سپهر ناصری

سپهر ناصری

بلاگر
@SepehrNaaseri

363 دنبال شده

176 دنبال کننده

                یادداشت نویس کتاب و شاعر
              
Sepehr_Naaseri
Chera_Adabiat

یادداشت‌ها

نمایش همه
        سمفونیِ زخم‌ها: موسیقی به مثابه روایتِ رنجه‌ای جمعی

آندره مکین در این رمان، با بهرهگیری از زبانِ تصویری و ریتمِ کلامیِ نزدیک به موسیقی، دنیایی خلق میکند که در آن، واژه‌ها همچون نُتهای یک سمفونی با هم هماهنگ می‌شوند. او با توصیفاتی مانند «صدای پیانو مانند رودخانه‌ای از اشک بر سنگهای سرد ایستگاه قطار جاری می.شد»، حسِ شنیداری را با تجربهٔ بصری پیوند میزند، نکتهٔ ظریفی که نشاندهندهٔ تسلط او بر حسآمیزی (Synesthesia) در ادبیات است.  

مکین همچنین از ساختار غیرخطی بهره می.برد؛ روایتِ زندگی الکسی بِرگ، شخصیت اصلی، گاه به گذشته‌های دور در روسیهٔ استالینی پرتاب می‌شود، گاه به لحظهٔ حال در قطار، و گاه به آیندهای مبهم. این پرش‌های زمانی، نه‌تنها سردرگمی ایجاد نمی‌کنند، بلکه به شکل نمادین، آشفتگیِ ذهنِ انسانِ تحتِ فشارِ نظام‌های سرکوبگر را بازتاب می‌دهند.

«موسیقی یک زندگی» بیش از آنکه داستانی خطی باشد، مانیفستی (بیانیه‌ای برای بیان تفکر و نگرش) علیه فراموشی است. مکین از طریق زندگی الکسی، موسیقیدانی که خانواده‌اش قربانی تصفیه‌های استالینی می.شوند، به بررسیِ رابطهٔ هنر با بقا می‌پردازد. موسیقی برای الکسی، نه یک هنر، که سلاحی برای مقاومت است: «وقتی ویولنسل می.نواخت، انگار صدای اعتراضِ خاموشِ هزاران قربانی را به گوشِ جهان می‌رساند». این ایده، یادآور نظریهٔ هنر به مثابه مقاومت در فلسفهٔ اگزیستانسیالیسم است، جایی که خلاقیت تنها راهِ مبارزه با پوچی تلقی می‌شود.  

همچنین کتاب به شکلی ظریف تقابلِ فرد و سیستم را بررسی می‌کند. الکسی که ابتدا به عنوان سرباز در جنگ شرکت می‌کند و سپس به وزارت جنگ می‌پیوندد، به تدریج درمییابد که حتی وفاداری به نظام نیز او را از چنگالِ بی‌معنایی نجات نمی‌دهد تمی که شباهت‌هایی به نیهیلیسمِ موجود در «سفر به انتهای شب» سلین دارد. 
هر دو کتاب حول محورِ سفرِ وجودی ضدقهرمانانی میچرخند که در جستجوی معنا، از جغرافیا تا ایدئولوژی‌ها را زیر پا می‌گذارند. اگر بارداموی سلین در «سفر به انتهای شب» با نگاهی تلخ و طنزآمیز به پوچیِ جنگ و تمدن می‌نگرد، الکسی مکین نیز با نواختن موسیقی، تلاش می‌کند تا از وحشتِ تاریخِ شوروی بگریزد. هر دو شخصیت، قربانیانِ نظام‌هایی هستند که خود را در خدمتِ آنها می‌بینند، اما در نهایت، به بیگانگانی تنها تبدیل می‌شوند .  

اما تفاوت بزرگی میان این دو نویسنده وجود دارد، سلین با زبانی خشن و گزنده، جامعه را به مسخره می‌گیرد، در حالی که مکین با نثری شاعرانه و امیدوارانه‌تر، حتی در تاریکترین لحظات، به موسیقی به عنوان منبعِ نور تکیه میکند.  
  
