راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها

راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها

راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها

داگلاس آدامز و 2 نفر دیگر
3.9
60 نفر |
27 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

91

خواهم خواند

44

ناشر
چشمه
شابک
9786002292902
تعداد صفحات
204
تاریخ انتشار
1399/7/29

توضیحات

        
«هول نشوید»
می دونی آرمان گرایی چیز خوبیه . صداقت علمی و پای بندی به حقیقت در تحقیقات هم درسته . این ها همه ش سر جای خودشون معتبر و محترمن . جست و جوی حقیقت به هر بهایی این هم خیلی شیکه و چی بهتر از این! اما البته می بخشید ها زمانی میرسه که حقیقت محض علمی ،  اگه اصلا وجود داشته باشه ، اینه که به احتمال بسیار زیاد یه گله ابله دیوونه جهان چند بعدی و بینهایت ما رو اداره می کنن . اون وقت آدم دو راه بیشتر نداره : یا دوباره ده میلیون سال علاف بشه تا آخر سر برسه به همین جواب یا پول رو برداره و بزنه به چاک . من که انتخابم روشن مشخصه ... 
-از متن کتاب-

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها

لیست‌های مرتبط به راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها

نمایش همه
راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن هارستوران آخر جهانزندگی، جهان و همه چیز

پنجگانه داگلاس آدامز

5 کتاب

بسمه تعالی هشدار اسپویل می‌دهم لکن بنظرم از آن دسته داستان هایی است که اسپویل کردنش فرقی به حال خواننده نمی کند. جلد 1 در جلد اول ،خانه آرتور دنت در مسیر یک بزرگراه قرار گرفته (شاید هم بزرگراه در مسیر خانه اش قرار گرفته) و تصمیم گرفته شده که خانه اش تخریب شود ولی هنگام تخریب خانه اش قومی فضایی می آیند و می گویند که کره زمین در مسیر یک اتوبان فضایی قرار گرفته و باید تخریب شود و آرتور به کمک فورد -که یک آدم فضایی است و برای کتاب راهنمای کهکشان برای اتو استاپ زن ها مدخل می نویسد- از زمین فرار می کنند. داستان از اینجا شروع می شود تا جایی که مشخص می‌شود کره زمین یک ماشین هوشمند برای یافتن اساسی ترین سوال که با جواب ۴۲ خوانا باشد است و بدست موش ها اداره و کنترل می‌شود . جلد 2 در این کتاب ،دعواهایی بر سر سفینه قلب طلا رخ می دهد و در نهایت با یک سفر زمانی ،راه آرتور و فورد دوباره به زمین باز می شود اما زمین ماقبل تاریخ ... البته در اینجا آرتور با کمک فورد موفق می‌شود سوالی برای پاسخ ۴۲ پیدا کند که به نوبه خود جذاب است. جلد 3 آرتور و فورد با یک گرداب فضا -زمان که توسط یک مبل وینچستر رخ داده دوباره به حال (مدتی قبل از حال) برمی‌گردند و از یک زمین کریکت سر در می آورند در این لحظه اهالی یک سیاره دیگر به زمین حمله می کنند تا تکه ای از قفل یک دروازه را بدست آورند و سپس جهان را نابود کنند. سپس ارتور و فورد راهی یک مهمانی ابدی می شوند تا از سرقت دیگر قطعات و نابودی جهان جلوگیری کنند ولی شکست می‌خورند و در نهایت آرتور به نحوی از مکان آخرین پیام خدا برای مخلوقاتش خبردار می شود. جلد ۴ آرتور به زمین برمیگردد و عاشق می شود. فورد نیز می فهمد تغییراتی در کتاب راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها برای مدخل زمین ایجاد شده پس به زمین می آید و باهم به سمت مکان آخرین پیام خدا برای مخلوقاتش می روند و آن را می خوانند جلد ۵ آرتور در فضا گم شده و به اجبار در سیاره ای فن ساندویچ سازی پیشه می کند. فورد هم فهمیده که انتشارات راهنمای کهکشان ،تغییرات زیادی کرده و به تبعیت از آن ،کتاب هم تغییرات زیادی داشته است. آرتور بصورت اتفاقی پدر می‌شود و با مداخله فورد ،وقایعی شگفت رخ می‌دهد. و درنهایت زمین دوباره در تمامی احتمالات ممکن نابود می شود اینها را نوشتم تا خلاصه ای از داستان را داشته باشید البته این کتاب، یک جلد دیگر هم دارد که ترجمه نشده است.(البته نوشته همین نویسنده نیست) ابتدا این کتاب را برای طنزش خواندم لکن بنظرم طنز خوبی ندارد و حتی گاهی چندش است (به جز حدود سه چهار جا که طنز قابل قبولی داشت) فلذا کتابی نیست که بتوان با آن خندید و شاد شد ،پس سوالی برایم به وجود آمد که هنوز جوابی برایش ندارم : «چرا باید این کتاب را خواند؟» شاید اختلاف سلیقه باشد ولی هنگامی که این داستان را خواندم ،نتیجه ای نگرفتم . نه چیزی به من اضافه شد و نه کم شد . ولی یک چیزی که داشت این بود که حس بیانیه خوانی پیدا نکردم و این شاید مهم ترین نقطه قوت این سری کتاب باشد. اضافه می کنم که در خلاصه ها فقط دو تا از شخصیت های اصلی را نام بردم ولی تعدادشان بیشتر است. لازم است ذکر کنم که فیلمی سینمایی نیز از جلد اول این کتاب ساخته شده که چندان هم به کتاب وفادار نیست لکن اثر قابل تحملی است و بنظرم قابلیت یکبار دیدن را به خاطر جلوه های ویژه و کامپیوتری اش دارد.

