سمانه خاکبازان قلم خود را اینبار برای جوانترین شهید مدافع حرم به گردش درآورده و اثری 216 صفحهای به نام «بیست سال و سه روز» خلق کرده است. این کتاب شرح زندگانی شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی است. کتاب با مختصر شرح حالی از پدر رزمنده این شهید بزرگوار آغاز میشود و تا لحظه دفن شهید را گزارش میکند. نیمه بیشترِ کتاب مربوط به دو سال آخر زندگی سیدمصطفی است. جوانی آرام و سخت کوش که به گفته خودش برای پاسخ به ندای «هل من ناصر» ابی عبدالله (ع) دو سال آموزش میبیند و موانع را یکی یکی پشت سر میگذارد. موانعی که گاه بهعلت سن کمی که دارد بر سر راه او ایجاد میکنند تا شاید منصرف شود و البته که نمیشود! و موانعی که برای دیگر رزمندگان هم وجود داشته است؛ از جمله محبت شدید خانواده که در مورد سیدمصطفی، بهخاطر تکپسر بودن و جوانتر بودن بیش از دیگران بوده است. جان مادر سید به سید بند بود و البته همین مادر، حتی فرصت خداحافظی از پسر را هم پیدا نکرد. و پسر، بهعلت جلوگیری از ناراحتی مادر فعالیتهای خود را برای او شرح نمیداد. در واقع این کتاب، نه فقط کتاب شرح حال سید مصطفی که شرح وابستگی زینت سادات، مادر سید مصطفی به او نیز هست. از این منظر کتاب را باید کتابی مادر پسری دانست. خانم خاکبازان داستان رشد سیدمصطفی را در شش فصل تنظیم و در انتها مزین به عکسهای شهید کرده است.. همان مادری که انتشارات روایت فتح نیز این کتاب را به چاپ رسانده است.
روایت دفاع؛ چه دفاع مقدس هشت ساله، چه دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام و چه دفاع دوازده روزه را میتوان به سه نوع روایت تقسیم کرد. نوع اول روایت های خامند و بدون پردازش. نوع دوم، روایت نویسندگانی است که روایت های خام را گرفته و پرداخت سنگینی روی آن انجام داده اند و تزیین شده و مناسب ذائقه مخاطب عام آن را عرضه کرده اند. نوع سوم میان این دو روایت قرار دارد. نه خامِ خام است و نه پرداخت و تزیین زیادی بر روایت های خام انجام گرفته است. این کتاب را باید جزو دسته کتابهایی قرار داد که نویسنده سعی کرده پردازش خوبی روی آن انجام دهد و مناسب طبع عموم مردم آن را عرضه کند. حال سوال اینجاست که نویسنده چه میزان در این مسیر موفق بوده است؟!
وقتی از پرداخت زیبای روایتهای خام متناسب با ذائقه عمومی صحبت میکنیم یعنی بناست روایتهای خام دفاع مقدس به سمت داستان میل پیدا کند؛ پس انتظار رعایت مختصات داستاننویسی انتظار بیجایی بهنظر نمیرسد. با این مقدمه میتوان گفت که یکی از ارکان مهم داستاننویسی، ایجاد تعلیق در داستان است. تعلیق به این معنی است که گرهی در ذهن مخاطب ایجاد شود که او را به پیگیری داستان برای باز شدن گره تشویق کند. تعلیق در یک داستان معمولا با شگفتانهای غیرقابل حدس در پایان کار همراه است که اگر این ویژگی رعایت نشود، خواننده کتاب را نیمهکاره رها خواهد کرد. اما با نگاه اولیه این ویژگی در کتابهایی که پیرامون زندگی شهدا نوشته میشوند خیلی وجود ندارد! چرا که عنوان شهید، نمایانگر نتیجه و پرده پایانی کتاب است. حال اینجاست که نویسنده دفاع مقدس باید با خود بیندیشد چگونه میتواند تعلیق در داستانی که پایان آن مشخص است ایجاد کند؟
زندگی جوانترین شهید مدافع حرم که از قضا به عنوان یک بسیجی و داوطلب اعزام شده است و نه یک نیروی رسمی، در نگاه اولیه موضوعی جذاب است. «سن کم» و «داوطلب بودن» دو ویژگی است که نویسنده سعی کرده تعلیق داستان را پیرامون آنها ساماندهی کند. نیروی داوطلب یعنی خودت بتوانی از پس مشکلات بربیایی و الا هر لحظه امکان خط خوردن از لیست وجود دارد. اما این ویژگی هم چندان موثر واقع نمیشود که عنوان «شهید» خود حکایت از موفقیت در عبور از این سد دارد. پس تنها ویژگی که نویسنده روی آن میتوانست خوب مانور بدهد و تعلیق داستانش را بر آن بنا کند، ویژگی سن کم شهید است.
بهنظر میرسد نویسنده توانسته است در ابتدای کار به خوبی از این ویژگی کند که نویسنده خود یک بانوست و بهتر می توانسته حسوحال مادر شهید را درک کند و روایت. روایت زنانه از حس مادری و وابستگیهای مادر بزرگوار شهید به او، تعلیق خاصی برای کتاب ایجاد کرده است که باعث انتظار خواننده تا انتهای کتاب برای دیدن واکنش مادر شهید نسبت به خبر شهادت فرزندش میشود. و این تعلیق و گره، تنها تعلیق محکم کتاب است و بقیه تعلیقها یا کوتاهند و به سرعت باز میشوند و یا همانطور که گفته شد، قابل حدسند. از این جهت کتاب کمی خالی از تعلیق بهنظر میرسد.
