مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

بلاگر
@marzie_bano
عضویت

شهریور 1403

99 دنبال شده

133 دنبال کننده

        "شما را چه خواهد شد، اگر امروز كارتان به پایان رسد و زمانتان سر آید..."
نهج البلاغه / خطبه ۲۱۷
      

یادداشت‌ها

نمایش همه
مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

7 روز پیش

        دید و بازدید که اولین اثر داستانی جلال ال احمد بوده در سال 1324 منتشر شده و مجموعه ای از دوازده داستان کوتاه است.

عناوین این داستانها عبارتند از: دید و بازدید، گنج، زیارت، افطاری بی موقع، گلدان چینی، تابوت،شمع قدی، تجهیز ملت، پستچی، معرکه، ای لامس‌سبا!، دومرده.

دو موضوع در این داستانها چشمگیر است:
 یک- توصیف و نقد جامعه مذهبی: جلال در داستانهای گوناگون این مجموعه از جمله «زیارت»، «گنج»،«تابوت»، «ای لامس‌سبا» توصیفی از جامعه مذهبی دهه 20 و باورها و اداب و رسوم واعتقادات آنها ارائه می‌کند. برای مثال عیددیدنی با شخصیت‌های مذهبی و مدل عیدی دادنشان، آداب بدرقه زائر، باور به تقدیرگرایی، شفا با آب تربت، آداب تشییع و جلسات مذهبی از جمله این موارد است. 

به نظر می‌رسد برخاستن جلال از یک خانواده مذهبی و بزرگ شدن او در محیط مذهبی به او تسلط کافی برای به کار بردن زبان واصطلاحات و تسلط بر فرهنگ حاکم در فضاهای مذهبی را داده است.

علاوه برتوصیف جامعه مذهبی، جلال سطحی نگری و ظاهر گرایی، جبرگرایی و رفتارهای بدون پشتوانه عقل را در جماعت مذهبی‌های آن دوره مورد نقد قرار می دهد.

دو- تو صیف و نقد فرهنگ عوامانه : جلال در مجموعه این داستانهای کوتاه، درباره فرهنگ عموم جامعه می نویسد و برخی باورها و نگاه رایج در عموم جامعه را به نقد می کشد.برای مثال موضوعاتی مثل فشاراجتماعی بر افراد ازدواج نکرده یا بدون فرزند، رواج خرافات و جادو جنبل،دو رویی، بی تفاوتی اجتماعی و فضولی از جمله این موارد هستند. 

به طور کلی می‌توان این داستانها را در نقد فرهنگ و دینداری سطحی شده در جامعه دانست.

جلال در این کتاب، چندان نقدی به حکمرانان ندارند و شاید تنها جایی که بشود اشاره‌ای یافت، پاسبانان در داستان «شمع قدی» باشند. 

داستانها کشش دراماتیک خاصی ندارند و بیشتر توصیفات رخدادها هستند. 

در این اثر نشانه های جلال سالهای بعد پیداست. هم جلال نویسنده و هم جلال روشنفکر و دغدغه‌مند.
      

12

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/7/24 - 16:34

        از «عقل سرخ» تا «عقل سرخ»
کتاب «عقل‌ سرخ» نوشته دکتر تقی پورنامداریان، استاد برجسته زبان و ادب فارسی، به شرح و تفسیر داستان‌های رمزی سهروردی، فیلسوف و عارف بزرگ ایرانی (549-587)، می‌پردازد. این اثر در سال ۱۳۹۰ توسط انتشارات سخن منتشر شده است.

یک- باید توجه داشت که هم نام این کتاب که شرح آثار سهروردی است و 526 صفحه دارد «عقل سرخ» است وهم نام یکی از داستانهای 9 صفحه‌ای از سهروردی که درون این کتاب متن کامل آن آمده است.

دو- بخش اول کتاب شرح احوال و اندیشه‌های سهروردی است. به این بخش فقط به چشم یک مقدمه نگاه نکنید زیرا فهم داستانهای رمزی سهروردی، بدون فهم حکمت اشراق و نگاه او به عالم انوار و فرشتگان امکانپذیر نیست و دکتر پورنامدارایان هم با درک این نکته، یک بخش کامل را به اندیشه های سهروردی اختصاص داده‌اند.  

سه- بخش دوم کتاب داستانهای سهروردی را شامل می‌شود که متن کامل 7 داستان  ذکر شده است (داستان لغت موران در این کتاب نیامده و دلیل آن هم توضیح داده شده است). برخی از این داستانها رمزپردازانه تر هستند مانند آواز پرجبرئیل، عقل سرخ، قصه غربت غربی و رساله الطیر اما بعضی داستانها به نظرم برای مخاطب آشنا به ادبیات عرفانی و عرفان، بدون خواندن شرح ورمزگشایی هم قابل فهم هستند. برای مثال فی حقیقه العشق، رساله فی حاله الطفولیه وروزی با جماعت صوفیان. البته این نکته که نوشتم به معنی بی نیازی از شرح نیست اما درک این داستانها در مقایسه با داستانهای رمزی به نظرم سهولت بیشتری دارد.

چهار- بخش سوم کتاب شامل گزیده هایی از چندرساله سهروردی است که در واقع داستان نیستند و متن‌هایی برای فهم بهتر نگاه فلسفی اوست. 

پنج- بخش چهارم‌ و پنجم کتاب، شرح داستان ها و رساله های سهروردی است که شرح تک به تک با همان ترتیبی که خود داستانها و رساله ها در بخش دوم و سوم کتاب آمده  ذکر می‌شود. این شرح هم شامل لغات سخت و قدیمی است که مخاطب امروز با آن ‌ها آشنا نیست، هم شرح و تفسیررمزهای ذکر شده در داستانهاست. در این بخش نویسنده هرجا ضرورت داشته منابع را ذکرکرده است.

شش- بخش ششم کتاب،فهرستهای گوناگون کتاب از جمله فهرست آیات قرانی، احادیث و اقوال، نام، اشخاص وکتاب ها و ... است که برای افرادی که جدی‌تر این کتاب را می‌خوانند بر اعتبار کتاب می افزاید.