با وجود نقاط قوت، کتاب از ابهامِ ساختاری رنج می‌برد. برخی از فصل‌ها، مثل صحنه‌های مربوط به جنگ آنقدر فشرده و نمادین هستند که خواننده را از درکِ کاملِ انگیزه شخصیت‌ها بازمی‌دارند. مثلاً، تصمیمِ الکسی برای پیوستن به وزارت جنگ پس از نجاتِ ژنرال گابریلف، بدون پیش‌زمینهٔ روانشناختی کافی و ناگهانی به نظر می‌رسد.
از طرفی دیگر شخصیت‌های فرعیمانند همسر الکسی یا ژنرال گابریلف گاه به‌عنوان ابزارهایی برای پیشبردِ طرح داستان استفاده می‌شوند، نه انسان‌هایی با عمقِ احساسی. این مسئله به‌ویژه در مقایسه با آثارِ نویسندگانی چون سلین که حتی شخصیت‌های کوتاه‌مدت را با جزییات ترسیم می‌کند بارزتر است.  
  
«موسیقی یک زندگی» اثریست که با جسارت، مرزهای بین واقعیت و خیال، تاریخ و فردیت، و هنر و بقا را محو می‌کند. مکین اگرچه در پرداختِ برخی جزییات کوتاهی کرده، اما توانسته است با نثری آهنگین و تصاویری ماندگار، صدای نسلی را ثبت کند که زیرِ چکمه‌های تاریخ له شدند. این کتاب، همچون قطعه‌ای موسیقی، با وجود اندک نواقصی که دارد، در خاطر می‌ماند. این امر نه فقط به خاطرِ پایان‌بندیِ راضی کننده، بلکه به‌خاطرِ نُتهای اعتراضی که تا انتهای شب طنین انداز است.  

به‌قول الکسی در کتاب: «موسیقی، تنها زبانی است که دیوارهای زندان را می‌شکند» و شاید این، همان فلسفهٔ نهایی مکین باشد.

سپهر ناصری
۲۹ فروردین ۱۴۰۴
      

15

        نقد صریح «فکر نکن تنهایی»: جهانِ آشفته‌ای که به هم‌ریختگی خود را فریاد می‌زند  

الیف شافاک در «فکر نکن تنهایی» تلاش می‌کند تا از دلِ انبوهی از یادداشت‌های پراکنده، خاطرات شخصی، و تأملات فلسفی، صدایی یکپارچه خلق کند؛ اما این صدا بیش از آنکه به گوشِ خواننده برسد، در هیاهوی ساختار شلخته و ناهمگون کتاب گم می‌شود. شافاک، نویسنده‌ای است که همواره مرز بین داستان و واقعیت را محو می‌کند، اما این بار انگار در دامِ بی‌چارگیِ خودنگاشته‌ها افتاده است. نثر شاعرانه‌اش—که پیشتر در رمان‌هایی مانند «ملت عشق» به غلط ستایش شد —اینجا به ابزاری برای پنهان کردنِ خلأ مفهومی تبدیل شده است: استعاره‌های پیچیده، جملات آهنگین، و ارجاعات ادبیِ پرطمطراق، بیشتر شبیه نقابی هستند که ناتوانیِ نویسنده در رسیدن به ژرفای مسئله را می‌پوشانند.  

