نیما

نیما

بلاگر
@nimastone
عضویت

مهر 1402

122 دنبال شده

137 دنبال کننده

                !Mr Nobody till now
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
نیما

نیما

2 روز پیش

        در عنفوانِ ظلم و خون‌بارِ این روزگار، وقتی که کودکان غزه به خاک می‌غلتند و زمینِ بی‌گناه پایکوبِ اشک است، «الیاس علوی» به ما یادآوری می‌کند که چگونه کلمه، خونِ دل می‌تواند باشد و در همین خون، زندگی و مقاومت نهفته است.

او در «من گرگ خیالبافی هستم» تلاش می‌کند تا درد را نه به رخ بکشد، بلکه آن را در رگ‌های شعر جاری کند؛ تا خواننده‌ی تن‌دیده بفهمد که هر واژه در این دفتر، زخمی است که چون تنفسی خاموش فریاد می‌کشد.
علوی خود را گرگِ خیال‌باف می‌نامد، گرگی که تنهاست، اما نمی‌پذیرد سکوت را، و در ظلمتِ دل، داربستی برای رؤیا می‌سازد. 

در شعرهای این کتاب، نه خبری است از زرق و برقِ صنایعِ ادبیِ پیچیده، بلکه زبانی است صمیمی، بریده بریده، آمیخته با خاطره، اعتراض، فریاد و عشق. 
وقتی می‌خوانی «لحظاتی هست استخوان‌های اشیاء می‌پوسد … زندگی قانعت نمی‌کند … تو به اندکی مرگ احتیاج داری»، قلب‌ات لرزه می‌گیرد، چون شاعر هوسی نمکین به زندگی دارد، اما از سنگینیِ جهان، خسته است. 

هر شعر این مجموعه چون زنجیره‌ای است میان تنهایی و اعتراض، میان خاطره و خون، میان باور و سوگ. شاعر ما را وامی‌دارد که بنشینیم روبه‌روی خویش، روبه‌روی وجعِ دیگری، روبه‌روی کودکی که دیگر خنده ندارد.

در روزهایی که فریاد انسان‌ها در غزه خفه می‌شود، این کتاب ناله‌ای است که باید شنیده شود.
وقتی دشمن سپر به دست، بغضِ زمین را می‌شکند، شاعر ما نشان می‌دهد که چگونه زبان می‌تواند معادلِ نبرد باشد؛ چگونه می‌شود در برابر گلوله، شعری زیست؛ چگونه می‌شود مرگ را سخن گفت تا زندگی احساس شود.

در آخر باید بگم خداکند :
 انگورها برسند
 جهان مست شود
مرزها مست شوند
تفنگ‌ها یادشان برود دریدن را..
کاردها یادشان برود
بریدن را
قلم‌ها آتش را
آتش‌بس بنویسند …


      

8

نیما

نیما

5 روز پیش

        کتاب **«در جستجوی ورمیر»** نوشته‌ی بلو بالیت، یه رمان معمایی ـ هنریه که در ظاهر برای نوجوان‌ها نوشته شده، اما لایه‌های عمیق‌تری داره که حتی برای بزرگسال‌ها هم جذابه. داستانش درباره‌ی یک ماجرای پر از رمز و راز دور و بر یک نقاشیه، ولی در واقع می‌خواد ما رو به فکر کردن درباره‌ی ارزش واقعی هنر، نقش اتفاقات توی زندگی و اهمیت نگاه شخصی به حقیقت بندازه.

نویسنده خیلی خوب نشون می‌ده که همیشه فقط منطق و حساب‌کتاب نیست که جواب می‌ده، گاهی یه نگاه متفاوت یا الهام ناگهانی می‌تونه چیزی رو روشن کنه که بزرگ‌ترها نمی‌بینن. همین باعث می‌شه کتاب فقط سرگرم‌کننده نباشه و یه جور تمرین برای تقویت نگاه انتقادی و مستقل باشه.

البته بعضی جاها ریتم داستان یکم کند می‌شه یا نمادپردازی‌ها بیش از حد مستقیم می‌شن. حتی بخش‌هایی از مفاهیم فلسفی ممکنه برای نوجوان‌ها گنگ به نظر بیاد، هرچند همین ابهام خودش می‌تونه جذاب باشه و باعث بشه آدم بخواد بیشتر فکر کنه یا با بقیه درباره‌ش بحث کنه.

