معرفی کتاب یک تکه زمین کوچک اثر الیزابت لرد مترجم پروین علی پور

یک تکه زمین کوچک

یک تکه زمین کوچک

الیزابت لرد و 2 نفر دیگر
4.2
66 نفر |
36 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

113

خواهم خواند

62

ناشر
افق
شابک
9786003534117
تعداد صفحات
294
تاریخ انتشار
1398/3/12

توضیحات

        :در زندگی ام می خواهم چی بشوم؟بهترین فوتبالیست دنیا پسری خیلی باحال خوش تیپ و قد بلندتراز برادرم جمال بزرگ ترین طراح بازی های رایانه ای و مخترع اسیدی خیلی قوی که فولاد تانک های اسرائیلی را آب کند الیزابت لرد در نیوزلند به دنیا آمد و در انگلستان بزرگ شد . او تا کنون پنج بار نامزد مدال کارنگی و برنده جوایز بسیاری چون جایزه ی کتاب کودک انگلستان شده است. یک تکه زمین کوچک داستان زندگی در سایه ترس و ستمی هر روزه است ؛ رمانی متفاوت درباره جنگ و صلح از نگاه یک نوجوان فلسطینی.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به یک تکه زمین کوچک

بریدۀ کتاب

صفحۀ 161

جانی که به سرتاسر اتاق نگاه می کرد، چشمش افتاد به تصویر مسجد الاقصی در اورشلیم و شعار «خداوند وطنمان را حفظ کند»، که در اطراف تصویر با نخ قرمز، به صورت ضربدری گلدوزی شده بود. چشمان جانی به سرعت از روی تصویر گذشت و روی کلید بزرگی که از میخی آویزان بود، ثابت ماند. پدر بزرگ دید که جانی به چه چیز خیره شده است. سری تکان داد و گفت: کلید خونه مونه .» جانی زیر چشمی به در فلزی نگاه کرد کلید ظاهراً خیلی سنگین تر و قدیمی تر از آن بود که به این در بخورد. پیرمرد گفت: «مال» این خونه که نه مال خونه مون تو رمله است.» جانی تعجب کرد. ولی رمله که تو اسرائیله فکر میکردم اجازه نمی دن کسی بره اونجا. پدر بزرگ با بدخلقی :گفت میخوان اجازه بدن، میخوان ندن. هنوز که هنوزه یادم نرفته چه جوری ما رو از اونجا بیرون انداختن! بیشتر از پنجاه سال گذشته، اما واسه من انگار همین دیروزه درد و رنج، ترس و وحشت و تیراندازی های بی هدف ما شانس آوردیم که چیزی مون نشد. خیلی ها تیر خوردن. خونه رو که ترک میکردیم مادرم درش رو قفل کرد، کلیدش رو بهم داد و گفت: مواظبش باش به زودی بر میگردیم. شاید تا چند هفته ی دیگه. وقتی آب ها از آسیاب بیفته بیچاره از کجا می دونست اون ها خونه زندگی مون رو صاحب می شن و دیگه نمی زارن پامون رو اونجا بذاریم؟؟؟

5

لیست‌های مرتبط به یک تکه زمین کوچک

نمایش همه
بی نام

بی نام

1402/10/18

کابوس یک رویامن عروسک گلهانمخواهرم پرنده شد (مجموعه شعر کودک)

فلسطین 1 (کودک نوجوان)

