"شماره ۱۸ از دفتر ۰۴"
اگر به دنبال کتابی هستید که زیبایی قلم نویسندگان ایرانی را به رخ بکشد و از میان صفحاتش خون بچکد، نجات از مرگ مصنوعی پیشنهادی تکرار نشدنی من به شماست!
حبیبه جعفریان جملهای دارد که برای اهالی مبنا حکم مرگ و زندگی دارد:
"متن باید خون داشته باشه!"
این جمله از خودافشایی میآید. خونی که از روایت اتفاقات ته انباری ذهن نویسنده میآید. از خاطراتی مگویی که تنها شنوندهاش دوستی صمیمیست و گاهی در صندوقی هفت قفل میگذاریم تا جلوی چشممان نباشد. جعفریان اما برعکس آدمهای عادی مثل دوستی چندساله یک سینی چای میریزد، کنارتان مینشنید و برایتان از ممنوعههایش میگوید. از ریسکهای شغلی، غرور جوانی، سفرهای باورنکردنی، خلافهای نوجوانی و سرگرمیهایی عجیب غریب. سرگرمیهایی که شما را از مرگ مصنوعی نجات میدهد و میخکوب کلمهها میکند.
متن کتاب به قدری روان است که وقتی به خودتان میآیید مادری عصبانی بالای تختتان ایستاده و عقربه ساعت را که کمی آن طرفتر از دو استراحت میکند، نشان میدهد. آنوقت است که میفهمید سه ساعتیست خود را با جمله "بذار این صفحه رو هم بخونم بعد میخوابم" قانع کردید و حالا ترس از تمام شدن کتاب دارید.
بهترین هدیه پاییز به خودتان، خواندن ناداستان درجهیکی است که شما را به گروه عاشقان حبیبه جعفریان اضافه میکند.
خلاصه از ما گفتن بود، از دستش ندید!