4

یادداشت‌ها

          داگلاس آدامز نویسنده‌ای انگلیسی است که بیشتر شهرتش را مدیون یک کمدی رادیویی است که در سال 1978 توسط رادیو بی بی سی پخش می‌شد. بعدتر این قسمت‌ها در یک مجموعه کتاب پنج جلدی جمع‌آوری شد و یک سریال تلویزیونی، چندین اثر نمایشی، یک فیلم سینمایی و یک بازی کامپیوتری هم از روی آن ساخته شد. 
جلد اول این اثر با عنوان "راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها" به فارسی ترجمه شده است. انتشار راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها که در سال 1979 منتشر شد نه تنها در حوزه‌ی داستان‌های علمی تخیلی خیلی تأثیرگذار بود، بلکه فرهنگ عمومی آمریکا را هم تحت تأثیر قرار داد. نتیجه‌اش هم همین انیمیشن ریک و مورتی که گفته می‌شود نویسندگانش از طرفداران نظریه‌های آدامز هستند و بالاخره توانسته‌اند ارزش‌ها و نظریه‌های نوشته‌های آدامز را در یک سریال به خوبی به تصویر بکشد. ریک و مورتی هم مانند کتاب‌های این نویسنده، مملو از مفاهیم فلسفی، هستی شناسانه و پرسش‌های علمی است که در دل یک کمدی دیوانه‌وار گنجانده شده‌اند. 
سفرهای میان ستاره‌ای، سفر در زمان، تکنولوژی‌های پیشرفته، موجودات فضایی، فرهنگ‌ها، زبان‌ها و تمدن‌های مختلف در کهکشان همه سوژه‌هایی هستند که در کتاب راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها به چشم می‌خورند. رمان با حادثه‌ای مهیب برای کره‌ی زمین آغاز می‌شود. همان روزی که خانه‌ی آرتور دنت به دستور شورای شهر برای احداث یک بزرگراه بین شهری تخریب می‌شود، وگون‌ها، یکی از نژادهای کهکشان برای احداث یک بزرگراه بین کهکشانی سیاره‌ی زمین را نابود می‌کنند. کره‌ی زمین نابود می‌شود اما آرتور دنت به یاری بهترین دوست خود فورد پریفکت از این فاجعه جان سالم به در می‌برد. فورد پریفکت بی آنکه آرتور بداند، مردی است از سیاره‌ای دیگر و با دستگاهی که به همراه دارد خود را به سفینه‌ی وگون‌ها منتقل کرده و از آن پس با اتواستاپ زدن سفر خود را در کهکشان‌ها ادامه می‌دهد. اگر علمی تخیلی باز هستید که هیچ، این کتاب را بخوانید بعد هم سریال را ببینید و به جان ما دعا کنید. اما اگر مثل من علمی تخیلی باز نیستید، باز هم مطمئن باشید که از خواندن این کتاب و همراه شدن با دنیای کمدی و دیوانه‌وار جاری در آن لذت زیادی خواهید برد. 

