آتش، بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت هر سرانجام، سرآغازی ست (کتاب های ششم و هفتم)

آتش، بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت هر سرانجام، سرآغازی ست (کتاب های ششم و هفتم)

آتش، بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت هر سرانجام، سرآغازی ست (کتاب های ششم و هفتم)

4.3
26 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

67

خواهم خواند

27

شابک
9786001740596
تعداد صفحات
512
تاریخ انتشار
1399/9/8

توضیحات

کتاب آتش، بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت هر سرانجام، سرآغازی ست (کتاب های ششم و هفتم)، نویسنده نادر ابراهیمی.

لیست‌های مرتبط به آتش، بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت هر سرانجام، سرآغازی ست (کتاب های ششم و هفتم)

نمایش همه

پست‌های مرتبط به آتش، بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت هر سرانجام، سرآغازی ست (کتاب های ششم و هفتم)

یادداشت‌ها

          #آتش_بدون_دود 

[ اشتباه اساسی و جبران‌ناپذیر او این است که خیال می‌کند اگر او کاری به کار دنیا نداشته باشد، دنیا هم کاری به کار او نخواهدداشت.
حرفش از قدیم این بوده که: "افعی نمی‌زند مگر اینکه پا روی دمش بگذاری"
و نمی‌فهمد که "گرگ‌های گرسنه، پاره می‌کنند، انتخاب نمی‌کنند".]

از متن کتاب👆


رمان بلندی از نادر ابراهیمی که هم هفت جلدی چاپ می‌شود و هم سه جلدی اما شامل هفت کتاب است با هفت اسم.

اسم کتاب از یک ضرب‌المثل ترکمنی گرفته شده است که: آتش بدون دود نمی‌شود؛ جوان بدون گناه!

قهرمان کتاب اول گالان اوجا است که از قهرمانان اسطوره‌ای ترکمن است و شش کتاب بعد هم داستان همین گالان اوجا و فرزندان و نوه‌های اوست.

کتابی که نویسنده، به گفته‌ی خودش بیش از سی سال از عمرش را صرف نوشتن آن کرده است.
و البته سریالی ۳۶ ساعته نیز از آن در دهه‌ی ۵۰ توسط خود نویسنده ساخته و پخش شده است. 

داستان که روایتی از زندگی چندین نسل یک خانواده است با روایتی عاشقانه آغاز می‌شود اما به تدریج وارد تاریخ معاصر و مبارزات سیاسی ترکمن‌ها می‌شود.

برای من که با ترکمن‌ها تقریبا هیچ آشنا نبودم و اصلا نمی‌دانستم که آنها نیز نقشی در مبارزات سیاسی قرن معاصر ایفا  کرده‌اند، جالب و قابل تأمل بود.

داستانی زیبا، جذاب و شیرین که با آن زندگی کردم! از حاضرجوابی‌های گالان‌اوجا لذت بردم از غرور سولماز اوچی حرص خوردم، با وفاداری بویان‌میش به هیجان آمدم، با بیوک‌اوچی در حال تماشای گندم‌های سوخته اشک ریختم، با ایستادگی آق‌اویلر احساس مقاومت کردم و با آلنی در راه شکست جهل قدم برداشتم و برای زمین‌زدن یاشولی آیدینِ بی‌دین نقشه کشیدم، با یکه‌تازی‌های ملّان سرذوق آمدم و با مرگ آت‌میش دلاور غمگین شدم، از شدت عشق آلنی و مارال و طهارت و وفاداری‌شان به هم کیف کردم و از خستگی‌شان در راه مبارزه با ظلم و تبعیض و فساد خسته شدم و بیشتر از همه از مکالمه‌های شخصیت‌های کتاب، مخصوصا مکالمه‌های دو نفره‌ای که منطق جدلی نام گرفته بود بسیار لذت بردم و گاهی چندین بار این مکالمات را خواندم.

درون‌مایه‌ی داستان عشق است و غرور و تقابل علم و جهل و برخورد دین و کفر و مبارزه برای آزادی و عدالت و ...