هفت- داستانهای سهروردی بسیار کوتاه هستند مانند عمر خودش که در 36 سالگی به دستور ملک ظاهر شهید شد اما شرح و تفسیر همین داستاهای کوتاه صفحات بسیاری طلبیده است که این نشانه عمق داستانهاست. ضمن آنکه به نظرم یکبار خواندن این کتاب کافی نیست.

هشت- تلاش دکترپورنامداریان واقعا قابل تقدیر است. ایشان با روشهای تاویلی به تحلیل نمادها ومفاهیم پنهان در آثار سهروردی پرداخته‌اند. باید چنین صاحب نظرانی را بسیار ارج نهاد. درعین حال آرزویم این است که مسیر پیش رو در رشته ادبیات و فلسفه به طور مستمر پرورنده‌ی چنین افرادی باشد و درک نگاه فلسفی سهروردی و خلافیت او در اندیشه‌ورزی جای مهمتری را در فکر و دغدغه ایرانیان امروز بیابد.
      

15

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/7/13 - 21:29

        ✅️در جلد دوم کتاب "آتش بدون دود" شاهد رشد آگاهی‌ سیاسی در ترکمن صحرا هستیم.
در جلد قبلی، بیشتر درگیری‌ها بر سر مسائل قبیله‌ای، فرهنگی و اقتصادی درون صحرا بود اما در این جلد، تاکید بر نحوه شکل گیری گروه‌ها و احزاب و مبارزات سیاسی در ترکمن صحرا با هدف مبارزه با دولت مرکزی و گاهی روس‌هاست. 

✅️داستان در دهه ۲۰ خورشیدی در ایران رخ می‌دهد. سالهایی که بخشهایی از ایران توسط نیروهای شوروی و بریتانیا اشغال شده و دولت مرکزی ضعیف است، در این وضعیت همانطور که در داستان به خوبی نشان داده می‌شود، احزاب و گروه‌های مختلف با اهداف سیاسی گوناگون شکل می‌گیرد که با وجود تفاوتهایی که دارند در تقابل با دولت مرکزی با یکدیگر هم‌مسیر هستند.

✅️تعدادی شخصیت جدید در این جلد وارد داستان می‌شوند که اکثرا مربوط به مبارزات سیاسی است اما همچنان کل داستان حول دو شخصیت محوری مارال و آلنی می‌چرخد. به نظرم شخصیت پردازی آلنی بهتر از همه شخصیت ها انجام شده است. در این جلد برخی شخصیت‌ها از داستان حذف یا حضورشان بسیار کمرنگ می‌شود.

✅️مبارزه یاشا، ماجرای بیماری کبتر، عشق آلا و آیلر همه از جمله رخدادهای داستان هستند که هر کدام بار احساسی داستان را تقویت می‌کنند. 

✅️در این جلد شاهد گفتگوهای طولانی میان شخصیت‌ها درباره موضوعات مختلف مانند عرفان، رابطه و عشق، دین، اصول و آرمان های سیاسی و ... بودیم که می‌تواند برای مخاطب صبور بخش جذاب داستان و برای برخی مخاطبان بخش کسل کننده‌ای به حساب آید. 

💚درمجموع من این جلد را هم دوست داشتم و به نظرم نویسندگی چنین داستانی بسیار دشوار است و نادر کار بزرگی انجام داده است.

و یک جلد دیگر از این سه جلدی باقی‌است....

پ.ن: 
۱. الحمدلله
۲. همخوانی با باشگاه نادرخوانی

      

29

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/6/7 - 19:00

        📝در پایان جلد اول از سه جلدی "آتش بدون دود" نشسته‌ام و فکر می‌کنم برای این حجم از کلماتِ قدرتمند که نادر نوشته، برای آدمهايی که او خلق کرده و روابط پیچیده‌ای که میانشان برقرار است، برای ماجراهایی که در پیچ و تاب داستانش آفریده و برای این صحرای ترکمن که همین چندماه پیش نمی‌شناختمش و حالا دست کم چند نام و چند سنت و چند اوبه و چند خصلت فرهنگی آن را می‌شناسم، چه می‌توان نوشت؟

🔥به نظرم کتاب بیش از هر چیز و در خلاصه‌ترین معنای خود، تقابل آگاهی و ناآگاهی است. 
ناآگاهی‌ای که زمینه ساز ظلم، تعصب، خرافات و جهل است. ناآگاهی‌ای که به نام غیرت قبیله‌ای یا سنت، بی‌رحمانه جانِ انسان‌ها را می‌گیرد و عذاب وجدانی هم پیدا نمی‌کند. 
اما شبِ ناآگاهی هم مثلِ همه شب‌ها، کم کم به سپیده دم نزدیک می‌شود. در جلد اول، ما پابه پای نادر تا سپیده دم می‌آییم. آخر جلد اول، خوشایند و شادمانه است چرا که غلبه با آگاهی است.

✅️  و باید جلدهای بعدی را بخوانیم و ببینیم در ادامه چه می‌شود.

🎯 اما نکته‌ای وجود دارد که در طول خواندن کتاب مدام برایم جلب توجه می‌کرد. شیوه نگارش "آتش بدون دود" با رمان‌های دیگری که خوانده ام یک فرق اساسی دارد. شخصیتهای داستان نادر، لحن جداگانه و متمایز ندارند. همه حرفهای آنها از صافی ذهن و زبان نادر عبور کرده و بیان میشود و چون نادر نیکوسخن است و به شیوه فرزانگان، جملات و مثالها و تکه‌کلام‌ها و حتی تندی‌ها را بیان می‌کند، در نتیجه حتی آدم بدهای داستانش هم از این فرزانگی بی بهره نیستند و هیچگاه لحن شان آنقدر تنزل نمی‌آید و زشت نمی‌شود که لحن آدم بدها در دنیای واقعی...

📚 سخت است برای کتابهای خوب یادداشت نوشتن. این متن  هم، هرگز ادعای یادداشت بودن ندارد. صرفا نوشته‌ای بود در پایانِ جلدِ اولِ کتابِی که خوانده‌ام.