39 کتاب

دیدم چگونه یک شهر / شد لحظه لحظه ویران / باغی که غرق گل بود / خشکید و شد بیابان / دیدم! ولی ندیم / بد تا ابد بماند / رسم زمانه خوبیست / کی رسم بد بماند؟ امروز روز جهانی یتیمان جنگه و همه میدونیم چقدر کودک در غزه در این یک سال مقاومت، یتیم شدن. به همین مناسبت میخواستم کتابهایی که درباره فلسطین برای کودک نوجوان چاپ شده معرفی کنم: 📚 الف) منابعی که مستقیما برای فلسطین کار شده 📊 گروه سنی ب و ج: 📘 دخترک ارغوانی؛ داستان نمادین ⬅️ نشر امیرکبیر ۱۴۰۳ 📘 صدای چی بود دست کی بود؛ داستان نمادین ⬅️ نشر آیین هنر 1403 📘 پرستوهای غزه؛ داستان کودکان غزه ⬅️ نشر جمال 1403 📘 باغ من در بام غزه؛ داستان کودکان غزه ⬅️ نشر تلاوت آرامش 1402 📘 هندوانه های یواشکی؛ داستان نمادین ⬅️ نشر جمال 1403 📘 گلهای فلسطین؛ داستان کوتاه ⬅️ نشر قدر ولایت 1403 📘 کابوس یک رویا؛ زندگی راشل کوری ⬅️ نشر ستارگان درخشان 1398 📘 من عروسک گلهانم؛ خاطرات گلهان دختر یکی از شهدای کشتی آزادی ⬅️ نشر سوره مهر 1397 📘 و صبر می اندوزیم؛ شعر درباره کودکان غزه ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 1389 📘 خواهرم پرنده شد؛ شعر درباره کودکان غزه ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 1397 📘 باغهای امید؛ دل‌ نوشته‌ها و نقاشی‌های بچه‌های غزه ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 1396 📘 قدس رویای ما؛ دل‌نوشته‌ها و نقاشی‌های کودکان فلسطین ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 1364 📘 چه کسی طوفان را آرام خواهد کرد؛ آثار کودکان و نوجوانان جهان پیرامون مقاومت غزه ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 1388 📘 آشیانهای سوخته؛ آثار کودکان و نوجوانان ایران درباره مقاومت مردم غزه ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 1392 📘 شاهد و شرور؛ داستان عملیات وعده صادق ⬅️ نشر جمال 1403 📘 مجموعه ملت قهرمان؛ داستان ملت فلسطین ⬅️ نشر مدرسه 1403 📘 برگه‌های سفید دیوهای سیاه؛ داستان ملت فلسطین ⬅️ نشر کتابک 1403 📘 یونا؛ کمیک استریپ نمادین ⬅️ نشر کمیکا 1403 📘 تو باز می‌خندی؛ شعر ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 1403 📘 موشک کاغذی؛ شعر ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 1403 📘 قهرمانان کوچک؛ داستان کودک فلسطینی ⬅️ نشر جمکران 1403 📘 پاک کن جادویی؛ داستان نمادین ⬅️ نشر جمکران 1403 📘 نگهبان چشمه؛ داستان پرچم فلسطین ⬅️ نشر کانون پرورش فکری (چاپ تمام) 1362 📘 مجموعه قصه‌های فلسطین؛ داستان نمادین ⬅️ دفتر نشر فرهنگ اسلامی (چاپ تمام) دهه 60 و 70 📘 چرا فلسطینی خانه ندارد؛ شعر ⬅️ نشر مثلث عشق (چاپ تمام) 1389 📘 دیروز ایران حالا فلسطین؛ داستان قیام ملت فلسطین ⬅️ نشر کانون پرورش فکری (چاپ تمام) 1380 📘 کودک فلسطینی + کوچولوهای فلسطین + خانه فلسطینی + قصه فلسطین؛ مجموعه کتابهای تقی انصاریان ⬅️ نشر شفق (چاپ تمام) قبل