Alone🌚🕯

تاریخ عضویت:

مرداد 1403

Alone🌚🕯

بلاگر
@enola_ho

23 دنبال شده

172 دنبال کننده

                ⁴²                           "¡🩸🔪ᵢ dₒₙ'ₜ ₗᵢₖₑ ₘₒₙdₐyₛ"          
INTJ
5W46
ویرتو>!فورتونا
گاما¹+سیگما²
با افتخار ریوینکلاو🦅💙
آپولو<آرتمیس<آتنا<هفائسیوتوس<هادس
(جستجوگر، آفرینشگر، فرزانه، یتیم، نابودگر، جنگجو)
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        "Don't panic"💀
تموم شدنش واقعا برام ناراحت کننده بود این مجموعه ۵ جلدی اینقدر فوق العاده بود که باعث شد بعد خوندشون یه ریدینگ اسلامپ رو تجربه کنم طوری که حتی با خوندن یک کتاب کاملا رئال توقع داشتم زافود بیبلبروکس یه دروازه زمانی با متور نامحتملی بینهایت باز کنه و با سفینه قلب طلا سیاره قنورس رو به سمت زمین ترک کنه و اشتباهی یه وگن رو همراهش به فضای کتاب بیاره(هرچند این از کراش بودنش کم نمی کنه😇😂) بعد تریلیان سعی کنه این دیوونه بازی های موجود دوکله رو بطور منطقی مدیریت کنه تاثیر این مجموعه واقعا روم عمیق بود و به پس زمینه ذهنیم بدل شد و به مجموعه دوم مورد علاقم تبدیل شد و باعث شد بخوام یبار دیگه تو موقعیت مناسب بخونمش و این کتاب ترکیبی از سبک های سورئال، علمی تخیلی، فلسفی و کمدی سیاهه یعنی همه سبک های مورد علاقه من این کتاب باعث شد با دیدن عکس دلفین ها و موش ها و یه بولدوزر بزرگ نگاه کردن به آسمون نوشیدن چای و دیدن هر دایره المعارفی و شنیدن عدد ۴۲  اولین چیزی که برام تداعی بشه ماجراهای هیجان انگیز این کتابه!
از شوخی هاش و تیکه هاش به شدت خوشم اومد و واقعا با این کتاب از ته دل خندیدم و شوخی هاش ازونایی بودن که توی هر لحظه و هر موقعیتی که یادم میومدن یه لبخند خیلی گنده و دندونی روی لبم نقش می بست ولی اینکه از اول تا آخر کتاب ایسگامو گرفته بود عصبی شدم 🤣
و در آخر باید بگم
"So Long, and Thanks for All the Fish"🐬
      

24

        حالم حال غریب و بدیه بعد این کتاب...
حقیقتا توقع همچین داستانیو نداشتم
تمام مدت خودمو توی اون جزیره متروکه تصور می کردم و هی میگفتم اگه من بودم چیکار می کردم راه حل های مختلفی میومد به ذهنم ولی هی یه ترس میومد سراغم اگه به حرفم گوش نمی کردن چی اگه بهم دروغ می گفتن به جونم سوء قصد می کردن جدیم نمی گرفتن و با تمام وجود ترسیدم و اوج غم و غصم اونجا بود که همه ترس هام سر اون بچه های کوچیک ۵ تا ۱۲ ساله اومد واقعا ترسناک بود واقعا چرا آدما اینجورین؟ از امثال جک متنفرم پیش خودم تصور می کردم آره اگه من اونجا بودم بهش فرصت می دادم مسئولیت میدادم سعی می کردم بهش احساس مهم بودن القا کنم ولی بعد از خودم میپرسیدم آیا واقعا کافی بود؟ و آخر داستان فهمیدم نه کافی نبود و بعد برای یه لحظه تنها اندکی از احساسات کسایی که وظیفه رهبری رو بر عهده میگیرن رو درک کردم چطوری تحمل می کنن؟ هی خودمو تصور می کردم و بعد یه مدت می گفتم نه من دیگه ادامه نمی دادم از جامعه دور میشدم انزوا پیشه می کردم بعد می گفتم نه بغییر من بقیه مجموعه رو به فساد می کشوندن تحمل می کردم و میجنگیدم ولی بعد خودندن کتاب واقعا شدت  آستانه صبر و تحمل رهبر ها و افرادی که وظیفه مدیریت دارن بهم اثبات شد
      