پ.ن ۱: همخوانی با باشگاه نادرخوانی💐
پ.ن ۲: الحمدلله🌸

      

25

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/5/10 - 21:58

        یک کتاب با مباحث گسترده و طرحی منظم که راحت خوانده می‌شود.

اگر خیلی خلاصه بخواهم ویژگی‌های کتاب "انواع ادبی" را بگویم:

یک- وسعت و گستردگی مباحث، اولین ویژگی کتاب است. نويسنده متمرکز بر موضوع انواع ادبی، بعد از طرح کلیات، مباحث را در چهار بخش طرح کرده است. بخش اول  "انواع اصلی قدیم" نام دارد که در آن به حماسه، ادب غنایی و ادب دراماتیک پرداخته و بخش دوم به "انواع جدید" اختصاص دارد که داستان، داستان کوتاه و قصه‌های سنتی را شامل می‌شود. در بخش سوم که "انواع دیگر" نام دارد مواردی مثل مناظره، مفاخره، تمثیل، حبسیه و ...مطرح شده و در بخش چهارم که بخش آخر است به قوالب شعری اختصاص یافته است.

دو- دکتر شمیسا، نویسنده کتاب، ابعاد هر موضوع و رویکردهای مختلف مربوط به آن را به گونه‌ای خلاصه، مفید و قابل فهم طرح کردند. او نه خیلی با جزئیات به مباحث می‌پردازد که همه وقت و توجه خواننده مصروف یک موضوع شود و نه آنقدر اشاره‌وار که هیچ چیز از آن فهمیده نشود. در واقع در حد وسط قرار دارد و کاملا مثل معلمان خوب که فهم دانشجو در اولویت‌شان است ، مباحث را پیش می‌برد.

سه- در هر مبحثی که نظرات مختلف و گوناگون مطرح بود، نویسنده با بیان نظر خود آن مبحث را جمع کردند. در واقع مباحث ناتمام رها نمی‌شد.

چهار- کتاب برای هر موضوع مثال‌های مختلف ذکر کرده و در برخی موارد متن مربوطه یا شعرها کامل ذکر شده‌اند. به نظر من، مثال‌ها متنوع بودند و می‌توان از آنها فهرستی برای مطالعات بعدی تهیه کرد.

پنج- شاید آخرین ویژگی، مهمترین هم باشد: این کتاب خلاصه وار است و نه مبسوط. مباحث کتاب احتمالا در کتابهای دیگری هم هست که اهالی ادبیات می‌دانند اما در این کتاب همه این مباحث یکجا و خلاصه آورده شده و طبعا خواننده بنا به علاقه خود می‌تواند مبحثی را که در این کتاب اشاره شده در کتابهای دیگر کامل‌تر دنبال کند.
      

32

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/5/9 - 12:33

        جلال در این کتاب، که آن را سیاسی‌ترین اثر او می‌دانند، تکه‌ها و گزارش‌هایی از مبارزات سیاسی در دهه ۲۰ خورشیدی را نوشته است. 

این مجموعه داستان شامل هفت داستان کوتاه است که در سال ۱۳۲۶ منتشر شده یعنی همان سالی که جلال از عضویت حزب توده خارج می‌شود.

تجربه فعالیت‌های سیاسی جلال و فهم او از مکانیسم قدرت و سرکوب در داستانهای این مجموعه نمایان است اما داستانها به یک اندازه سیاسی نیستند؛ برخی از آنها راجع به افرادی است که خودشان چندان فعالیت سیاسی خاصی علیه رژیم نکرده اند اما به نحوی درگیر مبارزات شده‌اند. 

به جز دو داستان اول که کاملا مرتبطند و پیرامون یک رخداد سیاسی هستند، بقیه داستان‌ها ظاهرا پراکنده اند اما در واقع همه آنها حول و حوش مبارزه سیاسی غالبا در منطقه مازندران سامان یافته‌اند.

موقعی که داستانها را می‌خواندم احساس خوبی داشتم از اینکه جلال این ماجراها را نوشته. آنچه را از آن سالها دیده و شنیده و زندگی کرده، فقط برای خودش نگه نداشته و ما را هم سهیم کرده است.

نثر جلال مثل خودش بیقرار و ناراضی است، کوتاه و شتابان. این نثر برای بیان درونیات این آدم و دنیایش بهترین است اگرچه در سال‌های بعد و در "مدیرمدرسه" و "نون و القلم" بهتر از آن هم می‌شود.

      

21

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/5/4 - 14:21

        "الکترا: مجموعه‌ای از چهار نمایشنامه از سوفوکل است. سوفوکل یکی از سه نمایشنامه‌نویس بزرگ یونان در کنار ایسخولوس و اوریپید است که ۱۱۳ نمایشنامه نوشته و فقط ۷ مورد آنها به دست ما رسیده است. در کتاب "الکترا" چهار مورد از این نمایشنامه‌ها ارائه شده است. سبک نگارش همه نمایشنامه‌های سوفوکل ساده و روان است.

✅️نمایشنامه فیلوکتتس:
در این نمایشنامه شاهد تضاد جدی میان درستی و نیرنگ هستیم. شخصیت اصلی فلوکتتس است؛ شخصی که نیرنگ خورده، طرد شده و درد کشیده و حالا قرار است بار دیگر از او کمک و یاری گرفته شود. سوال این است که وقتی شخصی فریب خورده و اعتماد او آسیب دیده آیا می‌توان بار دیگر با نیرنگ او را به یاری طلبید یا باید صداقت پیشه کرد؟ گناه خود را پذیرفت؟ و ابراز پشیمانی کرد؟ 
یکی از نقاط قوت این نمایشنامه تضاد درونی شخصیت نئویتولموس- پسر آشیل- است. این تضاد میان راستی ضمیر پاک او و فریبی است که دوستش از او خواسته است. 