مهارت نویسندگی یا خودفریبی ادبی؟  
شافاک در به‌کارگیری زبانی تصویری و عاطفی مهارت دارد، اما این مهارت در خدمتِ چه چیزی است؟ وقتی از «پیچکِ کلمات» یا «لباسِ حرف‌ها» حرف می‌زند، مخاطب را به دنیایی از ابهام می‌کشاند که در آن، زیباییِ فرم بر فقدانِ محتوا سایه می‌اندازد. او مدام میانِ روایتگریِ داستانی و تحلیلِ فلسفی سرگردان است: گاه چنان در توصیفِ خاطرات کودکی غرق می‌شود که خواننده فراموش می‌کند قرار است به کدام سوالِ وجودی پاسخ دهد، و گاه ناگهان به مفاهیم سنگینی مانند «تنهایی مدرن» یا «فمینیسم شرقی» می‌پردازد، بی‌آنکه فرصتی برای بسطِ ایده‌ها بگذارد. این ناتوانی در ایجاد تعادل، نشانگرِ آشفتگیِ ذهنیِ خود نویسنده است—ذهنی که می‌خواهد همزادهٔ جهانِ به‌هم‌ریخته‌اش باشد، اما در این مسیر، تنها انبوهی از پارادوکس‌های حل‌نشده را به جا می‌گذارد.  

فلسفهٔ سطحی: فمینیسمی که به کلیشه فروکاسته می‌شود  
کتاب مدعی است صدای زنانِ خاموش شده را بازتاب می‌دهد، اما در عمل، بیشتر به بازتولیدِ کلیشه‌هایی می‌پردازد که خود شافاک پیشتر در آثارش به چالش کشیده بود. او از «زنانِ در حاشیه» می‌گوید، اما روایت‌هایش از زنانی که توصیف می‌کند—از مادربزرگ سنتی تا روشنفکر مهاجر—همگی در دامِ دوگانگیِ تقلیل‌دهندهٔ «سنتی در برابر مدرن» گرفتارند. شافاک، که در رمان‌هایش شخصیت‌های زن را با پیچیدگیِ روانشناختی می‌آفرید، اینجا به سطحی‌نویسی روی آورده است: زنِ شرقی یا قربانیِ سنت است یا قهرمانِ مبارزه با آن. حتی زمانی که از تنهایی به مثابه «ابزار خودشناسی» دفاع می‌کند، این ایده را تا حدِ شعارهایی مانند «تنها باش تا خودت را بیابی» تقلیل می‌دهد، بی‌آنکه پرسش‌های دشواری مانند هزینه‌های روانیِ این تنهایی یا تناقضِ آن با نیازهای جمعی را بررسی کند.  

ضعفِ مهلک: تکرارِ خودشیفته‌وارِ دغدغه‌های نویسنده  
کتاب بیش از آنکه دربارهٔ «تنهایی» یا «زن بودن» باشد، نمایشگاهی از دغدغه‌های شخصیِ الیف شافاک است. او مدام از تقلای خود به عنوان یک نویسندهٔ زن در جهانِ ادبیات مردانه می‌گوید، اما این تقلا را در قالبی خودشیفته‌وار ارائه می‌دهد—گویا جهانِ بیرون تنها بستری است برای بازتابِ دردهای درونِ او. حتی زمانی که از مسائل جهانی مانند مهاجرت یا نابرابری سخن می‌گوید، نگاهش به اندازهٔ یک اینفلوئنسرِ ادبی سطحی است: مثلاً بحران پناهندگان را با جملاتی مانند «آوارگان، جهانِ ما را آینه می‌کنند» توصیف می‌کند، بی‌آنکه ساختارهای سیاسی یا اقتصادیِ تولیدکنندهٔ این بحران را موشکافی کند. این خودمحوریِ روایی، خواننده را به یادِ شبکه‌های اجتماعی می‌اندازد که در آنها هر کس تنها به نمایشِ رنجِ خود مشغول است.  

آیا این اثر، شکستِ هنریِ عمدی است؟  
شاید بتوان دفاعی فلسفی از این آشفتگیِ ساختاری کرد: شاید شافاک خواسته است فرمِ کتاب را هماهنگ با محتوای آن—یعنی جهانِ پرآشوبِ ذهنِ مدرن—بسازد. اما حتی در این صورت، اثر شکست می‌خورد، چرا که «آشفتگی» تنها زمانی معنادار است که از دلِ آن، نظمی نوظهور پدید آید—چیزی که در این کتاب غایب است. شافاک، برخلاف نویسندگانی مانند ویرجینیا وولف در «خانم دالووی»، نمی‌تواند بینِ آشوبِ درونی و انسجامِ هنری پل بزند؛ او فقط آشوب را تقلید می‌کند.  