یادداشت فائزه خابوری برای همشهری جوان، شماره 529، 23 آبان 1394
        

6

          ترجمه خوب مهمترین بخش کتاب های خارجی است، و در مورد کتاب هایی با محتوای طنز این موضوع اهمیت بیشتری پیدا میکند. 
خوشبختانه مترجم در کتاب «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها» به خوبی توانسته طنز داستان را به خواننده منتقل کند. 
کتاب پیش رو در سبک پست مدرنیست ادبیات معاصر جهان است. 
داستان از دقایقی قبل از نابودی زمین و ساکنانش آغاز می شود. 
داگلاس آدامز نویسنده ی این کتاب، داستان را در چهار جلد دیگر ادامه می دهد و بعد از مرگش جلد ششم و آخر این مجموعه به دست ایون کالفر با بهره گیری از آرشیو یادداشت و نوشته ی های چاپ نشده ی آدامز، نگاشته می شود. 
اگر به ادبیات پست مدرن علاقمند نیستید واتفاقات و جریانات خلاف عادت برایتان قابل قبول و درک نیست خواندن این کتاب حوصله شما را سر خواهد برد؛ اما اگر داستان های تخیلی و علمی که هیچ تناسب منطقی با دنیای واقعی ندارند شما را به وجد میاورد قطعا این کتاب جزو تجربه های خوشایند کتاب خوانی برای شما خواهد بود.
        

31

          من نه پارودی را درست می‌فهمم نه طنز تلخی مثل همین کتاب داگلاس آداماز را. اما یک چیز را خوب می‌فهمم، آن هم شوکی است که وقت خواندن کتاب به من دست داد. شوک زمانی که خیلی رک و بدون اهم‌واهومی داگلاس آدامز گفت: «زمین کامل در هم ترکیده است.» حتی این را هم نگفت. خیلی ساده گفت که محو شده. نه صدای فریادی، نه ترکیدن کوه‌ها و نه حتی نبردی فراکهکشانی، یک یارویی دیده سر راهش ایستاده‌ایم و تمام تمدنمان را مثل همان سنگ‌ریزه‌ای که موقع ساختن جاده‌ها، با لودر کنار می‌زنیم، کنار زده.

البته خب این وقتی هول‌آورتر می‌شود که مثلا این محمدِ پشت‌گرم به کلی عقیده و... نباشم. یعنی اگر  ملحدی باشم که هیچ به تقدیر محتوم زمین معتقد نباشم(عرض می‌کنم هر ملحدی هم نه. ملحدی که هیچش خبر از این طور حرف‌ها که قرار است آخرش یک سحابی بشویم و توی فضا غبارطور بچرخیم، نیست) این شوک و این بی‌پرده‌گویی داگلاس آدامز، حتما دیوانه‌ام می‌کرد.

