محمد مهدی شفیعی

محمد مهدی شفیعی

@mmehdishafiee
عضویت

دی 1403

64 دنبال شده

26 دنبال کننده

mmehdi_ir
mmehdi.ir

یادداشت‌ها

نمایش همه
        من ترجمه‌ای از کتاب خوندم که توی گودریدز نیست و درخواست دادم که اضافه کنند.....

مشخصات نسخه‌ای که من خوندم: 
عنوان: فلسفه برای فرزندم
ترجمه: ترانه وفایی
نشر: او 1389

خوندن این کتاب و هدیه دادنش به نوجوانان 13 تا شاید 18 ساله، به عنوان مقدمه‌ای برای مقدمه فلسفه خیلی خیلی عالیه. من دوبار این کتاب رو خوندم. یک بار در 15 سالگی و حالا دوباره در 21 سالگی. 

نویسنده کتاب رو به صورت گفتگو تالیف کرده. به این صورت که گفتوگوهای شبانه‌ش با ماری دختر 16 ساله‌ش رو احتمالاً مدون کرده و منتشر. همین باعث روان بودن بحث و بسیار بسیار ساده و قابل فهم بودنش شده. البته مقداری هم حسرت که چه دختر باهوشی :)

کتاب توی چهارفصل درمورد فلسفه حرف می‌زنه. ابتدا فلسفه رو تعریف می‌کنه. بعد روش کار فلاسفه رو توضیح می‌‌ده؛ توی دو فصل آخر هم به برخی از وقایع مهم فلسفه می‌پردازه، از اهمیت زبان می‌گه و حوزه‌های مختلف فلسفه رو شرح می‌ده.

این نسخه ای که من خوندم ترجمه خوب و روانی هم داشت. من سعی می‌کردم خودم رو توی گفتگوی این دو نفر شریک کنم و به سوال‌های پدر جواب بدم؛ که البته همیشه ماری جواب بهتری داشت:)
      

2

        هیچ چیز آن‌طور نبود که بنظر می‌آمد

غافل‌گیر کننده؛ جذاب و غیر قابل پیش‌بینی. اگر بخوام خلاصه بگم درمورد این جلد!

بنظرم بین این هشت جلد جلد هشتم از همه جلدها بهتر بود؛ فرایند گره‌افکنی و گره‌گشایی توی این جلد خیلی بهتر؛ منطقی‌تر و جذاب‌تر بود.

 فقط کمی پذیرش اینکه از ابتدا جارد و همسرش جاشون رو با اندون و همسرش عوض کرده بودند و لیف وارث حقیقی بود برام سخت بود. بنظرم به اندازه کافی منطقی نبود

علاوه بر اینکه خود کتاب داستانی داره که توی هر جلد از جلد قبلی بهتر می‌شه ترجمه خوبی هم داره که لذت خوندن رو کاملاً به خواننده منتقل می‌کنه.(من ترجمه‌ی خانم محبوبه نجف‌خانی؛ نشر قدیانی رو خوندم و پیشنهاد می‌کنم شما هم همین ترجمه رو بخونید.)

و اینکه این دومین مجموعه فانتزی بود که خوندم و دوست‌ش دارم واقعاً. فکر نمی‌کردم انقدر خوندنش برام می‌تونه توی این سن لذت بخش باشه. 

توی مروری(review) که برای یکی دیگه از جلدها نوشتم، گفتم که خوندنش رو به  نوجوانان توصیه می‌کنم؛ اما الان خوندنش رو به بقیه افراد هم توصیه می‌کنم.

بخونید و لذت ببرید :))
      

1

        این کتاب  هم داستان فراموشی گرفتن یک پدربزرگه. که داره نوه‌اش رو کم کم فراموش می‌کنه. اما نوه و پسرش انقدر دوستش دارند که خودشون رو بهش..... 

مثل بقیه کارهای بکمن نثر روانی داره. و همینطور جمله‌ها  و اشاره‌های هوشمندانه.

ترجمه هم خوب و روان بود از نظر من.

از متن کتاب:

"یادت میاد وقتی کوچیک بود و از تو پرسید چرا آدما به فضا رفتن؟"
"آره، گفتم چون آدم‌ها ذاتاً ماجراجو هستن. ما ناچاریم جستجو کنیم و کشف کنیم، این طبیعت ماست."
"ولی دیدی که ترسیده، پس اضافه کردی: "تد، ما به این دلیل که از بیگانه ها می‌ترسیم به فضا نمی‌ریم. این کار رو می‌کنیم چون از تنهایی می ترسیم. تنها بودن تو کائنات به این بزرگی خیلی ترسناکه."

وقتی آدمی رو فراموش می‌کنی یادت می‌ره که اون رو یادت رفته؟
نه، یک‌وقت‌هایی یادم می‌مونه که یادم رفته. بدترین نوع فراموشی همینه.....

این دومین داستان کوتاهی هست که از بکمن می‌خونم. هرچند که ناشر روی جلد نوشته رمان. 

قبلا از این داستان کوتاه دیگه‌ی بکن یعنی و من دوستت دارم رو خوندم و بیشتر دوستش داشتم. بنظرم شما هم اگر قراره یکی از داستان کوتاه‌های بکمن رو بخونید با  و من دوستت دارم  شروع کنید. از اینجا هم می‌تونید نظر من رو درمورد <a href="https://www.goodreads.com/review/show/3992044382">کتاب و من دوستت دارم </a> رو بخونید :)
      

1

        من ترجمه‌ی امیرجلالی الدین اعلم رو داشتم. توصیه میکنم این ترجمه رو نخونید. از نظر من(یا حداقل برای من) ترجمه روانی نبود، البته من نه به نسخه اصلی دسترسی نداشتم و نه ترجمه های دیگه بازار رو دیدم؛ اما اصلا توصیه نمی کنم این ترجمه رو بخونید. 
ابتدای کتاب «شرحی بر تهوع» رو گذاشتن که فرایند خوندنش برای من سخت و فرسایشی بود -فکر میکنم بخشی ش هم بخاطر ترجمه نه چندان قوی کتاب می تونه باشه- اما واقعا خوب و لازم بود؛ به زحمتش می ارزید. توی این نقد(که قسمتی‌ش به عنوان شرح ابتدای کتاب آورده شده) مفهوم وجود از دید سارتر رو بیان می‌کنه که برای من جالب بود. نمی دونم خود ناشر/مترجم اضافه کرده یا نسخه اصلی هم این شرح رو داشته، توصیه میکنم بخونیدش و آدرسش هم اینه: نقد «سارتر: تهوع و مگسها» کیت گور.
Keith Gore. Sartre: La Nausée and Les Mouches , Londin: Edward Arnold (publishers) Ltd, 1974
خود داستان هم برای من کششی نداشت. به زحمت دو سوم داستان رو خوندم و به امید اینکه داستان برام جذاب بشه جلو رفتم که نشد، پس ادامه دادنش رو بیخیال شدم و رفتم آخرش رو خوندم. 

در آخر بازم تاکید میکنم که اگه قصد دارید بخونیدش یه ترجمه دیگه رو بخونید. این ترجمه بسیار قدیمی‌ست-۱۳۵۵- و تا اونجایی که می‌دونم ویراست هم نشده.(تا چاپ هفتم سال ۱۳۸۳ که من در اختیار دارم اقلا این اتفاق نیفتاده.)
      

4

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.