سمیرا

تاریخ عضویت:

آذر 1402

سمیرا

@samirash

137 دنبال شده

136 دنبال کننده

                🧠📚🎧☕️🦜
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
سمیرا

سمیرا

1404/4/13

        واقعاً از اون کتاباست که با خوندن صفحه‌ی اولش، دیگه نمی‌تونی زمینش بذاری. برای من یکی، بهترین و هیجان‌انگیزترین کتاب جنایی-معمایی‌ای بود که تا حالا خوندم. دن براون فقط یه داستان ننوشته، انگار یه سفر رازآلودِ تاریخی راه انداخته که وسطش هم مدام داری فکر می‌کنی، هم هیجان داری، هم یاد می‌گیری.

راز داوینچی فقط یک رمان جنایی معمایی نیست؛ یک تور تمام‌عیار از دل تاریخ هنر، مذهب و اسطوره است که با هوشمندی و جسارت نوشته شده. دن براون در این کتاب مرز بین داستان و واقعیت را چنان باریک و ماهرانه ترسیم می‌کند که خواننده مدام بین «آیا واقعاً این‌ها حقیقت دارند؟» و «این فقط یک تخیل هنرمندانه‌ست؟» معلق می‌ماند.

ماجرا با قتلی در موزه‌ی لوور آغاز می‌شود؛ قتلی مرموز و عجیب که در دلش سرنخ‌هایی نهفته از رمزها، نمادها و ارجاعات تاریخی. شخصیت اصلی داستان، رابرت لنگدن، استاد نمادشناسی مذهبی، همراه با یک رمزگشا، وارد یک مسیر پر پیچ‌وخم می‌شود که پای کلیسا، انجمن‌های مخفی، شاهکارهای داوینچی و مفاهیم فراموش‌شده‌ی تاریخ را به ماجرا باز می‌کند.

آنچه این کتاب را خاص می‌کند، نه‌فقط داستان‌سرایی پرتعلیق آن، بلکه حجم بی‌نظیر اطلاعات تاریخی، هنری و مذهبی‌ای‌ست که در بطن روایت تنیده شده. از تابلوی شام آخر داوینچی گرفته تا معماری کلیساهای قدیمی و رموز پنهان در آثار هنری — براون مخاطب را وادار می‌کند که فراتر از سرگرمی، کنجکاو شود، تحقیق کند، و دوباره به «روایت رسمی تاریخ» شک کند.

برای من، راز داوینچی یکی از درگیرکننده‌ترین تجربیات کتاب‌خوانی‌ام بود؛ هر سرنخ، هر اشاره و هر فصل، مرا بیشتر در خودش فرو می‌برد. بارها حین خواندن کتاب، متوقف می‌شدم تا درباره‌ی نمادها یا آثار هنری‌ای که ذکر شده بود، بیشتر بخوانم. انگار کتاب، خود تبدیل به دروازه‌ای شده بود به دنیای تازه‌ای از آگاهی و شگفتی.

بدون اغراق، یکی از اون کتاباست که تمومش می‌کنی و بلافاصله دنبال کتابای دیگه‌ی نویسنده‌ش می‌گردی.

امتیاز کامل و حتی بیشتر، حقشه.
      

10

سمیرا

سمیرا

1404/4/11

        بعد از کلی دودلی تصمیم گرفتم این یادداشتو بنویسم، چون هر یادداشتی که می‌خوندم همه امتیاز کامل داده بودن و تعریف کرده بودن و انگار یه نفر هم جرأت نکرده بود بگه خوشش نیومده(بخاطر همین منم امتیاز کمی نمیدم و بهتره بدون امتیاز باشه).
این کتاب رو با تعریف های زیاد بقیه شروع کردم و برای هزارمین بار فهمیدم که دیگه هیچوقت با پیشنهادهای بقیه سراغ یه کتابی نرم...
جلد اول رو به زور و با صد تا آه و ناله خوندم، فقط برای اینکه تو گروه همخوانی عقب نیفتم. ولی این تجربه برای من بیشتر از اینکه لذت‌بخش باشه، طاقت‌فرسا بود. توصیف‌های طولانی، روایت پرپیچ‌وخم، و نداشتن خط داستانی مشخص باعث شد نتونم باهاش ارتباط بگیرم. شخصیت‌ها محو و مبهم بودن و تا میومدی باهاشون انس بگیری فصل تموم میشد و سراغ شخصیت های جدید میرفت، بعضی لحظه هارو جوری توصیف می‌کرد که حس می‌کردی داره با ذره‌بین به یه خاطره‌ی پنج‌ثانیه‌ای نگاه می‌کنه.
 شاید برای بعضی‌ها تجربه‌ای عمیق و پر از معنا باشه، ولی برای من بیشتر گیج‌کننده و دور از ذهن بود و فقط یه سوال واسم پیش میومد که:
«این همه تعریف واسه چی بود؟!»
ارزش ادبی و جایگاه تاریخی‌اش رو انکار نمی‌کنم، اما صادقانه بگم: نه تنها ازش لذت نبردم، بلکه ادامه‌ دادنش برام سخت بود.
 به‌نظرم گاهی باید پذیرفت که هر کتابی برای همه‌ی ذهن‌ها نوشته نشده.
      

