یادداشت •آکانه•

تابحال کتا
        تابحال کتابی درمورد دنیاهای موازی نخونده بودم ولی همیشه به این تئوریِ جذاب فکر میکردم، حتی گوشه‌ای از دفترِ افکارم، صفحه ای رو اختصاص دادم به این عنوان که =
من در آینده کی هستم و توی کدوم مسیر قرار گرفتم؟!
گزینه هایی که زیر این عنوان نوشتم اونقدر با هم متفاوتن و از هم دورن که خودم خنده‌م میگیره😁 ولی دلم میخواست تک‌تکشون رو امتحان کنم تا شاید مطمئن شدم بهترینشون کدومه...
-🪞-
اوایلِ کتاب داشتم به این فکر میکردم که چرا این اتاقکِ باحال رو زودتر نمیسازن؟! مخصوصا که نویسنده یه تیکه هایی رو جوری توضیح علمی میداد که دلم میخواست خودم دست به کار شم🤣
ولی هرچی به ته کتاب نزدیکتر شدم کم کم این احساس ذوق به ترس تغییر کرد...🤐
اگه کتاب رو هنوز نخوندین ادامه‌ی یادداشتم رو نخونین که شااااید بعدا که رفتین سر کتاب، سوال‌های ذهنتون زودتر به جواب برسن <:
-□-
حتی تصور کردنِ اینکه تمام شخصیت های متفاوتت از دنیاهای موازی وارد دنیای تو بشن خیلییی دلهره‌آوره...
و این قضیه که شخصیتِ جیسون بدجور عاشق خانومه بوده که توی این همه دنیا بازم میخواسته همسر اون باشه...زیادی عجیب بود😅ولی از اینکه نویسنده یه کاری کرد ما همیشه بابت زندگی‌مون قدردان باشیم، خوشم اومد D:
اگه مامانم این کتاب رو میخوند قطع به یقین نویسنده رو نفرین میکرد چون از پایان‌های باز بدجووور متنفره😂 من کنار میام با این مدل پایان چون تصور کردن رو دوست دارم.
راستی، آخراش من همش منتظر آماندا بودم...دلم میخواست یه نشونه‌ای ازش باشه.
نمیدونم یادتون هست یا نه ولی موقعی که جیسون رو دستیگر کرده بودن یه خانومه رو دیده بود که داد و فریاد میکرد...من اونجا فکر کردم اون خانومه آمانداست و کلی ذوق کردم ولی بعد دیدم نیست خورد تو ذوقم😬
خلاصه که ماجرای جالبی بود و ذهنمو خوب درگیر میکرد👌🏻
      
35

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.