✅️زنان تراخیس: 
در این نمایشنامه حضور یک زن و احساسات او را پررنگ می‌بینیم.
 دیانیرا شخصیت اصلی داستان همسر هراکلس است و مدت‌هاست که در انتظار آمدن شوهرش است اما هنگام آمدن او متوجه می‌شود که همسرش در مدت نبودن به دختری علاقه مند شده و این دختر که ابتدا برده معرفی می‌شود معشوقه اوست و حالا دیانیرا باید راهی بجوید که بتواند رابطه خود را نجات دهد.
 شخصیت دیانیرا از این جهت برای من جذاب بود که او همزمان هم به فکر نجات رابطه خود با هراکلس است، هم دلش برای معشوقه هراکلس و رنج‌هایش می‌سوزد، و هم تا حدودی به هراکلس و هوسرانی مردان حق می‌دهد. 
با وجود مهربانی، وفاداری و دلسوزی بیش از حد دیانیرا، او هم مانند زنان مدرن چند همسری هراکلس را نمی‌پذیرد و نمی‌تواند با آن کنار بیاید. در جایی می‌گوید نمی‌توانم همسرم را با کسی شریک شوم و تحمل این کار برای هر زنی سخت است. از این نظر این نمایشنامه یادآوری می‌کند که حس زنان در مخالفت با چندهمسری مردان حسی قدیمی و مشترک میان آنهاست.

✅️الکترا: 
مضمون اصلی این نمایشنامه انتقام است. انتقام از قاتلان آگاممنون. آیسخولوس نیز در نمایشنامه "اورستیا" همین ماجرا را مطرح می‌کند با این تفاوت که در نمایشنامه "الکترا" تاکید بر شرایط روانی، احساسات و کلام الکترا دختر آگاممنون است. الکترا سراسر غم و کینه و خواهان انتقام است اما در نمایشنامه اورستیا از او فقط در حد اشاره سخن رفته بود.
همچنین در این نمایشنامه با خواهر الکترا یعنی "کریسوتمیس" که دختری دور اندیش و محتاط است نیز تاحدی آشنا می‌شویم. 
در واقع بخش اصلی شخصیت‌های این نمایشنامه را زنان تشکیل میدهند و انتقام از قاتلان آگاممنون از زاویه دید آنها روایت می‌شود.

✅️آژاکس:
این نمایشنامه بخشی از روزهای پایانی زندگی آژاکس را به ما نشان می‌دهد. آژاکس یکی از دلاوران نبرد یونان و ترواست اما در این نمایشنامه بر روی  "حسادت" در زندگی او تمرکز شده است و اینکه چگونه حسادت، آژاکس را به سوی انتقام، جنون و احساس شرمساری می‌کشاند و در نهایت سرگذشت ناگواری را پیش پای او می‌نهد.
از نکات جالب نمایشنامه برایم بخشی بود که تکسما، همسر آژاکس، درباره شرایط زنان و به اسارت درآمدن انها بعد از مرگ همسر انتقاد کرد.
 نکته جالب دیگر نمایشنامه این بود که اودیسئوس با وجود دشمنی با آژاکس او را تحسین می‌کرد و خواستار حرمت گذاری به او بود اما آگاممنون این رفتار و منطق پشت آن را اصلا نمی‌توانست درک کند.

پ.ن: همخوانی با باشگاه هامارتیا 🌱
      

17

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/4/28 - 22:32

        کتاب "اسفار کاتبان" کتابِ خوبِ خاصِ عجیبی بود. انگار کتاب از همان اول با یک بخش خاص مغز که عاشق فهمیدن چیزهای سخت است، ارتباط می‌گیرد 🙂 و همین نکته بیشترین لذت از خواندن کتاب را در مخاطب ایجاد می‌کند.

ویژگی متمایز کتاب، شیوه روایت خاص آن است. شیوه روایت کتاب غیرخطی است و رخدادها در ترکیب پیچیده‌ای در دو زمان مختلف روایت می‌شوند. من چندین روز به آن فکر کردم و باز هم مایلم به این شیوه فکر کنم و دوباره یا چندباره کتاب را بخوانم.


ایده اصلی کتاب "رجعت" است. رجعت برای بازنویسی و کتابت یک رساله که این موضوع در کنار رخداد دیگری یعنی همکاری پسر مسلمان و دختر یهودی بر روی یک تحقیق مطرح می‌شود. تحقیق آن‌ها درباره نقش قداست در جوامع است و خود این موضوع و تلاش برای پیشبرد آن، دامنه‌ای از رخدادهای کتابت شده و نشده را پیش روی مخاطب می‌‌گذارد و متعاقب آن رخدادهای دیگری به وقوع می‌پیوندد.

از نقاط مثبت کتاب، موضوع آن است. موضوع اصلی کتاب متفاوت از امور روزمره است در عین حال که چاشنی عشق هم دارد. دست‌ کم من کتابی با این موضوع تا حالا نخوانده بودم. انتخاب چنین موضوعی نیازمند دانش و فهم و تسلط بر تاریخ و ادبیات است که خسروی از عهده  آن به خوبی برآمده است.

فضای رخدادها، توصیفات اشیا، مکانها، اشخاص و حوادث بخصوص بخش‌‌های مربوط به قرون گذشته، بسیار جالب و خواندنی از کار درآمده و زبان استفاده شده کاملا شبیه آثار همان دوره‌های تاریخی است که مجددا تسلط نويسنده را نشان می‌دهد.

از دیگر موضوعات جالب برای من توضیح دیدگاه های نژادپرستانه یهودی‌ها در بستر حوادث داستان بود.

اما شروع کتاب به نظرم کمی سخت است و باید صبور باشی تا جریان داستان دستت بیاید و اگر متوجه نشدی، زود دلسرد نشوی.

به نظرم بعضی جاها مخصوصا رابطه زلفا جیمز و سلیمان خان در انتهای داستان توصیفات زیادی داشت و گاهی خسته کننده بود

نکته دیگر که برایم جالب و متفاوت بود خنثی بودن شخصیهاست. آنها هیجانات و عواطف پرشوری ندارند. حتی عشق بسیار ملایم تصویر می‌شود و مرگ یا سربریدن و گریه‌های دائمی به گونه‌ای نوشته شده که آرام است و به تبع مخاطب هم هنگام خواندن آرام است. انگار ما فقط موظف به خواندن و آگاهی و تماشای رخدادها هستیم و قرار نیست درگیری احساسی با رخدادها و شخصیت ها پیدا کنیم.

