بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها

راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها

راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها

داگلاس آدامز و 2 نفر دیگر
4.0
44 نفر |
24 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

65

خواهم خواند

40

«هول نشوید» می دونی آرمان گرایی چیز خوبیه . صداقت علمی و پای بندی به حقیقت در تحقیقات هم درسته . این ها همه ش سر جای خودشون معتبر و محترمن . جست و جوی حقیقت به هر بهایی این هم خیلی شیکه و چی بهتر از این! اما البته می بخشید ها زمانی میرسه که حقیقت محض علمی ، اگه اصلا وجود داشته باشه ، اینه که به احتمال بسیار زیاد یه گله ابله دیوونه جهان چند بعدی و بینهایت ما رو اداره می کنن . اون وقت آدم دو راه بیشتر نداره : یا دوباره ده میلیون سال علاف بشه تا آخر سر برسه به همین جواب یا پول رو برداره و بزنه به چاک . من که انتخابم روشن مشخصه ... -از متن کتاب-

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها

            داگلاس آدامز نویسنده‌ای انگلیسی است که بیشتر شهرتش را مدیون یک کمدی رادیویی است که در سال 1978 توسط رادیو بی بی سی پخش می‌شد. بعدتر این قسمت‌ها در یک مجموعه کتاب پنج جلدی جمع‌آوری شد و یک سریال تلویزیونی، چندین اثر نمایشی، یک فیلم سینمایی و یک بازی کامپیوتری هم از روی آن ساخته شد. 
جلد اول این اثر با عنوان "راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها" به فارسی ترجمه شده است. انتشار راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها که در سال 1979 منتشر شد نه تنها در حوزه‌ی داستان‌های علمی تخیلی خیلی تأثیرگذار بود، بلکه فرهنگ عمومی آمریکا را هم تحت تأثیر قرار داد. نتیجه‌اش هم همین انیمیشن ریک و مورتی که گفته می‌شود نویسندگانش از طرفداران نظریه‌های آدامز هستند و بالاخره توانسته‌اند ارزش‌ها و نظریه‌های نوشته‌های آدامز را در یک سریال به خوبی به تصویر بکشد. ریک و مورتی هم مانند کتاب‌های این نویسنده، مملو از مفاهیم فلسفی، هستی شناسانه و پرسش‌های علمی است که در دل یک کمدی دیوانه‌وار گنجانده شده‌اند. 
سفرهای میان ستاره‌ای، سفر در زمان، تکنولوژی‌های پیشرفته، موجودات فضایی، فرهنگ‌ها، زبان‌ها و تمدن‌های مختلف در کهکشان همه سوژه‌هایی هستند که در کتاب راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها به چشم می‌خورند. رمان با حادثه‌ای مهیب برای کره‌ی زمین آغاز می‌شود. همان روزی که خانه‌ی آرتور دنت به دستور شورای شهر برای احداث یک بزرگراه بین شهری تخریب می‌شود، وگون‌ها، یکی از نژادهای کهکشان برای احداث یک بزرگراه بین کهکشانی سیاره‌ی زمین را نابود می‌کنند. کره‌ی زمین نابود می‌شود اما آرتور دنت به یاری بهترین دوست خود فورد پریفکت از این فاجعه جان سالم به در می‌برد. فورد پریفکت بی آنکه آرتور بداند، مردی است از سیاره‌ای دیگر و با دستگاهی که به همراه دارد خود را به سفینه‌ی وگون‌ها منتقل کرده و از آن پس با اتواستاپ زدن سفر خود را در کهکشان‌ها ادامه می‌دهد. اگر علمی تخیلی باز هستید که هیچ، این کتاب را بخوانید بعد هم سریال را ببینید و به جان ما دعا کنید. اما اگر مثل من علمی تخیلی باز نیستید، باز هم مطمئن باشید که از خواندن این کتاب و همراه شدن با دنیای کمدی و دیوانه‌وار جاری در آن لذت زیادی خواهید برد. 

