معرفی کتاب عاشقی به سبک ون گوگ اثر محمدرضا شرفی خبوشان

عاشقی به سبک ون گوگ

عاشقی به سبک ون گوگ

3.7
132 نفر |
69 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

207

خواهم خواند

47

شابک
9786006889061
تعداد صفحات
212
تاریخ انتشار
1393/2/29

توضیحات

کتاب عاشقی به سبک ون گوگ، نویسنده محمدرضا شرفی خبوشان.

لیست‌های مرتبط به عاشقی به سبک ون گوگ

پست‌های مرتبط به عاشقی به سبک ون گوگ

یادداشت‌ها

          عاشقی به سبک ون‌گوگ، سفری است پر پیچ و خم به دنیای جوانکی نقاش و ورود به خانه باغی بزرگ زیر کاج‌های بلند تهران؛ آنجا که کلاغ‌هایش چشم آدمیزاد را بیرون می‌‌‌کشند و قارقارشان با فرمان‌های ملکه در هم می‌آمیزد و کودکی ‌علیل را مجبور به بالا رفتن از یک شیروانی بلند می‌کند حتی اگر بمیرد و دیگر بچه ننه سوری نباشد.
آنجا که بوی رنگ از پالت‌های کنار بوم بلند می‌شود و با بوی تند اسید ریخته شده روی اجساد دخمه در هم می‌آمیزد. جایی که عاشقانه‌های البرز آهویی می‌شود گرفتار در دام دلبری‌های نازلی تا چون مار بوآ در خود بفشاردش و استخوانهایش را خرد کند.
آنجا که هم صدای فروخورده بابا کلیم لال را می‌شود شنید و هم عربده‌های سرتیپ، وقتی با چکمه رضاخانی‌اش چشم را از حدقه بیرون می‌اندازد.
جایی که قایق‌های دختر سرتیپ تنها با کندن پوست تنه کاج‌ها ساخته می‌شود؛ حتی اگر به قیمت انگشتهای خونی پسر کُلفت خانه باشد.
آنجا که دست‌های افتاده اجساد بر شانه گوریل یک جور تکان می‌خورد؛ چه از گلخانه ببینی‌اش چه از سگ‌دانی.
جایی که گردن‌های کشیده همه پرتره‌ها بوی اطاعت محض می‌دهد تا اخم بر پیشانی ملکه ننشیند.
جایی که معشوق کنار شانه‌های پسر جم قدم می‌زند و برق شادی در چشمهایش بیشتر از فشفشه‌های رها شده در آسمان باغ بدرخشد.
و البرز ماییم نه راوی داستان که وقتی هویت گمشده‌مان را یافتیم پوست انداختیم و مشت کوبیدیم به باد گلوی قورباغه‌ای که با پوست چروکیده‌اش زل زده بود به جایی که انگار ابدی و دست نیافتنی است، مشت کوبیدیم به گذشته‌ای که شلاق می‌کشید به تن رنجورمان حتی اگر مرده بودیم؛ حتی اگر خون از رگ‌های بی‌رنگمان پاشیده بود روی سنگفرش‌های خیابان ژاله. دیگر نمی‌خواستیم الاغ نازلی خانم باشیم و قرعه بیاندازند تا دارهای خالی وسط میدان، پوست گردن فرو افتاده‌مان را لمس کند.
نمی‌خواستیم نوچه‌های آریامهر نامی رویمان بگذارند که مثل سگ خسروخانی زیر بار حملش زوزه‌‌های دردناک بکشیم و تنها با تپانچه‌ای در سیاهچالی تاریک خفه شویم.
ما وارث کلمدلی و هاجر و فرهاد و باز  آقا بودیم وقتی فهمیدیم مشروطه دروغی بود که به خوردمان دادند که تنها شرط، سکوت بود و تسلیم حتی اگر دخترکمان را شبانه از آغوش مادر جدا می‌کردند و با صیغه‌ای حلال نوکری از نوکران اعلی حضرت می‌شد.
رگ غیرتمان نباید می‌جوشید حتی اگر نوکری مست به گرمابه زنان قدم می‌گذاشت و حتی اگر از گرسنگی سنگ به سینه بسته بودیم.
 درد در بیخ گلویمان تاول زده بود و فقط به تار بابابخشی پناه می‌بردیم و غصه‌هایمان را پای امامزاده می‌ریختیم؛ اما یک روز دل سپردیم به روایت دانای کل نامحدود و هویت زخم خورده‌مان را از دخمه تحقیر بیرون کشیدیم.
استاد محمدرضا شرفی خبوشان باورهای‌ ملی‌مان را به زیباترین شکل ممکن روی بوم رمان به تصویر کشیده و هر صفحه‌اش برای علاقه‌مندان به نوشتن یک کلاس عملی داستان‌نویسی است؛ چرا که استادانه از ظرفیت توصیف و صحنه و دیالوگ و تعلیق و شخصیت برای پیشبرد داستان استفاده کرده است.
خدا قوت استادترین.