در کل، «در جستجوی ورمیر» فقط یه معمای ساده نیست؛ کتابی‌ه که هم هیجان کشف داره و هم دعوت می‌کنه به اینکه جور دیگه‌ای به دنیا و هنر نگاه کنیم. توی لایه‌های زیرینش هم می‌شه یه نقد ظریف به سطحی‌نگری و مصرفی شدن هنر رو دید.

      

21

نیما

نیما

1404/7/2 - 03:18

        کتاب «یک پیاده‌روی طولانی تا آب» روایتی است که از دل واقعیت بیرون آمده و درست به همین دلیل استخوان‌سوز و تکان‌دهنده است. وقتی ورق می‌زنی، با کلماتی روبه‌رو می‌شوی که ساده‌اند، اما در پشت آن سادگی، عمقی از رنج و تلخی پنهان شده که باورش دشوار است. اینکه یک کودک بتواند در برابر طوفان‌هایی از گرسنگی، جنگ، آوارگی، بی‌خانمانی و بی‌مهری آدم‌های بزرگ‌تر زنده بماند، چیزی فراتر از توان تصور است. آنچه در این داستان می‌خوانیم نه تخیل نویسنده، که انعکاس حقیقتی است که در جغرافیای سیاه جنگ و زیاده‌خواهی بشر اتفاق افتاده و همچنان اتفاق می‌افتد.

این کتاب نه فقط قصه‌ای درباره زنده‌ماندن یک انسان، که آینه‌ای است روبه‌روی بشریت؛ بشریتی که در عطش قدرت و جاه‌طلبی، کودکان را به قربانیان بی‌گناه تبدیل می‌کند. در هر صفحه، می‌توان ردپای حماقت انسان را دید؛ حماقتی که با اسلحه و نفرت، دنیای کودکان را می‌سوزاند و آینده‌شان را می‌بلعد. کودکانی که باید در دنیایی سرشار از عشق و امنیت رشد کنند، ناگهان خود را در میانه جهنمی می‌یابند که بزرگ‌ترها ساخته‌اند. و این همان‌جاست که پرسش بزرگ سر برمی‌آورد: چه چیزی جز بی‌خردی و حرص بی‌پایان انسان می‌تواند چنین دوزخی را خلق کند؟

خواندن این کتاب تجربه‌ای ساده نیست. واژه‌ها بار سنگین اندوهی را بر دوش خواننده می‌گذارند که رها شدن از آن آسان نیست. احساس خشم، اندوه و همدلی در هم می‌آمیزند و تو را وامی‌دارند لحظه‌ای مکث کنی، نفس بکشی و به این فکر بیفتی که چگونه ممکن است دنیایی چنین بی‌رحم باشد. این کتاب نه فقط روایتی از گذشته، که هشداری برای امروز است؛ یادآوریِ این حقیقت که هر جنگ، هر ظلم و هر ناعدالتی، بیش از همه قلب کودکان را هدف می‌گیرد.

«یک پیاده‌روی طولانی تا آب» دعوتی است برای بیدار شدن، برای دیدن زشتی‌های خودساخته بشر، و شاید برای اندیشیدن به اینکه اگر نمی‌توانیم جلوی همه رنج‌ها را بگیریم، دست‌کم می‌توانیم سهمی در نیافزودن بر این رنج داشته باشیم. این کتاب یادآوری می‌کند که رنج یک کودک، محکومیتی است بر پیشانی تمام انسان‌ها.
      

12

نیما

نیما

1404/7/1 - 15:19

        خواندن *یک جفت جک* مثل این است که وسط یک مهمانی پر سر و صدا باشی؛ همه دارند حرف می‌زنند، شوخی می‌کنند، و تو مدام نمی‌دانی باید بخندی یا کمی به فکر فرو بروی. مایک لارنس با زبان بازیگوشانه‌اش کارت‌ها را روی میز می‌چیند، اما زیر خنده‌هایش مدام طعنه می‌زند به چیزهایی که خیلی هم خنده‌دار نیستند: عادت‌های روزمره، تناقض‌های انسانی و حتی همان جدیت‌های بی‌مزه‌ای که ما در زندگی به زور به خودمان تحمیل می‌کنیم.