زیبایی قلم نادر ابراهیمی در این کتاب به اوج رسیده است و خواننده را بر آن می‌دارد که کتاب را یک‌نفس سر بکشد هر چند که ما طی ۷۸ روز و در واقع ۷۸ مقرری آن را هم‌خوانی کردیم.

توصیفات نویسنده از صحرا و زندگی مردم ترکمن در آن و بیان زیبای زیبایی‌های صحرا، روح هر خواننده‌ای را بر سر ذوق می‌آورد و آرزو می‌کند کاش می‌توانست در آن هوا، نفسی تازه کند.

پایان‌بندی کتاب به نظرم چندان قوی نیامد انگار که پایانش را فقط جهت رفع تکلیف نوشته است و نوشته است که تمام شود و شاید هم دلیلش خستگی نویسنده باشد همان‌طور که در پایان کتاب می‌گوید:

[ این‌طور بگویم و خلاصتان کنم: نوشتن "آتش بدون دود" کمرم را شکست. تمامم کرد. خرد و خمیرم کرد. خسته و بیمارم کرد.]

اگر اهل تاریخ نیستید
اگر اهل سیاست نیستید
اگر نادرخوان نیستید
اگر اصلا اهل کتاب نیستید
این کتاب را بخوانید
حداقل یک‌بار قبل از مرگتان این کتاب را بخوانید!

#معرفی_کتاب
#نادر_ابراهیمی 
#یادداشت
        

11

          #نادر_ابراهیمی روشنفکری است عاشق وطن؛ برای همین است که جریان روشنفکری ادبیات با او میانه‌ی خوبی ندارد.
نادر در هفت جلدی #آتش_بدون_دود مانیفست فکری خودش را ارایه می کند؛ رمانی که به گفته خودش سی سال از عمرش را صرف نوشتن آن کرد. آن همه ظرافتی که از آداب و سنت‌های ترکمن‌ها در این رمان هفت جلدی آمده است جز تحقیق و زندگی در ترکمن صحرا به دست نمی آمده است.
نادر در آتش بدون دود اول عشقش را به ایران و بعد به اقوام ایرانی نشان داده است و همین را بگذارید در مقابل جریان تجزیه طلبی که به اسم اقوام و به کام استعمار در دویست سال گذشته فتنه به پا کرده است.
دوم پهلوی ستیزی و دشمنی خونین نادر با پهلوی اول و دوم که نه در لفافه که عیان در داستان به آن پرداخته است
سوم عشق و ارادتش به مولا علی در کنار تقویت حوزه تقریب
چهارم ارادتش به انقلاب و انقلابیون. خصوصا در جلد های آخر نشان می دهد که چگونه خودش شیفته ی قهرمان انقلابی اش شده است.
آتش بدون دود، داستانی است پر کشش؛ سرشار از اطلاعاتی در باب زندگی ترکمنها و بسیار جملات بی بدیل و حکمت آموز.
جلد اول و دوم که عشق سوزان گالان و سولماز است نوعی رومئو و ژولیت است ولی جسورانه تر و پر کشش‌تر. بسیار دلنشین و جذاب.
جلد سوم و چهارم و پنجم تلاش نادر است برای مبارزه با جهالت و خرافات  و جلد ششم  و هفتم انقلاب نادر علیه پهلوی و پهلویسم.
خواندن این هفت جلد کمی بیش از پنج ماه زمان برد ولی لذت بخش بود و شیرین.
        

