معرفی کتاب ماده تاریک اثر بلیک کراوچ مترجم هادی سالارزهی

ماده تاریک

ماده تاریک

بلیک کراوچ و 2 نفر دیگر
4.0
73 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

129

خواهم خواند

83

ناشر
نون
شابک
9786226652094
تعداد صفحات
382
تاریخ انتشار
1398/10/18

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        کتاب «ماده تاریک» رمانی نوشته ی «بلیک کراوچ» است که نخستین بار در سال 2016 چاپ شد. «جیسن دسن»، دانشمند فیزیک کوانتوم، زمانی یک آینده ی کاری درخشان را در مقابل خود می دید. اما پس از بارداری غیرمنتظره ی دوست دخترش و تولد یک پسر، این آینده ی درخشان در هم شکست. «جیسن» حالا در کالجی کوچک در «شیکاگو» تدریس می کند و از زندگی در کنار خانواده ی صمیمی و پرمحبت خود رضایت دارد—تا این که او به جهانی برده می شود که در آن، تئوری اش در مورد جهان های متعدد کوانتومی، به یک تکنولوژی واقعی برای جا به جایی بین ابعاد تبدیل شده است. «جیسن» در این جهان، با دوست دخترش ازدواج نکرده و هیچ وقت صاحب فرزند نیز نشده است. او حالا تصمیم دارد به دنیای خودش و خانواده اش بازگردد، اما نیروهایی مرموز در این واقعیت جایگزین، می خواهند جلوی او را بگیرند.
      

لیست‌های مرتبط به ماده تاریک

نمایش همه
Daydreamer

Daydreamer

1403/5/24

ناهمتاناهمتا؛ یاغیناهمتا؛ هم پیمان

نگاهی متفاوت به آینده

30 کتاب

کتاب های علمی تخیلی و آخر زمانی به نسبت بقیه ژانر ها کمتر بهش توجه میشه ولی طرفداران خاص خودشو داره و بسیاری از کتاب های این ژانر به راحتی میتونه با کتاب های فانتزی رقابت کنه بسیاری از سری فیلم های معروف و محبوب مثل دونده هزارتو،عطش مبارزه،جعبه پرنده،ناهمتا ابتدا کتاب بودن و خوندن کتاب هاشون به علت تغییر و کوتاه کردن برای ساخت فیلم،خالی از لطف نیست.(مخصوصا کتابی مثل دونده هزار تو که ادامه داستان به صورت فیلم ساخته نشد یا فیلم ناهمتا که کاملا پایان رو تغییر دادند) توی این لیست سعی کردم کتاب های موردعلاقه خودم رو در ژانر علمی تخیلی لیست کنم،امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید💙 پ.ن۱:لازمه اشاره کنم که بیشتر کتاب های لیست در دسته علمی تخیلی به صورت مستقیم قرار نمیگیرن،در داستان هاشون یک تغییر کلی در جهان داستان رخ داده و باعث تغییر سبک زندگی شده،به همین دلیل این کتاب هاروهم توی لیست قرار دادم (مثل کتاب هردو در نهایت میمرند یا آخرین کوچ) پ.ن۲:دونده هزار تو مجموعه ۶ جلدی هست،۵ جلد رو نشر افق و باژ چاپ کرده و جلد ششم قصر کرنک رو هنوز نشر معروفی ترجمه نکرده پ.ن۳:مجموعه بازیکن شماره یک آماده جلد دومش به اسم بازیکن شماره دو آماده رو نشر باژ چاپ کرده که متاسفانه بازم نتونستم به لیست اضافه کنم،موقع تهیه کتاب حواستون باشه دو جلدیه پ.ن۳:کتاب جعبه پرنده به صورت تک جلد و مشابه سناریو فیلم توسط میلکان و سایر نشر ها چاپ شده اما مجموعه دو جلدی کامل توسط نشر باژ با اسم کابوک چاپ شده پ.ن۴:مجموعه عصیانگران،صد نفر(۴جلدی)،موج پنجم(از نشر باژ)رو بهم معرفی کردن و با معرفی دیگران به این لیست اضافه کردم وگرنه خوندم هنوز مطالعه اشون نکردم،اگر این چهار مجموعه رو مطالعه کردید،خوشحال میشم نظرتون رو بگید✨️

