مرضیه پورچریکی

مرضیه پورچریکی

@marzieh.p
عضویت

آبان 1402

21 دنبال شده

29 دنبال کننده

                مترجم ادبی
مشتاق ادبیات کودک و نوجوان
اینستاگرام: marziehpch@
              

یادداشت‌ها

        رمان فانتزی نوجوانی که پای شخصیت‌های قصه‌های فولکلور را به دنیای امروز باز می‌کند تا به سهراب، نوجوان داستان، در حل چالش‌هایی نظیر طلاق، مهاجرت و حتی تا حدودی ارث و میراث کمک کنند.

خلاقیت، توصیفات و جان‌بخشی‌های نویسنده‌ تحسین برانگیز است. به طور مثال: خواب مثل ماهی بود و از چشم‌های او لیز خورد و فرار کرد. 

اما سوال اصلی آن است که آیا نوجوان امروز می‌تواند با این رمان ارتباط برقرار کند؟
 به نظر من خیر. در بهترین حالت شاید بتوان گفت کتاب برای همان نوجوان‌ سال‌های حوالی نود جالب توجه باشد. نوجوانی که در کودکی‌اش پای قصه‌های پدربزرگ و مادربزرگ‌ها نشسته و با ماه‌پیشونی، حسنی و نخودی آشنایی دارد. نوجوان امروز، به ندرت از پدربزرگ و مادر بزرگ قصه شنیده است و به نظر می‌رسد این شخصیت‌ها نمی‌توانند توجه او را به خود جلب کنند.

علاوه بر این گاهی حس می‌شود داستان با ضعف شخصیت‌پردازی همراه است. شخصیت اصلی داستان که انتظار می‌رود نوجوان باشد، در عمل کودک است. کودکی که می‌تواند منطق‌الطیر بخواند اما از طلاق چیزی نمی‌داند. همچنین پیرنگ داستان نیز گهگاه مشکلاتی دارد. به عنوان مثال، علت تغییر رفتار شخصیت بهزاد، پدر سهراب چندان مشخص نیست.

همچنین رفت و برگشت میان دنیای فانتزی و واقعی بدون هیچ واسطه و درگاهی انجام می‌شود. در ابتدا می‌توان چنین تصور کرد که نویسنده قصد دارد از ملحفه یا پتو به عنوان دروازه‌ای برای ورود به دنیای فانتزی استفاده کند، اما با ادامه‌ی داستان چنین تصوری نقش بر آب می‌شود.

#قصه
#فولکلور
#بینامتنیت
#اقتباس
#رمان
#فانتزی
#طلاق
#مهاجرت
      

3

        رمانی کلاسیک به قلم ژول ورن، که البته این نسخه‌ی نشر قدیانی، ترجمه‌ی کتاب اصلی نیست و در واقع ترجمه‌ای از نسخه‌ی بازنوشته شده‌ی این رمان است. به نظر می‌رسد به همین دلیل رمان جذابیت چندانی ندارد. توصیفات ضعیف‌اند و گاهی داستان کشش و جذابیت چندانی ندارد. اما در هر صورت می‌تواند خواننده را با این اثر مشهور آشنا کند.

فیلاس فاگ، مردی ثروتمند و به شدت منظم است که تصمیم می‌گیرند به همراه خدمتکار جدیدش، پاسپارتو، در هشتاد روز به دور دنیا بچرخد و چنان به برنامه‌ریزی خود مطمئن است که حاضر می‌شود با دوستانش بر سر این موضوع شرط ببند.

انتظار می‌رود موفقیت این سفر بیش از هر چیز، مدیون نظم و وقت‌شناسی آقای فاگ باشد، اما در میانه‌ی رمان، خواننده حس می‌کند عامل اصلی موفقیت آقای فاگ، ثروت اوست که به پشتوانه‌ی آن می‌تواند فیل بخرد، با پیشنهاد مبالغ هنگفت آدم‌ها را مجبور کند که طبق خواسته‌ی او عمل کنند و حتی با ناخدایی سرسخت، در وسط اقیانوس کشتی معامله کند. در آخر کار هم اشتباهی در محاسبه‌ی زمان دارد که از انسانی که به برنامه‌ریزی و توجه به وقت شهره است، بعید به نظر می‌رسد.

پ.ن: این کتاب هم از سری بلند‌خوانی‌های من و ضحی بود که توانست لحظاتی ما را از دنیای پر آشوب و اضطراب جنگ دور کند و فارغ از نگرانی‌های این روزها، ما را با فاگ، پاسپارتو، آدا و فیکس همراه کند.
      

4

        رمانی جذاب حول شخصیت پسری دوازده ساله به نام کریم، ساکن سرزمین‌های اشغالی، که عاشق فوتبال است.

