون گوگ

یادداشت‌ها

          عاشقی به سبک ون‌گوگ، سفری است پر پیچ و خم به دنیای جوانکی نقاش و ورود به خانه باغی بزرگ زیر کاج‌های بلند تهران؛ آنجا که کلاغ‌هایش چشم آدمیزاد را بیرون می‌‌‌کشند و قارقارشان با فرمان‌های ملکه در هم می‌آمیزد و کودکی ‌علیل را مجبور به بالا رفتن از یک شیروانی بلند می‌کند حتی اگر بمیرد و دیگر بچه ننه سوری نباشد.
آنجا که بوی رنگ از پالت‌های کنار بوم بلند می‌شود و با بوی تند اسید ریخته شده روی اجساد دخمه در هم می‌آمیزد. جایی که عاشقانه‌های البرز آهویی می‌شود گرفتار در دام دلبری‌های نازلی تا چون مار بوآ در خود بفشاردش و استخوانهایش را خرد کند.
آنجا که هم صدای فروخورده بابا کلیم لال را می‌شود شنید و هم عربده‌های سرتیپ، وقتی با چکمه رضاخانی‌اش چشم را از حدقه بیرون می‌اندازد.
جایی که قایق‌های دختر سرتیپ تنها با کندن پوست تنه کاج‌ها ساخته می‌شود؛ حتی اگر به قیمت انگشتهای خونی پسر کُلفت خانه باشد.
آنجا که دست‌های افتاده اجساد بر شانه گوریل یک جور تکان می‌خورد؛ چه از گلخانه ببینی‌اش چه از سگ‌دانی.
جایی که گردن‌های کشیده همه پرتره‌ها بوی اطاعت محض می‌دهد تا اخم بر پیشانی ملکه ننشیند.
جایی که معشوق کنار شانه‌های پسر جم قدم می‌زند و برق شادی در چشمهایش بیشتر از فشفشه‌های رها شده در آسمان باغ بدرخشد.
و البرز ماییم نه راوی داستان که وقتی هویت گمشده‌مان را یافتیم پوست انداختیم و مشت کوبیدیم به باد گلوی قورباغه‌ای که با پوست چروکیده‌اش زل زده بود به جایی که انگار ابدی و دست نیافتنی است، مشت کوبیدیم به گذشته‌ای که شلاق می‌کشید به تن رنجورمان حتی اگر مرده بودیم؛ حتی اگر خون از رگ‌های بی‌رنگمان پاشیده بود روی سنگفرش‌های خیابان ژاله. دیگر نمی‌خواستیم الاغ نازلی خانم باشیم و قرعه بیاندازند تا دارهای خالی وسط میدان، پوست گردن فرو افتاده‌مان را لمس کند.
نمی‌خواستیم نوچه‌های آریامهر نامی رویمان بگذارند که مثل سگ خسروخانی زیر بار حملش زوزه‌‌های دردناک بکشیم و تنها با تپانچه‌ای در سیاهچالی تاریک خفه شویم.
ما وارث کلمدلی و هاجر و فرهاد و باز  آقا بودیم وقتی فهمیدیم مشروطه دروغی بود که به خوردمان دادند که تنها شرط، سکوت بود و تسلیم حتی اگر دخترکمان را شبانه از آغوش مادر جدا می‌کردند و با صیغه‌ای حلال نوکری از نوکران اعلی حضرت می‌شد.
رگ غیرتمان نباید می‌جوشید حتی اگر نوکری مست به گرمابه زنان قدم می‌گذاشت و حتی اگر از گرسنگی سنگ به سینه بسته بودیم.
 درد در بیخ گلویمان تاول زده بود و فقط به تار بابابخشی پناه می‌بردیم و غصه‌هایمان را پای امامزاده می‌ریختیم؛ اما یک روز دل سپردیم به روایت دانای کل نامحدود و هویت زخم خورده‌مان را از دخمه تحقیر بیرون کشیدیم.
استاد محمدرضا شرفی خبوشان باورهای‌ ملی‌مان را به زیباترین شکل ممکن روی بوم رمان به تصویر کشیده و هر صفحه‌اش برای علاقه‌مندان به نوشتن یک کلاس عملی داستان‌نویسی است؛ چرا که استادانه از ظرفیت توصیف و صحنه و دیالوگ و تعلیق و شخصیت برای پیشبرد داستان استفاده کرده است.
خدا قوت استادترین.