پایانِ تلخ: کتابی که خودش victima ذاتِ خود می‌شود  
«فکر نکن تنهایی» تلاشی است برای گفتنِ «همه‌چیز»، اما در نهایت به «هیچ‌چیز» می‌رسد. شافاک، که پیشتر ثابت کرده بود می‌تواند داستان‌هایی جهان‌شمول خلق کند، اینجا در دامِ خودارجاعیِ بی‌پایان گرفتار شده است. کتاب نه مرجعِ فمینیست‌ها خواهد شد، نه راهنمای فلسفیِ جویندگانِ حقیقت، و نه حتی یادداشت‌های روزانه‌ای که ارزش ادبی داشته باشند.

سپهر ناصری
۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۴
      

5

        «کسی که باور دارد همه چیز را می‌داند هیچ چیز یاد نمی‌گیرد»

میان قشر کتاب‌خوان همیشه مقاومتی در مقابل کتب تازه و همه‌گیر وجود دارد که گاهی باعث از دست دادن دنیایی نو، مفید و حائز توجه می‌شود. کتاب هنر ظریف بی‌خیالی (هنر رندانه‌ی به هیچ گرفتن) به گناه عنوانش، نادیده گرفته شده.

نویسنده با دغدغه‌های روزمره انسان رنجور امروز شروع می‌کند و بی‌ادعای غول چرا جادو بودن، مسائلی را پیش می‌کشد که نیاز است امروزه مورد توجه باشند، هنر بی‌خیالی در برابر مسائلی که می‌شود ساده از کنارشان گذشت و فراموش کرد، مثل اشتباه رانندگی فردی که از کنارمان با بی‌احتیاطی میگذرد، برخورد بی‌ادبانه‌ی فردی ناشناس در خیابان، ناراحتی از حرف شخصی کم اهمیت و بسیاری موارد دیگر که عامل رنج بیهوده هر روز ما هستند، در همین حال از چیزهایی غافل می‌شویم و از لذت وجودشان محروم می‌مانیم که شاید فردا از دست بروند و ما را در حسرت غرق کنند.

هر بخش از کتاب موضوع تازه‌ای را پیش می‌کشد و برخلاف عادت مألوف نویسندگان امروزه که صدها صفحه در باب یک ایده ساده دلیل و مدرک و داستان می‌آورند، هربار مسئله‌ای جدید را مطرح می‌کند، یکی از جذاب‌ترین مباحث کتاب موضوع احساسات و منی‌یت است.

احساسات همواره با نادرستی همراه بوده و هست. ما، انسان‌ها، در برخورد با تجربه‌های گوناگون سعی می‌کنیم حال را با تجربیات گذشته تطبیق دهیم و این سعی بر تکرار گذشته فرصت‌های بسیاری را از ما دور می‌کند. رویدادهای کاملا متفاوت در ذهن ما به گونه‌‌ای ثابت تعبیر می‌شوند، رفتاری خصمانه را دوستی و رفاقت تعبیر می‌کنیم و حمایت دوستان را به مسخره کردن می‌بینیم. پس هرآنچه احساس می‌کنیم مطلقا درست نیست و بسیاری از برداشت‌های انسان از رفتار یا پاسخ دیگران و طبیعت می‌تواند همراه با نادرستی باشد.