الیزابت لرد، نویسنده‌ی نیوزلندی این رمان جذاب، توانسته است به خوبی در کنار نمایش بحران‌های دوران نوجوانی شخصیت اصلی داستان، حس اشغال و تجاوز را به مخاطب منتقل کند. او از آرزوهای پسر بچه‌ای نوشته است که مانعی بزرگ به نام اشغالگران را در پیش روی خود دارد؛ کسانی که حتی زمین بازی ساده را از کودکان این سرزمین دریغ می‌کنند.
اما نوجوانان رمان منفعل نیستند، برای آرزوهایشان می‌جنگند، مقاومت می‌کنند، تیر می‌‌خورند، اما امیدشان را از دست نمی‌دهند.

رمان ابعاد مختلف زندگی در سرزمین‌های اشغالی را به تصویر می‌کشد، از زندگی در اردوگاه‌ها، تا روستاها و شهرها، از مقاومت تا مهاجرت اجباری. از عاشق شدن تا جنگ با دست خالی.

تکه زمین کوچک استعاره‌ای زیبا از کل سرزمین اشغال شده است و تلاش برای حفظ و امید به آبادی آن، می‌تواند نشان‌دهنده‌ی امید مردم این کشور باشد؛ همان‌طور که ساکنان اردوگاه‌ها هنوز کلیدهای بزرگ فلزی خانه‌هایشان را نگه داشته‌اند و از دیوار خانه آویزان کرده‌اند؛ هر چند حالا برخی از آن خانه‌ها تخریب شده و ممکن است حاشیه‌ای از شهرهای جعلی رژیم اشغالگر باشند.

پ.ن: خواندن این رمان در زیر موشک‌باران تهران توسط رژیم متجاوز صهیونیستی و همراه شدن با کریم، از اتفاقات خاص زندگی‌ام بود. من در تهران، تجاوز، ترس، موج انفجار، صداهای مهیب، خوابیدن زیر شلیک پدافند و ... را زندگی کردم و شاید بتوان گفت این روزها، ذره‌ای از رنج مردم آن سرزمین را درک کردم؛ البته فقط ذره‌ای از آن را.

به امید روزی که اشغالگرها از صفحه‌ی روزگار محو شوند و قانون جنگل برچیده شود.
      

24

        #سفرنامه

گی دولیل نویسنده و طراح سفرنامه‌های مصور است. او تجربیات سفرهایش به کشورهایی با فضای سیاسی خاص را در قالب سفرنامه‌های مصور ارائه کرده است. 

در کتاب سرزمین مقدس با جزییات زندگی روزمره و تجربه‌ی شخصی این نویسنده‌ در طول مدت یک سال اقامتش در سرزمین‌های اشغالی آشنا می‌شویم. 

برجسته‌ترین ویژگی این کتاب آن است که از نظرگاه یک مسیحی اروپایی به جزئیات زندگی در این سرزمین پرداخته می‌شود؛ کسی که نه اهل خاورمیانه است و نه مسلمان و نه یهودی.

بهانه‌ی این سفر مأموریت همسر دولیل است که باید به عنوان یکی از اعضای سازمان پزشکان بدون مرز در این کشور مشغول به کار شود. او در طول یک سال اقامتشان ما را با مهد کودک‌ها، مدرسه‌ها، کلیساها، مهمانی‌ها، مردم و قوانین عجیب و غریب این منطقه تا حدی آشنا می‌کند.

البته برخی از بخش‌ها نکات مبهمی دارد و طبیعی است که نباید از چنین اثری انتظار داشته باشیم تا تمامی نکات را شرح دهد و ما را با تمامی قوانین و اصطلاحات آشنا کند. 
      

20

        شاید مسائل مطرح شده در داستان یکی از چالش‌های اساسی دنیای امروز باشد؛ دنیایی که در آن دیده شدن، شهرت و ثروت بسیار مطلوب است. آیا کسی که همه‌ی اینها را دارد و حتی با توانمندی خودش به این نقطه رسیده است، لزوما انسانی راضی و خوشبخت است؟

علاوه بر این، کتاب می‌تواند به بحث هویت نیز اشاره کند، شیری که هم از شیر بودن خسته شده و هم از آدم بودن. شیری که نمی‌داند باسلوق چیست، اما عاشقش می‌شود. شیری که آن‌قدر تغییر می‌کند و هویتش را فراموش می‌کند که حتی هم‌نوعانش را  نمی‌شناسد و روی آن‌ها تفنگ می‌کشد و ... 

گروه سنی پیشنهادی کانون، مثبت دوازده سال است. اما بعید به نظر می‌رسد دوازده ساله‌های امروزی به طور خودجوش این کتاب را دست بگیرند و بخوانند. آن‌ها اغلب دوست دارند رمان‌های قطور بخوانند تا کتاب‌خوان بودنشان را به گروه همسالان اثبات کنند.