34

یادداشت‌ها

kimiyafard

kimiyafard

1403/11/1

          خب!!!! اینجا ما با یه داستان ساینس فیکشن روبرو میشیم.
یه کتاب با یه موضوع متفاوت به سبک فیزیک کوانتوم 
 و خب نویسنده خوب تونست  داستانش رو پرورش بده
کشش داستان باعث میشد من از تقریبا یک  سوم به بعد داستان رو بی وقفه بخونم
شخصیت پردازی داستان هم از نظر من عالی بود و من از جزییاتی که درباره ریزحرکات شخصیت های اصلی گفته میشد  لذت بردم
امااااا
بزارید نقطه ضعفی  که تقریبا بولد شد برام بگم
تقریبا اواخر داستان یه کوچولو داستان تند پیش رفت و در جاهایی احساس کردم اون حرکات از طرف اشخاص داستان مطابق اون چیزی که نویسنده تعریف کرد ازش نیست.
و به عبارتی یه سوتی ریز توی بخشی از پلات داستان بود.
در هر حال فضای نسبتا دارک و هیجانی ش رو دوست داشتم
در اخر نتیجه که از داستان گرفتم و کل روز بهش فکر کردم این بود که بیشتر خودمون و انتخاب هامون دوست بداریم. اما یادمون باشه که این انتخاب  توی تصمیم هامون ما رو میسازه نه اونی که فکر میکنیم
و بزرگترین چیزی که این کتاب ازش حرف میزد انتخاب و حسرت بود. 

ساعت 1 نیمه شب
پنجشنبه
نشسته در تخت سبز خود
        

0

          فوق العاده بود. با هر چیز دیگه‌ای که خونده بودم فرق داشت و هیچ‌ چیزی تا الان اینجوری درگیرم نکرده بود. هرچی نباشه یک روزه تموم شده :)

جدای از  خوشمزه، مهیج و  پیچیده بودن داستان، روی بعضی از درگیری‌های همیشگی ما تمرکز می‌کنه.‌ همیشه می‌گن حسرت یا افسوس گذشته رو نخور. این جمله نمی‌تونه اکثر مارو راحت کنه. ولی شاید این بتونه بیشتر کمک‌مون کنه: «درنهایت ممکنه هر اتفاقی باعث حسرت ما باشه.» پس چه بهتره که همیشه درست‌ترین کار رو از نظر خودمون انجام بدیم. چون بیشتر از این از ما بر نمیاد و احتمالا در هر صورت قراره یکم حسرت هم نوش‌جان کنیم.
 اگه قرار باشه تکه‌هایی  از «ماده تاریک» رو یه گوشه خودم داشته باشم اینارو انتخاب می‌کنم:
۱- من فقط روی حال مالکیت دارم (اونم نه همه‌اش) و گذشته دیگه مال من نیست.
۲- همیشه همه‌چیز مطابق همون روزمره‌ای که تو توی ذهنت داری جلو نمی‌ره. پس ازش استفاده کن. نذار چیزی ناگفته یا انجام نشده باقی بمونه.