برای من، جذابیت مجموعه در همین تضاد است؛ داستان‌ها در ظاهر سبک و شیرین‌اند، اما پشت این ظاهر یک نگاه دقیق و گزنده به جامعه خوابیده. لارنس به‌نوعی با ما بازی می‌کند؛ انگار می‌خواهد نشان بدهد که زندگی خودش چیزی نیست جز یک دست ورق که بیشتر از آن‌که به مهارتت بستگی داشته باشد، به شانس و البته بلاهت بازیکنان دیگر ربط دارد.

البته، گاهی این سبک شوخ‌وشنگ به‌نوعی افراطی می‌شود و ممکن است برای خواننده‌ای که دنبال انسجام و جدیت کامل است، کمی سبک‌سرانه به نظر برسد. اما مگر نه اینکه گاهی برای دیدن حقیقت باید از پشت عینک خنده نگاه کرد؟

به نظرم *یک جفت جک* مثل همان شوخی‌های به ظاهر ساده‌ای است که اگر کمی مکث کنی، می‌بینی چقدر جدی‌اند. و این همان نقطه قوت لارنس است: طنزی که هم می‌خنداند، هم نیش می‌زند، و هم تو را وادار می‌کند دوباره به زندگی‌ات نگاه کنی.
      

8

نیما

نیما

1404/7/1 - 12:30

        وقتی کارلوس فوئنتس در رمان ولاد سراغ یکی از مشهورترین اسطوره‌های ادبیات می‌رود، هدفش صرفاً روایت یک داستان ترسناک نیست. او با مهارت خاص خودش، این اسطوره را به بستری برای نقد جامعه و انسان معاصر تبدیل می‌کند؛ جایی که مرز میان واقعیت و کابوس، به طرز خطرناکی کمرنگ شده است.

خواندن ولاد برای من بیشتر شبیه یک مواجهه فلسفی بود تا صرفاً یک تجربه سرگرم‌کننده. فوئنتس با زبانی تند و نمادین نشان می‌دهد که وحشت واقعی نه در موجودات خیالی، بلکه در سازوکارهای انسانی و اجتماعی نهفته است. ترسی که از دل تاریخ، شهر، و حتی خود ما سر برمی‌آورد.

البته نباید پنهان کرد که رمان همیشه آسان‌خوان نیست؛ گاهی بیش از حد بر نماد و تمثیل تکیه دارد و همین می‌تواند خواننده‌ای را که دنبال ریتم سریع و قصه‌ای سرراست است، کمی خسته کند. اما همین ویژگی است که آن را به اثری عمیق‌تر و اندیشمندانه‌تر بدل می‌سازد.

برای من، ولاد بیشتر از یک روایت ترسناک، نوعی آیینه است؛ آیینه‌ای که ما را با تاریکی‌ها و عطش‌های سیری‌ناپذیر بشر روبه‌رو می‌کند. و همین نگاه انتقادی فوئنتس است که باعث می‌شود کتاب ارزش خواندن و دوباره خواندن داشته باشد.
      

8

نیما

نیما

1404/6/30 - 23:02

        این کتاب مثل یک فیلم سینمایی ژانر وحشت مرحله به مرحله خواننده رو مجذوب و متحیر میکنه.
درسته یک داستان کوتاه هست اما از همون ابتدا به قدری ایده جذاب و مسحور کننده است که شما میفهمی که مجبور به ادامه خواهی بود.  
این کتاب درواقع سیر تکاملی یک داستان کوتاه رو به تصویر میکشه به این صورت که بیان میکنه ایده اصلی از چه کسی و از کجا نشأت میگیره ((که همین بخش یعنی خلق ایده بوسیله لرد بایرون به قدری جذاب و فوق العاده است که بنظرم خودش ایده بسیار جذابی برای ساخت یک فیلم ژانر وحشت هست)) و توسط چه کسی و به چه واسطه بسط داده میشه.

اگر بخوام یک نظر شخصی و توصیفی از کتاب داشته باشم باید بگم:

برای من جالب بود چون این داستان کوتاه در واقع اولین بار مفهوم خون‌آشام مدرن رو وارد ادبیات کرد؛ موجودی نه صرفاً ترسناک، بلکه جذاب، کاریزماتیک و در عین حال مرموز. 
شخصیت لرد روثون خیلی خوب نشون می‌ده چطور یک ظاهر اشرافی و فریبنده می‌تونه پشتش فساد و تاریکی پنهان بشه. فضای داستان پر از حس گوتیک، سفر، وهم و تعلیقه؛ دقیقاً چیزی که آدم رو می‌بره به قرن نوزدهم.