#مولود_توکلی 
#معرفی_کتاب 
#محمدرضا_شرفی_خبوشان
#عاشقی_به_سبک_ون‌گوگ
#نامزد_جایزه_جلال_آل‌احمد
#نامزد_جایزه_قلم_زرین
#برگزیده_جایزه_ادبی_شهید_اندرزگو
#نامزد_جایزه_کتاب_سال_شهید_غنی‌پور
        

19

15

          یک عاشقانه‌ی نجیب

«اصلاً به من چیزی نگو. تو برایم ملکه‌ای بودی که باید ستایش شوی. من آموخته شدم که دوست داشتنت را کتمان کنم؛ آن قدر که حتی برای خودم بهتر از تو و دیگران کتمانش کردم. آموخته شدم تو را همان طور نگاهت کنم که دوست داری؛ نه آن طور که دوست دارم.» - بخشی از متن کتاب
سال‌ها بود عاشقانه‌ی نوشته‌ی یک نویسنده‌ی مرد این‌قدر به دلم ننشسته بود. شاید عبارت عاشقانه‌ی نجیب بهترین توصیف برای بخش‌های عاشقانه‌ی «عاشقی به سبک ون‌گوگ» باشد. 
هرچند که با وجود چنین نامی، محمدرضا شرفی خبوشان صرفا رمانی عاشقانه ننوشته است، بلکه رمانی با رنگ و بوی مقاومت، در دو برهه زمانی حوالی انقلاب اسلامی و بخشی در دوران رضا خان نوشته است.
عمده‌ی داستان آمیخته با فضای ذهنی عاشقانه البرز، قهرمانِ داستان، می‌گذرد. داستان علی‌رغم وجود بخش‌هایی که به کشتار و شکنجه‌های مربوط به انتهای دوران پهلوی است، زبانی شیوا، هنرمندانه و پُر لطافت دارد، گویی نه رمان، که یک اثری تماما هنری است. از این جهت رمان را بسیار پسندیدم. هرچند عاقبت عشق البرز برایم کمی قابل درک و پذیرش نبود. 
بخشی از کتاب که در زمان رضاخان رخ داد، اگر چه خالی از لطف نبود اما نبودش هم خللی به بخش اصلی کتاب وارد نکرد. البته چرخش شدید زبان، از یک زبان روان و معیار به زبان لهجه‌دار و قدیمی کمی برایم آزاردهنده بود، به ویژه که ناآشنایی با لهجه سرعت خوانش‌ام رو به شدت کم کرد. با این همه در نوع خودش لذت‌بخش بود.
اگر اهل رمان خواندن هستید، به ویژه از تجربه یک نگاه عاشقانه جدید لذت می‌برید، خوانش این کتاب را به شما توصیه می‌کنم.
این کتاب توسط نشر شهرستان ادب چاپ شده است.
        

