معرفی کتاب تاملات اثر مارکوس اورلیوس مترجم عرفان ثابتی

تاملات

تاملات

مارکوس اورلیوس و 1 نفر دیگر
3.8
37 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

18

خوانده‌ام

68

خواهم خواند

70

ناشر
ققنوس
شابک
9643116107
تعداد صفحات
160
تاریخ انتشار
1397/10/22

توضیحات

        
این کتاب حاصل تاملات یکی از نامدارترین فیلسوفان رواقی در باب مسائل بنیادین حیات آدمی است. مارکوس اورلیوس در این اثر کلاسیک میکوشد از منظری خودکاوانه، خواننده را در بصیرت هایی که از تامل در مضامینی چون محدودیت های حیات آدمی ، ناپایداری امور، قانون عقلانی حاکم بر چیزها، کردار درست در راه زندگی و معرفت به نفس حاصل کرده است شریک سازد و او را به پیمودن طریق خودشناسی ترغیب کند.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تاملات

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به تاملات

نمایش همه

یادداشت‌ها

          وقتی آرامش را در زندگی ساکن و بی‌حادثه می‌جویی، بگذار تسکین تو، اندیشه‌های یک فرمانده‌ی جنگاور باشد که شب‌های تیره را مامن نگارش تأملات خودش کرده بود، آن‌هم در فراغت روزهای ظلمانیِ نبرد مداوم در مرزها. از درون خیمه‌های سپاه روم و در مرز کشورش.
.
وقتی اژدهای قرن ۲۱، همه‌چیز و همه‌جا تو را وادار به مصرف افسارگسیخته و تخلیه‌ی بی‌حساب خشم‌های انباشته‌ات می‌کند، بگذار امپراتوری مهربان راز تحرک و پویایی را در خواب بر روی بسترهای خشن و پوشیدن جامه‌های مندرس به تو بیاموزد. او که پرهیز و خویشتن‌داری را کلید بلوغ شخصیتی و تسط عقل بر کردار انسان می‌دانست.
.
وقتی همه تو را از یاد مرگ برحذر می‌دارند، تا شبحِ مرده‌وشی روح خسته‌ات را نیالاید، بگذار تا یک فیلسوفِ رواقی، از جان‌بخشی مرگ برایت بگوید. بگذار شاگرد استاد ندیده‌ی سقراط، داروی مرگ را که دوای خودخواهی‌ها و بی‌حاصلی‌ات هست را به تو بنوشاند.
.
وقتی شکست‌ها، ناکامی‌ها و دردها تو را مضطرب می‌کنند، بگذار مارکوس اورلیوس از نقش شومِ امید در خشم و اضطراب بگوید. او که ریشه‌ی خشم را تلاقیِ امید واهی با واقعیتِ پیش‌بینی‌نشده می‌دانست. او اضطراب ما را ریشه در اعتقاد ما به دنیایی خیالی می‌دانست که در آن همه‌چیز بر وفق مراد است. او که اعتقاد داشت، اگر ما از واقعیتِ فلاکت‌های زندگی آگاه شویم، دیگر خشمگین نخواهیم شد.
.
و این کتاب که در قرن دوم نگاشته شده، گویی برای امروز ماست. برای ما تبعیدشدگان زمان در قرن ۲۱ که هر روزمان را غول سرمایه‌داری می‌بلعد و نه شادی‌هایمان دوام دارد و نه آرامشمان ثبات. برای ما مردمانی که پیوسته به ریسمان‌های سست و پوشالی تصنعات و تجملات و تخیلات پوچ چنگ زدیم که برَهیم اما بیشتر فرو رفتیم
        