16

        دوست دارم از لایه های کتاب عبور کنم خودمو به سه هی برسونم و محکم بغلش کنم و بهش بگم که من دوسش دارم و درکش می کنم و مراقبش باشم🥺🥺🥺
کتاب راجب یه دختر حدودا ۳۰ ساله بنام سه هیه که بخاطر زخم هایی که در گذشته داشته درگیر مشکلات روانی مثل افسردگی و زود رنجی و اعتماد به نفس و عزت نفس پایین و کمالگرایی و نشخوار فکری و احساس حقارت و نزدیک به اختلال شخصیت نمایشی و شخصیت دو قطبی و... خود رنجی عجیبی رو در پیش گرفته شرط میبیندم حداقل توی ۵ ۶ مورد با سه هی احساس نزدیکی کنید این کتاب توی دو جلد نوشته شده که این جلد دومشه مکالمه سه هی رو با روانکاوش نشون میده که قصد درمانشو داره و شما هم درمان میشید اگه به حرف های روانشناس خوب گوش کنید و راجبش فکر کنید اون نقاطی که با سه هی احساس همزاد پنداری کردید نه کاملا ولی باعث میشه دیگه در مقابل اون زخمه مقامت نکنین و بپذیرینش
اینکه این دختر اینقدر شجاعه که اختلال های روانیشو به ما نشون بده با راه کنار اومدن باهوشونو واقعا تحسین بر انگیزه
وقتی میخوندمش همش یاد کیدراما نابودگر در خدمت شماست میفتادم
      

35

Alone🌚🕯

Alone🌚🕯

1404/2/30

        قصد نداشتم برای کتاب چیزی بنویسم اما اتفاقی افتاد همین الان که نظرمو به کلی تغییر داد من کتاب بوف کور هدایت رو تموم کردم و بعد سراغ این کتاب اومدم و تمومش کردم و گویا این رژیم اطلاعاتی یک دفعه برای ذهنم خیلی سنگین بود البته اینکه روز خوبی نداشتم هم بی تاثیر نبود طوری که ذهنم تصمیم گرفت از طریق خواب همه این اطلاعات سیاه نفت گونه رو به همراه احساسات مدفون شده میلیون ها روز پیش رو بهم نشون بده در حالتی که این اطلاعات کاملا تغییر یافته نسبت به اون روزها بودن ترکیب این دوتا کتاب پشت سرهم روی ضمیر ناخود آگاهم  باعث شد کابوس به شدت وحشتناکی ببینم که علی رغم نخوابیدن شب گذشته بعد نیم ساعت خواب دیگه راضی به ادامه خواب نشم حتی الان.. و خوابه احساس تجربه بی معنایی و پوچی محض بود و پست شدن توقعات نیاز ها و ذهنی و روحیم به حقیرترین حالت ممکن مثل اکتفا به آب و غذا برای زنده ماندن و از دست دادن قدرت تفکر و تحلیل و از دست دادن معنای زندگی و خوابه بیشتر شبیه یه اثر سورئالیسم بود و همچین اتفاقی باعث شد این کتاب و بوف کور از اونایی بشن که هیچ وقت از ذهنم پاک نشن نه اسمشون نه محتواشون و نه اثرشون و من هنوز تو شکم و در حالی که چشمام میسوزه و سر و بدنم از شدت خواب درد میکنه حتی آمادگی دیدن سایه خوابیدنم ندارم‌. فقط فهمیدم تاثیرش روی من خیلی عمیق تر از اون چیزی بوده که در ظاهر احساس کردم که احساسات نیمه تاریک وجودم گوشه تاریک ترین پنهان ترین و عمیق ترینشو اینطور دیوانه وار و بیرحمانه به تغیان وا داشت و مثل نفت سیاه ازش بیرون زد و حالا منم که باید تصمیم بگیرم این نفت قراره سوختی برای حرکت و روشنایی و پویایی باشه یا آتشی برای سوزوندن خطاهایی که در آخر به سوختن تر خشک باهم منجر میشه و کل وجودمو به خاکستر بدل میکنه
هر دوی کتاب ها برام در سطح متوسط رو به بالا بودن اندکی یعنی از ۱۰ بهشون پنج و نیم یا ۶ میدادم این تجربه باعث شد این شک درونم جوانه بزنه که نکنه کتاب های دیگه ای هم وجود داشته که خوندیمشون و در نگاه ما کاغذ پاره هایی بیش نبودن  اما ناخود آگاهمون رو دیوانه وار مورد تاثیر قرار دادن...
در حقیقت مثل قلوه سنگی بزرگ بر سر چاه عمیق و کهن لبریز از احساس شرم و گناه و سایر احساسات منفی مکنده فرو اومد و به سمت اقصا نقاط وجودم که از ترس این چاه به نقاط دور پناهنده شده بودن و بعضن نقاطی که حتی از وجود همچین مایع کریهی خبر نداشتن شلیک شد
      