احساس خاص و استثنائی بودن یکی احساسات نادرست و همه‌گیر جامعه امروز است. با خود فکر می‌کنیم ‌یگانه‌ترین موجود جهان هستیم و دست به هر کاری بزنیم بی‌شک موفق‌تر از هرکسی خواهیم بود! اما دست به عمل نمی‌زنیم چرا که اگر خدایی ناکرده اشتباهی مرتکب شویم، عالم متوجه این فاجعه بزرگ خواهند شد و دیگر ما را به چشم شکست ناپذیری بی‌همتا نمی‌بینند، ابروی‌مان می‌رود، دیگر نمی‌توانیم آن کار را انجام دهیم، خود را از اشتباه کردن منع می‌کنیم و فرصت خلق مهارت را از خود می‌گیریم. 
گریز از رنج ما را تبدیل به انسان‌هایی کرده که دائما در فکر و خیال روزهای خود را می‌گذرانیم و گرفتاری و نبود فرصت را عامل عدم شروع فعالیت دلخواه‌مان می‌دانیم. این نکته فراموش شده که مهارت با تمرین به دست می‌آید و تمرین، گاه گاه توأم با شکست است، با گذر زمان شکست‌‌ها کمتر و تجربیات بیشتر می‌شوند و مهارت حقیقی پدیدار می‌شود.
برای شروع می‌توان به این موضوع توجه کرد که هرکسی در حال نبرد با مسائل زندگی خویش است، دیگری و زندگی‌اش برای هیچ‌کس مهم‌‌تر از زندگی خود نیست.

این کتاب فرمولی برای رهایی از رنج زندگی ارائه نمی‌دهد بلکه مواردی را متذکر می‌شود که در کتاب‌های مختلف بیان شده، قطعا انقلابی جهان شمول در تاریخ روانشناسی رخ نداده اما بی‌شک این جمع آوری و بیان اطلاعات به زبانی شیوا و روان قابل توجه است. این روایت همراه با داستان‌هایی است کمتر شنیده شده و قابل توجه، مانند سربازِ خستگی ناپذیر ژاپنی که تا سال‌ها پس از آخرین دستور، پایدار ایستادگی کرد و شک در دل راه نداد (خوب یا بد بودن تصمیم سرباز مورد بحث نیست).

چه بسیار مسائلی که سال‌هاست ما را عذاب می‌دهند، اما دلایل ذهنی‌مان توان گذشتن را از ما گرفته. در حالی که می‌توانیم خود را برهانیم میل به سکون و ثبات اجازه حرکت به ما نمی‌دهد و دنیایی از استدلال‌های منطقی و غیر منطقی ردیف شده، جلوی بر هم زدن آرامش - این باتلاق - را می‌گیرد. سکون برای زندگی لذت بخش، آرام و دلپذیر واجب است اما اگر راکد بودن، از حد به در شود و شکل افراط بگیرد مثل هر چیز خوب دیگری دچار فساد و تباهی می‌شود.


سپهر ناصری
      

9

        «برای آدم گرسنه مهم نیست مرغ اول آمده یا تخم مرغ»

  کتاب مغازه جادویی خودزندگی‌نامه‌ای (اتوبیوگرافیکی) اثر دکتر جیمز دوتی، جراح مغز و اعصاب، است که خواننده را همراهِ کودکی هراسان و مضطرب می‌کند، کودکی که پدری الکلی، مادری بیمار و برادری کوچک و ضعیف دارد و گاه گاه بار مسئولیت هر سه را به دوش می‌کشد.

 جیمز کوچک، قهرمان داستان، که شیفته‌ی شعبده بازی است به دنبال مغازه‌ی وسایل شعبده بازی پرسه می‌زند، با متصدی فروشگاه که مادربزگی مهربان (روس) است آشنا می‌شود و دنیای او برای همیشه متحول می‌شود.
 جیمز برای اولین بار صاحب بزرگ‌تری شده که او را در زندگی‌اش راهنمایی کند، راهی به او نشان دهد تا از شر تصاویر و خاطرات روزمره خانه‌شان رهایی یابد، همه‌ی فریادها، مستی‌ها، بی‌پولی‌ها و استرس عذاب آور خانه را بالاخره می‌تواند کنترل کند و قدری رنگ آرامش را بچشد، حتی برای اولین بار در زندگی‌اش، رویایی بزرگ داشته باشد.
زن مسن که روس نام دارد به او مراقبه، تمرکز و تن آرامی (ریلَکسِیشِن یا Relaxation) می‌آموزد، به او جرأت روبه‌رو شدن با حقیقت روزمره‌اش را می‌دهد و سعی می‌کند به او یادآور شود او مسئول کارهایی نیست که خانواده‌اش مرتکب می‌شوند.

