سمیرا

تاریخ عضویت:

آذر 1402

سمیرا

@samirash

104 دنبال شده

109 دنبال کننده

                🧠📚🎧☕️🦜
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
سمیرا

سمیرا

4 روز پیش

        کمال‌گرایی از اون چیزهایی‌یه که خیلی‌هامون باهاش درگیریم؛ همون صدای توی سرمون که می‌گه «یا عالی انجامش بده یا بی‌خیال شو»، یا اون حس فلج‌کننده‌ی شروع نکردن چون از نتیجه‌ مطمئن نیستیم.

 خیلی از کتاب‌های مربوط به کمال‌گرایی سعی می‌کنن با جملات قشنگی مثل «تو به اندازه کافی خوبی» یا «با ترسات روبه‌رو شو» ما رو آروم کنن. اما واقعیت اینه که این حرف‌ها شاید لحظه‌ای بهت حس خوب بدن، ولی مشکل اصلی رو حل نمی‌کنن. چون ریشه‌های کمال‌گرایی خیلی عمیق‌تر از اونیه که با چند جمله‌ی انگیزشی از بین بره.

این کتاب برعکس خیلی از منابع خودیاری که فقط احساس خوب منتقل می‌کنن، می‌خواد یه تغییری واقعی ایجاد کنه. نویسنده خودش هم می‌دونه که جملات انگیزشی، فقط یه مُسکن موقتی‌ان. برای همین تلاش کرده راه‌حل‌هایی بده که پایدارتر باشن؛ نه فقط بهت بگه «بهتر فکر کن»، بلکه نشون بده چطور بهتر عمل کنی.

یکی از نقاط قوت کتاب اینه که راهکارهای متعددی ارائه می‌ده، اما فقط یه لیست بلندبالا از توصیه‌ها نیست و سعی می‌کنه بهت یاد بده چجوری این روش‌ها رو با هم ترکیب کنی و به شیوه‌ی خودت وارد زندگی‌ات کنی. همین باعث می‌شه خوندنش نه‌فقط آگاهی بده، بلکه به‌وضوح کاربردی هم باشه.

 اگه دنبال راه‌حل واقعی برای کنار اومدن با استانداردهای سخت‌گیرانه‌ی ذهنی‌ات هستی، این کتاب می‌تونه شروع خوبی باشه.
      

23

سمیرا

سمیرا

1404/3/9

5

سمیرا

سمیرا

1404/2/22

        این کتاب از اون‌هایی بود که خیلی دلم می‌خواست جذبم کنه، اما واقعیت اینه که اصلاً نتونست. بیشتر وقت‌ها حس می‌کردم دارم وسط کلی حرف اضافه و توضیحات بی‌دلیل دست‌وپا می‌زنم و هیچ خبری از اون هیجان و کششی که یه داستان معمایی باید داشته باشه نبود.
از یه جایی به بعد حتی حس می‌کردم قراره به‌جای دنبال کردن یه معمای درست‌و‌حسابی، یه جور نتیجه‌گیری احساسی، اخلاقی تحویلم بده. همینم باعث شد آخرش اونطور که باید بهم نچسبه. راستش داستان اونقدری غیرواقعی پیش رفت که دیگه برام مهم نبود کی قاتله، فقط میخواستم زودتر تموم بشه.
از داستانی در این سبک انتظار داشتم با هر فصل بیشتر درگیر معما شوم، نه اینکه درگیر پند و اندرزها یا رویدادهای غیرواقعی باشم. بیشتر شبیه یک نتیجه‌گیری احساسی و اخلاقی بود تا یک پایان قوی جنایی.
ولی خب تنها نکته مثبتی که داشت این بود که حدسی که در طول داستان زدم اشتباه از آب در اومد و آخرش یه جورایی غافلگیرم کرد. هرچند اونم دیگه برام جذابیت نداشت.
      