5

          ون‌گوگ نقاش بود. «عاشقی به سبک ون‌گوگ» اما روایت البرز است. البرز نقاش، که عاشقی پایش را به لانه‌ی سگ کشیده است. حالا وسط سگدانی نشسته و سگ پشت گوشش را لیس می‌زند. حالش بد است و به نازلی فکر می‌کند؛ به دختر اربابش که از او خواسته زاغ سیاه پدرش را چوب بزند.
کتاب را با جمع مبنایی‌ها و حلقه کتاب دهم خواندم. داستان با تعلیق خوبی شروع می‌شود. برای کشف رابطه‌ی البرز و نازلی خواننده را همراه می‌کند. اما توصیفات و فلش‌بک‌های داستان روند رسیدن به جواب را کند می‌کند. 
زمان حال داستان روزهای منتهی به انقلاب ۵۷ است. اما فلش‌بک‌ها از رضاخان و گاهی از مظفرالدین شاه هم سرچشمه می‌گیرد. 

کتاب را پیشنهاد می‌دهم؟! 
از اول، رابطه‌ام با کتاب یک حالت چگونگی بود. لذت می‌بردم و کلافه می‌شدم. این چگونگی تا پایان کتاب ماند و برای همین به امتیاز ۳ از ۵ رضایت می‌دهم.
 اگر از آن دسته کتاب‌خوان‌هایی هستید که از مسیر لذت می‌برید بخوانیدش. توصیفات و تصویرسازی‌های کتاب محشرند. نویسنده با هنرمندی حال خوب و بد شخصیت را زیرپوست خواننده جاری می‌کند. جایی از کتاب تهوع دور دلم پیچید، جایی چندشم شد و پوست مرغی شدم، جایی عشق ضربان قلبم را بالا برد و جایی تلخی تحقیر روزم را خراب کرد.
خلاصه که از آن کتاب‌هایی ست که بعضی صحنه‌هایش تا آخر عمر یادم می‌ماند.
اما اگر از آن‌هایی هستید که مقصد و هدف کتاب برای‌تان مهم است نه مسیر، سراغش نروید. حوصله تان سر می‌رود و همان وسط‌ها رهایش می‌کنید. 
راستی اگر ادب و نزاکت خط قرمزتان است هم  این کتاب گزینه‌ی خوبی برای‌تان نیست. نویسنده برای در آوردن لحن تیمسارهای زمان شاهی خط قرمزهای اخلاقی را گه گاه زیرپا می‌گذارد. 
        

12

          عاشقی به سبک ونگوگ، داستان البرز است، البرزی که از زمان تولد به خاطر کوتاه بودن یک پایش می لنگد و پدرش باغبان باغ یک سرتیپ است. سرتیپ کسی است که در سرنوشت البرز نقش مهمی را بازی می کند، او البرز را میفرستد تا به دنبال علاقه اش یعنی نقاشی برود. اما البرز عاشق دختر او شده و حتی برای این عشق حاضر می شود تا جاسوسی پدر را برای دخترش بکند. اما این کار باعث می شود حقایق زیادی برای او روشن شود، حقایقی که روی جدیدی از زندگی را به البرز نشان می دهد....

نمیدونم چرا گاهی نمیتونم معرفی برای کتابهایی که خیلی دوست دارم بنویسم، این کتاب هم جزو همان دسته بود و بالاخره بعد ماه ها تصمیم گرفتم ازش بنویسم. اما به این خلاصه داستان اکتفا نکنید چون کتاب فراتر از این هاست.
اولین کتاب از این نویسنده بود که میخوندم و برای من جزء آن دسته از کتاب ها بود که با خواندنش به وجد می آمدم و با هر توصیف نویسنده هیجان زده می شدم. انقدر که توصیفات کتاب زنده بودند و به خوبی می شد درکشان کرد. 