آنچه نوشتم برداشت نهایی من نیست و صرفا فهم کنونی من از کتاب است...
 این کتاب را باید چندبار خواند و راجع به آن به گفتگو نشست.


      

16

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/3/1 - 21:12

        "قصهٔ آشنا"  مجموعه داستان کوتاهی از احمد محمود است که توسط انتشارات نگاه اولین بار در سال ۱۳۷۰ انتشار یافته است. این مجموعه شامل ۶ داستان است: قصه آشنا، جستجو. عصای پیر، ستون شکسته،سایه، خرکُش.

نوشتن راجع به مجموعه داستان سخت است اما دو نکته از نظر محتوایی توجهم را جلب کرد:

۱. بیشتر داستان‌ها در مورد آدم‌های عادی یا آدم‌های به حاشیه رانده شده یا آسیب دیده یا رنج کشیده بود. به عبارت دیگر، هیچکدام از داستانها در مورد شخصیت‌هایی از طبقات بالای جامعه، ثروتمندان، قدرتمندان، افراد سرشناس، آدم‌های موفق از نظر اجتماعی یا علمی،  روشنفکران، نویسندگان یا حتی مبارزان سیاسی جدی نبود. شخصیت‌های اصلی قصه ها مردم عادی بودند و شاید همین نکته آن را تبدیل به "قصه آشنا" کرده بود.

۲.درد مثل ضربانی پیوسته از داستانی به داستان دیگر منتقل می‌شد و انگار یک نفس حبس شده و یک آه بیرون نیامده از سینه انتهای هر داستان وجود داشت. این حسی است که بعد خواندن بیشتر داستانها همراه من بود. 

نمی‌دانم چقدر روی جنبه‌های فرمی آثار محمود کار شده است. به نظر من او سبک و سیاق خاص خودش را در نوشتن دارد. مثلا استفاده به اندازه از زبان محلی ، تمایز لحن شخصیت‌ها، فضاسازی و تصویرسازی خوب، ضرباهنگ مناسب با محتوای اثر.

واقعا حظی که از بعضی بخش‌های داستان بخاطر نکات فرمی بردم برای خودم هم جالب بود مثلا ترکیب عبارات نماز همزمان با دستگیری یک مبارز در داستان "سایه" یا شیوه روایت داستان "جستجو" و …

در مجموع به نظر من کتاب خوبی بود و امیدوارم از او بیشتر بخوانم.
      

30

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/2/26 - 17:08

        داستان " پاییز فصل آخر سال است" اولین کتابی بود که از خانم نسیم مرعشی خواندم. این اثر داستان سه همکلاسی‌ است که بعد از دوره دانشگاه هر کدام آرزوها، دغدغه‌ها و تجربه‌های خاص خود را دارند. 

در ادامه مواردی که به نظرم نقاط قوت و ضعف اثر است، نوشته‌ام: 

🌱نقاط قوت 🌱

*ساختار قابل قبول اثر برای بیان روایت سه شخصیت اصلی

*استفاده درست و بجا از جریان سیال ذهن 

*اهمیت موضوع: نارضایتی افراد از اکنون زندگی خود و آرزوپروری برای کسی شدن/بودن و جلب تایید دیگران

*اشاره به غلبه خودخواهی بر دیگرخواهی در ارتباطات انسانی

*اشاره به وضعیت خاص خانواده‌ای با فرزند سندروم داون و مراقبت‌ها و سختی‌های خاص آن

*عنوان جذاب کتاب (واقعا کنجکاو بودم که راجع به چیست) 

📍نقاط ضعف📍

*خانم مرعشی قلم روانی دارد با این حال بعضی‌وقت‌ها روند مطالعه برایم یکنواخت و خسته کننده می‌شد 

*شخصیت‌های داستان لزوما خصایصی که همذات پنداری مخاطب را برانگیزند نداشتند.

*تمرکز زیاد روی غم، ناامیدی و تلخی زندگی. کاراکترها از شادی‌ها یاد می‌کنند ولی غم را دقیقا در همان برهه داستان زندگی می‌کنند بنابراین غم اثر بیشتری برجا می‌گذارد.

* آرزوی رفتن از ایران و دلایل آن برای دانشجویان و نخبگان را با قوت بیشتری توضیح داده بود در مقایسه با دلایلی که افراد بخاطر آن می‌مانند.

* به نظرم تمایز لحن بعضی شخصیت‌ها از هم کم بود مثلا لیلا و شبانه.

      

29

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/2/22 - 10:13

        آیا ما جدا از اجتماعی هستیم که در آن زندگی می‌کنیم؟ مثلا می‌شود حال بقیه بد باشد، و ما برویم در اتاقمان در را ببندیم و بی‌خیال جهان بیرون شویم؟ به ویژه وقتی نقشی هم در آن اجتماع بر عهده داریم؟ جلال آل احمد در داستان «مدیرمدرسه» به این سوالات جواب منفی می‌دهد. 

در این داستان یک دبیر بعد از سال‌ها تدریس در دبیرستان تصمیم می‌گیرد بجای شغل دبیری، مدیر یک دبستان شود و گمان می‌کند این شغل کم دردسر تر و آرام تر است اما چنین نیست. 

روایت داستان ساده و دلنشین است. مثل اینکه شخصی برای شما خاطره ای را بازگو کند. این داستان قهرمان و ضدقهرمان ندارد. تعلیق و کشمکش خاصی هم ندارد.

اما این روایت ساده آنچنان که از جلال انتظار می‌رود، نقدها و حرفهایی درباره اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه دارد. نابه سامانی ‌های اجتماعی که در داستان بازنمایی می‌شود متعددند. پارتی بازی، پیشبرد همه کارها با رابطه، فقر، شکاف طبقاتی، رفتارها و اعمال غیراخلاقی، خشونت در خانواده و مدرسه، وحشت کودکان از مدرسه و امتحان، وضعیت آزادی بیان عقیده و ...

انتقاد از اوضاع سیاسی و اجتماعی در پس زمینه رخدادهای داستان وجود دارد و این به نظر من از ویژگی‌‌‌های مثبت کتاب است. 

