سمفونیِ زخمها: موسیقی به مثابه روایتِ رنجهای جمعی
آندره مکین در این رمان، با بهرهگیری از زبانِ تصویری و ریتمِ کلامیِ نزدیک به موسیقی، دنیایی خلق میکند که در آن، واژهها همچون نُتهای یک سمفونی با هم هماهنگ میشوند. او با توصیفاتی مانند «صدای پیانو مانند رودخانهای از اشک بر سنگهای سرد ایستگاه قطار جاری می.شد»، حسِ شنیداری را با تجربهٔ بصری پیوند میزند، نکتهٔ ظریفی که نشاندهندهٔ تسلط او بر حسآمیزی (Synesthesia) در ادبیات است.
مکین همچنین از ساختار غیرخطی بهره می.برد؛ روایتِ زندگی الکسی بِرگ، شخصیت اصلی، گاه به گذشتههای دور در روسیهٔ استالینی پرتاب میشود، گاه به لحظهٔ حال در قطار، و گاه به آیندهای مبهم. این پرشهای زمانی، نهتنها سردرگمی ایجاد نمیکنند، بلکه به شکل نمادین، آشفتگیِ ذهنِ انسانِ تحتِ فشارِ نظامهای سرکوبگر را بازتاب میدهند.
«موسیقی یک زندگی» بیش از آنکه داستانی خطی باشد، مانیفستی (بیانیهای برای بیان تفکر و نگرش) علیه فراموشی است. مکین از طریق زندگی الکسی، موسیقیدانی که خانوادهاش قربانی تصفیههای استالینی می.شوند، به بررسیِ رابطهٔ هنر با بقا میپردازد. موسیقی برای الکسی، نه یک هنر، که سلاحی برای مقاومت است: «وقتی ویولنسل می.نواخت، انگار صدای اعتراضِ خاموشِ هزاران قربانی را به گوشِ جهان میرساند». این ایده، یادآور نظریهٔ هنر به مثابه مقاومت در فلسفهٔ اگزیستانسیالیسم است، جایی که خلاقیت تنها راهِ مبارزه با پوچی تلقی میشود.
همچنین کتاب به شکلی ظریف تقابلِ فرد و سیستم را بررسی میکند. الکسی که ابتدا به عنوان سرباز در جنگ شرکت میکند و سپس به وزارت جنگ میپیوندد، به تدریج درمییابد که حتی وفاداری به نظام نیز او را از چنگالِ بیمعنایی نجات نمیدهد تمی که شباهتهایی به نیهیلیسمِ موجود در «سفر به انتهای شب» سلین دارد.
هر دو کتاب حول محورِ سفرِ وجودی ضدقهرمانانی میچرخند که در جستجوی معنا، از جغرافیا تا ایدئولوژیها را زیر پا میگذارند. اگر بارداموی سلین در «سفر به انتهای شب» با نگاهی تلخ و طنزآمیز به پوچیِ جنگ و تمدن مینگرد، الکسی مکین نیز با نواختن موسیقی، تلاش میکند تا از وحشتِ تاریخِ شوروی بگریزد. هر دو شخصیت، قربانیانِ نظامهایی هستند که خود را در خدمتِ آنها میبینند، اما در نهایت، به بیگانگانی تنها تبدیل میشوند .
اما تفاوت بزرگی میان این دو نویسنده وجود دارد، سلین با زبانی خشن و گزنده، جامعه را به مسخره میگیرد، در حالی که مکین با نثری شاعرانه و امیدوارانهتر، حتی در تاریکترین لحظات، به موسیقی به عنوان منبعِ نور تکیه میکند.
با وجود نقاط قوت، کتاب از ابهامِ ساختاری رنج میبرد. برخی از فصلها، مثل صحنههای مربوط به جنگ آنقدر فشرده و نمادین هستند که خواننده را از درکِ کاملِ انگیزه شخصیتها بازمیدارند. مثلاً، تصمیمِ الکسی برای پیوستن به وزارت جنگ پس از نجاتِ ژنرال گابریلف، بدون پیشزمینهٔ روانشناختی کافی و ناگهانی به نظر میرسد.
از طرفی دیگر شخصیتهای فرعیمانند همسر الکسی یا ژنرال گابریلف گاه بهعنوان ابزارهایی برای پیشبردِ طرح داستان استفاده میشوند، نه انسانهایی با عمقِ احساسی. این مسئله بهویژه در مقایسه با آثارِ نویسندگانی چون سلین که حتی شخصیتهای کوتاهمدت را با جزییات ترسیم میکند بارزتر است.
«موسیقی یک زندگی» اثریست که با جسارت، مرزهای بین واقعیت و خیال، تاریخ و فردیت، و هنر و بقا را محو میکند. مکین اگرچه در پرداختِ برخی جزییات کوتاهی کرده، اما توانسته است با نثری آهنگین و تصاویری ماندگار، صدای نسلی را ثبت کند که زیرِ چکمههای تاریخ له شدند. این کتاب، همچون قطعهای موسیقی، با وجود اندک نواقصی که دارد، در خاطر میماند. این امر نه فقط به خاطرِ پایانبندیِ راضی کننده، بلکه بهخاطرِ نُتهای اعتراضی که تا انتهای شب طنین انداز است.
بهقول الکسی در کتاب: «موسیقی، تنها زبانی است که دیوارهای زندان را میشکند» و شاید این، همان فلسفهٔ نهایی مکین باشد.
سپهر ناصری
۲۹ فروردین ۱۴۰۴