بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

Taha. b

@taha.b

9 دنبال شده

21 دنبال کننده

                      به کتاب هایی ۵ ستاره میدم که علاوه بر خوب بودن، از ته قلبم دوستش داشته باشم 
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                ◻️ روایتی از زندگی نیک و ایمی، زندگی ای که تبدیل به پرفروش ترین کتاب سال ۲۰۱۴ شد

در وهلهٔ اول چیزی که بیشتر از بخش های جنایی و معمایی اثر جلب توجه می کنه، روایتی از زندگی زناشویی و معمولیه مثل زندگیِ عادی مردم با همون دغدغه و مشکلات 
کند بودن ۲۰۰ صفحهٔ اول شاید مخاطب رو آزار بده اما وقتی که کم کم کتاب به جلو حرکت می کنه، ما می بینیم که چقدر شخصیت هارو می شناسیم و چقدر با اونها همزادپنداری می کنیم و این مهمترین نقطه قوت کتاب محسوب میشه 

🔘 شخصیت پردازیِ دقیق کاری می کنه که ما شخصیت کاملا مثبت و یا کاملا منفی نداشته باشیم ( حتی منفور ترین شخصیت کتاب) و با پیشینه ای که از شخصیت ها و نحوه رفتاری اونها داریم، شخصیت هارو درک می کنیم 
_ پایان کتاب سراسیمه ست حس می کنم باید نوع اتفاقات پایانی جا افتاده تر و کمی به کندی اولیه کتاب بود 

🔴 ادامه این یادداشت داستان را افشا می کند : 
-------------------------------------------------
به نظر من تمامی کاراکتر ها باعث اتفاقات افتاده شده در داستان بودن و من نمی تونم ایمی رو به تنهایی مقصر ماجرا بدونم 
کتاب ایمی شگفت انگیز کاری از نظر روحی با ایمی کرده بود که ایمی واقعا می خواست تبدیل به ایمی شگفت انگیز بشه حتی با فریبکاری و تظاهر، مثل کاری که به دلیل عقب موندن درسی با هیلاری هندی کرد و یا مثال های دیگری که اینجا مجال گفتن نیست 

🔺در نظرات سایت های مختلف دیدم که خیلی ها حق رو به نیک دادن. 
اینکه ایمی اون دختر سادهٔ داخل دفتر خاطراتش نبود و نقشه داشت چیزی از گناه نیک کم می کنه؟ قطعا خیر 
اگر ایمی در داستان حضور نداشت شخصیت منفور نیک بود ولی درحال حاضر که ایمی در داستان حضور داره دیگه نیک توسط مخاطب شماتت نمیشه 
-------------------------------------------------
🔸مشتاق مطالعهٔ اثر دیگهٔ نویسنده « چیز های تیز » هستم 
        
                🔷 متفاوت ترین کتاب آگاتا کریستی از مجموعه کتاب های پوآرو 

داستان با ورود فردی غریبه به دفتر پوآرو شروع میشه که به پوآرو درمورد باندی به نام چهار غول بزرگ هشدار میده و اون فرد در دفتر پوآرو کشته میشه و ساعت دیواریِ دفتر پوآرو در ساعت 4 متوقف شده و پس از اون مجموعه قتل هایی که بالای سر مقتول ها عدد ۴ حکاکی میشه 

🔘 در این کتاب ما با قتل خانوادگی طرف نیستیم ؛  معمولا کل مظنونین کتاب های کریستی فقط چند نفرن : یک دکتر خانوادگی، یک کارگر که معمولا بسیار زیباست، یک پسر عمو و یا برادر زاده ( که معمولا به دنبال ثروت فرد به قتل رسیده اند) و یک همسر که یا خیلی غمگینه و رنگ پریده و یا خنثی ست که باز هم رنگ پریده ست 
- اما ما در این کتاب آنچنان قاتل خاصی نداریم بلکه پوآرو به دنبال مبارزه با یک باند مافیایی به نام چهار غول ( قدرت) بزرگه 

🔺در کتاب قتل های الفبایی هم پوآرو وارد ماجرای قتل های سریالی شده بود اما این کتاب واقعا کتاب خیلی متفاوت تریه  ،  پوآرو در این کتاب هم باید معمای چگونگی قتل هایی که توسط چهار قدرت بزرگ رخ میده رو حل کنه و  نام اون چهار فرد قدرتمند در جهان رو کشف کنه و هم سوء قصد ها و تله هایی که برای به قتل رسوندن خودش و هیستینگز میذارن جلوگیری کنه و صد البته دوئل با فردی با قدرت بالای ذهنی به اندازههٔ خود پوآرو 

