ابری در آسمان هفتم☁️🍃

ابری در آسمان هفتم☁️🍃

@cloudbook
عضویت

اسفند 1403

24 دنبال شده

35 دنبال کننده

                🌾بسیار ها گشتم و در هرگز خود را آشناتر از هنگامی که در دنیای کتاب ها هستم، نیافتم. به راستی که همواره ،همه جا ،یک غریبه ام
📚
گفتی به چه می اندیشم؟ معلوم است!
به هزاران چشمی، که مرا هیچ ندید
که مرا هیچ نخواست...


‌
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        به نام خداوند لوح و قلم



اول از همه  که این کتاب گوشه ی کتابخونه ی خواهرم داشت خاک می خورد (دو سه سالی میشه) و من یه روز که حوصله لم سر رفته بود رفتم اتاق خواهرم همین جوری چند دقیقه نشستم کتاباشو نگاه کردم . حوصله ام سر رفت، حس هیچ کدوم از کتاب های دیگه رو هم نداشتم ،
تا اینکه چشمم خورد به این کتاب.
برداشتمش و همینطوری شروعش کردم. بعد دیدم که : وای! چه کتابی! قراره عاشقش بشم! و خب شدم و از طنز هاش لذت بردم.

این کتاب برای من تجربه ی بی نظیری بود.
من رو به فکر وا داشت،
من رو به خنده،
و البته به تصور بیش از اندازه!
ایم کتاب ، مجموعه ی کاملی بود از طنز، تخیل،علم ، فلسفه،زندگی، و کمی مسخرگی(!)‌.
اما به شدت کتاب عالی ای بود.
داستان قشنگ بود ، اما یه جوری بود ( این یه نقص نیست.)
متن هم به شدتتتتتتتتتتتتت روون بود. من اصلا نفهمیدم کی تموم شد!
و شخصیت پردازی ها هم کامل و عالی و بی نظیر بودن.

در کل؛

پیشنهاد میشه به شدت. اما اگه از فلسفه خوشتون نمی آد پیشنهاد نمیشه چون ازش خوشتون نخواهد اومد.
فقط نیم ستاره کم کردم برای بعضی دیالوگ ها که واقعا ضرورتی نداشت(دقت کنید که طنز هم نبودن)


پ.ن: ایشالله دنبال کنننده هام ۵۰ تا شدن بلاگر شدم یه پست میزارم برای افرادی که مثل من عاشق فلسفه ان و برای خودشون فیلسوف ان ولی بقیه مسخره شون می کنن و ...(بقیه اش رو ایشالله بعدا می خونید)🥲😔🙏  

      

2

        به نام خداوند لوح و قلم


این کتاب رو من به صورت پی وی اف در طاقچه دیدم و فقط به خاطر رایگان بودنش ذخیره اش کردم و اینکه عنوان جالبی داشت(تازه نه جلد جالبی!با اینکه مرتبط و عمیق بود) .

داستان خیلی خیلی قشنگ بود. خیلی ایده ی جالبی داشت ولی خیلی کم بهش پر و بال داده شده بود و اینکه می تونست داستان طولانی تر و خیلی بهتری داشت
شخصیت پردازیش هم بی نظیر بود.
ولی برسیم به نگارش.

نگارش واقعا بد بود.
علائم نگارشی کاملا در جای غلط استفاده شده بود یا اصلا میدیدی دو صفحه علائم نداشت! و یا این شکلی استفاده کرده بود(!): 《....!》
و اینکه محاوره بود زبانش و ریتم داستان که نه ولی نگارش تندی داشت ولی گاهی اوقات یه سری ادبی می شد و خیلی نقص نگارشی داشت.

در کل ؛

پیشنهاد میشه اگه تو یه جایی که معطل بودید و حوصلتون سر رفته بود کتاب نداشتید گزینه ی خیلی خوبی بود. ولی فقط برای یه تفریح کوچولو و نه در برسی دقیق و یا نقد و اینا.
و سخن نهایی واقعا به دلم نشست ولی می تونست خیلی بهتر و تقویت شده تر باشه.
      