کتاب سه فصل دارد و باید از هر فصل چند صفحه بخوانید تا داستان و ماجرای آن قسمت دستتان بیاید. نویسنده وسط توضیح زمان حال یک باره سر از گذشته در می آورد و گاهی حتی آینده، البته این موضوع هم بعد از خواندن چند صفحه ای عادی می شود. ماجراهای کتاب مربوط به سال پنجاه و هفت است و فصل آخر مربوط می شود به چندین سال قبل از آن. نویسنده با استفاده از داستان البرز نقدش به حکومت پهلوی را نشان داده و در کنار این ها از هنر نقاشی و سبک ها و اسم ها هم به خوبی بهره گرفته است.

در کل میتوانم بگویم کتاب خاصی است و اگر میخواهید بخوانید پیشنهاد میکنم ابتدا از طاقچه نمونه اش را بخوانید تا ببینید اصلا مورد پسندتون هست یا نه.

این را هم اضافه کنم که کتاب برنده ی جایزه ادبی شهید اندرزگو و نامزد جایزه ادبی جلال آل احمد، نامزد جایزه قلم زرین و نامزد جایزه کتاب سال شهید غنی پور شده است.
        

16

          
عاشقی به سبک ونگوگ را صوتی گوش دادم . بخشی از کتاب را خود شرفی خبوشان خواند... اولش توی ذوقم خورد و بعد دیدم صدای خش دارش چه قدر  برای خواندن فصول آخر داستان مناسب است.

داستان از عشق یک نوکرزاده به دختر ارباب شروع می‌شود .عشقی که جریان حیات است در رگهای جوان. البرز و نازلی داستان را شروع می‌کنند اما گمان نکنید با یک داستان عاشقانه عادی طرفید، داستان طوری تمام می‌شود که لب به تحسین نویسنده باز می‌کنید!
تعریفی های کتاب زیاد است و درظرفیت  یادداشت کوتاه نمی‌گنجد ، جمع‌ جورش می‌شود:
 زبان و نثر پخته و یکدست، دیالوگهای داستانی درجه یک، تصاویر داستانی و توصیفاتی که کم از فیلم دیدن ندارد،استفاده از نمادها و نشانه‌ها با هنرمندی و قدرت، پیرنگ بی نقص، فرم پیچیده و پر تعلیق داستانی و در آخر شخصیت پردازی‌هایی که به جان اثر نشسته است.

کتاب در هر مرحله از پیشرفت پیرنگ، به واسطه شکست خط زمانی، خواننده را هوشیار نگه می‌دارد و او را متوجه این نکته می‌کند که هرچه گفته می‌شود و هر نامی ذکر می‌شود جایی در داستان رسالتی بر دوش دارد. این پیچیدگی ناشی از تفاخر یک نویسنده جویای نام نیست که بی جهت روایتی بنویسد غیر قابل فهم و دشوار، بلکه بخشی از طرحی ساختارمند رمان است که بابت تک تک جملات آن فکر شده است.

نویسنده اگر خام دست باشد و فقط در مسیر تقلید از بزرگان ،حتی اگر مقلد خوبی باشد، نمی تواند داستان را از نظر محتوا غنا بخشد و شرفی خبوشان با این کتاب ثابت کرد از این دسته نیست.

او می داند چه می‌خواهد بگوید، به موقع و درست روایت می‌کند تا تاثیر شگرف خود را بر مخاطب بگذارد و او را به مقام کشف و شهود در جهان داستان برساند.
گام به گام و تدریجا دریچه‌های اطلاعات را در همان فرم پیچیده با شکست‌های فراوان خط زمان، می گشاید و لذت غور کردن در عالم داستان را به مخاطب هدیه می‌کند.

از نکاتی که در این کتاب آزارم داد بی‌پروایی نویسنده در نزدیک شدن به خط قرمزهای شخصی بنده بود؛
 توصیفات بسیار روشن و دقیق از ارتباط و نزدیکی با سگ و بیان حالات او و همچنین کاربرد ناسزاهای درشت و سنگین که گوش از شنیدن آن داغ می‌کند، از آن جمله اند. این موارد با اینکه مطلوب من نبود ولی به خاطر ریز بینی و تحقیق دقیق پیرامون تیپهای مختلف آدمها به نوبه خود ارزشمند است و پایه‌های رمان را قوام بخشیده و اثر را باور پذیرتر کرده است.همچنین در فصول ابتدایی کار، گفتگوهای تخصصی البرز و نازلی پیرامون هنر نقاشی ، داستان را از ریتم انداخت و جا داشت این بخش‌ها کوتاه‌تر شود.