در حوالی مسائل همین مختصات کوچک یعنی یک دبستان، اصناف متنوعی به تصویر کشیده می‌شوند مانند پزشکان، مذهبی‌ها، نظامی‌‌‌ها، کارمندان، مدیران، معلم‌‌‌ها، فعالان‌‌‌ها و زندانیان.

اما نکته‌ای که توجه ام را برانگیخت (البته لزوما ویژگی منفی نیست) این بود که فضای داستان بسیار مردانه است. فقط دو شخصیت زن در داستان وجود دارد: اولی مادر یکی از کودکان است که همسرش درگذشته و حالا سعی می‌کند با سرزدن‌‌‌های گاه و بی گاه به مدرسه، توجه معلمان مجرد به خود جلب کند. دومین زن، معلمی است که دانشسرا را گذرانده و می‌خواهد در مدرسه مشغول شود که نظر مدیر مدرسه تصمیمش را عوض می‌کند. 

داستان در نهایت اختصار است. هیچ توضیح و حرف اضافه‌ای در داستان نیست. 

سوال پایانی، آیا مدیر مدرسه خود جلال بود؟ ظاهرا نه. اما نکاتی که او در ذهنش درباره فرهنگ، جامعه، سیاست می‌اندیشد و احساساتی که در موقعیت‌‌‌های مختلف دارد، او را به جلال یا دست کم به یک روشنفکر نزدیک می‌کند.
      

21

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/2/11 - 10:48

        نمایشنامه «سقف کلیسای جامع» نوشته آرتور میلر روایتی دو پرده‌ای از احساس مدام ناامنی و نگرانی نویسندگان و روشنفکران ضد حکومتی شوروی است؛ احساسی ناامنی‌ای که دامنه آن از شک به دستگاه حاکم فراتر رفته و حتی میان خود نویسندگان و روشنفکران حس بی‌اعتمادی ایجاد کرده است.

عنوان نمایشنامه‌ی «سقف کلیسای جامع» برگرفته از مکان اصلی رویداد است؛ اتاقی که زمانی محل اقامت سراسقف بوده و سقف آن را نقش کروبیان گرفته و ظاهری شبیه به سقف کلیسا دارد. این اتاقی از خانه قدیمی "مارکوس" یکی از شخصیت‌های ماجراست.

در بخش عمده نمایشنامه، شاهد حرفهای  چهار شخصیت اصلی نمایش در این مکان و زیر این سقف هستیم. این احتمال وجود دارد که حکومت در سقف دستگاه شنود کار گذاشته باشد.

آنها در حال گفتگو، بحث و چاره اندیشی برای مشکل پیش آمده برای زیگموند هستند. آخرین کتاب زیگموند ساعاتی پیش توسط امنیتی ها ضبط شده است و آنها حالا نمی دانند چه کار کنند. 

بحث‌های آنها گاهی به اختلاف نظر، عصبانیت و اسلحه کشیدن هم می‌رسد. احساس ناامیدی و ناتوانی ناشی از نداشتن قدرت، آنها را به سوی تفسیرهایی از ماجرا می‌کشاند که نتیجه‌اش این است که گاهی یکدیگر را به جاسوسی متهم می‌کنند.

دو رویکرد اصلی در گفتگوهای آنها مطرح است؛ دیدگاه اول که نظر آدریان، مارکوس و مایاست این است که زیگموند به عنوان یک نویسنده مهم و نخبه کتابش را از دولت پس بگیرد و از کشور خارج شود. دیدگاه دوم که فقط خود زیگموند موافق آن است ماندن در کشور است. حتی اگر اثرش را از دست بدهد و به زندان بیفتد. میلر با طرح این مسئله بازهم پرسش‌های مهمی را پیش روی مخاطب اثرش قرار می‌دهد؛ اینکه کدام یک از این راه‌ها درست و اخلاقی است.

یکی دیگر از موضوعات نمایشنامه که نسبت به مشکل زیگموند در حاشیه است تلاش یک نویسنده امریکایی برای نوشتن درباره وضعیت سرکوب نویسندگان در شوروی است. درباره این موضوع نیز باز میلر با دیالوگ‌هایی که شخصیت‌های داستان دارند، مخاطب را در مواجهه با این سوالات قرار می‌دهد که آیا چنین کاری توسط یک نویسنده خارجی درست است؟ کمک‌کننده است؟ همدلانه است؟ یا برای خودنمایی و آسوده کردن وجدان خود است؟ آیا اساسا فضای فکری و فرهنگی و رخدادهای سیاسی یک کشور دیگر برای نویسنده خارجی قابل درک است؟

آرتور میلر معمولا درآثار خود سوالات اخلاقی مرتبط با مقوله راستی و درستی نیز طرح می‌کند. در این اثر نیز چنین است. زیگموند جایی درباره تعریف و ماهیت دروغ سخن می‌گوید اما به نظرم در این اثر این مسئله در لابلای گفتگوهای دیگر گم می شود و کمرنگ‌تر از سایر آثار میلر است.

در مجموع این اثر دیالوگ‌های تامل برانگیز زیادی دارد که می‌توان فراتر از موقعیت داستان به آنها فکر کرد.

از آنجا که این اثر کاملا بر گفتگوهای شخصیت‌ها بنا شده ممکن است خواندن آن برای همه مخاطبان به یک اندازه راحت و مطلوب نباشد و در مجموع نیازمند صبر و حوصله زیاد است.

      

15

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/2/9 - 12:52

        گاهی انسان دست به کارهایی می‌زند تا در نگاه دیگران «خوب» جلوه کند، ولی آن کار به نحوی خنده‌دار و حتی ناگوار و در تضاد با خواسته اولیه فرد پیش می‌رود. داستان «یک اتفاق مسخره» نوشته داستایفسکی نیز همین است.

داستان در سال 1862 منتشر شده است و اگر ندانیم حوالی آن سال‌ها چه اتفاقی در روسیه افتاد، درک کاملی از داستان نخواهیم داشت. یک سال قبل از این تاریخ یعنی سال 1861 الکساندر دوم دستور لغو قانون ارباب-رعیتی را می‌دهد. تا آن زمان بخش عمده جمعیت روسیه که دهقانان بودند باید در زمین مالکان و اربابان کار می‌کردند و گویی جزئی از املاک و دارایی آنها بودند. هم‌زمان با لغو این قانون که به دهقانان اجازه می‌داد دو سوم از اراضی کشاورزی دولتی را تحت شرایط خاصی خریداری کنند، زمزمه‌های اصلاحات بیشتر در نظام دیوان‌سالاری، بحث رعایت حقوق انسانی زیردستان و احترام به آنها نیز بالا گرفت.