-  با اینکه ظرافت دیگر کتاب های کریستی رو نداشت و بعضی از قسمت ها به تخیلی بودن گراییده می شد به دلیل خود شخصیت جذاب پوآرو و مواجه شدن با بُعد دیگری از پوآرو این کتاب به دل من نشست این که پوآرو برای گیر انداختن و افشا کردن هویت چهار قدرت بزرگ نقشه بچینِ و با زیرکی تمام بخواد اون نقشه هارو اجرا کنه برای من خیلی جذاب بود ( در یک کتاب دیگری که الان خاطرم نیست پوآرو به سروان می گفت اگر قرار باشه پوآرو قتلی رو انجام بده اصلا جنازه ای پیدا نمی شد که معمایی شکل بگیره)
بر خلاف دیگر کتاب های پوآرو ،  پوآرو درمورد سر نخ ها توضیحاتی میده که این کار از شخصیت پوآرو به دوره 
یک سری پیچش داستانی های عجیب و غریب هم در داستان بود که واقعا شوکه ام کرد و از کریستی بعید می دونستم 

🔶 روند این کتاب هم مثل بقیه کار های کریستی شاخ و برگ نداره و مثل معمول فضا سازی و شخصیت پردازی خاصی نداره ( البته به جز پوآرو که مختص به این کتاب نیست) 
- پایان کتاب رو دوست نداشتم، همیشه معمای کتاب در آخر توسط پوآرو رو می شد ولی در جای جای این کتاب معما و گره ها باز میشن و در آخر هم آنچنان اتفاقی نمی افته که در اوج کتاب به پایان برسه و به همین دلیله که این کتاب رو تک متفاوت ترین کتاب آگاتا درمورد پوآرو میدونم چون این کتاب بیشتر از اینکه معمایی باشه در ژانر تریلر قرار می گیره 

🔴 توصیه می کنم این کتاب رو جزو سه کتاب آخری که قراره از کریستی بخونید قرار بدید چون این پوآروی متفاوته که کتاب رو پر قدرت می کنه 
        
                🔶 پوستهٔ خالیِ هیجان و دلهرهٔ به وجود آمده برای مخاطب 

- پس از یک به یک دومین کتابی بود که از روث ور می خوندم، چیزی که از این نویسنده تا اینجا در دو کتاب برای من مشهوده ایده های بسیار خلاقانه ست 
در یک به یک فضای اسکی و خیلی بیشتر اپ اسنوپ ( که شخصیت های داستان این اپ رو ایجاد کرده بودن) بسیار خلاقانه بود و با اولین جنایت و پایان بندی مناسب، امیدم رو برای کتاب های دیگه اش افزایش داد 
اما در این کتاب هم خونهٔ پر از تکنولوژی و ایدهٔ کلی داستان هم  بسی خلاقانه است 

🔵 بخش آغازین کتاب خیلی خوبه، شروع سر ضرب و به موقع ، ما در همون نگاه اول متوجه موضوع می شیم که باید در ادامه چی چیزی رو دنبال کنیم 
- کتاب اضافات زیادی داره ولی باعث کند شدن روند داستان نمیشه و هر طور که شده برای مخاطب تعلیق بالایی ایجاد می کنه ولی در پایان آیا معمای اتفاقاتی که باعث تعلیق شده اند به طور کامل باز میشه؟ نویسنده در این کار ناکام می مونه

-  دقیقا در لحظه ای که نویسنده قراره از داخل آستینش برگ آس خودش رو روکنه، روایت طوری قرار میگیره که این پیچش داستانی برای مخاطب کار نمی کنه 
🔺در مورد پایان هم شاید غیر منتظره باشه اما خود نویسنده در فصل قبل از پایان نام قاتل رو برای ما افشا می کنه و اینجاست که خود نویسنده دست خودش رو به مخاطب رو می کنه و جلوی گرد شدن چشم هارو می گیره 
فکر کن پیچش های داستانی خوبی در چنته داشته باشی ولی خودت اون هارو زودتر از موعد برای مخاطب رو کنی 

- روث ور هم یه چیزی درمورد پایان در اوج شنیده و روی همین کتاب پیاده کرده، کلی قسمت مبهم توی ذهن من هست که هیچ جوابی بهش داده نشد فقط در پایان یک سری کلیات درمورد اتفاقات به وجود اومده داخل داستان بیان کرد 
اینجاست که میشه گمان کرد روث ور خودش هم جوابی برای یک سری از معما های داخل کتاب نداره و فقط اون هارو برای اینکه مخاطب رو تا پایان سرپا نگه داره ایجاد کرده 
        