برترین نکته درخشان رمان عاشقی به سبک ونگوگ، ساخت نظام نمادها و نشانه است که بار انتقال محتوای مورد نظر نویسنده به مخاطب را به دوش می‌کشد و الحق جای تحسین دارد. از بین آنها می توان به دخمه، تولد نوزاد، شراب و لنگی پای شخصیت و ...اشاره کرد. این آثار قابلیت تحلیل و واکاوی دقیق را برای کشف درون‌مایه و لایه های مختلف داستانی را دارا هستند و می توان در مورد هنر نگارش آن قلم فرسایی کرد.

از ۵ امتیاز، کتاب را لایق ۴.۵ می‌دانم و این کسر هم به دلیل ذکر شده در متن  است.
        

14

           .
🔸از دخمه برمی‌آیند و به دخمه فرو می‌روند.🔸

عاشقی به سبک ونگوک داستان یک دخمه نامتناهی‌ست. از دل تاریخ تاریک ایران زمین. 
داستان اول، راوی اول شخص است. البرزخان.
ازلانه‌ی متعفن سگ شروع می‌شود، موازی با توصیفات نمایشگاه‌های شیک، مدرن و پر رفت و آمد نقاشی، در تهران و پاریس. طعم انواع مشروب. پارتی‌های شبانه‌ی روشنفکرهای زمانه‌ای که دهه پنجاه می‌خوانیمش. 

در این کتاب واژه‌هایی آشنا در ناخودآگاه من از این دوره؛ ردیف شده‌اند. باغ. درخت. گل. تیمسار. شکار حیوانات وحشی. شلاق. شورلت، کاتلاس و بیوک‌های شیک و براق. لیستی ناتمام از نقاش‌های معلول. و عشقی به غلط.

خواننده محو هنردوستی پایتخت نشین‌های دهه پنجاه، آرام سُر می‌خورد به یک شگفتی وآشفتگی. شعارها شروع می شود. روی در و دیوار.
بی هویتی غلبه می‌کند. راوی داستان دوم می شود سوم شخص.
پرت می‌شویم میان کوه و سنگ و سرما. نا امنی‌های دوران مظفری، تا انقلاب مشروطه‌ای که طومارش در هم پیچیده شد. و شد زخم. 
داستان دوم شبیه #کلیدر است. ترجمه‌ی کلمات محلی سنگین و نامفهومی که #شرفی_خبوشان اینجا به کار می‌برد از عهده‌ی گوگل هم خارج است. داستان دوم سخت جلو می رود. شاید اینجا کتاب را کنار بگذارید. اما نگذارید. دخمه هنوز هست. 

البته که دیالوگ‌ها گاه طولانی می‌شود. چون راوی تاریخ است. بوی خون و اسارت کتاب را می‌گیرد. بوی بی پناهی و بی عدالتی عجیبی که بر مردم مظلوم این سرزمین رفته.
عاشقی به سبک ونگوک با قهرمان داستانش البرز، بن مایه‌اش تاریخ دردناکی‌ست؛ گذشته بر این سرزمین. داستان انقلابی به ثمر نشسته است از پس انقلابی زخم خورده.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . 

این بیان شرفی خبوشان است در مصاحبه‌ای با ایبنا:
«البرز فرزند شاهنامه است. البرز همه ما هستیم‌؛ همه ما. کافیست پدران ما و گذشته خودمان و تلاش آن‌ها را در طول تاریخ برای رسیدن به رهایی و آزادی برای حفظ داشته‌های خودشان و نگه‌داشت سرمایه‌ ارزشمند معنوی و پیدا کردن مراتب بالا و ایثاری که کردند، دریابیم.»