روایت داستان ابتدا خوب پیش می‌رود اما با اولین ورود دکتر جیمز برای خودنمایی و پند دهی به خوانندگان روایت دچار تزلزل می‌شود. 
هرگاه امروز جمیز دوتی سر از داستان می‌آورد و سعی در ارائه قانون جذب، مطالب پزشکی و روانشناختی می‌کند، داستان پیوستگی خود را از دست می‌دهد و با هر بخش جدید، کتاب یک درجه سقوط می‌کند.
داستان به پیش می‌رود و این جیمز جدید بیشتر خودش را نشان می‌دهد، زیبایی داستان کم کم محو می‌شود و چیزی جز غرور جاه و مقام تازه به چشم نمی‌خورد، کتاب روایت داستان‌گونه خود را فراموش می‌کند و حالت اخبار تلویزیونی به خود می‌گیرد، هیچ چیز از پسرکی که مراقب برادرش بود و دلسوز مادر نمی‌ماند و دیگر هیچ خبری از آن‌ها به خواننده نمی‌دهد. اتفاقات یکی پس از دیگری رخ می‌دهند و فراموش می‌شوند انگار نویسنده‌ی بخش کودکی و بزرگسالی با هم فرق می‌کنند.
پایان بندی کتاب هم چیز بیشتری برای ارائه به خواننده نمی‌دهد و فقط چون به زمان حال رسیده کتاب به پایان می‌رسد، حتی به عنوان یک خودزندگی‌نامه اطلاعات کمی از زندگی حقیقی نویسنده ارائه می‌دهد تنها به روایت برخی ماجراها و تکرار برخی کلمات (باز کردن قلب) ادامه می‌دهد. اگر از تبلیغات و بازاریابی که برای خود (نویسنده) ارائه می‌دهد بگذریم، قلم ضعیف و عدم توانایی ادبی نویسنده کار را برای کتابخوان‌های حرفه‌ای سخت می‌کند.
جدای از خود کتاب، شایسته است به برخی ناشران معروف چون: چلچله، نارنگی و کتاب مجازی پرداخت، که با سوء استفاده از نام گروه موسیقی بی تی اس (BTS) و قرار دادن عکس گروه - که تنها این کتاب را معرفی کرده‌اند - روی جلد کتاب به سود کلانی رسیدند و کتابی معمولی را با حاشیه‌سازی پرفروش کردند.

سپهر ناصری - میر
      

9

        دایی وانیا یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌های آنتوان چخوف است که با داستانی ساده و پی‌رنگی قوی خانواده‌ای را به تصویر می‌کشد که هر کدام مصداق گروهی از اقشار روسیه هستند. پروفسوری روشنفکر که بیماری گریبانگیرش شده، همسری جوان که طمع مردان بسیاری را برانگیخته، مردی که خود را وقف انسان و طبیعت کرده و ظاهراً دست از مادیات شسته و شخصیت‌های دیگر که هر کدام به خوبی گسترش یافته و حرف‌های بسیاری برای گفتن دارند.
ملالی در شخصیت‌های وجود دارد که در اثر تغییر شرایط زندگیشان به وجود آمده و احوالاتشان را دگرگون ساخته. این دگرگونی و ملال سبب می‌شود رنج‌های از یاد رفته را بازیابند و میان نفرین خاطرات و زندگی از دست رفته سرگردان باشند. مردمانی که تا چندی قبل عاقلانه رفتار می‌کردند اکنون به مرحله‌ای از جنون رسیدند که بر اساس درونی‌ترین غرایض‌شان رفتار می‌کنند؛ گویی که انگار هیچ عاقبتی وجود ندارد.
 دیالوگ‌ها پربارند و تقریباً سخن بیهوده‌ای در نمایشنامه وجود ندارد؛ چنانکه داستانی با این عظمت در کمتر از ۱۰۰ صفحه گنجانده شده و شاهکاری در ادبیات جهان برجای مانده.