در پایان اگه به فیزیک (خصوصا کوانتوم)، عاشقانه و علمی-تخیلی علاقه دارید، انتخاب خیلی خوبیه :)

ضمنا، اپل تی‌وی+ قراره سریالی بر اساس کتاب منتشر کنه که واقعا منتظرم ببینم چجوری می‌شه. درسته فیلم‌باز نیستم اما اگه جالب باشه می‌بینمش.
همین :)
        

4

          سال ۹۸ یا ۹۹ درست یادم نیست .اولین بار رفتم نمایشگاه کتاب با کلی کتاب آمدم خونه.یکی اش ماده تاریک‌ بود.سال بعدش درست بعد از یک سال ماده تاریک ترند شد.به طرز عجیب و غریبی  تبلیغ میشدو خلاصه معروف شد.
این آشنایی من با ماده تاریک و بلیک کراوچ بود.
به نظرم ژانر*علمی تخیلی * از ژانر های خاصیه که بعضی ها عاشقش میشن.اگر احتمالا کتابخانه ی نیمه شب را خواندید و دوست داشتید به احتمال زیاد عاشق ماده تاریک بشید.
ماده ی تاریک در نگاه اول یه قصه ی تخیلی جالبه. جیسن  در طی یک حادثه بیهوش شد و وقتی چشم باز کرد جایی ناآشنا و افرادی نا شناس را دید.بعد کم‌کم دریچه هایی از علم به روی ما گشوده میشه و ماده ی تاریک‌وارد دنیای علم و جهان های موازی میشه.اما قرار نیست قصه پریان بخونیم جیسن وارد هر دنیایی میشه با انبوه مسائلی رو به رو میشه که باید حل و فصلشون کنه‌
قصه ی قوی ،شخصیت های معقول و درست و حسابی،ریتم تند و پر تنش از ویژگی های این کتابه.
کتابی که زمین گذاشتنش سخت خواهد بود و دنبال کردنش سخت تر چون هر لحظه میتونه نفس را در سینه حبس کنه،غافلگیرت  کنه و باعث بشه با عطش بیشتری پیش بری.
ماده تاریک یک علمی تخیلی درجه یک است.
        

6

.

.

1403/9/8

          همین الان ماده‌ی تاریکو تموم کردم و مطمئن نیستم باید از چی شروع کنم. 
این کتاب با توصیفای ملموس و نثر راحتش، جوری مخاطبو با خودش همراه می‌کنه که به زحمت طی مطالعه زمینش می‌ذاره.
ترجیحا، پیش‌فرض فعلیتون از آثار علمی‌-تخیلی فلسفی و فوق پیچیده رو پیش خودتون نگه دارید و بیشتر با رگه‌های درام و رومنس ترکیبش کنید، این چیزیه که کتاب قراره به شما تحویل بده.
یه نوع داستان امید‌بخش و خوش‌خوان، که در نگاه اول می‌تونست پتانسیل‌های زیادی از اون نظریه برهم‌نهی کوانتومی و اختراع جیسون بیرون بکشه و پیچش‌ها و غافلگیری‌های بیشتری رو در خودش بگنجونه؛
ولی بهتر که بهش فکر می‌کنیم، انگار که سادگی، اقتضای مفاهیم کلی‌شو براورده می‌کنه؛ و اگه نویسنده از این حد بیشتر توی پرگویی و به‌اصطلاح آب‌غوره‌اش (؟) تجاوز می‌کرد، می‌تونست راحت از اون نتیجه‌ی‌اصلی دور بشه.
گرچه به نظرم یه‌سری چیزا توی‌ ابهام موندن، یه سری‌ تشبیه‌ها و اتفاقات، طوری‌که نویسنده به‌قدری توی تک‌تک توصیفاتش غرق شده بود، که جزئیاتو همون‌قدر واقعی و همون‌قدر گاهی بی‌دلیل به تصویر می‌کشید، 
اما شاید همه‌ی اینا هم یک جزءی از دنیای ماده‌ی‌تاریکه، که مثل دنیای اطرافمون، قراره همین‌جوری بگذرن، شاید تصادفی باشن، شاید عمدی باشن، اما بلاخره یه آینده‌ و یه هویتیو می‌سازن که نامردنی باشه.

من شکایتی ندارم، تجربه‌ی خوبی رو باهاش می‌گذرونید، و به واقعیت فکر می‌کنید و شاید هم، کمی به خودتون کم‌تر سخت می‌گیرید. 
        

