معرفی کتاب دور دنیا در 80 روز اثر ژول ورن مترجم ندا هژبر

دور دنیا در 80 روز

دور دنیا در 80 روز

ژول ورن و 3 نفر دیگر
4.1
213 نفر |
49 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

549

خواهم خواند

75

شابک
9786002511409
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1399/6/17

توضیحات

        
آقای فیلاس فاگ در خانه ی شماره ی هفت خیابان سیل ز در شهر لندن زندگی میکرد.
سال ها پیش شاعری معروف در همین خانه سکوت داشت.بعضی ها میگفتند |آقای فاگ شبیه به اوست اما در واقع آن ها هیچ ربطی به هم نداشتند.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دور دنیا در 80 روز

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به دور دنیا در 80 روز

پست‌های مرتبط به دور دنیا در 80 روز

یادداشت‌ها

 Sana Ehtesham

Sana Ehtesham

1401/2/16

          دور دنیا در هشتاد روز کتابی پر از اتقاق و ماجراهای هیجان انگیز است . داستان ، درباره ی مردی ثروتمند و وقت شناس ، به اسم فیلیس فاگ بود . فردی که جز عضو بودنش در کلوپ ریفورم ، کسی اطلاعات دیگری از او نداشت ؛ به همین خاطر مردم کنجکاوِ دانستن زندگی و گذشته او بودند . اما یک روز با دوستان خود در کلوپ شرط بست که می تواند دور دنیا را در 80 روز طی کند . هیچ کس حرفش را باور نکرد ، اما او توانست ، ولی با هزاران سختی ... . 
همان طور که در قبل هم گفتم ، کتاب پر از اتفاقات جذاب و هیجان انگیز بود . داستان به گونه ای نوشته شده بود که نمی توانستی لحظه ای به خودت اجازه ی زمین گذاشتن کتاب را بدهی . سفر کردن به دور دنیا آن هم در 80 روز ، به خودی خود شگفت انگیز است ؛ ولی وقتی در این راه پلیس ها و کاراگاه ها فاگ را به خاطر اینکه فکر می کردند دزد بانک لندن است ، تعقیب می کردند و مدام در پی دستگیریش بودند ؛ شوق خواننده را برای دانستن ادامه ی ماجرا  بیشتر می کرد .
 از داستان ِ به این خوبی ، شخصیت پردازی های درستی هم انتظار می رفت ، که متاسفانه نویسنده چنین چیزی را برای خوانندگان به ارمغان نیاورده بود . من به شخصه وقتی کتاب را می خواندم ، تصویری از شخصیت های داستان ، مخصوصا فاگ که شخصیت اصلی هم بود ؛ در ذهنم شکل نمی گرفت و می توان گفت که نویسنده در شخصیت پردازی ها ضعیف عمل کرده بود ؛ البته که فقط در تصویر سازی ذهنی برای مخاطب ، وگرنه از نظر خصوصیات اخلاقی ، توصیفات خیلی خوب و کاملی درباره ی شخصیت ها داده شده بود . 
نکته ای هم که به نظرم نه از ایرادات کتاب است و نه از نکات مثبت ؛ این است که ، کتاب با سرعت زیادی پیش می رفت ، اما صفحات هم کم نبود. ولی با توجه به برنامه ریزی های آقای فاگ برای تمام شدن سفر در 80 روز ، و اینکه تقریبا داستان تخیلی بود چنین چیزی از معایب کتاب محسوب نمی شود . اما برای کسی مثل من که علاقه بیشتری به داستان های نزدیک به واقعیت دارد ، این میزان از سرعت و سهولت در رسیدن به مقصد ، شاید خوشایند نباشد . 
با همه این ها همین که با جزییات کسل کننده ، خواننده را خسته از مطالعه نمی کرد ، کافی بود . اگر بخواهم جزیی تر نظر بدهم ، شروع کتاب خوب بود ؛ زیرا ، توصیفات مناسبی برای شروع و آشنایی با شخصیت ها و فضای داستان داده شده بود . 
بخش میانی کتاب هم ، اتفاقات هیجان انگیز و جالب داستان رخ می داد . اما مهم ترین بخش ، یعنی پایان داستان هم ، خیلی عالی بود ، چون نتیجه ای که قطعا همه انتظارش را می کشیدند ؛ رخ داد . بعد از آن همه اتفاق عجیب در طول کتاب کمی نگران بودم که نکند فاگ در زمان معین به مقصد نرسد . ولی پایانی خوش برای این داستان جذاب رقم خورد . و در آخر هم جمله ی جالبی که در کتاب بود و توجه من را جلب کرد: چیزی که یک انسان می تواند تصور کند را انسان های دیگر به واقعیت بدل می کنند .
        