                ارتقا هم برای من رفت جزوه دسته کتاب هایی با پتانسیل سوخته 
.......... 
🔺اگر در کتاب ماده تاریک مباحث علمی ( فیزیک کوانتوم) پیش زمینه ای ست برای روایت داستان ، توی این کتاب مباحث علمی و بحث ژنتیک مکملی برای روایته و به نظرم یکی از نقطه قوت های کتاب حضور جامع و کامل علمی برای پیش برد داستانه 

- البته قرار نیست این کتاب رو با ماده تاریک مقایسه کنم چون از هر لحاظ که نگاه می کنم این کتاب از ماده تاریک ضعیف تره البته خواستم بگم نویسنده برای نوشتن بخشی از کتاب نگاهی داشته به یک قسمت از ماده تاریک که شخصیت اصلی داستان وارد یکی از دنیاهای موازی میشه و این اتفاق برای من خیلی جالب بود 

⚪ کتاب رو میشه به دو قسمت تقسیم کرد چون از اواسط کتاب داستان تقریبا عوض میشه ولی روایت سینوسیِ کتاب هیچ تغییری نمی کنه و این روایت سینوسی به ویژگی مثبت  و منفی کتاب تبدیل میشه 
مثبت به این دلیل که وقتی تقریبا چرخش داستانی رخ میده، هیچ افتی محسوسی مشاهده نمیشه و منفی به این دلیل که هیچ فراز و فرودی هم مشاهده نمیشه یعنی قلم نویسنده وقتی شخصیت ها درحال فرار از یک بمب ان با وقتی که یکی از شخصیت ها درحال نوشتن نامه ست تغییر نمی کنه و این برای مخاطب یعنی بی تفاوتی در مهم ترین لحظات کتاب 

🔘 به جرات میتونم بگم شخصیت پردازی عالیه ( البته فقط لوگان رمزی که شخصیت اصلیه) ما به واسطهٔ توصیفات دقیق و کنکاش ذهنیِ لوگان با این شخصیت همزادپنداری می کنیم ( هر چقدر شخصیت پردازی خوبه، فضا سازی بده ،  کتاب هیچ وقت این دنیای آخر الزمانی رو برای ما ترسیم نمی کنه) 
- بلیک کراوچ اصرار داره که ایده هاش رو تبدیل به صحنه هایی از فیلم اکشن بکنه، درست در زمانی که مخاطب باید در مورد هدف نویسنده تفکر کنه و زمینه این اتفاق فراهم میشه کاری می کنه که ذهن مخاطب از هدف نویسنده منحرف بشه شاید بلیک کراوچ از این هراس داره که اگه بخش روانشناسانه کار رو اضافه و اکشن رو کار رو کم کنه مخاطبش رو از دست بده 

درمورد پایان کتاب و لحظه سر نوشت ساز کتاب هم به نظرم خیلی سراسیمه عبور می کنه و انگار می خواد زود تر از این مرحله عبور کنه و واقعا بده، طریقهٔ پایان واقعا بده ❗
احتمالا بزودی کتاب بازگشت این نویسنده رو هم خواهم خوند و برای اون کتاب امیدوارم. 
        
                ◽️در زندگی شکست خرده اید؟ لااقل در مرگتان موفق باشد ◽️

🔶 یه چند وقتی هست که حوصله نوشتن یادداشت از من سلب شده و تنها با یک نظر منفی و کوبنده می تونستم خودم رو به نظر گذاشتن برگردونم و چه کتابی از مغازه خودکشی برای این کار بهتر؟ 

- مدت ها از مطالعه این کتاب گذشته و شاید جزئیات یادم نباشه ولی اون قدر ها حافظه ام یاری میکنه که بتونم درمورد کتاب بنویسم . 
با چند سوال پی در پی میخوام شروع کنم : ماموریت نویسنده چی بوده؟ هدف نویسنده چی بوده؟ نهی از خودکشی؟ دادن امید؟ ویا شعر چشم هارا باید شست سهراب سپهری؟ 
هدف نویسنده هرچه که بوده سعی خودش رو کرده با نثری که توی کتاب داستان های گروه سنی الف مثل کدو قلقله زن پیدا میشه، هدفش رو برسونه 
باید پرسید توی این کار موفق بوده ❓