1

          یه ژانر علمی تخیلی نخونده بودیم که اونم خوندیم.
راضی ام؟ بعله
متن خیلی روونی داره به همراه جذابیت بالا.
ترجمه هم متوسط.
نمیشه زیاد از داستان گفت. شاید دو تا چیز. یک: دنیای موازی و دو: انتخاب ها.
کراوچ شمارو با کمی قوانین فیزیک به دنیایی میکشونه که در واقع مواجهه با کلی حس عجیب و شوکه کنندست.
حرف اصلی داستان انتخاب هاست. اون انتخاب ها که ما میکنیم و تاثیر زیادی رو زندگی میزاره. فکر نکنین انتخاب که میگیم از انتخاب های بزرگی حرف میزنیم نه نه همین دم دستی ها همین روز مرگی ها اصلا. یک ثانیه زود تر پا شدن از تخت گرم و نرمتون میتونه جون یه انسان رو نجات یا به خطر بندازه ( یه جایی از فیلم the curious case of benjamin button یه همچین چیزی و نشون میده.)
بعد خوندن داستان خیلی اتفاقی این متن رو از یه نویسنده بزرگ خوندم که خیلی هم به داستان ارتباط داشت:
اگر می‌دانستم
این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم،
به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و 
نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی...!
همیشه فردایی نیست تا زندگی
فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌‌ها
به ما دهد...! 
کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری... 
مراقبشان باش...
به خودت این فرصت را بده تا بگویی: 
«مرا ببخش»
«متاسفم»
«خواهش می‌کنم»
«ممنونم»
و از تمام عبارات زیبا و مهربانی
که بلدی استفاده کن...
هیچ‌کس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر 
افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری...!
خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن...
به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند...
اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود
و روزی با اهمیت نخواهد گشت، همراه با عشق.
گابريل گارسیا مارکز
@narengiye_man
        

0

          «ماده تاریک» نوشته «بلیک کراوچ»، رمانی است که به‌راحتی نمی‌توان آن را در یک ژانر خاص دسته‌بندی کرد. این کتاب ترکیبی از ژانرهای علمی‌-تخیلی و تریلر است که با سرعتی گیرا و پیچش‌های ذهنی خود، خواننده را تا پایان همراه می‌کند. داستان این رمان به بررسی عمیق‌ترین سوالات درباره هویت، انتخاب و واقعیت می‌پردازد، در حالی که با روایت پرهیجان خود، مخاطب را مجذوب نگه می‌دارد.

در مرکز داستان ماده تاریک، «جیسون دسن» قرار دارد، فیزیکدانی که اکنون به تدریس در کالج مشغول است و زندگی به ظاهر عادی‌ای در شیکاگو دارد. او مردی است که با روزمرگی خود کنار آمده و از مسیری که انتخاب کرده راضی به نظر می‌رسد. جیسون با «دانیلا»، نقاشی که شغل و هنر خود را برای تربیت پسرشان «چارلی» کنار گذاشته، ازدواج کرده است. جیسون سال‌ها پیش از آرزوهای علمی بلندپروازانه خود چشم‌پوشی کرده و ثبات زندگی خانوادگی را برگزیده است. با این حال، در پس‌زمینه زندگی او، همیشه این فکر وجود دارد که «اگر» انتخاب‌های دیگری می‌کرد، چه می‌شد.

پرسش «چه می‌شد اگر؟» محرک اصلی داستان است. یک شب، پس از شرکت در جشنی برای موفقیت یکی از همکاران سابق، جیسون ربوده می‌شود. رباینده‌اش از او سوال ساده‌ای می‌پرسد: «آیا از زندگی‌ات راضی هستی؟» پیش از آنکه جیسون بتواند به درستی موقعیت را درک کند، به او داروی عجیبی تزریق می‌شود و وقتی به هوش می‌آید، در دنیایی متفاوت از دنیای خودش بیدار می‌شود. دنیایی که به او فرصت زندگی در دیگر «اگر‌»هایش را می‌دهد!

