معرفی کتاب سنگ کاغذ قیچی اثر آلیس فینی مترجم سحر قدیمی

سنگ کاغذ قیچی

سنگ کاغذ قیچی

آلیس فینی و 1 نفر دیگر
3.8
414 نفر |
144 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

54

خوانده‌ام

983

خواهم خواند

332

ناشر
نون
شابک
9786227566574
تعداد صفحات
296
تاریخ انتشار
1401/2/31

توضیحات

        کتاب «سنگ، کاغذ، قیچی» رمانی نوشته «آلیس فینی» است که نخستین بار در سال 2021 به چاپ رسید. «آملیا» و «آدام رایت»، زوجی که در مرکز این داستان قرار دارند، در حال گذراندن آخرهفته خود در ارتفاعات اسکاتلند هستند، با این احتمال که شاید بتوانند ازدواج ده ساله خود را از نابودی نجات دهند. آن ها همسایه ای مرموز و انزواطلب به نام «رابین» دارند که باعث وحشت «آملیا» می شود وقتی او می بیند که «رابین» پشت پنجره خانه ایستاده و به آن ها خیره شده است. داستان خیلی زود پیچ و خم هایی خطرناک به خود می گیرد و روایت هر کدام از این سه شخصیت، «جعبه پاندروایی» را می گشاید که سرشار از اسرار، دروغ ها و خیانت های ریز و درشت است.
      

لیست‌های مرتبط به سنگ کاغذ قیچی

نمایش همه

پست‌های مرتبط به سنگ کاغذ قیچی

یادداشت‌ها

بارون

بارون

1403/11/14

          چرا 3 و نیم؟
باید از اول شروع کنم..
شروع اش با توضیحات داستان به خوبی میتوانست آدم را جذب کند.
ایده هایی که نویسنده برای گیج کردن و شوک وارد کردن به ما به روی کاغذ آورده بود واقعا خوب بودند!
تلاش برای گیج کردن در  تمام کتاب دیده میشد از موقعی که اولین نامه ی سالگرد را دیدیم تا آخر داستان.
و اما اولین نقطه ضعف! همه ی این شوک ها در 70 صفحه ی آخر بهم وارد شد.که قشنگ میدیدم که هر 5 دقیقه یک بار دستانم روی دهانم هستند و دارم از تعجب و حیرت شاخ در می آورم!این بخش ها خوب و لذت بخش بودند. درسته! اما بزرگترین شوک در صفحه ی 278 اواسط خط 23 ام بود که در آن لحظه با خود گفتم :(حتما باید اینجوری تموم میشد؟!) 
راستش اصلا برای آدام و رابین خوشحال نیستم . 
نقطه ضعف دوم: توصیفات نویسنده اصلا با عقل جور در نمی آمدند! رابین در توصیفات زنی 60 ساله با موهای سفید بلند بود ولی در واقعیت زنی بود 40 و خورده ای ساله که در 2 سال موهایش تا پایین تر از کمرش رسیده بود و سفید شده بود.. و بسیار شک انداز بود.
خلاصه که
این کتاب در 3 کلمه : غیر منتظره، نا امید کننده، جذاب (تا قبل از پایان داستان)
و اینگونه و به این دلایل بنده 3 و نیم دادم!
        

4

        این کتاب ترکیبی از یه عاشقانه خالص با ژانر معمایی بود 
گره ها تا اواسط داستان حتی مشخص نبودند 
روند داستان تاره از ۱۰۰ صفحه دوم شروع میشد 
و قافلگیری ۵۰ صفحه آخر داستان و شوکه اون واقعا دوست داشتنیه
از سبک پایان لذت نبردم 
احساس میکنم نویسنده میتونست بهتر تموم کنه داستان رو و شخصیت هامون پایان های  بهتری داشته باشن 
ولی با همه این ها 
در نهایت از این کتاب لذت بردم 
پیشنهاد میکنم که بخونید شما هم 
نثر روان نویسنده و پیچش های داستانی از صفحه ۵۰ به بعد 
اثر جذابی خلق کرده...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

یک تریلر ر
          یک تریلر روانشناختی با فلش‌بک‌های خسته‌کننده و شخصیت‌های غیرقابل باور که بیشتر از اونکه هیجان انگیز باشه، مصنوعی و پرتکلف به نظر می‌رسه.

این رمان حول رابطه زوجی به نام آدام و امیلیا می‌چرخه که زندگی زناشویی آن‌ها با رازهای تاریک و دروغ‌های گذشته گره خورده. آن‌ها برای نجات ازدواجشان به یک کلبه/کلیسا دورافتاده در اسکاتلند سفر می‌کنند، اما اتفاقات عجیب و غیرمنتظره‌ای رخ میده که حقایق هولناکی رو درباره گذشته هر دو فاش می‌کنه‌.