✳️ چگونه افراد دارای باورهای سطحی و نمایشی، تاب تغییر را ندارند؟

شخصیت اصلی داستان که «ایوان ایلیچ پرالینسکی» نام دارد در آغاز داستان در یک مهمانی کوچک با حضور دو ژنرال دیگر شرکت می‌کند. ایوان ایلیچ که جوان‌ترین مهمان بود با سایرین در زمینه اصلاحات جدید اختلاف‌نظر دارد. او موافق اصلاحات جدید و رعایت حقوق زیردستان است و خودش را مدافع انسانیت و برابری می‌داند؛ اما دو ژنرال دیگر در آن جلسه چندان موافق تغییرات جدید و اصلاحات نظام اداری نیستند.

این اختلاف‌نظر با یک جمله از میزبان آن مهمانی یعنی «استپان نیکیفورویچ» به پایان می‌رسد. او به ایوان می‌گوید: «تاب نمی‌آوریم.» که منظورش دریک سطح این است که ما ژنرال‌ها تحمل این میزان برابری میان کارفرما و کارمند را نداریم و این جمله‌، همان اتفاقی است که در ادامه ایوان ایلیج تجربه‌اش می‌کند. او با همه ادعاهای انسان‌دوستی‌اش تاب این برابری را ندارد.

بعد از مهمانی، ایوان که متوجه مجلس عروسی یکی از زیردستان فقیرش در همان حوالی می‌شود تصمیم می‌گیرد، سرزده به آن مراسم برود با این هدف که این کار او دهان‌به‌دهان بچرخد و همه در ستایش انسان‌دوستی او سخن بگویند و درعین‌حال این کار جوابی هم به حرف‌های آن دو ژنرال دیگر باشد.

✳️ دو روایت ماجرا

مخاطب این داستان از مرحله ورود ایوان به مهمانی تا پایان آن شاهد دو روایت ماجرا است:

یک روایت همان است که ایوان تجربه می‌کند. او وارد مهمانی می‌شود، او را می‌شناسند، شامپاین‌های گران‌قیمت برایش می‌آورند، موردتوجه قرار می‌گیرد و ... ولی هر چه به پایان مراسم نزدیک می‌شویم، ایوان بیشتر احساس می‌کند که افراد آن‌گونه که مورد انتظارش بوده با احترام و ستایش با او رفتار نمی‌کنند. او بسیار ناراحت است که به این مراسم آمده؛ ولی راه برگشتی ندارد. مترصد فرصتی است که درباره برابری و آزادی سخن بگوید که ورق را به سود خود برگرداند؛ اما امکانش فراهم نمی‌شود.

اما روایت دیگر ماجرا در اواخر داستان است. زمانی که ما با پشت پرده این مهمانی مواجه می‌شویم. خانواده داماد با مشکلات، فقر و سختی‌های فراوانی مواجه‌اند. آنها به‌سختی پول خرید حتی یک شامپاین را داشته‌اند و آمدن ایوان رنج مضاعفی را به آنها وارد کرده است.
در مجموع رخدادهایی که در این مراسم می‌افتد هم برای ایوان هم برای میزبانان تجربه تلخی را رقم می‌زند.

❇️ آنچه داستایفسکی در «یک اتفاق مسخره» به من داد

برای من تجربه خواندن کتاب و آنچه از آن آموختم در چند سطح بود:

در سطح اول؛ داستان به من درک بهتری از زمان و مکان خاص رخداد و شرایط روسیه تزاری داد. اینکه چگونه صاحبان قدرت، حتی زمانی که مانند ایوان ایلیچ تصور می‌کنند خواهان برابری هستند باز هم به دلیل تجربه‌های کامل متفاوت زندگی اربابی و ثروتمندانه موفق نمی‌شوند. نتایج ملموس شکاف طبقاتی و دیوان‌سالاری در روسیه آن زمان به‌خوبی از اثر فهمیده می‌شود.

در سطح دوم؛ بخشی از داستان مرا به فکر فرو برد. آن قسمتی که ایوان ایلیچ هنوز وارد مراسم زیردستش نشده و آن اتفاقات ناگوار را به بار نیاورده. او بیرون ساختمان ایستاده و با خود فکر می‌کند که اگر به مراسم برود چه می‌شود؟ چطور این کار نظر دیگران را نسبت به او مثبت می‌کند؟ چطور با این کار جوابی دندان‌شکن به رفقای ژنرالش خواهد داد؟ چگونه به نظر خواهد رسید؟

من با این داستان، مفهوم «به نظر رسیدن» را بیشتر درک کردم. دیدم ما هم در دنیای رسانه‌ای شده‌ی معاصر، بسیاری اوقات تلاش‌هایی برای بهتر «به نظر رسیدن» انجام می‌دهیم. شاید قصد اولیه ما این نباشد؛ ولی در عمل چنین اتفاقی بیفتد. زمانی که ما کسب ویژگی یا صفاتی را برای خودمان تعیین می‌کنیم و مثلا می‌گوییم می‌خواهم انسانی اهل تفکر، نیکوکار، سخاوتمند، مهربان، باهوش و ... یا نویسنده، نقاش، اندیشمند یا متخصص بزرگ و برجسته‌ای در یک زمینه خاص باشم؛ تا اینجای کار مشکلی نیست، هدفی است که می‌خواهیم برای آن تلاش کنیم؛ اما اگر سؤال دوم این باشد که چگونه صاحب چنین ویژگی‌هایی به نظر برسم؟ ممکن است فرایندی که برای ایوان ایلیچ رخ داد برای ما هم رخ دهد. در واقع مشکل ایوان این بود که می‌خواست انسان‌دوست به نظر برسد نه اینکه انسان‌دوست باشد.