12

Alone🌚🕯

Alone🌚🕯

1404/2/30

قصد نداشتم
          قصد نداشتم برای کتاب چیزی بنویسم اما اتفاقی افتاد همین الان که نظرمو به کلی تغییر داد من کتاب بوف کور هدایت رو تموم کردم و بعد سراغ این کتاب اومدم و تمومش کردم و گویا این رژیم اطلاعاتی یک دفعه برای ذهنم خیلی سنگین بود البته اینکه روز خوبی نداشتم هم بی تاثیر نبود طوری که ذهنم تصمیم گرفت از طریق خواب همه این اطلاعات سیاه نفت گونه رو به همراه احساسات مدفون شده میلیون ها روز پیش رو بهم نشون بده در حالتی که این اطلاعات کاملا تغییر یافته نسبت به اون روزها بودن ترکیب این دوتا کتاب پشت سرهم روی ضمیر ناخود آگاهم  باعث شد کابوس به شدت وحشتناکی ببینم که علی رغم نخوابیدن شب گذشته بعد نیم ساعت خواب دیگه راضی به ادامه خواب نشم حتی الان.. و خوابه احساس تجربه بی معنایی و پوچی محض بود و پست شدن توقعات نیاز ها و ذهنی و روحیم به حقیرترین حالت ممکن مثل اکتفا به آب و غذا برای زنده ماندن و از دست دادن قدرت تفکر و تحلیل و از دست دادن معنای زندگی و خوابه بیشتر شبیه یه اثر سورئالیسم بود و همچین اتفاقی باعث شد این کتاب و بوف کور از اونایی بشن که هیچ وقت از ذهنم پاک نشن نه اسمشون نه محتواشون و نه اثرشون و من هنوز تو شکم و در حالی که چشمام میسوزه و سر و بدنم از شدت خواب درد میکنه حتی آمادگی دیدن سایه خوابیدنم ندارم‌. فقط فهمیدم تاثیرش روی من خیلی عمیق تر از اون چیزی بوده که در ظاهر احساس کردم که احساسات نیمه تاریک وجودم گوشه تاریک ترین پنهان ترین و عمیق ترینشو اینطور دیوانه وار و بیرحمانه به تغیان وا داشت و مثل نفت سیاه ازش بیرون زد و حالا منم که باید تصمیم بگیرم این نفت قراره سوختی برای حرکت و روشنایی و پویایی باشه یا آتشی برای سوزوندن خطاهایی که در آخر به سوختن تر خشک باهم منجر میشه و کل وجودمو به خاکستر بدل میکنه
هر دوی کتاب ها برام در سطح متوسط رو به بالا بودن اندکی یعنی از ۱۰ بهشون پنج و نیم یا ۶ میدادم این تجربه باعث شد این شک درونم جوانه بزنه که نکنه کتاب های دیگه ای هم وجود داشته که خوندیمشون و در نگاه ما کاغذ پاره هایی بیش نبودن  اما ناخود آگاهمون رو دیوانه وار مورد تاثیر قرار دادن...
در حقیقت مثل قلوه سنگی بزرگ بر سر چاه عمیق و کهن لبریز از احساس شرم و گناه و سایر احساسات منفی مکنده فرو اومد و به سمت اقصا نقاط وجودم که از ترس این چاه به نقاط دور پناهنده شده بودن و بعضن نقاطی که حتی از وجود همچین مایع کریهی خبر نداشتن شلیک شد
        

11

          این‌گونه می‌نویسم که در امتداد این کتاب آرامشی لذت‌بخش را لمس کردم مثل چند وقتی که سراغ کتاب‌های مکتب رواقی رفتم و مشتاقانه آن‌ها را خواندم.
کتاب برجستگی‌های زیادی دارد و این نشان‌دهنده‌ی عامل بودن نویسنده به توصیه‌هایی است که خود را مخاطب آن‌ها قرار داده است.

کتاب تاملات (Meditations) نوشته مارکوس اورلیوس (Marcus Aurelius) در قرن دوم پس از میلاد مسیح نوشته شده است.

مارکوس اورلیوس حتی پس از مرگ هم در ذهن مردم روم به عنوان یک امپراطور کامل و ایده آل باقی ماند، فیلسوفی اصیل که توانست قبل از مرگ و جانشینی پسرش کومودوس که با اغتشاش در قرن سوم همراه شد، یک امپراطوری برجسته و به یاد ماندنی ایجاد کند.

به طور خلاصه مخاطب این کتاب بر اساس آموزش‌های این مکتب رواقی باید در برابر قانون طبیعت تسلیم شود؛ همچنین مکتب خویشتن داری بر انجام وظایف، دوری از لذت، عقل گرایی و نترسیدن از مرگ تاکید می کند.
مرگ‌ اندیشی در افکار اورلیوس بسامد بالایی دارد چیزی شبیه به سیره‌ی ائمه شیعه یا عرفای مکاتب مختلف شرقی.

به علاوه فیلسوف مکتب خویشتن داری مسئول تمام اعمال و رفتارهایش است، ذهن مستقلی دارد و همیشه به دنبال خوبی ها است و به برادری همه انسان ها معتقد می باشد. 

«همه چیز روزی به تاریخ می پیوندد و پس از مدتی از خاطره ها محو می شود. حتی برای انسان هایی که زندگی شان جلوه ای از افتخار باشد این قانون صدق می کند. افرادی که زندگی درخشانی ندارند بنا به گفته هومر در جهان و هیاهوی آن گم می شوند. پس شهرت جاودانه چیست؟ چیزی پوچ و توخالی.

حال که اینطور است باید آرزومند رسیدن به چه چیزی باشیم؟ فقط طرز فکری منطقی، رفتاری غیر خودخواهانه، زبانی که هیچ وقت دروغ نمی گوید و مَنِشی که بر اساس آن هر اتفاقی را که در زندگی رخ می دهد به عنوان تقدیر و حکم الهی بپذیریم، تقدیری که از یک منبع الهی سرچشمه می گیرد.»

این کتاب بعد از گذشت این همه سال همچنان ارزشمند است. علتش این است که درک روشنی از یکپارچگی هستی و همچنین انسان، به عنوان بخشی از هستی، دارد. 