5

        به نام خداوند لوح و قلم





کتاب تاج نفرین شده تمام شد. وقتی تمام شد ، احساس غروب را داشتم.  وقتی که آفتاب خودش را آرام آرام پشت افق پنهان می کند. تمام کردنش طعم چپاندن نور نارنجی خورشید دم دم صبح زود زمستان میداد. چپاندن نور پس از شبی سخت، طولانی، پر از غم و خشم و دوراهی.
انگار دستانی با لاکی به رنگ شب ، تاج نقره ای را آرام بر سرش می گذارد.
انگار شمشیری در خاموشی از غلاف بیرون آورده می شود و اعتراضی سر می دهد از آنکه برای خاموشی ظلم ، زندگی ای نیز باید خاموش شود.
انگار دشتی باز شده و به استقبال سحر می رود. سحری از جنس طبیعت. 

این یادداشتم کمی متفاوت بود احتمالا از این به بعد همین طوری یادداشت بزارم.
نقد کلی؛
نثر روانی داشت. خیلی خوب بود. ولی نثر در بخش آغازین کمی کند تر و با اتفاقات هیجان آور و تعلیق کمتری همراه بود. مخصوصا نسبت به جلد اول که نثر روان و دیالوگ های بیشتری داشت و من به خودم اومدم دیدم ۵۰ صفحه خوندم با اینکه اتفاق مهمی نیفتاده.
داستان به شدت زیبایی داشت ، مخصوصا نسبت به جلد اول ، اما با جزئیاتی کاملا کلیشه ای مخصوصا در سحر و جادو . شخصیت پردازی قوی داشت. اما شاید اگه یکم شخصیت هایی با خصوصیات کاملا ثابت رو خلق نمی کرد لذت بخش تر بود. پایان خوبی هم داشت. 

در کل : 

من خوشم اومد. جالب بود. و اینکه سر انسل گریه کردما! و در کل پیشنهاد میشه اما در جلد اولش باید صبور باشید تا جلد دوم که به شدت اوج میگیره.
اگه از ژانر سلطنتی خوشتون میاد، کتاب قشنگیه.
(احساس می کنم مثل همون معرفی کتابا شده ، که بخش اولش میگن : تو تجربه ی فوق العاده ای بودی و بخش دوم: ولی تو همه چیز بودی. جلد اول تجربه ی فوق العاده ای بود ولی جلد دوم...همه چیز بود...)

پ.ن: عکسی که برای یادداشت گذاشتم خیلی احساس رن به من میداد
      

14

        به نام خداوند لوح و قلم

مثل جلد اولش عالی بود.
فقط چون نشر و ترجمه اش با جلد اولی که خوندم متفاوت بود،اولاش یکم احساس متفاوت بودن نسبت به جلد قبلی میکردم ولی وسطاش عادت کردم دیگه.
ولی خب ، هستر یکم شخصیتش متفاوت شده بود در اوایل و اون احساس خشن و ضد دیگران رو نداشت، نمی دونم بخاطر عشقش به تام بود یا نه ولی خب بعدش (مخصوصا آخرش) کاملا خودش و حتی بدتر از خود قبلیش (!) شد.
و خلاصه عالی بود.
و اما ....
در این دنیا،همه چیز مانند واقعیت است.
رحمی وجود ندارد. 
همه برای پول، همدیگر را به هم می فروشند.
شاید هم برای عشق!
شانسی وجود ندارد. برای زنده ماندن ،باید باهوش بود. باید سلاح داشت . باید مبارزه کرد.
با این کتاب، نفس می کشیدم(شاید هم بدون نفس بودن را تجربه کردم!)؛ مبارزه کردم، کشتم و کشته شدم، زنده کردم و زنده ماندم، ناامید کردم و نا امید شدم‌؛
سوار بر متحرکان ، بر فراز یخ، یا در آسمان، یا بر زمین؛به پیش راندم و امید بر پیروزی یافتم.
با این کتاب ، فهمیدم شاید همیشه هم شانس به سراغ آدم نمی آید و مانند بعضی کتاب های دیگر، کسی از سر شانس بی زخم نمی ماند.
این کتاب، آینه ای بود از حقیقت ؛ اگرچه در هزاران سال دیگر.
      

26

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.