یادداشت فائزه خابوری برای همشهری جوان، شماره 529، 23 آبان 1394
          
            روحم شاد شد! کتاب سر تا پاش طنز بود .طنزِ نقادانه ای که تناقض ها رو به هم گره میزنه و  تضاد هایی  که به نظر پنهان می رسن رو به سادگی آشکار می کنه.خیلی هم بی غل و غش اینکار رو میکنه. مثل آدمی که راه میفته و همه رو در یک جدیتِ مرموز بدون این که هیچ اثر خاصی توی چهره ش به وجود بیاد مسخره می کنه و به چالش می کشه.اصلا عین خیالش نیست.
خیلی کول و این حرفا!
چیزی که بیشتر نظر منو جلب کرد بخش به ظاهر علمی داستان بود.یه جاهایی چرت می گفت ولی نه ازون چرت هایی که آدم تاسف بخوره به حال کتاب.از اون مدل چرت هایی که آبروی علم رو می برن و باعث می شن تماشاچیا هار هار بخندن.
بخوام دقیق تر بگم روندی که نویسنده پیش گرفته بود منو یاد یه پرنده ای می انداخت که در کمال خونسردی یه جایی اون بالا ،توی آسمون ، تصمیم به اجابت مزاج می گیره و یه عابر بدبختو اون  پایین پایینا  مورد فیض و عنایت قرار میده ولی عین خیالشم نیست!اوج واکنشی هم که نشون میده ممکنه این باشه که لبخند ژکوند واری بزنه که بارقه ای از  رضایت و آسودگی خیال توش به چشم میخوره.
خیلی با این رفتار کتاب حال کردم.آدم ها رو به چالش میکشه.بی آبروشون میکنه.آرمان های  اخلاقی انسانی رو میذاره دم کوزه آبشو میخوره،فلسفه رو  که نگو... حتی روند داستان های این  سبکی و با موضع های مشابه رو هم  زیر پاش له می کنه.
یه نمونه اش تو شروع داستان: 
آرتور دنت یه شهروند معمولی زمینیه که هیچ ویژگی خاصی نداره.یه روز صبح بیدار میشه می بینه میخوان برای زدن کمربندی خونه ش رو خراب کنن.میره شکایت،میگن از چند ماه پیش دستورش صادر شده  ولی دستور کجا بوده؟توی کشوی یه کمد قدیمی توی دستشویی های زیر زمین فلان اداره...
آرتور هم میزنه به سیم آخر ...القصه اینکه یه چند ساعت بعدش یه سری سفینه پیداشون میشه که  میزنن زمینو نابود می کنن چون سر راه بزرگراه کهکشانی قرار داره...همچین عادی میزنه زمینو نابود میکنه  بدون هیچ عملیات آرمانی نجاتی که توی فیلم ها یا داستان های آخر الزمانی انجام میشه.

سه تا شخصیت داستان رو دوست داشتم: آرتور دنت...بس که هیچ چیز خاصی نیست
ماروین... یه ربات فوق العاده هوشمنده  که افسردگی داره...خیلی خوبه .رباتی که افسردگی داره.نویسنده خیلی خوبه حقیقتا
و یه کامپیوتر به اسم ادی...که  خیلی طنز دوست داشتنی داره.
          
            راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها
(The Hitchhiker's Guide to the Galaxy)

(1)
"راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها: The Hitchhiker's Guide to the Galaxy" اولین جلد از یک مجموعه شش‌جلدی است که پنج جلد اول آن توسط نویسنده انگلیسی؛ "داگلاس آدامز: Douglas Adams"؛ در بازه سال‌های 1979 تا 1992 میلادی نگاشته شده و پس از مرگ "آدامز" در سال 2001، "این کالفر: Eoin Colfer" ایرلندی از روی دست‌نوشته‌ها و مطالب منتشرنشده‌ی "آدامز" جلد ششم را تدوین کرد و در سال 2009 به چاپ رساند. 
علاوه بر ساخت مجموعه‌های متعدد تلویزیونی و رادیویی، در سال 2005 میلادی یک فیلم سینمایی نیز با اقتباس از جلد اول این مجموعه توسط کارگردان انگلیسی؛ "گارث جنینگز: Garth Jennings"؛ ساخته شد.
تاکنون دو جلد از این مجموعه به زبان فارسی ترجمه‌شده است. جلد اول نخست در سال 1386 توسط "فرزاد فربد" و با عنوان "راهنمای مسافران مجانی کهکشان" ترجمه شد و در نشر "کتاب پنجره" به چاپ رسید. این کتاب در سال 1394 مجدداً توسط "آرش سرکوهی" و با عنوان "راهنمای کهکشان برای اتو استاپ‌زن‌ها" ترجمه شد و در نشر چشمه به چاپ رسید. جلد دوم تا پنجم مجموعه نیز توسط "آرش سرکوهی" به فارسی برگردانده و در نشر چشمه منتشر شده است. 