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

Javad

Javad

1403/6/30

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتاب  اولین کتاب از نوشته های ژول ورنه که من خوندم و با خودم میگم:رفیق چرا انقد دیییر؟
حقیقتاً اون قدیم‌ترا، اسم ژول ورن رو که جایی می‌دیدم یه تصور خواب آوری از کتاباش داشتم و میگفتم هرچقدم کتاباش علمی تخیلی باشه ولی کهنه شده، به درد زمانه ی ما نمی‌خوره. ولی این اواخر که کتابو خوندم فهمیدم اصلاً بحث کهنه و نو بودن مطرح نیست. جذابیت این کتاب اتفاقاً تو دِمُدِگیشه. بیان ژول ورن و قصه گوییش خیلی با نمکه و لحظه ای حوصله آدمو سر نمیبره. شاید اونقدرا پرمغز نباشه ولی دلچسبه و شیرین. خیلی زیاده گوئی  نمیکنه و اطلاعات فوق‌العاده تمیز و موشکافانه ای از دنیا و کشورهایی که سر راه ماجراجویی فیلیاس فوگ قرار دارند میده. گاه و بیگاه به کشورها و رسوم مختلف طعنه میزنه که گاهی این طعنه زدن‌ها رنگ و بوی تعصب می‌گیره و کمی آزاردهنده می‌شه ولی در نهایت یه داستان حال خوش کُنَک تحویلت میده با یه پایان تمیز با ته مایه‌ی علمی و فردای روزی که کتابو تموم می‌کنی بدون شک دلت برای فیلیاس فوگ و پاسپارتو تنگ می‌شه و با خودت می‌گی کاش دوباره بخونمش...
( محرک من برا خوندن این کتاب تنها شیوه ی چاپ و صفحه آرایی و جلدش بود که باید واقعاً از ققنوس تشکر کنم به خاطر این خوش‌سلیقگی)
        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          دور دنیا در هشتاد روز!
حتی خود اسم کتاب هم جالب است و آدمو ترغیب به خواندن می کند.
در مورد کتاب می تونم بگم کشش خیلی خوبی دارد 
داستان پیچیده ای ندارد و کاملا روان است و خواننده را سر در گم نمی کند.
کشش داستان باعث می شود آدم دوست داشته باشد زودتر به انتها برسد و کتاب را تمام کند تا بفهمد آقای فاگ شرطبندی بر روی تمام ثروتش را می برد یا خیر!
چیزی که برای من جالب بود و حتی آموزنده آرامش آقای فاگ در طول تمام سفر بود 
او شرطبندی بزرگی کرده تا به دوستانش ثابت کند که می شود دور دنیا را در هشتاد روز ( البته بهتر است بگویم در دقیقا هشتاد روز )طی کند. منِ خواننده را هم به استرس وا می دارد چه برسد به خود آقای فاگ! اما جالب این است که آقای فاگ بسیار آرام است و در تمام بحران هایی که در طول سفر پیش می آید استرسی به او وارد نمی شود برخلاف خدمتکار باوفایش آقای پاسپارتو.
(این قسمت نتیجه داستان را فاش می کند)
حتی زمانی که پنج دقیقه دیر می رسد و تمام ثروتش را سر پنج دقیقه می بازد باز آرام است و غصه نمی‌خورد .من به جای او خیلی حرص خوردم.
ولی خب خداروشکر آخرش متوجه شدن که یک روز زودتر رسیدن آنهم به لطف درخواست ازدواج بانو آئودا و من یک نفس راحتی کشیدم:))
 در کل کتاب جالبی بود و  من دوستش داشتم و با شخصیت های داستان همراه شدم.
        

55

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          از وقتی که شاید ۱۲ ۱۳ سالم بود این کتاب رو خریده بودم که بخوام بخونم، چون جلدش برام خیلی قشنگ بود، اسمش.. دور دنیا در ۸۰ روز بالاخره… اما خب چون کلا تو فاز کتاب نبودم، نخوندم و موند تا اینکه امروز…
از سر چالش اینکه سه کتاب تا آخر امرداد بخونم، تصمیم گرفتم بخونمش. چرا؟ نمی‌دونم.. این اولین انتخابم بود و از این انتخاب راضیم. چونکه بیش از حد قشنگ بود، اما خب ضعف‌هایی هم داشت.
مهم‌تر از همه از آقای فاگ دوباره این برام مهم شد که چقدر وقت ‌شناسی مهمه و ارزش باید قائل شد براش و از همراهش پاسپارتو شجاعت و وفاداری! مهم نیست که یه شخصی رو چقدرِ می‌شناسی، مهم اینه که وفاداریت رو با چند میتونن بخرن؟ :)
یه نقطه ضعف که من حس می‌کنم اینه که می‌تونست بعضی جاها بیشتر پرداخته بشه به یه سری چیزا که نشده بود.. تازه اینکه ژول ورن این رو فقط با مطالعه نوشته و این همه نکات فرهنگی بهمون گوشزد میکنه تو این کتاب هم واقعا جالب و قشنگه.
مرسی آقای فاگ. مرسی ژول.

