یادداشت مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

2 روز پیش

        📝در پایان جلد اول از سه جلدی "آتش بدون دود" نشسته‌ام و فکر می‌کنم برای این حجم از کلماتِ قدرتمند که نادر نوشته، برای آدمهايی که او خلق کرده و روابط پیچیده‌ای که میانشان برقرار است، برای ماجراهایی که در پیچ و تاب داستانش آفریده و برای این صحرای ترکمن که همین چندماه پیش نمی‌شناختمش و حالا دست کم چند نام و چند سنت و چند اوبه و چند خصلت فرهنگی آن را می‌شناسم، چه می‌توان نوشت؟

🔥به نظرم کتاب بیش از هر چیز و در خلاصه‌ترین معنای خود، تقابل آگاهی و ناآگاهی است. 
ناآگاهی‌ای که زمینه ساز ظلم، تعصب، خرافات و جهل است. ناآگاهی‌ای که به نام غیرت قبیله‌ای یا سنت، بی‌رحمانه جانِ انسان‌ها را می‌گیرد و عذاب وجدانی هم پیدا نمی‌کند. 
اما شبِ ناآگاهی هم مثلِ همه شب‌ها، کم کم به سپیده دم نزدیک می‌شود. در جلد اول، ما پابه پای نادر تا سپیده دم می‌آییم. آخر جلد اول، خوشایند و شادمانه است چرا که غلبه با آگاهی است.

✅️  و باید جلدهای بعدی را بخوانیم و ببینیم در ادامه چه می‌شود.

🎯 اما نکته‌ای وجود دارد که در طول خواندن کتاب مدام برایم جلب توجه می‌کرد. شیوه نگارش "آتش بدون دود" با رمان‌های دیگری که خوانده ام یک فرق اساسی دارد. شخصیتهای داستان نادر، لحن جداگانه و متمایز ندارند. همه حرفهای آنها از صافی ذهن و زبان نادر عبور کرده و بیان میشود و چون نادر نیکوسخن است و به شیوه فرزانگان، جملات و مثالها و تکه‌کلام‌ها و حتی تندی‌ها را بیان می‌کند، در نتیجه حتی آدم بدهای داستانش هم از این فرزانگی بی بهره نیستند و هیچگاه لحن شان آنقدر تنزل نمی‌آید و زشت نمی‌شود که لحن آدم بدها در دنیای واقعی...

📚 سخت است برای کتابهای خوب یادداشت نوشتن. این متن  هم، هرگز ادعای یادداشت بودن ندارد. صرفا نوشته‌ای بود در پایانِ جلدِ اولِ کتابِی که خوانده‌ام.

پ.ن ۱: همخوانی با باشگاه نادرخوانی💐
پ.ن ۲: الحمدلله🌸

      
141

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.