در همین جا لازم است این نکته بیان شود که تعلیق با ابهام متفاوت است. نویسنده یک داستان، خواه داستان بر اساس واقعیت باشد یا نباشد، میبایستی از تعلیق استفاده کند و از ابهام بپرهیزد. ابهام در داستان خواننده را سردرگم میکند و تعلیق بر جذابیت آن میافزاید. پرشهای نویسنده در این کتاب از داستانی به داستان دیگر و از یک خط داستانی به خط داستانی دیگر، گاه به جای ایجاد تعلیق در ورطه ابهام افتاده است. احتمال اینکه ابهامهای ایجاد شده بهعلت جلوگیری از افشای اطلاعات نظامی بوده باشد دور از ذهن نیست ولی به هر حال ابهام، ابهام است و نه تعلیق. مسئله ابهام البته در این کتاب چندان زیاد نیست و هرچه که هست مربوط به روایتهای قبل از اعزام شهید و البته شخصیت پردازیهاست. به این معنا که شخصیتهای مطرح شده در کتاب هرچند در خط سیر اصلی داستان موثر نباشند اما بهنظر میرسد جا داشت که نویسنده گاه بیشتر به پردازش این شخصیتها اهتمام بورزد.
نکته دیگری که در یک روایت داستانی باید رعایت شود، زاویه دید مناسب راوی است. نویسنده در این کتاب از نگاه سوم شخص داستان را روایت می کند که این نگاه برای یک روایتگری یک داستان، نگاهی شایع است. با این وجود بهنظر میرسد نویسنده محترم جا داشت که در پرش روایتهای مختلف به روایت دیگر، مقدمهچینی بیشتر و یا حتی پردازش بیشتری انجام میداد و مخاطب را از سردرگمی اولیه در خوانش روایتها میرهاند.
آنچه که در پایان نکات مربوط به روایتگری بهنظر میرسد باید بیان شود آن است که نویسنده دفاع مقدس پس از نگارش باید از خود سوال کند که آیا جذابیت کتاب مربوط به شخصیتِ شهید است و یا هنر نویسنده در هر چه بیشتر دیدن شدن شهید موثر بوده است؟ گاه بهنظر میرسد جذابیت یک کتاب دفاع مقدس فقط بهعلت شخصیت جذابی است که شهید و یا مبارز داشته است و نویسنده نه تنها در بهتر دیده شدن شهید کمکی نکرده است که گاه با روایتی مخدوش و نه چندان هنری، مانع توجه به شخصیت والای شهید هم شده است. و ما اگر با این سوال به این کتاب نگاه کنیم و یا اگر با آثار منتشر شده در سالهای اخیر آن را مقایسه کنیم شاید بتوانیم بگوییم که نویسنده جا داشت بیشتر از این بر نوع روایت کار کند. البته نباید از این مسئله غفلت کرد که همین میزان روایت از زندگی شهید سیدمصطفی موسوی با توجه به سن کم و ویژگیهای شخصیتیش مثل آرام بودن و عدم ارتباط گسترده با دیگران هم فوقالعاده ست و نباید انتظار چندانی داشت ولی به هر حال بهنظر میرسد که اگر نویسنده در آثار آتی خود به پردازش داستان اهتمام بیشتری داشته باشد، شاهد کتاب جذابتری خواهیم بود.
بیگمان تلاش نویسنده و گروه محققین برای جمعآوری خاطرات این شهید بزرگوار و نگارش آن قابل تقدیر است اما نباید فراموش کرد که جذابیت همه کتابهایی که با موضوع دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام نگاشته میشوند، بیش از همه چیز مرهون شخصیت گیرا و جذاب مدافعان حرم است؛ و البته خانوادههای ایشان. تفاوتی که خانوادههای شهدای مدافع حرم و خود ایشان با دیگر شهدا دارند در کلمه «مظلومیت» خلاصه میشود ولی تمام؟! نه. دیگر شهدا هم موقعیت سنج بودهاند. دیگر شهدا هم فداکار بودهاند. دیگر شهدا هم خصوصیت اخلاقی برجستهای داشتهاند ولی همگی ایشان مظلومیت را به اندازه شهدای مدافع حرم نچشیدهاند. از این منظر زحمت نویسنده و همکاران ایشان برای نگارش این کتاب قابل تقدیر است؛ تقدیری مضاعف از سایر کتابهای دفاع مقدس.
قلم نویسنده در این کتاب روان است. عبارت پردازی ها به دور از اغلاق و پیچیدگی است و مناسب روایتی داستانی. نویسنده به دنبال نوشتن کتابی ادبی و پر آرایه نبوده و همین باعث شده داستان بدون درگیری متنی خاصی پیش برود. سرعت روایت داستانها سریع است و پردازش جزئیات به سبک رمانها و داستانهای فعلی را ندارد و این هم یک ویژگی مثبت دیگر! بهنظر میرسد نویسنده در نگارش کم حجم کتاب تعمد داشته است تا در کنار قلم روان و روایتی سریع، کتابی خوشخوان را بیافریند. همه این ویژگیها در کنار ویژگیهای شخصیتی سیدمصطفی، باعث میشود این کتاب مناسب سن نوجوان متوسطه اول به بالا باشد و بتوان با خیال راحت آنرا به نوجوانان و جوانان توصیه کرد. و حتی یک پله بالاتر که لازم است عزیزان جوان و نوجوانان این کتاب را مطالعه کرده و از نزدیک با شهید کم سن و سالی که به فکر آخرت خود بوده است آشنا شوند. یعنی کتاب را برای تلنگر به زندگیهای فعلی خود باید مطالعه کنیم و مطمئن باشیم که شهید بزرگوار، به ما تلنگر خواهد زد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.