🔘 این آلن ما و شخصیت های دیگه کتاب از تیپ فراتر میرن؟ انسان میشن؟ ، کسی میشن که ما درکشون کنیم؟ قطعا نه هر کدوم از شخصیت ها تیپ های مختلفی هستن که فقط تنها یک حس انسانی در خودشون وجود داره مثلا خواهر آلن فقط حس عشق رو در خودش داره، مادر آلن فقط حس مادر بودن رو اما انسان ها احساس دارن نه فقط یک حس غلو شده  و ما دقیقا با همین تک حس هاست که باید در داستان شاهد رشد و تغیی شخصیت ها باشیم، ولی ما این رشد رو احساس نمی کنیم ، شخصیت های ما پله پله عوض نمی شن بلکه به سرعت نور  رفتارشون از این رو به اون رو میشه 

🔺آیا  ما شاهد رابطهٔ علت و معلولی در کتاب هستیم؟ ما فقط شاهد اتفاقاتی هستیم که مربوط به هم نیستن و بدون کاشت نویسنده درحال برداشته، مثلا پایان کتاب ( که فقط میشه درموردش سه چهارتا کتاب نقد نوشت )  کاشتی صورت میگیره که برداشت بشه؟ ما رفتاری رو از آلن حس میکنیم؟ چیزی می بینیم که این در ذهن ما متبادر بشه که خود آلن هم افسرده است، خود آلن هم احساس افسردگی میکنه؟ ما  هیچ وقت شاهد همچین چیزی نیستیم 

◾️در مورد پایان، نویسنده تبدیل به گاو نه من شیری میشه که تمام زحماتش رو به کلمه ای به باد میده 
- با چه منطقی حتی اگه آلن افسرده هم بوده باشه در اون لحظه باید اون کار رو میکرد؟ فکر کن مغازه خودکشی رو تبدیل به یک جغجغه فروشی بکنی بعد خودت همون کار رو بکنی که تا اون مدت در حال نقض اون بودی. 

🔴 جدا از پایان ،  اگه کسی که به فکر خودکشی باشه این کتاب رو بخونه صدم ثانیه ای به زندگی امیدوار میشه؟ من که همچین فکری نمی کنم 
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

                🔺خشکسالی و دروغ.... 

این کتاب هم مثل کتاب قبلی نویسنده « خشکسالی » در استرالیای گرم و بین صحراهای بی آب و علف روایت میشه و نوع معما و روایت هم شبیهِ پس طبیعیه که این دو اثر با هم مقایسه بشن ، به صراحت میتونم بگم این کتاب چند پله ضعیف تر از « خشکسالی » این نویسنده ست؛ چه از نظر داستان و روایت چه از نظر پایان و شخصیت پردازی /🍃) 
پایان غیر قابل پیشبینیِ اما شوکه کننده نیست چرا؟ چون معما نمیسازه که اصلا مخاطب بخواد پیشبینی کنه و به این ترتیبه که مخاطب با این که پایانش خیلی غیر قابل پیشبینیِ هیجان زده نمیشه ، کتاب هم تا نیمهٔ دوم خیلی کند و کشداره 
🔴 ترجمه و ویراستاری به معنای واقعی کلمه افتضاحِ یه افتضاح واقعی جوری که فکر میکنی کتاب رو گوگل ترنسلیت ترجمه کرده، بعضی قسمت ها مترجم یه فاعل رو میاورد بعد از فعل ( به صخره برخورد نکند و گاو / مترجم کلمه به کلمه ترجمه کرده یعنی ویراستار یه بار کتاب رو نخونده؟ ) یا انقدر فاعل رو در مکالمات نمیاورد که اصلا بعضی وقت ها از دستت در میرفت که کی داره صحبت میکنه 
        

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌های کتاب

فعالیت‌ها

Taha. b پسندید.
Taha. b پسندید.
🙏🙏 خطر افشای داستان : مثلا پایان فهرست مهمانان ، همهٔ شخصیت ها به صورت خیلی غیر واقعی به مقتول چسبیده شدن @moonshine
مهمانی شکارآپارتمان پاریسفهرست مهمانان: رمان