ماده تاریک چیزی فراتر از یک ماجراجویی پرهیجان در میان واقعیت‌های موازی و کوانتومی است؛ این کتاب سفری عمیق به درون ماهیت وجود خود ما است. در قلب داستان، این سوال مطرح می‌شود: چه چیزی ما را به آنچه هستیم تبدیل می‌کند؟ آیا هویت ما در خاطرات، تجربیات یا انتخاب‌هایمان نهفته است؟ همان‌طور که جیسون ناچار است با این ایده مواجه شود که هویت چیزی ثابت نیست، بلکه مفهومی سیال و در حال تغییر است. هر تصمیمی که می‌گیریم، هرچند کوچک، شخصیت ما را شکل می‌دهد و در زندگی ما تاثیری شگرف دارد.

«بلیک کراوچ» این مفاهیم پیچیده را با مهارت و ظرافتی خاص به داستان اضافه می‌کند، به طوری که هیچ‌گاه نمی‌گذارد که تأملات فلسفی داستان، از شتاب و هیجان آن بکاهد. علم موجود در قلب داستان، مکانیک کوانتوم و تفسیر چندجهانی، به صورتی ارائه می‌شود که برای خوانندگانی که زمینه‌ای در فیزیک ندارند، قابل درک باشد و در عین حال، هرگز به نظر ساده‌سازی شده نمی‌آید. توانایی کراوچ در ترکیب نظریه‌های علمی با داستانی انسانی درباره عشق، از دست دادن و اشتیاق، چیزی است که ماده تاریک را در ژانر علمی‌تخیلی متمایز می‌کند.

فراتر از عمق‌های فکری و احساسی، رمان نمونه‌ای برجسته از تعلیق است. سبک نوشتاری کراوچ محکم و پرتحرک است و هر فصل به شکلی پایان می‌یابد که خواننده را ترغیب می‌کند که به خواندن ادامه دهد. دائماً خطرات افزایش می‌یابند و حس اضطراری که در سراسر رمان وجود دارد، آن را به یک اثر واقعی پرکشش تبدیل می‌کند. پیچش‌ها و تغییرات داستان به‌طور واقعی غافلگیرکننده هستند، اما هرگز مصنوعی به نظر نمی‌رسند؛ بلکه به طور طبیعی از طرح و انگیزه‌های شخصیت‌ها نشأت می‌گیرند.

تصویرسازی از شخصیت‌ها، به ویژه جیسون، یکی دیگر از نقاط قوت این رمان است. جیسون شخصیتی است که کاملاً پرورش یافته است، دارای نقص‌ها و در عین حال قابل همذات‌پنداری است، و سفر احساسی او به اندازه پیش‌فرض‌های جذاب داستان، دلنشین است.

عشق او به دانیلا و چارلی نیروی محرکه‌ای است که او را به تلاش‌های ناامیدانه‌اش برای بازگشت سوق می‌دهد، و این هسته احساسی، رمان را به زمین می‌نشاند و به آن طنین و تأثیری فراتر از عناصر تخیلی‌اش می‌دهد. دانیلا نیز شخصیتی به‌خوبی پرداخته شده است که نه تنها به عنوان معشوقه‌ای ساده، بلکه به عنوان فردی با رؤیاها، فداکاری‌ها و حسرت‌های خود به تصویر کشیده شده است.

ماده تاریک همچنین سوالات جذابی را درباره ماهیت واقعیت مطرح می‌کند. در دنیایی که نسخه‌های مختلفی از وقایع و افراد به طور همزمان وجود دارند، چه چیزی واقعاً «واقعی» است؟ کراوچ پاسخ‌های ساده‌ای ارائه نمی‌دهد، بلکه خوانندگان را دعوت می‌کند تا این سوالات را مدت‌ها پس از پایان کتاب در ذهن خود مرور کنند.