        

3

        در وهلهٔ نخست، اسم جذاب رمان کِششی برای خواندن ایجاد می‌کند. بعد هم شروع، که با آشنازدایی خواننده را وارد فضایی غریب می‌کند.
خَبوشان، مهارت بالایی در توصیف‌پردازی دارد و خط زمانیِ داستان را به هم می‌زند.
رفت‌وبرگشت‌های زمانی، نرم و روان هستند و گاهی با آمدن نشانه‌ها این تغییرات صورت می‌گیرند.
شاعرانگی در نثر و زبانِ رمان به چشم می‌خورد اما فصل آخر مثل یک وصلهٔ نچسب است. به نظر می‌رسد نثر سخت‌خوانِ این فصل وابسته به خطّهٔ خراسان است و از تجربهٔ زیسته نویسنده می‌آید. 

نویسنده در بخش‌های زیادی از کتاب، برای نمایاندنِ شخصیت‌ها، از فحش و بددهانی استفاده می‌کند که ممکن است آزاردهنده باشد. کتاب از این جهت برای نوجوانان مناسب نیست. ازطرفی دیالوگ‌های طولانیِ شخصیتی که پُرحرفی می‌کند هم خسته‌کننده است.
اطلاعاتی که نویسنده از نقاش‌ها و نقاشی داده، خیلی خوب بود؛ آدم را می‌بُرد به دلِ هنر و تاریخ نقاشی. اما درعین‌حال زیاد از حد بود؛ چون خطِ اصلی داستان در سویِ دیگری دنبال می‌شد.

ایدهٔ خط و ربط دادن شخصیتِ نقاشی پا کوتاه با هنرمندانی که عیب و نقص داشتند خیلی جالب بود. نویسنده در این باره می‌گوید:
"غیر از این‌که لنگان بودن شخصیت اول کتاب اشاره به همان فشل بودن و ساختار ناقص کشور هم دارد، می‌تواند به نوعی بیشتر از آن ما را ارجاع بدهد به بازماندن و لنگ زدن بخش زیادی از روشنفکران در عدم دریافتشان از آن چیزی که در کشور دارد رخ می‌دهد."

رمان «عاشقی به سبک ون‌گوگ» داستان عاشق شدن پسری جوان با سرگذشتی رازآلود را در روزهای اوج انقلاب روایت می‌کند. این رمان، دو موضوعِ عاشقی و زمینه‌های انقلاب را دنبال می‌کند و تاریخ را به داستانِ البرز گِره می‌زند. 
درواقع رمان، داستانِ شخصیتی است که به خودشناسی و هویت مستقل می‌رسد. از همان اول کتاب می‌توان حدس زد، کار به جایی می‌کشد که البرز خودش نازلی را رها کند.
نویسنده معتقد است:" عشق البرز به نازلی، بخش پررنگی از کتاب را تشکیل می‌دهد. به هر حال عشق یک مقوله درونی و حسی است؛ و می‌تواند به نوعی سرآغاز رسیدن به یک تحول عظیم باشد. ... این کنکاش‌ها و جست‌وجوکردن‌ها باعث می‌شود که او به دنبال هویت خودش بگردد و دریافتن هویت هم یعنی شخم زدن تاریخ که چه بودیم، چه هستیم و در چه جایگاهی قرار داریم. اصلا من کی هستم؟ این قصه خُب نمادین است."

فصل چهارم را دانایِ کل روایت می‌کند. درحالی‌که فصل‌های قبل از زبانِ البرز هستند.‌ نویسنده می‌گوید:" گویی که ما به یک دانای کل نیاز داریم تا ما را با هویت خود آشنا کند. گوش سپردن به دانایی که به چندوچون گذشتهٔ ما آگاه باشد ... اینجا، دانایِ کل فقط یک فنِّ روایتی نیست و خودش هم کمک می‌کند که مفهومی را به عهده بگیرد و نشانه‌ای است برای ایراد یک سخن و پیام‌؛ و تنها یک شیوهٔ روایتی و ساختاری بیرونی نیست."
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2