لوسی فولی، یک روایت و چند راوی

3 کتاب

لوسی فولی نویسنده‌ی جوان بریتانیایی که از سال۲۰۱۵ به داستان نویسی پرداخته و سه کتاب اخیرش «مهمانی شکار؛۲۰۱۹»،«فهرست مهمانان؛۲۰۲۰»و «آپارتمان پاریس؛۲۰۲۲»در صدر پر فروش های نیویورک تایمز بوده اند. احتمالا خواننده با اولین برخورد بگوید که هر سه شبیه به هم هستند که درست هم هست، اما با وجود این شباهت، تفاوت هایی نیز وجود دارد. علت این شباهت سبک‌ لوسی فولی در تعریف روایت است،فولی یک روایت را از زبان چند راوی تعریف میکند،درست مثل وقتی که به یک اتفاق از چند زاویه نگاه می‌کنید. برای من این یک ویژگی جذاب است،حالتی سینمایی و فیلم گونه دارد،اطلاعات را اندک اندک اما کامل در اختیار خواننده قرار میدهد،معما طرح میکند و به جا پاسخ میدهد. به علاوه فولی داستان را در دو خط زمانی دنبال میکند، گذشته را آنقدر با خود می‌کشاند تا به زمان حال برسد، من این روایت رفت و برگشتی(یا پینگ پونگی؛اصطلاحی است که خودم برای آن ابداع کرده ام) را خیلی دوست دارم. مهمانی شکار فضایی دوستانه اما خصمانه دارد.فضای تاریک و سرد اسکاتلند به خوبی به داستان کمک میکند تا همه چیز سرد و بی حس روایت شود. فهرست مهمانان فضایی خانوادگی و راز آلود دارد، در جزیره ای تاریک و طوفانی در ایرلند میگذرد که به خوبی با فضای رازآلود همخوانی دارد. کتاب سوم اما متفاوت تر است، در پاریس اما نه در شهری باشکوه و شگفت انگیز،بلکه در پاریس مخوفی میگذرد که شاید آن را نشناسید.کتاب سوم به دلیل همین تفاوت های جزیی و دغدغه ای که مطرح میکند برای من از دو کتاب قبلی جذاب تر بود. لوسی فولی هم خوب توصیف میکند هم شخصیت هایش را تمام و کمال میسازد.برای من توصیفات جذاب و گیرا نقش مهمی در روایت یک کتاب دارد. شما را دعوت میکنم به ضیافت یک روایت و چند راوی با حضور لوسی فولی.

آپارتمان پاریس هم از نظر داستانی شبیه فهرست مهمانان و مهمانی شکار هست؟ چون به نظرم توی اون دو کتاب منطق اصلا وجود نداره خواستم ببینم آپارتمان پاریس رئال تر هست و ارزش خواندن داره یا نه
مهمانی شکارآپارتمان پاریسفهرست مهمانان: رمان

لوسی فولی، یک روایت و چند راوی

3 کتاب

لوسی فولی نویسنده‌ی جوان بریتانیایی که از سال۲۰۱۵ به داستان نویسی پرداخته و سه کتاب اخیرش «مهمانی شکار؛۲۰۱۹»،«فهرست مهمانان؛۲۰۲۰»و «آپارتمان پاریس؛۲۰۲۲»در صدر پر فروش های نیویورک تایمز بوده اند. احتمالا خواننده با اولین برخورد بگوید که هر سه شبیه به هم هستند که درست هم هست، اما با وجود این شباهت، تفاوت هایی نیز وجود دارد. علت این شباهت سبک‌ لوسی فولی در تعریف روایت است،فولی یک روایت را از زبان چند راوی تعریف میکند،درست مثل وقتی که به یک اتفاق از چند زاویه نگاه می‌کنید. برای من این یک ویژگی جذاب است،حالتی سینمایی و فیلم گونه دارد،اطلاعات را اندک اندک اما کامل در اختیار خواننده قرار میدهد،معما طرح میکند و به جا پاسخ میدهد. به علاوه فولی داستان را در دو خط زمانی دنبال میکند، گذشته را آنقدر با خود می‌کشاند تا به زمان حال برسد، من این روایت رفت و برگشتی(یا پینگ پونگی؛اصطلاحی است که خودم برای آن ابداع کرده ام) را خیلی دوست دارم. مهمانی شکار فضایی دوستانه اما خصمانه دارد.فضای تاریک و سرد اسکاتلند به خوبی به داستان کمک میکند تا همه چیز سرد و بی حس روایت شود. فهرست مهمانان فضایی خانوادگی و راز آلود دارد، در جزیره ای تاریک و طوفانی در ایرلند میگذرد که به خوبی با فضای رازآلود همخوانی دارد. کتاب سوم اما متفاوت تر است، در پاریس اما نه در شهری باشکوه و شگفت انگیز،بلکه در پاریس مخوفی میگذرد که شاید آن را نشناسید.کتاب سوم به دلیل همین تفاوت های جزیی و دغدغه ای که مطرح میکند برای من از دو کتاب قبلی جذاب تر بود. لوسی فولی هم خوب توصیف میکند هم شخصیت هایش را تمام و کمال میسازد.برای من توصیفات جذاب و گیرا نقش مهمی در روایت یک کتاب دارد. شما را دعوت میکنم به ضیافت یک روایت و چند راوی با حضور لوسی فولی.