همه‌ی این‌ها را گفتم که بگویم مواجهه‌ی شما با کتاب آدامز، خیلی ربط دارد به مواجهه‌ی شما با جهان و خودتان. یعنی یک جایی طنز داگلاس آدامز حتی تلخ نیست، نابودکننده است. اسمش را مثلا بگذاریم طنز خودکشی، می‌خوانی و در مواجهه‌ی لخت با این فکری که هی پس سرت می‌چرخیده، دست به انتحار می‌زنی.
یک وقتی هم آدم معتقدی هستی و ته ماجرا طنزی است که بانمک نوشته شده، کلی ارجاع دارد که سوای از اعتقادات، نمی‌فهمی و کلی ارجاع و شوخی که با ترجمه به فارسی متوجهش می‌شوی؛ اما هرگز باخبر هم نمی‌شوی که مثلا خواندن آن بخش از ترانه باب دیلن در یک تتصادف فضایی اصلا به کدام بخش فرهنگ عامه مربوط می‌شود و به کجاها مربوط نمی‌شود.
خلاصه که این کتاب نمونه‌ی خوبی برای منتقدین هم هست که بنشینند و  دو-سه ساعتی دور هم گعده بگیرند که مثلا نقش خواننده در یک اثر تا چه حد است و اصلا خواننده است که کتاب را می‌نویسد یا نویسنده؟ درصد هم می‌توانند برای آن تعینن کنند. ولی مطمئنم که تهش دعوا خواهد شد.

در اخر اینکه این کتاب را بخوانید. خصوصا وقت‌هایی که حالتان بد است. البته اگر از شوک اول کتاب زنده بیرون بیایید و مشت‌های بعدی را هم تحمل کنید. 
کمی هم البته مراقب سلامت عقلتان باشید.
        

17

          «««توصیه میکنم این نظر رو بخونید»»»
طبق معمول داشتم نگاهی به نظرات برخی کتاب هایی که در آینده شاید درگیرشان شوم می انداختم که با نظر خانمی به نام «ضحی مختارزاده» مواجه شدم و چقدر مایه تاسف که چنین نظر ساده لوحانه و عجیبی رو خوندم.
ایشون به قول خودشون کتابی بامزه بوده که لذت هم بردن از خوندنش اما در این لحظه شما متوجه امتیاز یک ستاره ایشون میشید، از همینجا تضادها شروع میشه، در ادامه نظر، شما متوجه میشید که ایشون نه بواسطه مطالب کتاب بلکه بواسطه اعتقادات نویسنده ایشون و متنشون رو قضاوت کردن...🤯🤐
نمیدونم واقعاً به این افراد چه میشه گفت ولی واقعاً توصیه میکنم به همه عزیزان که اگر واقعاً انقدر به خودتون و اعتقاداتتون مطمئن هستید که هیچکس بهتر از شما و اعتقاداتتون نیست لطفاً اصلا کتاب نخونید چون قول میدم به شما که حتی بخش عظیمی از نویسندگان داخلی هم عقاید متفاوتی با شما دارند و قطعاً در راه و رسم شما نمره آنها نیز یک ستاره و حتی اگر مقدور بود بی ستاره بود که قطعاً وجهه زیبایی نخواهد داشت.
همینجا آرزو میکنم که به جای زشتی پراکنی و دشمنی کمی نطفه دوستی را پخش کنیم (بقول اگزوپری همدیگر را اهلی کنیم) و بجای برتر دانستان خودمان و اعتقاداتمان کمی فروتن باشیم شاید که دیگری با تمام کاستی های بشری والاتر از ما باشد و بقولی :
بلکن همه با هم رستگار شویم!!!
        