از انقلاب اسلامی 📊 گروه سنی د و ه: 📕 خیابان الزهرا؛ رمان طوفان الاقصی ⬅️ نشر سوره مهر 1۴۰۳ 📕 رسته سنگ اندازان رمان؛ نقش نوجوانان فلسطینی در انتفاضه ⬅️ نشر بین الملل 1376 📕 جایی که خیابانها نام داشت رمان؛ ماجراجویی دختری فلسطینی در قدس اشغالی ⬅️ نشر آرما 1394 📕 یک تکه زمین کوچک رمان؛ زندگی پسری فوتبالیست در اشغال ⬅️ نشر افق 1396 📕 درختانی برای یاد بود؛ داستانی از زندگی دختری فلسطینی ⬅️ نشر علم 1400 📕 اسم مستعار پروانه؛ داستانی از زندگی دختری فلسطینی ⬅️ نشر علم 1399 📕 ایلیا و حیفیا؛ داستان نمادین چندجلدی ⬅️ آیین فطرت 1400 📕 راز سنگ سرخ؛ داستان نمادین چندجلدی ⬅️ نشر بیان روشن 1402 📕 راز پرواز؛ داستان نمادین چندجلدی ⬅️ نشر عابد 1384 📕 سرزمین مقدس؛ کمیک استریپ (سفرنامه فلسطین) ⬅️ نشر اطراف 1399 📕 فلسطین + پی نوشتهای غزه؛ کمیک استریپ (زندگی روزانه مردم فلسطین) ⬅️ ناشر!؟ 📕 بیت المقدس؛ تاریخ و فرهنگ قدس ⬅️ نشر مدرسه 1389 📕 دائره المعارف مصور تاریخ فلسطین؛ دانشنامه تصویری ⬅️ نشر سایان 1392 📕 دائره المعارف مصور تاریخ یهودیت و صهیونیست؛ دانشنامه تصویری ⬅️ نشر سایان 1391 📕 حوالی مبارک؛ تاریخ و فرهنگ فلسطین ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 1392 📕 از گلوله تا گنجشک؛ شعر ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 1403 📕 خانه ایستاده است؛ شعر ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 1403 📕 منازعه فلسطین و اسرائیل؛ نگاه تاریخی به درگیریهای معاصر این سرزمین ⬅️ نشر ققنوس 1399 📕 تاریخ مصور فلسطین؛ تاریخ و فرهنگ فلسطین ⬅️ نشر کانون پرورش فکری (چاپ تمام) 1364 📕 فلسطین، فلسطین سرزمین مقدس من؛ داستان ⬅️ نشر ققنوس (چاپ تمام) قبل از انقلاب اسلامی 📚 ب) منابعی که با کلیدواژه‌های مربوط به فلسطین همخوانی داشته و میتوان بطور نمادین از آنها بهره برد. مفاهیمی مثل: 💡زورگویی و ظلم ستیزی و بی عدالتی 💡اتحاد و همدلی و قیام 💡امیدواری و رویا و هدف 💡کمک به هم نوع و مسئولیت اجتماعی 💡شجاعت و صبر 💡وطن دوستی و قهرمانی 📗 به من چه؛ مبارزه با ظلم ⬅️ نشر دارالحدیث 📗 قندیل کوچک؛ اتحاد ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 📗 چطور از شر گرگ خلاص شویم؛ اتحاد ⬅️ نشر شهر تاش 📗 لولا دختر جزیره؛ وطن ⬅️ نشر پرتقال 📗 درسی برای گنجشک؛ شعر نمادین (ناپایداری بدی) ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 📗 یک تمساح قیچ قیچ؛ تاوان تسلیم ⬅️ نشر چکه 📗 حالا دیگر میخواهم فکر کنم؛ بی‌تفاوت نبودن ⬅️ نشر شهرقلم 📗 تو یک جهانگردی؛ آوارگان جنگ ⬅️ نشر فاطمی 📗 جاده سنگی صلح؛ آوارگان جنگ ⬅️ نشر نیستان 📗 چرا چرا چرا؛ مبارزه با ظلم و اتحاد ⬅️ نشر سوره مهر 📗 شورش خرگوشها؛ آپارتاید ⬅️ نشر افق 📗 شکل کوسه؛ اتحاد ⬅️ نشر جمکران 📗 تبر؛ اتحاد ⬅️ نشر کانون پرورش فکری 📗 ریشه؛ مبارزه با ظلم ⬅️ نشر امیرکبیر 📗 درجستجوی صلح؛ آورارگان جنگ ⬅️ نشر دیبایه