(2)
واژه "Hitchhiker" در فارسی معادل ندارد. مفهوم آن عبارت است از کسی که در کنار جاده می‌ایستد و با دست به اتومبیل‌ها علامت می‌دهد تا به شکل رایگان او را سوار کرده و تمام یا قسمتی از مسیر را مجانی و با اتومبیل طی کند. معمولاً Hitchhikerها عبارت‌اند از دانشجویان یا جهانگردانی که قصد دارند سفر کم‌هزینه‌ای داشته باشند. 
در ترجمه "فرزاد فربد" عبارت "مسافر مجانی" به‌جای این واژه استفاده‌شده و در ترجمه "آرش سرکوهی" واژه "اتواستاپ‌زن: Autostopper" که ظاهراً ریشه فرانسوی دارد با همان معنا و مفهوم. 
با توجه به این‌که در اروپا و آمریکا "اتواستاپ‌زن‌ها" فراوان هستند، در کنار تمام کتاب‌های جدی سیر و سیاحت، کتاب‌هایی برای آن‌ها هم تدوین‌شده که شامل اطلاعاتی از قبیل آدرس هتل‌ها و رستوران‌های ارزان و روش‌های کاهش هزینه سفر است. "داگلاس آدامز" عنوان جلد اول مجموعه خود را بر همین اساس به‌عنوان راهنمای سفر برای اتواستاپ‌زن‌هایی که می‌خواهند با هزینه خیلی کم در سراسر کهکشان سفر کنند، برگزیده است. 

(3)
هجو هنرمندانه "آدامز" در مجموعه داستان‌های "راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها" به‌اندازه‌ای بر فرهنگ آمریکایی و اروپایی تأثیرگذار بوده است که صرفاً کافی است در وب‌سایت Google عبارت زیر را به‌صورت انگلیسی جستجو کنید:  پاسخِ زندگی، جهان و همه‌چیز

the answer to life the universe and everything

و خواهید دید که ماشین‌حساب گوگل ظاهر می‌شود و پاسخ می‌دهد 42.
42 عددی است که در داستان "آدامز" یک ابررایانه به‌عنوان "پاسخِ زندگی، جهان و همه‌چیز" تحویل می‌دهد و بعد برای این‌که پرسش کاملی را که به این جواب منتهی شده بیابد یک ابررایانه دیگر خلق می‌کند به نام سیاره زمین و متأسفانه این ابررایانه پس از چند میلیارد سال و درست چند دقیقه پیش از آن‌که به پاسخ نهایی برسد توسط یک ناوگان از سفینه‌های سیاره "وگان: Vogon" که سیاره زمین در سر راه تأسیس بزرگراه کهکشانی‌شان قرارگرفته نابود می‌شود. البته نابودی زمین بی‌اهمیت‌ترین اتفاق کل داستان است. 

 (4)
داستان "راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها" با ماجرای شخصی به نام "آرتور دنت: Arthur Dent" شروع می‌شود که شهرداری قصد دارد خانه‌ی او را که بر سر راه تأسیس یک بزرگراه قرارگرفته، خراب کند. غافل از این‌که چند دقیقه بعد، سیاره زمین هم که خودش بر سر راه تأسیس یک بزرگراه کهکشانی قرارگرفته به همین بلا دچار می‌شود. اما درست در دقایق آخر "آرتور" به همراه رفیق چندین و چندساله‌اش؛ "فورد پریفکت: Ford Prefect"؛ که در آن لحظه فاش شده اصالتاً اهل سیاره زمین نیست، خودشان را با روش "دور فرستی: Teleportation" به داخل سفینه "وگان‌ها" پرتاب می‌کنند و از این لحظه به بعد سفر آن‌ها در کهکشان به روش "اتواستاپ‌زنی" آغاز می‌شود.
          