15

سمیرا

سمیرا

1404/2/14

        داستانی با ریتم کلاسیک و فضاسازی دقیق که معمایی حساب‌شده رو قدم‌به‌قدم جلو می‌بره؛ از همون اول پر از جزئیاتی بود که اگه حواست نباشه، راحت از دستت می‌ره. مثل بیشتر داستان‌های آگاتا کریستی، شروعش با انبوهی از اسم‌ها و شخصیت‌هاست که واقعاً گیج‌کننده‌ست. راستش تا آخر کتاب هنوز بعضی اسم‌ها رو اشتباهی می‌گرفتم و این موضوع خوندن رو برام سخت کرده بود.
هرکدوم از شخصیت‌ها چیزی برای پنهان کردن داشتن و همین باعث شد تا لحظه‌ی آخر همه زیر ذره‌بین باشن. حضور پوآرو، با همون دقت و وسواس همیشگی‌اش، برای من که قبلاً توی *پس از تشییع جنازه* باهاش آشنا شده بودم، یه حس آشنا و جالبی داشت.
نقشه‌ی قتل این‌بار خیلی حرفه‌ای و دقیق طراحی شده بود. نسبت به دوتا کتاب قبلی که از آگاتا کریستی خونده بودم و حس می‌کردم یه بچه پشتشون نشسته، این یکی واقعاً یه ذهن خلاق و پخته می‌خواست. البته پایانش یه‌جوری بود که آدمو یاد فیلم‌های ترکی می‌نداخت؛ همه با هم آشنا در اومدن و یه‌جور غافلگیری خاص خودش رو داشت.
و در نهایت، پایان‌بندی‌ای داشت که شاید قانون‌مدارانه نباشه، اما به طرز عجیبی قانع‌کننده و انسانی بود.
      

31

سمیرا

سمیرا

1404/2/3

        این کتاب از اون داستان‌هاست که در نگاه اول ساده و بی‌سر و صدا به نظر می‌رسه، اما هرچه جلوتر می‌ری، بیشتر درگیرت می‌کنه. «کشتن مرغ مینا» ظاهراً داستانی از کودکی و ساده‌لوحی دنیای بچه‌هاست، اما در عمقش تصویری تلخ، انسانی و گاهی خشم‌برانگیز از بی‌عدالتی، تبعیض و رشد در جهانی نابرابر رو روایت می‌کنه.  
هارپر لی با قلمی ساده ولی پرنفوذ، روایت رو از زبان دختربچه‌ای به اسم اسکات می‌گه، اما حرف‌هایی که گفته می‌شن، بار سنگینی از حقیقت دارن. شخصیت آتیکوس فینچ، پدر اسکات، از اون شخصیت‌هایی‌ست که تا مدت‌ها بعد از بستن کتاب باهات می‌مونه؛ مظهر شرافت، سکوتِ معنادار و مقاومت آرام.  
این کتاب یه دفاعیه‌ست برای مهربانی، برای فهمیدن دیگری، و برای ایستادن مقابل ناعدالتی—حتی وقتی می‌دونی که شاید نتیجه‌ای نگیری. از اون کتاب‌هاست که خوندنش فقط مطالعه نیست؛ یه جور تجربه‌ی انسانی عمیقه که باعث می‌شه بیشتر فکر کنیم، بیشتر ببینیم و عمیق‌تر قضاوت کنیم.
      

105

سمیرا

سمیرا

1404/1/16

        فقط بخاطر ترجمه بدی که داشت امتیاز کامل بهش ندادم وگرنه داستان عالی بود.
داستان در مورد مردی است به نام مرسو که طرز تفکر جالب و متفاوتی داره و همین باعث شده کسی درکش نکنه و برای هرچیزی که توضیح می‌داد فکر می‌کرد احساسش عجیبه و نباید همچین حسی رو داشته باشه و مجبور بود از دیگران معذرت خواهی کنه.
چقدر براش ناراحت شدم و تا لحظه ی آخر منتظر بودم بخشیده بشه و نمیره...
و چقدر عجیب بود که فقط بخاطر گریه نکردن توی مراسم تدفین مادرش باعث شده بود اعدام بشه! 
چرا یه لحظه با خودشون فکر نکردند که شاید از درون ناراحته و هر تفریحی هم که بعد از مراسم تدفین انجام داده فقط برای آروم کردن خودش بوده؟ 
اصلا چرا به این فکر نکردند که همه ی آدمها قرار نیست گریه کنند و ناراحت بشند، شاید رابطش با طرف خوب نبوده و دلش نمی‌خواسته واسه مرگش ناراحت بشه و درواقع هیچ حسی نداشته.
خیلی قشنگ قضاوت مردم رو به تصویر کشیده بود و چقدر شخصیت داستان رو دوست داشتم که حتی یک بار هم بخاطر حرف بقیه تظاهر به رفتاری که همه انجام میدند نکرده بود و حتی تا لحظه ی آخر زندگیش هم روی احساسات و سلیقه ی متفاوتش پافشاری کرد.
      

12

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.