#مولود_توکلی 
#معرفی_کتاب 
#محمدرضا_شرفی_خبوشان
#عاشقی_به_سبک_ون‌گوگ
#نامزد_جایزه_جلال_آل‌احمد
#نامزد_جایزه_قلم_زرین
#برگزیده_جایزه_ادبی_شهید_اندرزگو
#نامزد_جایزه_کتاب_سال_شهید_غنی‌پور
        

19

          داستان کتاب را از جایی که شروع شد خیلی دوستش داشتم. فکر نمیکردم کتابی باشد که نتوانم از دستم زمین بگذارم. خصوصا که اولین تجربه رمانِ مجازی خواندن بود برای کسی که عاشق صدای ورق زدن کتاب است.
در سراسر کتاب ، ارجاعات به گذشته یا به اصطلاح فلش بَک ها بسیار به‌جا و دوست داشتنی بود و ضمناً ایهام ایجاد می‌کرد و خلق معنا.
 مکان‌ها زنده ترسیم شدند و استفاده به‌جایی از آنها شد مثل دخمه و چاه عمیقی که هرچه خاک می‌ریختند پُر نمی‌شد.
از فصل سوم که داستان در حالت دانای کل قرار گرفت_ گرچه الگوی جالبی برای یک هنرجوی نویسندگی بود_ اما سطح کتاب برایم خیلی فرق کرد. تا یک جاهایی اصلا نمیدانستم قضیه از چه قرار است و کلمدلی که بود یکهو پرید وسط داستان. انگار نویسنده داشت مهارتش در عهد قاجاری‌نویسی را به رُخ می‌کشید، و البته چقدر هم پرمغز و روان بود.
اما هم چنان ، به نظر می رسد فصل آخر وصله پینه شده به کتاب‌.
کتابِ بسیار شایسته ای بود برای خواندن و الگو گرفتن.
        

2

          کتاب بی‌خودی بود. پر از فحش‌های چهارواداری که تا حالا نه شنیده بودم نه دیده بودم (و مونده‌ام چرا ارشاد به وجود این الفاظ تو کتاب ایراد نمی‌گیره؟ نویسنده اگر معروف بود هر چرتی رو باید بیاره رو کاغذ و همه به‌به و چه‌چه کنند؟)
پر از توصیفات همراه فحش و حال به هم زن.
تاریخی که نویسنده می‌خواد به خورد مخاطب بده، لابه‌لای نثر قاراشمیش و به هم ریخته کتاب گم شده. حجم افاضات تاریخی هم اونقدر زیاده که مخاطب فقط با چشم تنگ کرده به صفحه کتاب نگاه می‌کنه و می‌گه خب که چی؟ می‌خوای بگی خیلی تاریخ‌دانی؟
نویسنده تاریخ رو از زمان ناصرالدین شاه و دختران قوچان تا انقلاب ۵۷ چپونده توی کتاب، در هر قسمت هم فقط اشاره‌ای.

فلش‌بک‌های کتاب درهم و برهمه. معلوم نیست داری چه زمانی رو می‌خونی، یک بند مال حاله، بند بعدی مال ۲۰ سال قبل، بند بعدش مال ۳ سال قبل، بند بعدش مال ۳ روز قبل. متن آشفتگی بسیار داره و بیشتر شبیه جریان ذهنی یک ذهن آشفته است که داره تند تند محتویاتش رو خالی می‌کنه روی کاغذ تا به آرامش برسه!!

در مجموع اگر نخونید هیچ چیزی رو از دست ندادید!!
        

11

15

          یک عاشقانه‌ی نجیب

«اصلاً به من چیزی نگو. تو برایم ملکه‌ای بودی که باید ستایش شوی. من آموخته شدم که دوست داشتنت را کتمان کنم؛ آن قدر که حتی برای خودم بهتر از تو و دیگران کتمانش کردم. آموخته شدم تو را همان طور نگاهت کنم که دوست داری؛ نه آن طور که دوست دارم.» - بخشی از متن کتاب
سال‌ها بود عاشقانه‌ی نوشته‌ی یک نویسنده‌ی مرد این‌قدر به دلم ننشسته بود. شاید عبارت عاشقانه‌ی نجیب بهترین توصیف برای بخش‌های عاشقانه‌ی «عاشقی به سبک ون‌گوگ» باشد. 
هرچند که با وجود چنین نامی، محمدرضا شرفی خبوشان صرفا رمانی عاشقانه ننوشته است، بلکه رمانی با رنگ و بوی مقاومت، در دو برهه زمانی حوالی انقلاب اسلامی و بخشی در دوران رضا خان نوشته است.
عمده‌ی داستان آمیخته با فضای ذهنی عاشقانه البرز، قهرمانِ داستان، می‌گذرد. داستان علی‌رغم وجود بخش‌هایی که به کشتار و شکنجه‌های مربوط به انتهای دوران پهلوی است، زبانی شیوا، هنرمندانه و پُر لطافت دارد، گویی نه رمان، که یک اثری تماما هنری است. از این جهت رمان را بسیار پسندیدم. هرچند عاقبت عشق البرز برایم کمی قابل درک و پذیرش نبود. 
بخشی از کتاب که در زمان رضاخان رخ داد، اگر چه خالی از لطف نبود اما نبودش هم خللی به بخش اصلی کتاب وارد نکرد. البته چرخش شدید زبان، از یک زبان روان و معیار به زبان لهجه‌دار و قدیمی کمی برایم آزاردهنده بود، به ویژه که ناآشنایی با لهجه سرعت خوانش‌ام رو به شدت کم کرد. با این همه در نوع خودش لذت‌بخش بود.
اگر اهل رمان خواندن هستید، به ویژه از تجربه یک نگاه عاشقانه جدید لذت می‌برید، خوانش این کتاب را به شما توصیه می‌کنم.
این کتاب توسط نشر شهرستان ادب چاپ شده است.
        