ایده کتاب
            ایده کتاب بسیار جالب است و برای من که طرفدار و در جستجو داستان های کمدی انگلیسی بودم، خیلی ایده‌آل به نظر می رسید و واقعاً هم از خواندنش لذت بردم و بعضی جاهایش هم واقعاً بامزه بود، اما اون وسط ها یک استدلالی راجع به فلسفه جهان و خدا داشت که درست متوجه نشدم و از همان جا یک احساسی می گفت که همه گیج شدنم فقط از نفهمیدن گفتگو های فلسفی نیست و نکنه  نویسنده  آتئیست باشد؟!، اما راستش اینقدر مشتاق بودم که جلد دو را بخوانم (چون این کتاب فقط جلد یک از مجموعه کتاب است) بنابراین این احتمال را ندیده گرفتم. اما در جلد دوم صحنه ای را توصیف کرد که واقعاً دیگر نتوانستم خودم را به آن راه بزنم و راجع به نویسنده جستجو کردم، معلوم شد که فقط آتئیست نیست، بلکه آتئیست رادیکال است!!!!! یعنی یک قدم هم آن طرف تر از بی خدایی، یعنی کسی که هیچ شک و شبهه ای ندارد و مطمئن است که قطعا خدا وجود ندارد. با در نظر گرفتن این دیدگاه خواندن مجموعه که هیچ، تمام کردن جلد دو هم برایم خیلی سخت شد. محض اطلاع دوستان باید بگم که یک  انیمیشن معروف آمریکایی ( Rick and Morty) هم بر اساس همین داستان ساخته شده است.
          
            ترجمه خوب مهمترین بخش کتاب های خارجی است، و در مورد کتاب هایی با محتوای طنز این موضوع اهمیت بیشتری پیدا میکند. 
خوشبختانه مترجم در کتاب «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها» به خوبی توانسته طنز داستان را به خواننده منتقل کند. 
کتاب پیش رو در سبک پست مدرنیست ادبیات معاصر جهان است. 
داستان از دقایقی قبل از نابودی زمین و ساکنانش آغاز می شود. 
داگلاس آدامز نویسنده ی این کتاب، داستان را در چهار جلد دیگر ادامه می دهد و بعد از مرگش جلد ششم و آخر این مجموعه به دست ایون کالفر با بهره گیری از آرشیو یادداشت و نوشته ی های چاپ نشده ی آدامز، نگاشته می شود. 
اگر به ادبیات پست مدرن علاقمند نیستید واتفاقات و جریانات خلاف عادت برایتان قابل قبول و درک نیست خواندن این کتاب حوصله شما را سر خواهد برد؛ اما اگر داستان های تخیلی و علمی که هیچ تناسب منطقی با دنیای واقعی ندارند شما را به وجد میاورد قطعا این کتاب جزو تجربه های خوشایند کتاب خوانی برای شما خواهد بود.
          
            من نه پارودی را درست می‌فهمم نه طنز تلخی مثل همین کتاب داگلاس آداماز را. اما یک چیز را خوب می‌فهمم، آن هم شوکی است که وقت خواندن کتاب به من دست داد. شوک زمانی که خیلی رک و بدون اهم‌واهومی داگلاس آدامز گفت: «زمین کامل در هم ترکیده است.» حتی این را هم نگفت. خیلی ساده گفت که محو شده. نه صدای فریادی، نه ترکیدن کوه‌ها و نه حتی نبردی فراکهکشانی، یک یارویی دیده سر راهش ایستاده‌ایم و تمام تمدنمان را مثل همان سنگ‌ریزه‌ای که موقع ساختن جاده‌ها، با لودر کنار می‌زنیم، کنار زده.