 دوستش نداشتم:) ولی از حق نگذریم روی مغزم رژه میرفت تا پایانش رو بفهمم، میخواستم بدونم این همه توضیح و تفسیر و فلش بک تهش میخواد چه نتیجه ای بگیره، یا چه اتفاقی بیفته.کتاب مثل لحاف چهل تیکه ای بود که کنار هم دوختن، مثل یه پازل که قطعه هاشو به زور کنار هم جا دادن. پر از اطلاعات بیهوده و نامرتبط بود که سرنخی نمیداد.  توییست اصلی پایانی شوکه ام کرد، این دو امتیازو هم به همین دلیل  به کتاب دادم. و اما پایان کتاب برام غیر منطقی بود....

این خلاصه ای که از کتاب نوشتم در اکثر یادداشت ها میبینید، اما قضیه اینه که اونقدر که تمرکز روایت روی فلش بک های گذشته است، روی زمان حال نیست. زمان حال بسیااار کند پیش میره، اتفاق خاص یا کشف خاصی رخ نمیده تا انتهای کتاب، که نویسنده یهو با کلی توییست شما رو میپیچونه:)

گوینده روایت عوض میشه و ما داستان رو از دیدگاه شخصیت های اصلی  دنبال میکنیم‌ و با افکار و خاطرات گذشته اشون آشنا میشیم. ممکنه در ابتدا سر رشته داستان از دستتون در بره اما بعد عادت میکنید. آدام و امیلیا هر دو قابلیت قربانی و متهم بودن رو دارن، هر دو دروغ هایی به هم گفتن....

کلبه/کلیسای اسکاتلندی که زمان حال در اون سپری میشه فضاسازی موثری داره. دور افتاده، متروک با طوفان هایی اذیت کننده به حس ترس و دلهره کمک میکنه. فضاش منو کاملا به یاد هتل overlook فیلم و کتاب درخشش(shining) انداخت.

تم اصلی داستان، خیانت، دروغ و عواقب اونها در روابطه. با فریب نمیشه یه رابطه رو برای همیشه نگه داشت.

شخصیت ها عمقی ندارن و انگیزه برخی شخصیت ها برام قابل درک نبود و با اعمالشون نمیخوند. شخصیت ها ابتدای کتاب و انتهای کتاب انگار با هم فرق میکردن، طی چند صفحه انگار یه آدم دیگه شده بودن.
مسائلی رو هم در کتاب مطرح کرده بود که کتاب رو برای سنین پایین نامناسب میکنه.

به طور کلی پیشنهاد نمیکنم‌.

📌این کتاب رو خوندین؟
📌نظر شما چیه؟ 

  
        

35

        یعنی عالییی بود ۴ امتیاز دادم چون حس میکنم کمبود داشت و بیشتر اون قسمتی که  رابین املیا رو کشت باید بیشتر وارد جو و حس و حال میکرد
در کل عالیی بود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          ساعت پنج صبحه که بعد دوشب بیدار موندن تمومش کردم.
این دومین کتاب جناییه که اخیرا خوندم.
تقریبا میتونم بگم معرفی اولیه از این کتاب همون چیزیه که شما رو از اصل موضوع و داستان گمراه می‌کنه.

 این به من نشون میده که نویسنده هیچ بهونه رندانه‌ای برای چیدن پازل ها کنار هم نداشته و حتی با هوش بالا و شهود قوی هم نمیشه پایانش رو حدس زد.

سیر داستان منطقی پیش میرفت. نه خیلی طولانی نه خیلی کوتاه. فضاسازی قوی و جذاب بود برای کسی که عاشق سبک گوتیکه.

شخصیت پردازی امیلیا خیلی ضعیف بود. شاید میشد بین فلش بک ها و املیا یه تفاوت های شاخصی تعیین می‌کرد تا خواننده یه حدسایی بزنه. 

همینطور که گفتم، نویسنده به خودش زحمت نداده ذهن جستجوگر و کارآگاه مانند خواننده رو حرفه ای و تمیز به چالش بکشه. انگار خسته بوده و همزمان حوصله ش سررفته و با خودش گفته خب بذار یه کتاب بنویسم. و این باعث شده شما 90 درصد کتاب رو بخونید و در یک آن بفهمید که عه، اصلا داستان چیز دیگه ایه. 

مثل این میمونه که نویسنده بهت دروغ گفته باشه یا میخواسته تورو سرکار بذاره و این اصلا چیزی نیست که توی کتاب معمایی منطقی باشه. هیچ سرنخی نبود. صرفا حدس و گمان هایی میزدی تا روابط رو پیدا کنی. 

اما در کل پیشنهاد نمیدم که نخونید،اینم یه کتاب و یه داستان با موضوع متفاوت و فضاسازی جذابی بود. نقطه عطف داستان این بود که اونقدری کشش داشت که بخواید ادامه بدید و ببینید قراره چی بشه. من سکانس آخر و نوشته ی سم رو خیلی دوست داشتم. دارک و قابل حدس :) 


        

30