Taha. b پسندید.

کتاب یکجوریه هر جاش قضاوت کنید راجع به شخصیتها زوده ، باید صبر کرد و تا آخرش خوند تا بشه راجع به شخصیتها نظر داد 🫠 اما از اول تا اینجا حرصم ازین درومده که چرا این دوتا زن و شوهر که شخصیت اصلی داستانند به جای اینکه تلاش کنند زندگیشون رو بسازند هی بیشتر تو گند فرو رفتنو هی بیشتر گند زدن به زندگیشون🤔🤔بعد خودم جواب خودمو میدم که اگر دنبال اصلاح رابطشون میرفتند دیگه داستان ژانر جنایی نداشت😁

شما به قول مافیا بازا دروغ وارد بازی کردید 😅 شما نوشتید نویسنده خودش اذعان کرده فمنیسته و من نوشتم « به همین دلیله که گفتم نسبت به شخصیت ایمی گارد گرفتید دیگه » من به اون کامنت شما پاسخ دادم من هم با شما مشکلی ندارم، امیدوارم کدورتی بین ما نباشه ولی واقعا رابرت فارست اون حرف رو زده @choghoke_tanha

همهٔ آن‌هایی که فکر می‌کنند ایمی به‌تدریج و در اثر مشکلات و فشارهای زندگی مشترک روانی شده و به «جنون» رسیده، همهٔ آن‌هایی که خیال می‌کنند ایمی یک «منحنی تحول» را پشت سر گذاشته و در ابتدا آدم بهتری بوده و حالا باید برایش دل بسوزانیم، همهٔ آن‌ها که فکر می‌کنند این داستان، داستانِ یک زوجِ نامناسب است که همدیگر را آزار داده‌اند و ما قرار است تاثیر اشتباهات آن‌ها را بر روح و روان یکدیگر ببینیم، این افراد یا داستان را نفهمیده‌اند یا خودشان را به نفهمی زده‌اند. آن‌ها مرا به یاد شخصیت «نوئل هاوثورن» می‌اندازند :)))

انگار شما خودتون هم دوست ندارید متوجه بشید که منظور من از گارد گرفتن نه برای کار های ایمی بلکه چیزی خارج از کتاب بود شاید با نظر دیگران مخالف باشید، شاید نظرات بقیه به نظرتون از پایه و بن غلط بیان ولی با بی احترامی برخورد کردن تفاقا شعور شما زیر سوال میره و اینکه گفتید بقیه کامنت من رو نخوندید، ایرادی نداره شما هم یکی مثل فراستی که فیلم ها رو ندیده نقد می کنه چه اشکالی داره؟ @choghoke_tanha

همهٔ آن‌هایی که فکر می‌کنند ایمی به‌تدریج و در اثر مشکلات و فشارهای زندگی مشترک روانی شده و به «جنون» رسیده، همهٔ آن‌هایی که خیال می‌کنند ایمی یک «منحنی تحول» را پشت سر گذاشته و در ابتدا آدم بهتری بوده و حالا باید برایش دل بسوزانیم، همهٔ آن‌ها که فکر می‌کنند این داستان، داستانِ یک زوجِ نامناسب است که همدیگر را آزار داده‌اند و ما قرار است تاثیر اشتباهات آن‌ها را بر روح و روان یکدیگر ببینیم، این افراد یا داستان را نفهمیده‌اند یا خودشان را به نفهمی زده‌اند. آن‌ها مرا به یاد شخصیت «نوئل هاوثورن» می‌اندازند :)))

به همی دلیله که گفتم نسبت به شخصیت ایمی گارد گرفتید دیگه دومین کامنت من رو در یادداشتم ببینید اونجا اذعان کردم این کار های یکی نیست واژهٔ « به تنهایی » برای من معنی هایی داره که شاید برای شما نداره به هر حال هر فردی نظری داره و نظرش محترمه البته « یا نظر شما درسته یا نظر شما درسته » غیر از این هم وجود نداره عزت‌ زیاد ✋ @choghoke_tanha