البته خب این وقتی هول‌آورتر می‌شود که مثلا این محمدِ پشت‌گرم به کلی عقیده و... نباشم. یعنی اگر  ملحدی باشم که هیچ به تقدیر محتوم زمین معتقد نباشم(عرض می‌کنم هر ملحدی هم نه. ملحدی که هیچش خبر از این طور حرف‌ها که قرار است آخرش یک سحابی بشویم و توی فضا غبارطور بچرخیم، نیست) این شوک و این بی‌پرده‌گویی داگلاس آدامز، حتما دیوانه‌ام می‌کرد.

همه‌ی این‌ها را گفتم که بگویم مواجهه‌ی شما با کتاب آدامز، خیلی ربط دارد به مواجهه‌ی شما با جهان و خودتان. یعنی یک جایی طنز داگلاس آدامز حتی تلخ نیست، نابودکننده است. اسمش را مثلا بگذاریم طنز خودکشی، می‌خوانی و در مواجهه‌ی لخت با این فکری که هی پس سرت می‌چرخیده، دست به انتحار می‌زنی.
یک وقتی هم آدم معتقدی هستی و ته ماجرا طنزی است که بانمک نوشته شده، کلی ارجاع دارد که سوای از اعتقادات، نمی‌فهمی و کلی ارجاع و شوخی که با ترجمه به فارسی متوجهش می‌شوی؛ اما هرگز باخبر هم نمی‌شوی که مثلا خواندن آن بخش از ترانه باب دیلن در یک تتصادف فضایی اصلا به کدام بخش فرهنگ عامه مربوط می‌شود و به کجاها مربوط نمی‌شود.
خلاصه که این کتاب نمونه‌ی خوبی برای منتقدین هم هست که بنشینند و  دو-سه ساعتی دور هم گعده بگیرند که مثلا نقش خواننده در یک اثر تا چه حد است و اصلا خواننده است که کتاب را می‌نویسد یا نویسنده؟ درصد هم می‌توانند برای آن تعینن کنند. ولی مطمئنم که تهش دعوا خواهد شد.

در اخر اینکه این کتاب را بخوانید. خصوصا وقت‌هایی که حالتان بد است. البته اگر از شوک اول کتاب زنده بیرون بیایید و مشت‌های بعدی را هم تحمل کنید. 
کمی هم البته مراقب سلامت عقلتان باشید.
          
            «««توصیه میکنم این نظر رو بخونید»»»
طبق معمول داشتم نگاهی به نظرات برخی کتاب هایی که در آینده شاید درگیرشان شوم می انداختم که با نظر خانمی به نام «ضحی مختارزاده» مواجه شدم و چقدر مایه تاسف که چنین نظر ساده لوحانه و عجیبی رو خوندم.
ایشون به قول خودشون کتابی بامزه بوده که لذت هم بردن از خوندنش اما در این لحظه شما متوجه امتیاز یک ستاره ایشون میشید، از همینجا تضادها شروع میشه، در ادامه نظر، شما متوجه میشید که ایشون نه بواسطه مطالب کتاب بلکه بواسطه اعتقادات نویسنده ایشون و متنشون رو قضاوت کردن...🤯🤐
نمیدونم واقعاً به این افراد چه میشه گفت ولی واقعاً توصیه میکنم به همه عزیزان که اگر واقعاً انقدر به خودتون و اعتقاداتتون مطمئن هستید که هیچکس بهتر از شما و اعتقاداتتون نیست لطفاً اصلا کتاب نخونید چون قول میدم به شما که حتی بخش عظیمی از نویسندگان داخلی هم عقاید متفاوتی با شما دارند و قطعاً در راه و رسم شما نمره آنها نیز یک ستاره و حتی اگر مقدور بود بی ستاره بود که قطعاً وجهه زیبایی نخواهد داشت.
همینجا آرزو میکنم که به جای زشتی پراکنی و دشمنی کمی نطفه دوستی را پخش کنیم (بقول اگزوپری همدیگر را اهلی کنیم) و بجای برتر دانستان خودمان و اعتقاداتمان کمی فروتن باشیم شاید که دیگری با تمام کاستی های بشری والاتر از ما باشد و بقولی :
بلکن همه با هم رستگار شویم!!!