از زمان انتشار خود در سال ۲۰۱۶، رمان با تحسین گسترده‌ای روبرو شده است؛ چه به دلیل طرح نوآورانه‌اش، چه روایت جذابش و چه به خاطر تم‌هایش که خواننده را به تفکر وامی‌دارد. این کتاب توانسته است هم طرفداران علمی‌تخیلی و هم خوانندگانی را که معمولاً به این ژانر گرایشی ندارند، به خود جذب کند؛ این خود نشان‌دهنده توانایی کراوچ در خلق داستانی است که هم از لحاظ احساسی تاثیرگذار و هم از نظر فکری تحریک‌کننده است.

در نهایت، ماده تاریک رمانی است که از مرزهای ژانر خود فراتر می‌رود و داستانی هیجان‌انگیز، تفکربرانگیز و عمیقاً انسانی ارائه می‌دهد که مدت‌ها پس از پایان خواندن در ذهن خواننده باقی خواهد ماند. این کتاب از ما می‌خواهد که به مسیرهایی که در زندگی خود انتخاب می‌کنیم و به بی‌نهایت امکان‌هایی که در هر تصمیم نهفته است، فکر کنیم. برای کسانی که از ترکیب تعلیق، علمی‌تخیلی و تأملات فلسفی لذت می‌برند، ماده تاریک یک خوانش ضروری است.

همینطور باید اشاره کرد که سریالی به همین اسم و با اقتباس از رمان توسط اپل تی‌وی و به نویسندگی بلیک کراوچ منتشر شده است. این سریال نیز همانند رمان بسیار پرکشش و دارای تعلیق‌های فراوان است که دیدنش را بسیار جذاب می‌کند.
        

1

          فکر کردم همین الان که کتاب «ماده تاریک» رو تموم کردم چند خطی ازش بنویسم. تلاش می‌کنم اسپویل نداشته باشه.
مدتی قبل خلاصه‌ای ازش شنیده بودم و حین خوندنش گاهی فکر می‌کردم اگر بدون این اطلاعات کتاب رو شروع می‌کردم لذت بیشتری می‌بردم. خب، احتمالا این اتفاق در یک دنیای موازی افتاده! دنیای موازی دیگه‌ای هم هست که در اون نه خلاصه‌ای شنیدم و نه کتابی خوندم :)) اما در این دنیا، شنیدن اون خلاصه من رو جذب کتاب کرد و انصافا هم چیزی که شنیده بودم همه‌ی داستان نبود. داستان پر از اتفاقات شگفت‌انگیز قابل پیش‌بینی و غیر قابل پیش‌بینی بود و به‌طور کلی از ایده‌ش و از خود داستان لذت زیادی بردم. (بعضی جاها هم همراه با شخصیت جیسون حسابی ترسیدم!) خیلی وقت بود کتابی اینقدر منو با خودش نکشونده بود.

هرچند داستان باگ‌هایی هم داشت به نظرم. نه اینکه بخوام بگم با علم در تناقض بود، بلکه نسبت به فضایی که خود داستان خلق کرده بود تناقض‌هایی به نظرم می‌رسید.
پایان کتاب هم به نظرم می‌تونست جور متفاوتی پیش بیاد... امیدوارم در دنیای دیگه‌ای بلیک کراوچ یکی دو صفحه‌ی پایانی رو جور دیگه‌ای نوشته باشه و منم اونجا خوشحال باشم از اینکه حدسم درست از آب دراومده! -همونطور که مشخصه فضای کتاب کاملا بر من تاثیرشو گذاشته :))

و اما چی یاد گرفتم؟ اینکه انتخاب‌های منِ انسان می‌تونن من رو به مسیرهای خیلی متفاوتی ببرن در حدی که شخصیتم چیز متفاوتی بشه. گاهی حسرت راه‌های نرفته رو می‌خورم اما در نهایت هر انتخابی مزایایی داره و تبعاتی، دستاوردهایی و از دست دادن‌هایی. پس شاید به جای فکر به گذشته بهتر باشه تمرکزم رو بیارم رو انتخاب این لحظه‌م.


