معرفی کتاب دیلماج اثر حمیدرضا شاه آبادی

دیلماج

دیلماج

3.7
95 نفر |
42 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

154

خواهم خواند

78

ناشر
افق
شابک
9786003531635
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1395/3/11

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        میرزا یوسف خان مستوفی مشهور به دیلماج در تاریخ چهره ی ناشناخته و رازآلودی است. عده ای تحسین و تمجیدش کرده اند: از آن دسته دلباختگان وطن بود که در راه حصول آزادی و پیشرفت مدنیت ایران سر از پا نمی شناخت و عده ای خوار و خفیفش داشته اند: «خیانتی نبود که نکرد و رذالتی نبود که بروز نداد.»  

اما این چهره ی پیچیده، در زندگی نامه ی خود نوشته اش بسیار بسیط و ساده است: «لکه ای بودم در آیینه ی وجود. به جا خواهم ماند یا نه، خود نمی دانم. اگر بمانم از این پس هر که به قصد دیدار خود در این آیینه نظر کند، یوسف دیلماج را خواهد دید.»  

حمیدرضا شاه آبادی در رمان خود، دیلماج، شخصیت ها و حوادثی آفریده است که همه نام و رنگی از تاریخ و واقعیت دارند اما هیچ یک واقعی نیستند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دیلماج

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به دیلماج

تاریخ ماریخ مستطاب سبیلتاریخ ماریخ مستطاب کلاهتاریخ ماریخ مستطاب کفش

تاریخ را خوشمزه بخوانید!

16 کتاب

🔸راهنمای تاریخ خوانی برای تنبلها یا «چگونه قورباغه‌ی تاریخ را قورت دهیم!» 🔸 همه چیز به نقطه‌ی آغاز برمی‌گردد! اگر قلابت به یک نقطه از تاریخ گیر کند، دیگر سخت میتوانی ازش دل بکنی. آن وقت همان یک نقطه می‌شود اولین قطعه‌ی پازلی که قطعات دیگر تاریخ را به مرور و با علاقه به آن وصل می‌کنی تا چشم انداز تاریخ برایت گسترده و گسترده‌تر شود.🏞 اینها پیشنهادهای من برای جذاب کردن اولین قدم است. 🟣 به جادوی داستان اعتماد کنید: قصه همیشه جواب می‌دهد! با سریال‌ها یا رمان‌های تاریخی آغاز کنید. مثلا اگر کسی «خاتون» را ببیند، نقش انگلیس ها و روس‌ها در زندگی سیاسی و اجتماعی مردم ایران برایش جالب می‌شود، یا کمتر کسی است که شهرزاد را ببیند و دلش نخواهد در مورد مصدق و کودتای ۲۸ مرداد بیشتر بداند. 🟡 از حوزه ای از تاریخ شروع کنید که برایتان شوق انگیز است: کتاب‌هایی که به طور خاص به یک موضوع تاریخی، یا تاریخ یک هنر یا پدیده می‌پردازند گزینه‌های جذابی هستند (تاریخ فرش، تاریخ نقاشی، تاریخ آشپزی، تاریخ مطبوعات، تاریخ خوشنویسی و...) 🔴 با آدمهای جذاب در تاریخ همراه شوید: بعضی نام‌ها آنقدر در تاریخ برجسته اند که صِرفِ خواندن زندگی‌شان کلی اطلاعات تاریخی جذاب در اختیار آدم می‌گذارد. تازه از آنجایی که زندگینامه در ذات خودش نوعی داستان به حساب می‌آید خواندنشان خیلی لذت‌بخش هستند. می‌توانید از خواندن زندگی شخصیت‌هایی که به هردلیلی برایتان جذاب هستند، تاریخ خوانی را آغاز کنید. 🟢 از کتاب‌های نوجوان آغاز کنید: کتاب‌های نوجوان به دلیل نثر ساده شان، گزینه‌های خوب و راحت خوانی برای فراریان از تاریخ هستند!

56

پست‌های مرتبط به دیلماج

یادداشت‌ها

          دیلماج را یک روزه خواندم
نمونه یک رمان تاریخی خوب و خوشخوان
در یادداشتی که برای رمان تاریخی داشتم .به نکاتی اشاره کردم👇
https://www.ibna.ir/news/503267/%D9%86%D9%82%D9%84-%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D9%81-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D9%88-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%B9-%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF

رمان دیلماج نشان داد که واقعا می شود یک رمان تاریخی نوشت که استاندارد ها را رعایت کند ،در عین حال داستان باشد .و در عین حال تاریخی .
دیلماج راجع به فردی است که وجود خارجی ندارد ،یوسف خان مستوفی الممالک ،اما قصه بسیاری از روشنفکران ایرانی است چون میرزا سیاح ،طالبوف،تقی زاده،کسروی،فروغی و ....او هم این ها هست و در عین حال نیست .او برآیندی از همه آنها است .

نویسنده به نظرم بسیار زندگی افراد مذکور را و کتاب هایشان را و تاریخ آن زمان را مطالعه کرده .