همهٔ آن‌هایی که فکر می‌کنند ایمی به‌تدریج و در اثر مشکلات و فشارهای زندگی مشترک روانی شده و به «جنون» رسیده، همهٔ آن‌هایی که خیال می‌کنند ایمی یک «منحنی تحول» را پشت سر گذاشته و در ابتدا آدم بهتری بوده و حالا باید برایش دل بسوزانیم، همهٔ آن‌ها که فکر می‌کنند این داستان، داستانِ یک زوجِ نامناسب است که همدیگر را آزار داده‌اند و ما قرار است تاثیر اشتباهات آن‌ها را بر روح و روان یکدیگر ببینیم، این افراد یا داستان را نفهمیده‌اند یا خودشان را به نفهمی زده‌اند. آن‌ها مرا به یاد شخصیت «نوئل هاوثورن» می‌اندازند :)))

بله! در بخش دوم مشخص میشه دفتر خاطرات دروغه اما نوشته های داخلش رو که واقعا ایمی حس کرده، اون نوشته ها برای به دام انداختن نیکه درست ولی ایمی واقعا این اتفاقات رو در نیک دیده ، حتی اگه برای بر انگیختن همدلی این کار رو کرده باشه شما به این دلیل که ایمی رو نمادی از یک زن قدرتمند در مقابل مردان می بینید یک گارد بزرگ و جبههٔ بسیار زیادی گرفتید . من فقط حرفم اینه که ایمی به طور صد درصدی مقصر نیست و شما حتی همین رو هم قبول ندارید چون طرف مقابل شما ایمیه نخستین انسانی که به جای پاسخ دادن به توهین، آن را نشنیده گرفت،‌ نخستین پایه‌گذار فرهنگ و تمدن بشری بود. -رابرت فراست @choghoke_tanha

همهٔ آن‌هایی که فکر می‌کنند ایمی به‌تدریج و در اثر مشکلات و فشارهای زندگی مشترک روانی شده و به «جنون» رسیده، همهٔ آن‌هایی که خیال می‌کنند ایمی یک «منحنی تحول» را پشت سر گذاشته و در ابتدا آدم بهتری بوده و حالا باید برایش دل بسوزانیم، همهٔ آن‌ها که فکر می‌کنند این داستان، داستانِ یک زوجِ نامناسب است که همدیگر را آزار داده‌اند و ما قرار است تاثیر اشتباهات آن‌ها را بر روح و روان یکدیگر ببینیم، این افراد یا داستان را نفهمیده‌اند یا خودشان را به نفهمی زده‌اند. آن‌ها مرا به یاد شخصیت «نوئل هاوثورن» می‌اندازند :)))

وجه شبه کسانی که تنها ایمی رو مقصر ماجرا نمی دونن : سگ دست آموز ایمی ها بودن ، شوخی می کنید دیگه؟ مورد آخر هم اصلا چه ربطی داشت @choghoke_tanha

همهٔ آن‌هایی که فکر می‌کنند ایمی به‌تدریج و در اثر مشکلات و فشارهای زندگی مشترک روانی شده و به «جنون» رسیده، همهٔ آن‌هایی که خیال می‌کنند ایمی یک «منحنی تحول» را پشت سر گذاشته و در ابتدا آدم بهتری بوده و حالا باید برایش دل بسوزانیم، همهٔ آن‌ها که فکر می‌کنند این داستان، داستانِ یک زوجِ نامناسب است که همدیگر را آزار داده‌اند و ما قرار است تاثیر اشتباهات آن‌ها را بر روح و روان یکدیگر ببینیم، این افراد یا داستان را نفهمیده‌اند یا خودشان را به نفهمی زده‌اند. آن‌ها مرا به یاد شخصیت «نوئل هاوثورن» می‌اندازند :)))

شما بگید داستانِ این کتاب چیه و مارو از جهل در بیارید جناب دائمی! فقط لطفا بحث رو سریع به مرد ستیزی و فمنیست نکشونید و سه تا وجه شباهت نسبت به « نوئل هاوثورن » بیان کنید

همهٔ آن‌هایی که فکر می‌کنند ایمی به‌تدریج و در اثر مشکلات و فشارهای زندگی مشترک روانی شده و به «جنون» رسیده، همهٔ آن‌هایی که خیال می‌کنند ایمی یک «منحنی تحول» را پشت سر گذاشته و در ابتدا آدم بهتری بوده و حالا باید برایش دل بسوزانیم، همهٔ آن‌ها که فکر می‌کنند این داستان، داستانِ یک زوجِ نامناسب است که همدیگر را آزار داده‌اند و ما قرار است تاثیر اشتباهات آن‌ها را بر روح و روان یکدیگر ببینیم، این افراد یا داستان را نفهمیده‌اند یا خودشان را به نفهمی زده‌اند. آن‌ها مرا به یاد شخصیت «نوئل هاوثورن» می‌اندازند :)))

Taha. b پسندید.
            چه کسی جلاد است و چه کسی قربانی؟!
سوالی بود که برای پاسخش، بارها نظرم تغییر کرد!