سپهر ناصری
۲۸ اسپند ۱۴۰۳

      

7

        نویسنده کتاب را با ایده جذاب شروع می‌کند، پسرکی قدر خود را غرق در کتاب می‌کند که تفاوت کتاب و زندگی حقیقی را نمی‌تواند تشخیص دهد. بخش اول کتاب  حول محور کتاب مسخ می‌چرخد مجموعه‌ایست از بریده‌هایی از نویسندگان و کتاب‌های مهم جهان که نویسنده با استفاده از آنها تقریبا نیمی از بخش اول کتاب را نگاشته است. 
با شروع بخش دوم کتاب تغییرات بسیاری در داستان رخ می‌دهد شخصیت‌ها تغییر می‌کنند و هر آنچه در بخش اول کتاب ساخته شده فراموش می‌شود. از آغاز این بخش است که نقص کار نویسنده مشعشع می‌شود، به گونه‌ای که اگر ر یک از بخش‌های کتاب را از داستان حذف کنیم یچ اتفاقی برای داستان نمی‌افتد، هر شخصی هر بخشی هر فصلی که حذف شود غییری در روایت نویسنده ایجاد نمی‌شود چرا که روایت در واقع از هر دری سخنی به میان آوردن است.
دلیل وجود کتاب «ال جی بی تی» در داستان نامعلوم است شوهر بی‌معنی است دوست شخصیت اهمیتی ندارد و حتی خود شخصیت نیز حسی در خواننده ایجاد نمی‌کند. نویسنده سعی می‌کند در کاراکترهایش را توسعه بدهد و بخش‌های بیشتری از وجودشان را به خواننده نشان دهد اما هر کاری که می‌کند جز سردرگمی بیش‌تر خوانند کاری نمی‌کند.
نقص‌ها و ایرادهای این کتاب تمامی ندارند اما یک نکنه از دیدگاه من برای مترجم کتاب ناب نابخشودنی است و آن استفاده از کلمه خلیج به جای خلیج فارس است، شاید نویسنده به علت کمبود مطالعه تاریخ و جغرافیا از کلمه خلیج استفاده کرده باشد اما مترجم این کتاب باید به این موضوع توجه می‌کرد و به جای شاخاب پارس از کلمه‌ی خلیج استفاده نمی‌کرد.

سپهر ناصری 
۲۶ اسپند ۱۴۰۳
      

15

        آل احمد در این کتاب به داستان‌هایی حول محور زنان و معلمان می‌پردازد و به شیوه‌ای جالب توجه احوالات مردمان زمان خود را به تصویر می‌کشد، از زنی که برای مرگ کودک هوویش نذر می‌کند تا معلمانی که بیمه درمانی را دزدی دولت می‌دانند.
اما یک داستان در این میان بیش از همه توجه مرا جلب کرد و آن داستان «جاپا» بود. در این داستان بسیار کوتاه همراه روایتی از دیبری زحمتش می‌شویم که به نظر نویسنده شمه‌ای از دغدغه‌های درونی آل احمد را نشان می‌دهد. این معلم که سر و کله زدن با کودکان را برای خود هدف و مقصودی نمی‌بیند میل دارد رد ‌و اثری از خود در جامعه‌اش به جای بگذارد و خود را درگیر خشم و نفرت از دیگرانی می‌کند که به این هدف (اثر گذاری) دست یافته‌اند.
در واقع خود آل احمد به‌گونه‌ای از عیب خود و نویسندگان هم‌ عصرش می‌نویسد که آنقدر خود را درگیر تفکرات سیاسی کرده بودند که ادبیات را از نوشته‌های خود پاک کرده بودند. آل احمد که گاه بسیار درگیر این مسائل می‌شد و گاه صرفا به ضعف‌های اجتماعی و فرهنگی (گاه درست و گاه نادرست) می‌پرداخت، قدری بیشتر ادبیات را در آثار خود حفظ کرد.
      

5

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.