این کتاب به ما می آموزد که نگاه کردن به جهان از دریچه چشم دیگران، باعث توسعه دیدمان می شود و در این صورت می توانیم دیگران را درک کنیم. 

نفرت از انسان ها، دوری از انسان ها یا قضاوت درباره دیگران، ایستادگی در برابر قانون طبیعت است. فهم این مطلب که برای ارتقا روابط انسانی باید دست از این کارها برداریم اساس فلسفه مارکوس اورلیوس شد.

در تمام کتاب این مفهوم وجود دارد که ما باید رویدادها و انسان‌ها را همانطور که هستند بپذیریم نه آنطور که خودمان دوست داریم باشند. «ممکن است دل تان بشکند اما مردم همچنان به شکلی که خودشان دوست دارند، خواهند بود.» وقتی این جملات را می خوانید حس می کنید که این حرف ها حرف‌های یک مرد تنها است  اما بعید است که پادشاه روم تنها بوده باشد.

نگاه واقع بینانه مارکوس اورلیوس به زندگی، او را از هر نوع سرخوردگی جدی مصون نگه می داشت: «باید مثل دماغه دریا باشید که موج ها به آن می خورند و می شکنند اما دماغه همچنان استوار ایستاده تا موج ها را آرام کند و از خروش بیندازد. به جای اینکه بگویید من چقدر بدشانس هستم که این اتفاق برایم افتاد، بگویید من چقدر خوش شانس هستم که این اتفاق برایم تلخکامی ایجاد نکرد و باعث شکست من در زمان حال و دلسردی‌ام نسبت به آینده نشد.»

مهم ترین ارزش فلسفه رواقی این است که کمک می کند تا در مورد اهمیت هر مسئله ای درست قضاوت کنید تا چیزهایی را که اهمیت دارند همیشه به خاطر داشته باشید. انسانی که می تواند جهان را همانطور که هست ببیند، می تواند آنچه را که در ورای این جهان وجود دارد، درک کند.
        

1

بنیامین

بنیامین

1401/10/20

          جملاتی از یک امپراطورِ فیلسوف. 
بعضی از قسمت‌های این کتاب رو هر گز فراموش نخواهم کرد. در دورانی که وحشی گری در اوج خودش بوده افرادی مانند مارکوس اورلیوس بودند که چنین طرز فکرهایی داشتند، این واقعا منو شگفت زده می‌کنه.

جملاتی از کتاب:
"دم را غنیمت شمار. آنهایی که در پی شهرت پس از مرگ هستند از یاد می‌برند که نسل‌های بعدی هم درست مانند نسل‌های فعلی فانی هستند. برای تو چه اهمیتی دارد که درباره‌ات چه بگویند و چه نظری داشته باشند؟"

"کمال شخصیت آن است که هر روز را به گونه‌ای سپری کنیم که انگار آخرین روز زندگی ماست و از آشفتگی، کاهلی و تظاهر بپرهیزیم. "

" هنر زندگی بیشتر شبیه کشتی گرفتن است نه رقصیدن، زیرا در زندگی نیز باید محکم و استوار مراقب حملات دور از انتظار باشیم. "

" به زودی جهان را فراموش خواهی کرد، و به زودی جهان تو را از یاد خواهد برد. "

" دیگران هرچه می‌خواهند بگویند یا بکنند، من باید خوب بمانم‌‌‌‌؛ درست همانطور که طلا، زمرد یا جامه‌ای ارغوانی همواره پافشاری می‌کنند که ((بگذار دیگران هرچه می‌خواهند یا بکنند، من باید زمرد [طلا / جامه‌ی ارغوانی] باقی بمانم و رنگ حقیقی ام را حفظ کنم.)) "

" وقتی گوشت و دیگر غذاهای لذیذ را می‌بینی با خود بگو: این مرغ، ماهی یا خوکِ مُرده است‌‌؛ یا بگو: این شراب فالرنی عصاره خوشه‌ای انگور است؛ ردای بنفشم از خیساندن پشم بز در خون جانوری صدف دار به وجود آمده؛ مقاربت عبارت است از سایش اندام‌های بدن و تخلیه منی. چنین تاملاتی به کنه امور راه می‌یابد و ماهیت حقیقی آنها را برملا می‌سازد. 
همین فرایند را باید درباره کل زندگی به کار بست. وقتی ظواهر چیزی بسیار مقبول به نظر می‌رسد، ماهیت حقیقی اش را در نظر آر و آن را از ظواهر دروغین عاری کن تا به ارزش ناچیزش پی بری. هیچ چیز به اندازه تظاهر و تملق فریبنده نیست، و به مجرد این که فکر کنی با ارزش ترین کار را انجام داده‌ای، در دانش گرفتار می‌شوی. به آنچه کراتس درباره کسنوکراتس گفته توجه کن. "
        

2