یادداشت Alone🌚🕯
1404/3/5

حالم حال غریب و بدیه بعد این کتاب... حقیقتا توقع همچین داستانیو نداشتم تمام مدت خودمو توی اون جزیره متروکه تصور می کردم و هی میگفتم اگه من بودم چیکار می کردم راه حل های مختلفی میومد به ذهنم ولی هی یه ترس میومد سراغم اگه به حرفم گوش نمی کردن چی اگه بهم دروغ می گفتن به جونم سوء قصد می کردن جدیم نمی گرفتن و با تمام وجود ترسیدم و اوج غم و غصم اونجا بود که همه ترس هام سر اون بچه های کوچیک ۵ تا ۱۲ ساله اومد واقعا ترسناک بود واقعا چرا آدما اینجورین؟ از امثال جک متنفرم پیش خودم تصور می کردم آره اگه من اونجا بودم بهش فرصت می دادم مسئولیت میدادم سعی می کردم بهش احساس مهم بودن القا کنم ولی بعد از خودم میپرسیدم آیا واقعا کافی بود؟ و آخر داستان فهمیدم نه کافی نبود و بعد برای یه لحظه تنها اندکی از احساسات کسایی که وظیفه رهبری رو بر عهده میگیرن رو درک کردم چطوری تحمل می کنن؟ هی خودمو تصور می کردم و بعد یه مدت می گفتم نه من دیگه ادامه نمی دادم از جامعه دور میشدم انزوا پیشه می کردم بعد می گفتم نه بغییر من بقیه مجموعه رو به فساد می کشوندن تحمل می کردم و میجنگیدم ولی بعد خودندن کتاب واقعا شدت آستانه صبر و تحمل رهبر ها و افرادی که وظیفه مدیریت دارن بهم اثبات شد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.