حتما به قشر دانشجو و طلبه 
خصوصا علوم انسانی خوانان پیشنهاد می کنم
در قالب و نوع ارائه هم جالب بود 

درود بر حمیدرضا شاه آبادی 
و نشر افق بابت این رمان خوب

#کتاب_های_خوانده_شده
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب

@neveshtanijat
        

7

          سلام و نور
این کتاب رو امروز حین انجام کارهای خیاطی شنیدم و اولین کتاب از آقای شاه آبادی بود که شنیدم. نمیدونم قلمشون تو کتابهای دیگرشونم به همین خوبیه، واقعا خوشحال شدم از اینکه بلاخره یک نویسنده ایرانی یک رمان تاریخی به این  خوبی نوشته، چه اطلاعات تاریخی  خوبی و چه جملات  قابل تاملی  در کتاب بود.
اونجا که آزادی در غرب رو توصیف کرد رو خیلی دوست داشتم همه بخونن، وجود آزادی زیر سایه ی قانون تا هرج و مرج نشود و مردم به جان یکدیگر نیفتند .
بعد از جناب نادر ، چشمم به جناب حمید رضا روشن شد. 
کتاب در مورد میرزا یوسف نامیه که زندگی پر فراز و نشیبی داشته از عاشقی در جوانی  بگیر تا حبس و مهاجرت به فرنگ و در نهایت  عضو فرقه ی فراماسونری در ایران شدن .
در طول حیاتش  حکومت ناصرالدین شاه و فتحلی شاه  رو درک میکنه، سالهای کمی از زندگیش در دوران ناصرالدین شاه دیلماج بوده که به دلایلی به زندان میفته و عمر دیلماجیش تموم میشه .
من که واقعا از شنیدنش کیف کردم ، خیلی دوست داشتم نسخه ی مکتوبش رو داشتم و یک سری جملاتش رو در بهخوان به اشتراک میذاشتم .
        

32

        تحقیقی بر زندگی میرزا یوسف‌خان مستوفی ملقب به دیلماج، در دوران قاجار‌.
کسی که در اول کتاب شخصی طالب علم و معرفت بود و در آخر کتاب همه چیز را رها کرد و سلاح به دست گرفت. اما راوی هم از توجیه این اتفاق عاجز است. شخصیتی که به نظرم هیچ اهمیت پررنگی در تاریخ نداشته است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

          اکثر قریب به اتفاق کسانی که در مورد  «دیلماج» یادداشت نوشته‌اند، در همان ابتدا فورا خاطرنشان کرده‌اند که «میرزا یوسف، شخصیت اول رمان، یک شخصیت ساختگی/خیالی است.»
همین جمله می‌تواند خوراک یک پرسش و بحث اساسی فلسفی باشد که : «به نظر شما واقعی یعنی چه، و شخصیت واقعی کیست؟» 
احتمالا همه‌ی آنهایی که میرزایوسف را حاصل خیالپردازی نویسنده و ساختگی می‌دانند دلایل خودشان را دارند، اما من هم به دلایل خودم میرزایوسف را یک شخصیت واقعی میدانم. 
شاید جایی در متون تاریخی اسمی از او نیامده باشد، اما محکم‌ترین دلیل واقعی بودن میرزایوسف نه ثبت اسمش به قلم مورخان و تذکره نویسان، که وجود رسم و سلوکش در وجودِ تک تک ماست. 
میرزا یوسف آنقدر واقعی است که هر ایرانی فارغ از هر مرام و مسلک و اعتقادی، موقع خواندن سرگذشتش یک  «میرزا یوسف» درون خودش پیدا میکند:
 یوسفِ شیفته‌ی دانش و فهم و پیشرفت، ملول از جور زمانه و ظلم حکمرانان، زخم‌خورده ی بی قانونی. 
یوسفی که تا مغز استخوان به حال دردمندی هموطنانش می‌سوزد، آنان را لایق حکمرانان و جامعه‌ای بهتر می‌داند، دوست دارد برایشان کاری کند و... 
در پایان داستان اما ما با یک یوسف جلاد طرفیم. یوسفی که بخاطر سرسپردگی به گروهی که به آن تعلق دارد به یاری یک زمیندار مظلوم کُش می‌رود و او که تا چندی قبل هوادار مشروطه و شیفته‌ی آزادی بود، تا به جایی پیش می‌رود که به دستورش زبان پنج نفر از کسانی که اسم  «مشروطه» را به زبان آورده‌اند، از حلقوم بیرون بکشند.
یوسفِ عدالتخواه و اخلاق مدار، در روزهای پایانی به چنان درجه‌ای از  «نسبی گرایی» اخلاقی رسیده که موقع لشکرکشی به طالش و کشتار مردم مظلومی که علیه زمیندار آنجا شورش کرده‌اند می‌گوید (نقل به مضمون) هرچیز یک وجه خیر دارد و یک وجه شر، بستگی دارد از کدام طرف دیده شود، لشکرکشی من به طالش به نفع مردم نیست، اما زمیندار آنجا از این اتفاق نفع می‌برد و این وجه خیرش است!.
بله... همه‌ی ما یک میرزایوسف آزادیخواه و وطن دوست داریم که برای تبدیل شدن به یک آدمکش کور، زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی زیادی در این مُلک برایش مهیاست:
میل عجیب ما به تبدیل شدن به آنچه گروه و قبیله مان می‌خواهد که منجر به ندیدن حق و نسبی گرایی اخلاقی میشود
میل مان به دور زدن قانون و بی قانونی (که در حاکمیت و ملت هرکدام به نوعی خودش را نشان می‌دهد) 
عجول بودن، اعتقاد نداشتن به تغییر تدریجی و میل به تغییر همه چیز با یک تغییر طوفانی و انقلابی
و از همه مهمتر به رسمیت نشناختن تکثر و بلد نبودن  «گفتگو». 
هرچند یوسفِ این مُلک برای شناختن راه از چاه، میراث بزرگی از حکمت و انسانیت در اختیار دارد اما چه کنیم که همیشه دامها نزدیکتر و چاه‌ها بزرگترند. 
برای عزیز شدن یوسفِ ایران راه بلندی درپیش است، باید مراقب تله های تاریخی مان باشیم چون هیچکس قول نداده همه‌ی یوسفها پس از افتادن به قعر چاه، عزیز شوند. 

        

26