هرچند از نظر روایت شاید ساده‌تر از آثار بزرگی مثل «دراکولا» باشه، اما ارزش تاریخی و تأثیرش روی ادبیات ترسناک و رمانتیک فوق‌العاده زیاده. 
برای من تجربه‌ای بود بین کشف یک قصه ترسناک کلاسیک و دیدن ریشه‌های شکل‌گیری دنیای خون‌آشام‌ها.
      

20

نیما

نیما

1404/3/2 - 01:29

        نوشتن در مورد این کتاب به نظرم کمی سخته چون این کتاب تصویری از یک رویا است و توضیح و توصیف یک رویا در دنیای واقعی میتونه برای هر شخصی تعبیر متفاوتی داشته باشه (واکنش ناخودآگاه وطبیعی مغز و بدن، حقیقتی در پس پرده، پیشگویی وقایع، بیان خرافه و ....) اما از دید من رویای جورج ار، بیان رویای بشر از اشتیاق بی حد حصر او برای  دستیابی به قدرت مطلق و توانایی اعمال این قدرت بر کل کائنات رو به نمایش گذاشته که صاحب این قدرت با فرض برحق بودن میخواد به بقیه تحمیل کنه بدون اینکه به عواقب آن فکر کرده باشه...

این کتاب میتونه بیان نوینی از غول چراغ جادو و تحقق خواسته ها یا حتی ناخواسته های باطنی انسان باشه که گاها در اثر نتایج انتخاب ها دچار میشن.
نگرشی تازه به برآورده شدن آرزوها بدون در نظر گرفتن عواقب آنها.
بیان دیدگاهی از نتایج برخی خیرخواهی ها (فرضی) که گاها صاحبان قدرت برای دیگر جوامع اعمال میکنند((به نوعی بزور میخواهند دیگران را وارد بهشت فرضی خودشان کنند! حتی گاها برخی از آنها با نیت خیر این اعمال را انجام میدهند ولی در اکثر مواقع جهنمی را برای خود و دیگران برپا میکنند که جبران آن فقط با معجزه امکانپذیر است، البته که در همین دوران کنونی جهان پر از این خیرخواهی های به دور از عقل است، فقط کافی است نگاهی به همین خاورمیانه و حتی کشور خودمان کنید تا متوجه عمق فاجعه شوید. ))
برای من تمام کتاب دقیقاً مثل دیدن یک رویا، محو و پر از المان های عقلانی و غیرعقلانی بود و دقیقا گویی در رویای کسی دیگر درحال پرسه زدن هستم گاهی نامفهوم، گاهی عجیب،گاهی خوشایند، گاهی ترسناک،گاهی جذاب و... که البته در خواب های خودم نیز گاها تجربه میکنم.

      

8

نیما

نیما

1404/2/15 - 02:04

        واقعاً نمیشه از نبوغ نویسنده در طرح و خلق جهانی مدرن  با المان هایی از انسان جدید اون هم در سال ۱۹۵۶، شگفت زده نشد.
از طرفی پرداختن به دغدغه ها، ترس ها و آرزوهای بشر که همواره به دنبال دستیابی و یا فرار از اونها بوده یک روند خودشناسی رو به خواننده القا میکنه که بنظرم بسیار در ژانر علمی تخیلی قابل تامل و تحسینه.
در کل باید بگم این رمان رو اگر در سال ۱۹۵۶ میخوندم قطعاً انگشت به دهان میموندم و تا سال ها شگفتی آفرینی نویسنده رو تحسین میکردم.

در آخر بد نیست بگم که با وجود تعاریف زیادی که از ترجمه های آقای شهرابی شنیده بودم و البته این اولین کتابی بود که از ترجمه های ایشون خوندم باید بگم متاسفانه اصلا نتونستم با ترجمه‌شون ارتباط بگیرم(البته نظر شخصی منه) و همین موضوع باعث طولانی شدن پروسه مطالعه من شده بود که واقعاً برام آزار دهنده بود و یکجورایی مانع لذت من از خوندن کتاب شد و از طرفی  توان تفسیر ذهنی من از وقایع به هنگام مطالعه متن رو، از من گرفت و صرفاً باعث شد برام پیشبرد کتاب مهم باشه تا درک عمیق مطالب.😔
      

14

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.