پ.ن: این مطلب را قبلا جای دیگری منتشر کردم اما دوست داشتم در یادداشتهایم در بهخوان هم قرار بگیرد.
      

26

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/1/28 - 19:55

        اشعار امیلی دیکنسون درباره مرگ، زندگی، رنج، خدا، تردید، طبیعت و موضوعات دیگر است اما انگار همه این موضوعات در پشت لایه‌ای شفاف از معنایی خاص نهان شده است. معنایی که برای عموم انسان‌ها در زندگی روزمره شان نادیدنی، پنهان و ناپیداست؛ اما امیلی غرق در این معناست. او شاعر مکاشفه و شهود است.

کتابهای امیلی دیکنسون بارها در نسخه اصلی به چاپ رسیده و او را «شاعر شاعران»، «بهترین شاعره»، «شاعر شگفتی‌ها» و ... (ص9) نامیده‌اند و بحثهای گوناگون درباره سبک آثار و زندگیش نوشته شده است اما در ایران اگرچه او در محافل ادبی نامی آشنا بوده اما کمتر مورد توجه قرار گرفته، همین موضوع انگیزه‌ای برای ترجمه و چاپ این کتاب بوده که نهایتا نسخه اول آن در سال 1379 چاپ شده است. 

در این کتاب، علاوه بر اشعار امیلی، نامه ها و گزین گویه‌های او نیز درج شده است. در واقع مهمترین مسیر ارتباطی امیلی با دوستان و خویشان از طریق نامه بود. در این نامه ها جملات نغز بسیاری یافته می‌شود که مهمترین آنها در کتاب آمده است. 

همچنین کتاب پیشگفتاری از مترجم و یک بخش ابتدایی با عنوان «من هیچ کَسَم» دارد که این عنوان برگرفته از یکی از اشعار امیلی است. در این بخش سبک زندگی امیلی دیکنسون و مسیری که طی کرده و شخصیت او اندکی معرفی می‌شود. 

از نکات قابل توجه و مثبت کتاب دو زبانه بودن شعرهاست که برای افراد آشنا با زبان اصلی می تواند موجب شود فرم شعرهای او بهتر درک شود.

یکی از دلایل من برای اینکه شعرهای امیلی دیکنسون را بخوانم سبک زندگی جالب او برای من بود. او بسیار تنها بود اما شعرهای بسیاری در این تنهایی نوشت و شعرهای او بعد از مرگش پیدا و چاپ شد.

این نوشته را با جمله ای از سعید سعیدپور مترجم اثر به پایان می برم: «شعر امیلی در برخورد نخست، شگفت انگیز است- در برخوردهای بعد، از آن هم شگفت تر.» 

پ.ن: کتاب «به خاموشی نقطه‌ها» گزیده نامه ها و اشعار امیلی دیکنسون ترجمه سعید سعیدپور است. این اثر دومین کتاب از مجموعه کتابهای شعر جهان است که به صورت دو زبانه در 364 صفحه از سوی انتشارات مروارید منتشر شده است.
      

18

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نشده است.

چالش‌ها

این کاربر هنوز به چالشی نپیوسته است.

لیست‌ها

نمایش همه
مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

1404/4/15 - 15:14

دید و بازدید عیداز رنجی که می بریمسه تار

سیمین جلال خوانی

18 کتاب

جلال آل احمد و سیمین دانشور، دو شخصیت برجسته ادبیات معاصر ایران هستند. ازدواج دو نویسنده همواره فرضیه تاثیرگذاری آنها بر نوشته‌های یکدیگر را مطرح می‌کند و در مورد احتمال تاثیر سیمین و جلال بر یکدیگر نیز نظراتی بیان شده است. اما این فهرست فارغ از همه این بحث‌ها، فقط برای پیشبرد مطالعه خودم و مخاطبان عزیزی است که قصد دارند آثار داستانی این زوج نویسنده را بیشتر مطالعه کنند. 📚 آثار داستانی سیمین و جلال به ترتیب سال انتشار:  ۱۳۲۴، جلال، دید و بازدید عید، مجموعه داستان کوتاه✅️ ۱۳۲۶،جلال، از رنجی که می‌بریم، مجموعه داستان کوتاه✅️ ۱۳۲۷، جلال، سه تار، مجموعه داستان کوتاه ۱۳۲۷، سیمین، آتش خاموش، مجموعه داستان کوتاه 🩷🩷 آشنایی جلال و سيمين ۱۳۲۷، ازدواج ۱۳۲۹🩷🩷 ۱۳۳۱،جلال، زن زیادی، مجموعه داستان کوتاه✅️ ۱۳۳۷. جلال، سرگذشت کندوها، داستان بلند✅️ ۱۳۳۷، جلال، مدیر مدرسه ، داستان بلند✅️ ۱۳۴۰، سيمين، شهری چون بهشت، مجموعه داستان کوتاه ۱۳۴۰، جلال، نون و القلم، داستان بلند✅️ ۱۳۴۲، جلال، سنگی بر گوری (چاپ ۱۳۶۰)، داستان بلند✅️ ۱۳۴۶، جلال، نفرین زمین، داستان بلند ۱۳۵۰، جلال، پنج داستان، مجموعه داستان ۱۳۴۸ (تیرماه)، سیمین، سووشون، رمان 🖤۱۸ شهریور ۱۳۴۸ جلال آل احمد درگذشت.🖤 ۱۳۵۹، سیمین، به کی سلام کنم، مجموعه داستان کوتاه ۱۳۷۳، سیمین، جزیره سرگردانی، رمان ۱۳۷۶ ، سیمین، از پرنده‌های مهاجر بپرس، مجموعه داستان کوتاه ۱۳۸۰. سیمین، ساربان سرگردان، رمان ۱۳۸۶، سیمین، انتخاب، مجموعه داستان کوتاه ۱۳۸۶ ظاهرا نگارش رمان "کوه سرگردان" در این تاریخ به پایان رسیده اما این اثر نزد ناشر ناپدید شده است. 🖤 سيمين دانشور در اردیبهشت ۱۳۹۰ درگذشت 🖤

17

بریده‌های کتاب

نمایش همه

پست‌ها

این کاربر هنوز پستی منتشر نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.