یادداشت Taha. b
1403/1/6
🔶 پوستهٔ خالیِ هیجان و دلهرهٔ به وجود آمده برای مخاطب - پس از یک به یک دومین کتابی بود که از روث ور می خوندم، چیزی که از این نویسنده تا اینجا در دو کتاب برای من مشهوده ایده های بسیار خلاقانه ست در یک به یک فضای اسکی و خیلی بیشتر اپ اسنوپ ( که شخصیت های داستان این اپ رو ایجاد کرده بودن) بسیار خلاقانه بود و با اولین جنایت و پایان بندی مناسب، امیدم رو برای کتاب های دیگه اش افزایش داد اما در این کتاب هم خونهٔ پر از تکنولوژی و ایدهٔ کلی داستان هم بسی خلاقانه است 🔵 بخش آغازین کتاب خیلی خوبه، شروع سر ضرب و به موقع ، ما در همون نگاه اول متوجه موضوع می شیم که باید در ادامه چی چیزی رو دنبال کنیم - کتاب اضافات زیادی داره ولی باعث کند شدن روند داستان نمیشه و هر طور که شده برای مخاطب تعلیق بالایی ایجاد می کنه ولی در پایان آیا معمای اتفاقاتی که باعث تعلیق شده اند به طور کامل باز میشه؟ نویسنده در این کار ناکام می مونه - دقیقا در لحظه ای که نویسنده قراره از داخل آستینش برگ آس خودش رو روکنه، روایت طوری قرار میگیره که این پیچش داستانی برای مخاطب کار نمی کنه 🔺در مورد پایان هم شاید غیر منتظره باشه اما خود نویسنده در فصل قبل از پایان نام قاتل رو برای ما افشا می کنه و اینجاست که خود نویسنده دست خودش رو به مخاطب رو می کنه و جلوی گرد شدن چشم هارو می گیره فکر کن پیچش های داستانی خوبی در چنته داشته باشی ولی خودت اون هارو زودتر از موعد برای مخاطب رو کنی - روث ور هم یه چیزی درمورد پایان در اوج شنیده و روی همین کتاب پیاده کرده، کلی قسمت مبهم توی ذهن من هست که هیچ جوابی بهش داده نشد فقط در پایان یک سری کلیات درمورد اتفاقات به وجود اومده داخل داستان بیان کرد اینجاست که میشه گمان کرد روث ور خودش هم جوابی برای یک سری از معما های داخل کتاب نداره و فقط اون هارو برای اینکه مخاطب رو تا پایان سرپا نگه داره ایجاد کرده پ. ن : از یک به یک خیلی ضعیف تره
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.