+ کتاب رو که شروع کردم اینجا کامنت گذاشتم که کاور کتاب به اشتباه ثبت شده (الان حذفش کردم که بتونم این یادداشت رو از اول بذارم). اما همچنان کاور همونه و هر بار باید چشمم به این باشگاه پنج صبحی‌ها بیفته :)) لطفا رسیدگی کنید، متشکرم :)
        

24

          یه شاهکار کوانتومی.
فکر کنید وقتی که هنگام شب در حال برگشت به خانه هستید یک نفر شمارو میدزده و به خونه ی متروکه ای می‌بره و بیهوش می‌کنه ، وقتی که به هوش میاید زندگیتون به طور کامل فرق کرده ، شغلتون ، خانوادتون و حتی کوچیک ترین مراحل زندگیتون.
این کتاب که راجب تاثیر انتخاب ها و جهان های موازی هست جزو کتابایی قرار میگیره که روند فوق العادش رو از اول تا آخر حفظ می‌کنه و حتی ثانیه ای خسته کننده نمیشه.
داستانی که هیچ حفره ای رو پر نشده باقی نمی‌گذاره و به خوبی پیامش رو به خواننده می‌رسونه ، اینکه حتی کوچیک ترین و بی اهمیت ترین چیز ها می‌تونه روند زندگیمون رو به طور کل تغییر بده.
یکی دیگه از نکات مثبت رمان توضیحات کامل و ساده درباره ی کوانتوم و جهان های موازی بود که نه تنها مخاطب رو گیج نمی‌کرد بلکه باعث به وجود آوردن علاقه برای کسب اطلاعات بیشتر در این شاخه می‌شد.
در نهایت فقط می‌تونم بگم خوندن این شاهکار رو از دست ندید و از تک تک کلماتش لذت ببرید.
        

40

        کتاب رو تا نزدیک به آخرهاش دوست داشتم ولی از یک جایی به بعد اتفاقات حتی منطق قسمت های قبل خود کتاب رو هم نداشتند.
مثلا اینکه چرا دنیلا اون جیسون رو انتخاب کرد، چجوری یک سری جیسون های دیگه اون قدر وحشی شده بودند، آخر کتاب تکلیف بقیه همزادها چی شد، این سوالات جوابی نداره و نویسنده علی رغم شروع هیجانی و ادامه ی جذابش نتونسته خوب جمع بندی کنه.

در کل کتابیه که خوندنش رو دوست داشتم ولی توقع بیشتری ازش داشتم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

          داستان جایی شروع میشه که یک زن و مرد توی خونه‌ی خودشون هستند، جیسون و دنیلا، و پسر ۱۴-۱۵ ساله‌شون چارلی در حال نقاشی کشیدن. هر دو احساس خوشبختی میکنند اما گاهی هم حسرتی ته ذهنشون پیدا میشه. حسرت چی؟ موقعی که با هم ازدواج کردند جیسون فیزیکدان قابلی بود و شاید اگر درگیر خانواده نمیشد یکی از بزرگترین دانشمندان جهان میشد و حتی شاید می‌تونست نوبل بگیره، و همین شرایط برای دنیلا هم بود منتهی در رشته‌ی نقاشی، شاید اگه درگیر خانواده نمیشد نقاش بزرگی میشد. جیسون برای شرکت توی جشن موفقیت یک دوست از خونه به مقصد باری خارج میشه اما در راه برگشت به خونه توسط شخصی در واقع ربوده میشه، به جای ناشناسی منتقل و ماده‌ای بهش تزریق میشه و بیهوش میشه وقتی به هوش میاد در جایی هست که نمی‌دونه کجاست و هیچکس رو نمی‌شناسه.... ه
داستان ریتم خوب و سریعی داره، ایده‌ی کتاب جذابه و نسبتا مهیج دنبال میشه. دلم میخواد فیلمش ساخته بشه (اگه شده من خبر ندارم) و تصویری ببینمش. ه
        

0