 اغلب توقع دارم در داستانی که دوشخصیت اصلی وجود دارد، یکی مثبت و دیگری منفی، یکی مقصر و دیگری بیگناه باشد،
ولی شخصیت های این کتاب برایم متفاوت بودند!
اگر ایمی و نیک رو درکنار هم می‌گذاشتم و بینشون مقایسه انجام می‌دادم از ایمی بخاطر ذهن مریض و روانی بودنش متنفر می‌شدم و برای نیک دل سوزی می‌کردم!

ولی وقتی جداگانه به هر شخصیت، واکنش ها و رفتارشون می‌پرداختم از ایمی متنفر و از رفتارهای نیک و تصمیماتش به شدت ناامید می‌شدم و خبری از آن میزان دلسوزی نبود:)))

و اما بُعد روانشناسی کتاب :
واژه‌ی 'کودک آزاری' در چندین سال اخیر معانی گوناگونی پیدا کرده و اکنون مشکلات وسیع تری رو نسبت به دهه‌های گذشته در برمی‌گیرد.

بخشی از این کتاب به کودک آزاری والدین ایمی و نیک می‌پردازد..
والدین ایمی با رسانه ای کردن زندگی فرزندشان و کنترل کردن انتخابات زندگی و تصمیماتش آسیب بزرگی به او رساندند..
 ایمی در کودکی، موضوع کتاب های مصور با نام "ایمیِ شگفت انگیز" بوده است.
 ایمی ِشگفت انگیز، کودکی است کامل و بی نقص که خانواده ها را تحت تأثیر قرار داده است. 
 دختری زیبا، هنرمند، عالی و تأثیر گذار. 
(با این تفاوت که زندگی و تصمیمات ایمی را اصلاح کرده و بعد آن را وارد کتاب می‌کردند)
ایمی اکنون بزرگ شده، بدون اینکه هویتی از خود داشته باشد در حال زندگی است و فقط می‌خواهد شگفت انگیز باشد...
تنها موضوعی که برای ایمی اولویت و اهمیت دارد این است که در اوج و در مرکز توجه باشد!


از آن طرف نیک را داریم
نیک هم مانند ایمی قربانی رفتار و الگوی رفتاری اشتباه والدینش بوده است..
پدری که از زن‌ها متنفر است، مادری که قربانی خشونت است و ضربه‌ی آخر، طلاق و مشکلات بعد از آن..
نیک برعکس ایمی بیشتر درگیر محیط نامناسب بوده است..
نیک دان در ابتدای داستان شخصیتی است مغرور و ساده که به خاطر خوش تیپی و خوش چهره‌ای (به بیان خودش)، به مردم از بالا نگاه می‌کند و نیازی ندارد مسئولیت تصمیمات و اشتباهات خود را بپذیرد!
در تمام کردن هرکاری و روابط ضعف دارد و به گفته‌ی خودش همیشه انسان بی‌خیالی بوده است و به راحتی حتی برای موضوعات بی ارزش هم ممکن است دروغ بگوید!
نیک همیشه به دنبال تایید و رضایت دیگران است حتی زمانی که در موقعیت جدی در مقابل رسانه قرار می‌گیرد بازهم همان نقش را بازی می‌کند!

پایان کتاب رو دوست داشتید؟
من اصلااا دوستش نداشتم :((((
ولی نیک پایان کتاب همان نیک ابتدای کتاب است! 
چیز عجیبی وجود ندارد. 
او خوب بلد است خود را به خواب بزند و راه نجات را نادیده بگیرد...
بازهم تصمیم گرفت با انتخاب راحت ترین راه تصمیم را برای خود راحت کند!

خیلی حرف درمورد این کتاب و شخصیت های ایمی و نیک دارم
ولی تا همینجا کافیه 🤝
امتیاز اصلیم به این کتاب ۳.۷۵ است