12

پست‌های مرتبط به یک تکه زمین کوچک

یادداشت‌ها

 Sana Ehtesham

Sana Ehtesham

1401/2/16

          فقط چند ساعت فرصت داشتم . بعد از چند روز حبس در خانه ، بالاخره مي توانستم بيرون بروم  سريع تكاليف نصف و نيمه ام را جمع كردم و روانه ي مدرسه شدم . هيچ كس در خانه نماند ، هر كس سراغ كار خودش رفت . وضعمان به گونه اي است كه واقعا از فردايمان خبر نداريم . پس شايد اين فرصت طلايي ديگر پيش نيايد . در راه جاني را ديدم . مشغول گفت و گو شديم . اما همين كه به خود جنبيديم ، صداي غرش تانك ها در آمد و صاحبان شهر فرياد مي زدند : بيرون ، ممنوع ! 
كتاب ، در اصل ماجراي زندگي كريم عبودي ، خانواده و دوستانش ، در شرايط اشغال فسلطين توسط اسرائيلي ها بود . در اين بين خود كريم ، برادرش جمال ، هوپر و جاني از شخصيت هاي پررنگ داستان بودند . آنها در رام الله زندگي مي كردند و هر يك دغدغه ها و داستان خاص خود را داشتند . 
موضوع كتاب ، جديد و غير كليشه اي بود . نويسنده سراغ چهره ي ديگري از جنگ رفته بود كه كمتر در كتاب هايي كه ديده و خوانده بودم ، مشاهده كردم . نه فقط از سختي و رنج ها گفته بود ، و نه سراغ عده اي خاص كه پشت سنگر ها مي جنگند ؛ بلكه درباره ي خانواده اي نوشته بود كه غير نظامي بودند و دخالتي در جنگ نداشتند و حتي ماجراهايي هم كه برايشان پيش مي آمد ، پر از ابتكار و ايده هاي نوين بود . در اين كتاب همين كه جنگ محوريت نبود و به عنوان همه چيز ، قرار داده نشده بود ؛ نكته ي قابل توجهي است . اينكه در اين بين عشق جمال و ويولت ، علاقه ي كريم به فوتبال و ماجراي درست كردن زمين با هوپر و جاني ، روابط دوستانه شان با هم و... چاشني كار شده بودند ، قصه را پر كشش تر و زيبا تر كرده بود . 
مهم ترين چيزي كه در اين كتاب به چشم مي خورد ، توصيف دقيق فضا و مكان است . من به عنوان كسي فلسطين را نديدم و تصوري هم از جنگ ، به خصوص چنين جنگ هايي كه شهري هستند ، نداشتم ، مي توانستم خيلي خوب خودم را در موقعيت داستان فرض كنم و همچنين اطلاعات جالبي هم درباره ي اوضاع . شرايطي كه در اثر جنگ به وجود آمده ، تاثيراتي كه روي زندگي ها گذاشته و برخورد صهيونيست ها با مردم ، خوب نوشته شده بود . مثلا اينكه حكومت نظامي برقرار مي شود و مردم نمي توانند جز ساعتي كه اسرائيلي كه اعلام مي كنند ، از خانه بيرون بيايند . يا اينكه اسرائيلي به آبروي مردان هم رحم نمي كنند و مجبورشان مي كنند كه جلوي خانواده هايشان ، لباس هايشان را در بياورند . البته بعضي جاها هم نويسنده در توصيف ها افراط كرده بود و چيزهايي را گفته بود كه اطلاعات خاصي نمي دادند و موجب كسل شدن خواننده مي شود كه البته تعدادشان كم است . 
علاوه بر اين برخي اتفاقات هم خيلي خوب نوشته شده بودند . مثلا زماني كه كريم تير خورد و گلوله وارد بدنش شد ، هم شرايط مكاني و هم حس و حال او به خوبي بيان شده بودند . 
شخصيت پردازي هاي داستان هم خوب بود . اما جاي قوي تر شدن داشت . خصوصيات باطني شخصيت ها بهتر وصف شده بودند ولي از نظر ظاهري ، همه ي افراد كامل و دقيق توصيف نشده بودند . مثلا اينكه كريم پسري رويا پرداز است و آرزوهاي بزرگ دارد ، هوپر با وجود اينكه با وضعي خراب و ژوليده در اردوگاه پناهندگان است ، مهربان است و ايده هاي بكري دارد . ويولت كمي بي ادب است ، جمال گاهي خودخواهي مي كند و زورگو مي شود . اما مثلا همين ها به خوبي از نظر ظاهري پردازش نشدند ، مثلا مادر و پدر كريم ، فرح ، عزيزه ، ويولت و... . 
احساسات شخصيت ها هم در برخي قسمت ها ، مي توانست زيباتر و بهتر گفته شود تا خواننده بتواند بيشتر با آنها همراه شود و دركشان كند . مثلا زماني كه سر جمال به كولر خورد و خون مي آمد ، كريم به عنوان برادر نگرانش نبود و ويولت حتي اين قضيه برايش بيشتر مهم بود ! يا صحنه اي كه حسن عبودي مي خواست لباس هايش را در بياورد و سربازهاي اسرائيلي او را به زور از ماشين بيرون آوردند ، احساسات بي تفاوت كريم و مادر خانواده برايم قابل درك نبود . بهتر بود كمي نگران و دلسوزانه تر جلوه داده مي شدند . 
قوت قلم نويسنده خوب بود و متني روان و ساده را مقابل چشم خوانندگان قرار مي داد . پيچيدگي خاصي وجود نداشت و به نحوي بود كه آدم دلش بخواهد به خواندن ادامه دهد ، يعني پركشش بود . در كنار اين مورد ، چاشني طنز گونه اي هم كه وجود داشت ، ارتباط گيري خواننده را راحت تر مي كرد . به خصوص در صحبت هاي كريم و جمال كه معمولا با هم دعوا ها و كلكل هاي طنز آميزي داشتند و ديالوگ هاي رد و بدل شده بينشان جذاب بود . از زاويه ي ديگري هم اگر بخواهيم نگاه كنيم ، در ميان تلخي هاي داستان و ماجراهاي جنگ و تاثيراتش ، اين قسمت هاي طنز گونه ، كتاب را متعادل مي كرد . 
از ساختار كه بگذريم ، از نظر ظاهري هم جلد كتاب جالب بود . عكسي ساده و در عين حال پيچيده . داستان را بيان مي كند ؛ اما به گونه اي نهفته كه خواندن كتاب ، كشفش مي كند . همچنين در دست خيلي سبك و راحت به نظر مي رسيد . نام انتخابي هم هوشمندانه و مثل خود داستان ، به دور از كليشه بود . 
در كل داستاني فوق العاده توصيفش مي كنم . اينكه زاويه ديد نويسنده ، زاويه اي جديد بود را از هر چيزي بيشتر دوست داشتم و مي توانم بگويم جزو تنها داستان هاي مربوط به جنگي بود كه با وجود اين قضيه ، آرام و دلنشين باشد . 
" ناگهان روحيه ي كريم به كلي عوض شد ! احساس غرور كرد و اعتماد به نفسش بالا رفت . آن ها در آن تكه زمين كوچك كاري كرده بودند ، كارستان ! آن ها راستي راستي زمين را از آن خود كرده بودند ..."
        