12

سمیرا

سمیرا

1404/4/1

        سه‌شنبه گذشت یکی از جلدهای مجموعه‌ی جنایی–روان‌شناختی فریدا کلاین نوشته‌ی نیکی فرنچ هست؛ یه سری هشت‌جلدی که هر کدوم اسم یه روز هفته رو روی خودش داره:
1. دوشنبه آبی
2. سه‌شنبه گذشت
3. در انتظار چهارشنبه 
4. پنج‌شنبه بچه
5. جمعه در ذهنم
6. شنبه گذشت
7. سکوت یکشنبه 
8. روز مرده

من خودم بدون اینکه بدونم یه مجموعه‌ست، از جلد دوم شروع کردم.
 اولش فکر می‌کردم یه داستان مستقل قراره بخونم، اما آخرش فهمیدم یه ماجرای بزرگ‌تری در جریانه که تموم نشده و ادامه داره! وقتی سرچ کردم، دیدم کل داستان توی ۸ جلد پخش شده و من از وسط داستان پریدم توی ماجرا... البته فقط همین جلدش ترجمه شده و خب اگه میخواستم از اول شروع کنم هم غیر ممکن بود😂 

اوایل کتاب کاملا گیج بودم و  دوبار فصلهای اولو خوندم تا بفهمم چی به چیه و بتونم شخصیت هارو توی ذهنم بسپارم.
 ریتم کتاب از وسط کتاب سریعتر شد و تا فصلهای آخر هیچ چیزی مشخص نمیشد و با کلی سوال مجبور بودی ادامه بدی. شخصیت‌هایی داخل داستان بودند که وجودشون خیلی تأثیر خاصی نداشت و فقط باعث پیچیدگی بیش‌تر داستان می‌شد. در عوض فضای روان‌شناختی خاصی داشت که  آدمو جذب می‌کرد.

هر جلد روی یک پرونده ی جنایی تمرکز میکنه ولی جزئیات پرونده ها بهم مرتبط میشند البته نخوندن جلد قبلی مشکلی ایجاد نمیکنه . 
پایانش باز بود، و از اون پایان‌هایی نبود که حس کنی ماجرا تموم شده؛ بیشتر یه پل بود به جلد بعد و باید صبر کنیم جلد بعد هم ترجمه بشه...
      

8

سمیرا

سمیرا

1404/3/13

        کمال‌گرایی از اون چیزهایی‌یه که خیلی‌هامون باهاش درگیریم؛ همون صدای توی سرمون که می‌گه «یا عالی انجامش بده یا بی‌خیال شو»، یا اون حس فلج‌کننده‌ی شروع نکردن چون از نتیجه‌ مطمئن نیستیم.

 خیلی از کتاب‌های مربوط به کمال‌گرایی سعی می‌کنن با جملات قشنگی مثل «تو به اندازه کافی خوبی» یا «با ترسات روبه‌رو شو» ما رو آروم کنن. اما واقعیت اینه که این حرف‌ها شاید لحظه‌ای بهت حس خوب بدن، ولی مشکل اصلی رو حل نمی‌کنن. چون ریشه‌های کمال‌گرایی خیلی عمیق‌تر از اونیه که با چند جمله‌ی انگیزشی از بین بره.

این کتاب برعکس خیلی از منابع خودیاری که فقط احساس خوب منتقل می‌کنن، می‌خواد یه تغییری واقعی ایجاد کنه. نویسنده خودش هم می‌دونه که جملات انگیزشی، فقط یه مُسکن موقتی‌ان. برای همین تلاش کرده راه‌حل‌هایی بده که پایدارتر باشن؛ نه فقط بهت بگه «بهتر فکر کن»، بلکه نشون بده چطور بهتر عمل کنی.

یکی از نقاط قوت کتاب اینه که راهکارهای متعددی ارائه می‌ده، اما فقط یه لیست بلندبالا از توصیه‌ها نیست و سعی می‌کنه بهت یاد بده چجوری این روش‌ها رو با هم ترکیب کنی و به شیوه‌ی خودت وارد زندگی‌ات کنی. همین باعث می‌شه خوندنش نه‌فقط آگاهی بده، بلکه به‌وضوح کاربردی هم باشه.

 اگه دنبال راه‌حل واقعی برای کنار اومدن با استانداردهای سخت‌گیرانه‌ی ذهنی‌ات هستی، این کتاب می‌تونه شروع خوبی باشه.
      