13

Alone🌚🕯

Alone🌚🕯

1404/2/29

        ۳  تا میدم نه چون اثر ضعیفی بود در حقیقت هدایت اون کاری که باید می کرد رو کرد خوندن این کتاب مثل سفر تا انتهای کیهانه در حالی که در انتهای کیهان قرار داری لبریز از احساسات متناقض شدم ازش هم زمان هم به شدت ملموس بود و هم غیر قابل درک و هم عاشق سطر به سطرش شدم و از سطر به سطرش متنفر شدم با تمام وجود درکش کردم و کلمه ای ازش رو نفهمیدم احساسات و افکار منو ژولیده و بهم ریخته کرد در حالی که هیچ تغییری درونم ایجاد نکرد و این دقیقا کاری بود که این کتاب باید می کرد در حقیقت احساساتی رو باهاش تجربه کردم که با هیچ چیز دیگه نمی تونستم احساسشون کنم داخل متن کتاب گم میشدم و منطق دنیایی رو تا خمیده ترین حالت ممکن برام در آوارد و و بعد رهاش می کرد و دیوانه وار این میله انعطاف پذیر خودشو به زمین و آسمان افکار و عقایدم می کوبید اونجور که می گفتن منو در پوچی فرو نبرد شاید چون من در پوچی بودم ولی آخرین چیزی که راجب این کتاب برام بود این بود که به همه چیز میتونستم عناصر نماد گونشو تشبیه کنم در حالی که به هیچ چیز نمی تونستم و قطعا همچین شاهکار مضحکی جز از کسی مثل هدایت بر نمیومد و واقعا جسارتشو تحسین می کنم که همچین اثر متفاوت تابو شکنانه و خارج از چارچوب رو در اون زمان به چاپ میرسونه اثری که برای جامعه الانم غیر متعارف و مبهمه و اونم به سختی و اون موقع بود که عمق اون جمله هدایتو فهمیدم که میگفت بعد از اینکه من رفتم به درک کسی میخواد کاغذ پاره های منو بخونه یا هفتاد سال سیاه نخونه و این کتاب کوچک ترین شباهتی به هیچ کدوم از کتاب هایی که تاحالا خوندید نداره و جالبه بدونید هدایت اولین ممنوع القلم رسمی ایرانه
      

9

        اگه هیتلر زنده بود این کتابو بهش هدیه میدادم 😐😂😂
از اول تا آخر کتاب فقط میخندیدم برای خودمم عجیب بود وقتمو صرف کتابی با این موضوع کردم😅
ولی واقعا خیلی اطلاعات جدید نظامی بهم اضافه کرد اطلاعاتی که میدونم قرار نیست هیچ وقت بکارم بیان و استراتژی های جنگی رو تا حدودی برام معلوم کرد طوری که هی جنگ های مختلف در طول خوندن این کتاب میومد جلوی چشم و میگفتم دلیل شکستشون توی جنگ رعایت نکردن فلان مورد بود یا به سپاه های مختلف در طول تاریخ نگاه می کردم و می گفتم اگه پیروز شدن یا شکست ناپذیر بودن بر طبق فلان اصل میجنگیدن خلاصه موضوع جالب و متفاوتی داشت و غافلگیرم کرد چون توقع یه کتاب انگیزشی تقویت اراده رو داشتم ازش😐😅
ولی برای من که ذهنم مدام همه چیو به هر چیزی تشبیه می کنه تونست تا حدودی مفید باشه چون اگه نسبت به زندگی یه دیدگاه میدون نبرد رو داشته باشین و هر کدوم از عنصر ها رو توی جنگ نماد یه چیزی توی زندگی بگیرین نقش کتاب توسعه فردی هم میتونه براتون اجرا کنه خلاصه 😁👍
      

15

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.