6

برای آتش ب
          برای آتش بدون دود

استاد جمالزاده با کت و شلواری خاکستری رنگ که با یک پیراهن صورتی روشن با چهارخانه های ریز و ترکیب رنگ و کفش مشکی ورنی که پای راستش را لنگان برداشت ، دستمال کاغذی بود یا پنبه -تردیدی ست که دیدگانم به من وانمود کرد- از پشت کفش پای راست بیرون زده بود، برق کفش نشان می‌داد که جمالزاده برای این مراسم از آن رونمایی کرده است. کراوات مشکی با خطوط مورب درشت به رنگی مشابه رنگ پیراهنش نیز فریاد می‌زد که او فرهنگ غربی را در خود مانند نبات زعفرانی که در آب جوش حل می‌شود تا زرد و شیرین شود حل کرده است.
جعبه مخمل مشکی رنگ با نوار طلایی دورش در کف دست چپش که با لرزشی ملموس با انگشت شست و اشاره دست راست آن را باز نمود و به سمت سکو رفت مدال نقره‌ای رنگ را بیرون آورد و به سمت نادر ابراهیمی می‌رفت تا نشان افتخار دومین اثر ادبیات معاصر را بر گردن ابراهیمی بیندازد.
اولینش را سال گذشته به‌خاطر "کلیدر" بر دوش دولت‌آبادی انداخته بود.
عجیب ولی این بود که جمالزاده چهره‌ای زرد رنگ با ابروان درهم خودش را در آن پوشش اروپایی به رخ می‌کشید. 
اما برای که؟ این سوالی بود که بعد از آویختن مدال بر گردن نادر ابراهیمی از او پرسیدم
-استاد چرا غمگینید؟
-مرد کلاه کج را ندیدی که آن گوشه صندلی ش رو پشت به حاضرین و رو به پنجره گذاشته و سیبیلش رنگ فیلتر سیگاری که گوشه لبشه رو گرفته؟ جلال رو میگم.
-خب؟ ولی من منظورتونو نفهمیدم!
-نامه‌ای که برام‌نوشت، در سفر فرنگ انتشارات فردوس چاپ شد... اذیتم کرد اما جوابش رو خیلی محترمانه دادم.
-این دلیل غمگینی شماست؟ خب یه نامه بوده دیگه...
-هادی! مگه نشنیدی میگن کاغذ وقتی دست رو ببره خیلی درد و سوزش بیشتره. میدونی چرا؟
-شما بگید...
-از کاغذ انتظار بریدن نیست 
-فهمیدم فهمیدم
رفت به سمت تریبون کاغذی را از جیب داخل کت در آورد و خواند 
"درست است که در این نشست مدال نقره بر گردن نادر انداختم، ولی باید همینجا اعلام‌کنم این را به جهت رعایت نشدن برخی اصول پذیرفتم ولی حق اینکه مدال نادر بابت "آتش بدون دود" طلای شماره ۲ است و نه نقره.
تمام...
کوتاه خیلی کوتاه بود باز سوال برانگیز
-استاد!واضح صحبت نمیکنید 
استاد از تریبون کنار آمده بود ولی باز برگشت و میکروفون روشن را فوتی کرد و توضیحی داد
"وقتی کلیدر را می‌خواندم از همان صفحه اول دقیقا مواجه شدم با کتابی که به زبان قومی کرد نوشته شده است. تحلیل‌ها پر بود و پر مغز. دیالوگ‌ها به صورت محاوره ای ، شخصیت پردازی ها شخصیت را جلوی چشم ترسیم می‌کرد. ولی در آتش بدون دود تاریخ قومی ترکمن را خواندم اما اثری از منش و گفتار ترکمن کمتر مشاهده کردم ، نادر ابراهیمی خود نویسنده ای ممتاز است که با اصول و تکنیک نویسندگی آشناست حتی کتابی هم در این باب نوشته است . زمانی بسیار برای تالیف کتاب گذاشته است اما من این را از او توقع داشتم که دقتی بیشتر می‌کرد شاید هم هدفی داشت ولی خب نتیجه‌اش این مدال نقره شد این را نیز بگویم که ذره از ارزش کتاب کم‌نکرد و "آتش بدون دود"  در تراز "کلیدر" بود و هست و خواهد بود.
پذیرفتم از استاد که این بررسی نقدواره را بر آتش بدون دود بیان کرد.
عکسی به رسم یادگاری گرفته شد تا در صفحات تاریخ ادبیات داستانی معاصر بماند که "آتش بدون دود" اثری جاودان برای این دوره است.
از خواندنش خسته نخواهید شد...

        

2