اما لافکادیو نه تنها برای کودک و نوجوان، بلکه برای بزرگسالان نیز می‌تواند حرف‌هایی داشته باشد و آنان را به فکر وا دارد.

امیدوارم از خواندن این کتاب، که با زبان طنز شما را با مسائلی فلسفی رو به رو می‌کند، لذت ببرید.
      

28

        ای نام تو بهترین سرآغاز

دومین کتابی است که از آقای شاه‌آبادی می‌خوانم؛ اول «وقتی مژی گم شد» و حالا «دیلماج». نمی‌دانم سبک همیشگی ایشان است یا فقط در این دو کتاب است که خواننده حضور نویسنده را حس می‌کند و مرا یاد نوشته‌های پسامدرن می‌اندازد. 
به نظرم می‌شود این کتاب را اقتباس از نوع بازآفرینی، از تاریخ قلمداد کرد. چراکه نویسنده سعی کرده در قالب داستان، به وقایع برهه‌ای از تاریخ قاجار در حوالی مشروطه و نیز معرفی فراماسونری بپردازد. «شخصیت‌ها و حوادث این رمان همه نام و رنگی از واقعیت دارند، اما هیچ‌کدام واقعی نیستند.»
کتاب با عشق میرزا یوسف شروع می‌شود، اما عمر این ماجرای عاشقانه خیلی زود به سر می‌آید و فقط در انتهای کتاب اشاره‌ای به آن می‌شود. در واقع زندگی‌ پر فراز و نشیب میرزا یوسف، خیلی زود از حضور زنان خالی می‌شود. اما تغییر و تحول این شخصیت چنان عظیم است که اگر مشابه‌اش را در تاریخ و یا دور و برمان نداشتیم، شخصیت خلق‌شده برای‌مان باور‌پذیر نبود.
میرزا یوسف اهل کلمه و فلسفه و بحث و درس و هنر به جایی می‌رسد که سرکرده‌ی قشونی می‌شود که به غارت و آتش‌زدن اموال مردم می‌پردازند. او که شیفته‌ی مقالات میرزا ملکم خان در مطالبه‌ی قانون و آزادی بود، در جایی می‌ایستد که دستور می‌دهد زبان پنج نفر را «به جرم آن‌که کلمه مشروطه و آزادی از دهان‌شان خارج شده بود از پس حلق خارج کنند.» و در نهایت او که بعد از مست کردن برای کاهش غم و اندوه شکست عشق‌اش، نگران نمازاش است، سال‌ها بعد می‌نویسد: «آن دسته از جوامع که به مدنیت مترقی رسیده ... به دین و دستورات آن نیازی ندارند.»
البته به نظرم کتاب دو نقطه‌ ضعف داشت:
اول این‌که در رمان شخصیت‌پردازی اهمیت ویژه‌ای دارد. خواننده پس از اتمام کتاب می‌فهمد چه اتفاقاتی در زندگی میرزایوسف افتاده ولی نمی‌تواند بفهمد چرا. درست است که فراماسون‌ها در لحظات بیچارگی به فریادش رسیده‌اند و دستش را گرفته‌اند، ولی چرا او وجدانش را خاموش کرده و در مقابل درخواست‌های نابه‌جای آن‌ها مقاومت نکرده است؟ چرا وقتی دورویی و نان به نرخ روز خوردن لژ را می‌بیند، سالیان سال، در کنارشان می‌ماند و از آن‌ها فاصله نمی‌گیرد؟ منِ خواننده دوست دارم درونیات و علت تصمیات شخصیت را بدانم و نه فقط سیر اتفاقات را.
مشکل دوم آن است که در کتاب اسامی افراد حقیقی تاریخی ذکر شده است، اما کل ماجراها واقعی نیست. بعید نیست ناخودآگاه خواننده بسیاری از اتفاقات تخیلی داستان را در کنار اسم‌های واقعی مثل ملکم‌خان و فروغی واقعی بداند و فراموش کند «دیلماج» بازآفرینی تاریخی بود و نه «مستند تاریخی».
در مجموع، هرچند، کتاب تعلیق چندانی نداشت اما من از خواندش لذت بردم و دست‌مریزاد به آقای شاه‌آبادی برای سبک خاص‌شان.
      