5

          ون‌گوگ نقاش بود. «عاشقی به سبک ون‌گوگ» اما روایت البرز است. البرز نقاش، که عاشقی پایش را به لانه‌ی سگ کشیده است. حالا وسط سگدانی نشسته و سگ پشت گوشش را لیس می‌زند. حالش بد است و به نازلی فکر می‌کند؛ به دختر اربابش که از او خواسته زاغ سیاه پدرش را چوب بزند.
کتاب را با جمع مبنایی‌ها و حلقه کتاب دهم خواندم. داستان با تعلیق خوبی شروع می‌شود. برای کشف رابطه‌ی البرز و نازلی خواننده را همراه می‌کند. اما توصیفات و فلش‌بک‌های داستان روند رسیدن به جواب را کند می‌کند. 
زمان حال داستان روزهای منتهی به انقلاب ۵۷ است. اما فلش‌بک‌ها از رضاخان و گاهی از مظفرالدین شاه هم سرچشمه می‌گیرد. 

کتاب را پیشنهاد می‌دهم؟! 
از اول، رابطه‌ام با کتاب یک حالت چگونگی بود. لذت می‌بردم و کلافه می‌شدم. این چگونگی تا پایان کتاب ماند و برای همین به امتیاز ۳ از ۵ رضایت می‌دهم.
 اگر از آن دسته کتاب‌خوان‌هایی هستید که از مسیر لذت می‌برید بخوانیدش. توصیفات و تصویرسازی‌های کتاب محشرند. نویسنده با هنرمندی حال خوب و بد شخصیت را زیرپوست خواننده جاری می‌کند. جایی از کتاب تهوع دور دلم پیچید، جایی چندشم شد و پوست مرغی شدم، جایی عشق ضربان قلبم را بالا برد و جایی تلخی تحقیر روزم را خراب کرد.
خلاصه که از آن کتاب‌هایی ست که بعضی صحنه‌هایش تا آخر عمر یادم می‌ماند.
اما اگر از آن‌هایی هستید که مقصد و هدف کتاب برای‌تان مهم است نه مسیر، سراغش نروید. حوصله تان سر می‌رود و همان وسط‌ها رهایش می‌کنید. 
راستی اگر ادب و نزاکت خط قرمزتان است هم  این کتاب گزینه‌ی خوبی برای‌تان نیست. نویسنده برای در آوردن لحن تیمسارهای زمان شاهی خط قرمزهای اخلاقی را گه گاه زیرپا می‌گذارد. 
        

12

          عاشقی به سبک ونگوگ، داستان البرز است، البرزی که از زمان تولد به خاطر کوتاه بودن یک پایش می لنگد و پدرش باغبان باغ یک سرتیپ است. سرتیپ کسی است که در سرنوشت البرز نقش مهمی را بازی می کند، او البرز را میفرستد تا به دنبال علاقه اش یعنی نقاشی برود. اما البرز عاشق دختر او شده و حتی برای این عشق حاضر می شود تا جاسوسی پدر را برای دخترش بکند. اما این کار باعث می شود حقایق زیادی برای او روشن شود، حقایقی که روی جدیدی از زندگی را به البرز نشان می دهد....

نمیدونم چرا گاهی نمیتونم معرفی برای کتابهایی که خیلی دوست دارم بنویسم، این کتاب هم جزو همان دسته بود و بالاخره بعد ماه ها تصمیم گرفتم ازش بنویسم. اما به این خلاصه داستان اکتفا نکنید چون کتاب فراتر از این هاست.
اولین کتاب از این نویسنده بود که میخوندم و برای من جزء آن دسته از کتاب ها بود که با خواندنش به وجد می آمدم و با هر توصیف نویسنده هیجان زده می شدم. انقدر که توصیفات کتاب زنده بودند و به خوبی می شد درکشان کرد. 

کتاب سه فصل دارد و باید از هر فصل چند صفحه بخوانید تا داستان و ماجرای آن قسمت دستتان بیاید. نویسنده وسط توضیح زمان حال یک باره سر از گذشته در می آورد و گاهی حتی آینده، البته این موضوع هم بعد از خواندن چند صفحه ای عادی می شود. ماجراهای کتاب مربوط به سال پنجاه و هفت است و فصل آخر مربوط می شود به چندین سال قبل از آن. نویسنده با استفاده از داستان البرز نقدش به حکومت پهلوی را نشان داده و در کنار این ها از هنر نقاشی و سبک ها و اسم ها هم به خوبی بهره گرفته است.

در کل میتوانم بگویم کتاب خاصی است و اگر میخواهید بخوانید پیشنهاد میکنم ابتدا از طاقچه نمونه اش را بخوانید تا ببینید اصلا مورد پسندتون هست یا نه.

این را هم اضافه کنم که کتاب برنده ی جایزه ادبی شهید اندرزگو و نامزد جایزه ادبی جلال آل احمد، نامزد جایزه قلم زرین و نامزد جایزه کتاب سال شهید غنی پور شده است.
        

16