18

          مدت‌ها بود چنین رمانی که در آن طنزی قوی موج می‌زند نخوانده بودم. داستان این کتاب، بسیار لذت‌بخش و مهیج بود، به نحوی که هر دفعه وقتی کتاب را در دست می‌گرفتم و شروع به خواندن می‌کردم دلم نمی‌خواست آن را زمین بگذارم( و هرجا که زمین گذاشتم دلیلش کمبود وقت خودم بود، نه کشش نداشتن کتاب!).
نکته‌ای که از همه بیشتر برای من جذاب به نظر آمد این بود که این رمان در سال 1979 منتشر شده و به عنوان یک داستان تخیلی_کمدی که طنزی هدفمند در خودش داشت، بسیار عجیب و جالب است که نویسنده در آن سال، چطور تا این حد قوه‌ی تخیل داشته و اینقدر زیبا از برخی تکنولوژی ها در ذهن خود پرورانده که امروزه برخی از نمونه‌های آن برای ما نزدیک‌تر به ذهن است!
آرتور دنت که تنها دغدغه‌اش حفظ وضعیت زندگی خودش و خانه‌ی خودش است، بی‌خبر از همه چیز، در آستانه اتفاقی بزرگ نه تنها نسبت به خودش، بلکه نسبت به کل مردم زمین قرار می‌گیرد. داستان، با واقعه‌ای که سرنوشت تمام اهالی زمین را تغییر می‌دهد شروع می‌شود، با فلسفه‌های ذهنی طنزآمیز نویسنده ادامه می‌یابد و با وقایعی که انتظارش را ندارید پایان می‌یابد. از این که خواندمش راضی‌ام!
        

33

          روحم شاد شد! کتاب سر تا پاش طنز بود .طنزِ نقادانه ای که تناقض ها رو به هم گره میزنه و  تضاد هایی  که به نظر پنهان می رسن رو به سادگی آشکار می کنه.خیلی هم بی غل و غش اینکار رو میکنه. مثل آدمی که راه میفته و همه رو در یک جدیتِ مرموز بدون این که هیچ اثر خاصی توی چهره ش به وجود بیاد مسخره می کنه و به چالش می کشه.اصلا عین خیالش نیست.
خیلی کول و این حرفا!
چیزی که بیشتر نظر منو جلب کرد بخش به ظاهر علمی داستان بود.یه جاهایی چرت می گفت ولی نه ازون چرت هایی که آدم تاسف بخوره به حال کتاب.از اون مدل چرت هایی که آبروی علم رو می برن و باعث می شن تماشاچیا هار هار بخندن.
بخوام دقیق تر بگم روندی که نویسنده پیش گرفته بود منو یاد یه پرنده ای می انداخت که در کمال خونسردی یه جایی اون بالا ،توی آسمون ، تصمیم به اجابت مزاج می گیره و یه عابر بدبختو اون  پایین پایینا  مورد فیض و عنایت قرار میده ولی عین خیالشم نیست!اوج واکنشی هم که نشون میده ممکنه این باشه که لبخند ژکوند واری بزنه که بارقه ای از  رضایت و آسودگی خیال توش به چشم میخوره.
خیلی با این رفتار کتاب حال کردم.آدم ها رو به چالش میکشه.بی آبروشون میکنه.آرمان های  اخلاقی انسانی رو میذاره دم کوزه آبشو میخوره،فلسفه رو  که نگو... حتی روند داستان های این  سبکی و با موضع های مشابه رو هم  زیر پاش له می کنه.
یه نمونه اش تو شروع داستان: 
آرتور دنت یه شهروند معمولی زمینیه که هیچ ویژگی خاصی نداره.یه روز صبح بیدار میشه می بینه میخوان برای زدن کمربندی خونه ش رو خراب کنن.میره شکایت،میگن از چند ماه پیش دستورش صادر شده  ولی دستور کجا بوده؟توی کشوی یه کمد قدیمی توی دستشویی های زیر زمین فلان اداره...
آرتور هم میزنه به سیم آخر ...القصه اینکه یه چند ساعت بعدش یه سری سفینه پیداشون میشه که  میزنن زمینو نابود می کنن چون سر راه بزرگراه کهکشانی قرار داره...همچین عادی میزنه زمینو نابود میکنه  بدون هیچ عملیات آرمانی نجاتی که توی فیلم ها یا داستان های آخر الزمانی انجام میشه.

سه تا شخصیت داستان رو دوست داشتم: آرتور دنت...بس که هیچ چیز خاصی نیست
ماروین... یه ربات فوق العاده هوشمنده  که افسردگی داره...خیلی خوبه .رباتی که افسردگی داره.نویسنده خیلی خوبه حقیقتا
و یه کامپیوتر به اسم ادی...که  خیلی طنز دوست داشتنی داره.
        

5