0

        در مقایسه‌ی کتاب و فیلم اقتباسی

حرف‌های زیادی توی سرم می‌چرخد، از نقاط قوت و ضعف فیلم و کتاب، تا بررسی میزان انطباق فیلم بر کتاب و نوع اقتباس و این‌که کدام بخش از کدام اثر جذاب‌تر است.
باید روزی همه را در یادداشتی مفصل بنویسم. اما الان فقط یک چیز در ذهنم پررنگ شده، آن‌قدر پررنگ که نمی‌خواهم در میان مباحث دیگر گم شود: واقعیت دوره‌ی نوجوانی!
هم کتاب و هم فیلم به خوبی روح دوران نوجوانی را نشان می‌دهند؛ دوره‌ای که میان کودکی و بزرگسالی سرگردان است، دوره‌ای که با کودکی شروع می‌شود و به بزرگسالی می‌رسد. هم در کتاب و هم در فیلم، ویژگی این دوره‌ی خاص به خوبی دیده می‌شود. ماجرا از دغدغه‌ای بچگانه شروع می‌شود، اما در نهایت به مساله‌ای بزرگ منجر می‌شود. نوجوان از دنیای کودکانه خارج شده و قهرمانی ملی می‌شود.
به نظر می‌رسد جان کلام هر دو اثر همین است، گرچه که خالقان آثار سعی کرده‌اند بسته به اقتضائات، از ابزار مختلف کمک بگیرند و مخاطب را با خود همراه کنند. اگر فیلم‌نامه می‌خواست اقتباسی بسته و کاملاً وفادار باشد، نمی‌توانست نوجوان Z و آلفا، که بومیان دنیای دیجیتال هستند، را با خود همراه کند. فضای سورئال، استفاده از انیمیشن، ماجرای علاقه‌ی صبا و علی، طنز دوقلوها و زبان بدن فوق‌العاده‌ی و ویژگی مسیریابی عباس (در فیلم) همه می‌تواند به جذب نوجوانی که حق انتخابش به وسعت سینمای جهان است کمک کند و نباید از کارگردان انتظار داشت به تمام اجزای داستانی که نویسنده‌‌ای توانمند در سال ۱۳۸۹ نوشته و داستان سال ۱۳۶۵ را روایت کرده است، وفادار بماند. اما به نظر من همین که حرف اصلی رمان «باغ کیانوش» در فیلم آمده است، نشان‌دهنده‌ی موفقیت این اثر اقتباسی است


      

27

        همیشه فلسطین در اخبار بود ... در روز قدس ... و از یک سال و اندی پیش، در استوری‌های اینستاگرام.
اما با این رمان، خودم را جای بسیما گذاشتم، جای دلیله، جای فاطمه و جای امل ... دردناک بود. خیلی دردناک. تا چندین فصل بعد از شهادت مجید منتظر بودم بیاید و بگوید آن شب در ساختمان نمانده بوده. منتظر بودم بیاید و سارا را بغل کند، حتی سارای ۲۰ ساله در جنین را.

خاصیت رمان برای من این است. می‌شوم خود شخصیت. می‌شوم خود امل. آنجا دیگر زندگی پررنگ می‌شود. عشق پررنگ می‌شود. همسر و فرزند پررنگ می‌شوند. نمی‌گویم نمی‌شود از آن‌ها به خاطر آرمان فلسطین گذشت، ولی سخت است. گویا نویسنده برایت شرایطی را ایجاد می‌کند که تصمیم بگیری؛ در شرایط گرسنگی و تشنگی و سایه‌ی مرگی که بالای سرت است و بارها دیده‌ای که در چند ثانیه همسایه‌ات را با خودش برده، پدرت را برده، فرزندت را برده، دوست و هم‌بازیت را برده، آن‌جا دیگر شاید فرق گذاشتن بین شهادت و مرگ سخت باشد؛ حداقل در وسط مصیبت و زیر چکمه‌ی اسرائیل. 
ما بیرون نشسته‌ایم و می‌گوییم مقاومت کنید ولی سوزان ابوالهواء سعی می‌کند یادآوری کند فلسطینیان که همه به کشته‌شدنشان عادت کرده‌اند، هم عاشق میشوند، دلتنگ میشوند، کم می‌آورند، چون انسانند. آنها را انسان ببینیم، انسان معمولی و نه نظامی متعهد که فقط به دفاع یا جنگ فکر می‌کند.

به نظر من کتاب علاوه بر به تصویر کشیدن واقعیت‌های زندگی فلسطینیان به دنبال بیان این مطلب هم بود که اگر سیاست‌مداران انگلیس و آمریکا می‌گذاشتند، مسلمان و یهودی در صلح و آرامش در کنار هم در فلسطین زندگی میکردند. همین مطلب مرا به یاد زندگی مسالمت‌آمیز شیعه و سنی در ایران عزیز می‌اندازد که البته گروهی قصد   دارند این زندگی‌های مسالمت‌آمیز را هم بر هم بزنند و از آب گل‌آلود ماهی خودشان را بگیرند.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.