———
[اگر دوست دارین بیشتر از کتابایی که می‌خونم ببینید تلگرام می‌تونید به نشونی @ReadByMani دنبالم کنید.
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          📚 معرفی کتاب  📚

این کتاب شاهکاری از ژول ورن است که شما را به سفری هیجان‌انگیز و پرماجرا در سراسر جهان می‌برد. کتاب دور دنیا در ۸۰ روز داستان فیلیس فاگ، مردی دقیق و وقت‌شناس است که برای اثبات توانایی خود شرط می‌بندد می‌تواند در ۸۰ روز دور دنیا سفر کند. او همراه با خدمتکارش پاسپارتو وارد سفری پرماجرا می‌شود که در مسیر با چالش‌های مختلفی مانند حمله سرخپوستان در آمریکا، طوفان‌های دریایی و تمام شدن سوخت کشتی روبه‌رو می‌شوند. همچنین کارآگاهی به نام فیکس که فاگ را مظنون به سرقت از بانک انگلیس می‌داند، به‌طور مداوم او را تعقیب می‌کند و هیجان داستان را دوچندان می‌کند. این داستان پر از ماجراجویی، شجاعت و غافلگیری است که خواننده را تا پایان مجذوب نگه می‌دارد و در پایان از مسیری که سپری کرده راضی‌اش می کند. 

📖 تجربه شخصی 📖

تقریباً ۱۴ سال می گذرد از روزی که این کتاب را خواندم و امروز که یادداشتی درباره آن نوشتم. نمی دانم چه اتفاقی افتاد که در هیاهوی زنگ آخر روزی از روزهای جذاب دبستان، یکی از دوستانم این کتاب را به دستم داد و گفت:(( این کتاب  قشنگیه، دوست داری  بخونی))؟ گویی همان لحظه کتاب را تمام کرده و دوست ندارد ماجراجویی اش را با گذاشتن کتاب در قفسه کتابخانه اش تمام کند؛ می خواست مرا با خود به همان دنیایی که دیده است ببرد و با شخصیت های کتاب آشنا کند. چه لذتی بالاتر از اینکه آدم با دوست هایش برود انجا که دوست دارد  و با آنها به ماجراجویی و گشت و گذار بپردازد، آن هم نه یکی دو روز در یک منطقه خاص بلکه 80 روز دور دنیا!
آنقدر عنوان کتاب برایم مهیج بود و محو رنگ و لعاب جلد و حتی فونت کتاب شده بودم که با خوشحالی وصف ناپذیری ضمن تشکر، کتاب را گرفتم.
در آن سن و سال ادبیات داستانی را با رمان ها و کتاب های مشهور فارسی دنبال می کردم ولی حالا اولین بار  بود که کتاب مستقلی از ادبیات جهان را می خواندم. از موقعی که به خانه رسیدم کتاب را در دست داشتم تا سفرمان تمام شد. همدل و هم‌سفر شخصیت اصلی کتاب، سوار کشتی خیال شده بودم و از سفر لذت می بردم.با کوچک ترین اتفاقی می ترسیدم که نکند دیر برگردیم یا به مقصد نرسیم و با هر وزش باد ملایمی که به صورتمان می خورد به پایان امیدوار می‌شدیم. حتی به یاد دارم رفته بودیم خانه پدربزرگ و نمی توانستم کتاب را زمین بگذارم. آنجا دقیقاً مصداق بارز این بیت سعدی بودم:

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است

 خلاصه زمان را در لا به لای اتفاقات قصه سپری می کردم نه بین خطوط کتاب. آنقدر ماجراجویی کردم که بالاخره کتاب تمام شد. 
وقتی کتاب را از دوستم گرفتم و هنگامی که به او بازگرداندم یک کلمه را به رسم ادب و عادت تکرار کردم، ممنون! اما هر بار برایم معنی متفاوتی داشت. وقتی کتاب را می گرفتم برای معرفی یک کتاب از او تشکر کردم و وقتی باز گرداندم برای معرفی یک دنیای جدید قدردان او بودم. ادبیات داستانی در همان سن و سال ها بود که خیال را به شکل دیگری برایم به ارمغان آورده بود. هر چه می گذشت می فهمیدم دنیایی که با کتاب تجربه می شود هرگز از ذهن آدم پاک نمی شود. شاید جملات کتاب یا برخی اتفاقات را فراموش کنی اما تجربه زیسته آن روزها را هرگز! در هر تصمیمی که میگیری رد پای آن ها حس می شود.

به قول حافظ:
خیال روی تو در‌ هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

از خواندن کتاب سال ها می گذرد و خیالش همیشه همراهم بوده است‌، نه تنها این کتاب بلکه هر کتابی که خوانده ام را زندگی کردم. امیدوارم زندگی هایمان پر از تجربه های زیسته‌ی خوب و خیال خوش آنها باشد.
        

0