30

سمیرا

سمیرا

1404/3/9

12

سمیرا

سمیرا

1404/2/22

        این کتاب از اون‌هایی بود که خیلی دلم می‌خواست جذبم کنه، اما واقعیت اینه که اصلاً نتونست. بیشتر وقت‌ها حس می‌کردم دارم وسط کلی حرف اضافه و توضیحات بی‌دلیل دست‌وپا می‌زنم و هیچ خبری از اون هیجان و کششی که یه داستان معمایی باید داشته باشه نبود.
از یه جایی به بعد حتی حس می‌کردم قراره به‌جای دنبال کردن یه معمای درست‌و‌حسابی، یه جور نتیجه‌گیری احساسی، اخلاقی تحویلم بده. همینم باعث شد آخرش اونطور که باید بهم نچسبه. راستش داستان اونقدری غیرواقعی پیش رفت که دیگه برام مهم نبود کی قاتله، فقط میخواستم زودتر تموم بشه.
از داستانی در این سبک انتظار داشتم با هر فصل بیشتر درگیر معما شوم، نه اینکه درگیر پند و اندرزها یا رویدادهای غیرواقعی باشم. بیشتر شبیه یک نتیجه‌گیری احساسی و اخلاقی بود تا یک پایان قوی جنایی.
ولی خب تنها نکته مثبتی که داشت این بود که حدسی که در طول داستان زدم اشتباه از آب در اومد و آخرش یه جورایی غافلگیرم کرد. هرچند اونم دیگه برام جذابیت نداشت.
      

15

سمیرا

سمیرا

1404/2/14

        داستانی با ریتم کلاسیک و فضاسازی دقیق که معمایی حساب‌شده رو قدم‌به‌قدم جلو می‌بره؛ از همون اول پر از جزئیاتی بود که اگه حواست نباشه، راحت از دستت می‌ره. مثل بیشتر داستان‌های آگاتا کریستی، شروعش با انبوهی از اسم‌ها و شخصیت‌هاست که واقعاً گیج‌کننده‌ست. راستش تا آخر کتاب هنوز بعضی اسم‌ها رو اشتباهی می‌گرفتم و این موضوع خوندن رو برام سخت کرده بود.
هرکدوم از شخصیت‌ها چیزی برای پنهان کردن داشتن و همین باعث شد تا لحظه‌ی آخر همه زیر ذره‌بین باشن. حضور پوآرو، با همون دقت و وسواس همیشگی‌اش، برای من که قبلاً توی *پس از تشییع جنازه* باهاش آشنا شده بودم، یه حس آشنا و جالبی داشت.
نقشه‌ی قتل این‌بار خیلی حرفه‌ای و دقیق طراحی شده بود. نسبت به دوتا کتاب قبلی که از آگاتا کریستی خونده بودم و حس می‌کردم یه بچه پشتشون نشسته، این یکی واقعاً یه ذهن خلاق و پخته می‌خواست. البته پایانش یه‌جوری بود که آدمو یاد فیلم‌های ترکی می‌نداخت؛ همه با هم آشنا در اومدن و یه‌جور غافلگیری خاص خودش رو داشت.
و در نهایت، پایان‌بندی‌ای داشت که شاید قانون‌مدارانه نباشه، اما به طرز عجیبی قانع‌کننده و انسانی بود.
      

31

سمیرا

سمیرا

1404/2/3

        این کتاب از اون داستان‌هاست که در نگاه اول ساده و بی‌سر و صدا به نظر می‌رسه، اما هرچه جلوتر می‌ری، بیشتر درگیرت می‌کنه. «کشتن مرغ مینا» ظاهراً داستانی از کودکی و ساده‌لوحی دنیای بچه‌هاست، اما در عمقش تصویری تلخ، انسانی و گاهی خشم‌برانگیز از بی‌عدالتی، تبعیض و رشد در جهانی نابرابر رو روایت می‌کنه.  
هارپر لی با قلمی ساده ولی پرنفوذ، روایت رو از زبان دختربچه‌ای به اسم اسکات می‌گه، اما حرف‌هایی که گفته می‌شن، بار سنگینی از حقیقت دارن. شخصیت آتیکوس فینچ، پدر اسکات، از اون شخصیت‌هایی‌ست که تا مدت‌ها بعد از بستن کتاب باهات می‌مونه؛ مظهر شرافت، سکوتِ معنادار و مقاومت آرام.  
این کتاب یه دفاعیه‌ست برای مهربانی، برای فهمیدن دیگری، و برای ایستادن مقابل ناعدالتی—حتی وقتی می‌دونی که شاید نتیجه‌ای نگیری. از اون کتاب‌هاست که خوندنش فقط مطالعه نیست؛ یه جور تجربه‌ی انسانی عمیقه که باعث می‌شه بیشتر فکر کنیم، بیشتر ببینیم و عمیق‌تر قضاوت کنیم.
      

105

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.