12

          اولین کلماتی که با شنیدن فلسطین به ذهن ما می آید ، جنگ ، آزار، بمب، رژیم اشغالگر ….
اما در بین این کلمات انسان ها و خانواده هایی زندگی می کنند که ما کمتر به آنها می پردازیم!  الیزابت لرد با نگاهی بی طرفی به این مبارزه ما را وارد داستان یک پسر دوازده ساله می کند که در میان بمب، جنگ…. زندگی می کند .پسر بچه ه ای که آرزوهای بسیاری دارد . آرزوهایی کودکانه ولی در میان انها مبارز بودنش موج میزند مثلا ساخت چیزی که تانک ها را آب کند یا آرزوی آزادی که شاید برای ما یک چیزی عادی است برای ان پسران یک آرزو است .  . در این جمله  ما میتوانیم خیلی از شخصیت پسر را به سادگی متوجه شویم یا اینکه دوست دارد قد اش از برادرش هم بلند تر شود . نکته های ریزی که در ذهن ما پس از خواندن پاراگراف جمع بندی خیلی خوبی را میتواند بکند .
ما  به خاطر دو نکته می توانستیم  در بعضی مواقع از داستان خیلی خوب پسر را درک کنیم. اول اینکه فضا برای ما به خوبی توصیف شده بود و ما خیلی خوب می توانستیم مکان های مختلف را تصور کنیم . نکته دوم این است که ما با شخصیت ها خیلی خوب اشنا شده بودیم و فاصله سنی نزدیک ما با شخصیت اصلی به ما در درک اتفاقات بسیار کمک می کرد . مثلا زمانی که پسر به بزرگتر های خود برای اینکه از نظر خودش کوتاه آمدند اعتراض داشت ، من در نگاه اول غرور نوجوانیم کاری میکرد که من کاملا تایید اش کنم و از حرف او دفاع کنم . نکته جالب دیگر شیطنت ها بود که در بعضی مواقع به کتاب هیجان می داد و در بعضی مواقع دیگر باعث لبخند و حال خوب شدن خواننده می شد و  این  نکته قوتی بود چرا چون ما می توانستیم متوجه شویم که در اوج گرفتاری یا دستگیری هم فقط و همیشه غصه و ناراحتی نیست و به نظرم همه اینا اثر عالی نشان دادن احساسات مختلف است.
نکته بعدی این است که ما می توانستیم با چند شخصیت در سن و سال هم ،کاملا مواجه شویم و این باعث می شد کمی به جذابیت داستان بیافزاید و ما در اینجا می توانستیم مهارت قلم نویسنده آشنا شویم . بازگو کردن آرزوها باعث میشد احساسات زیادی را در خواننده به جریان بیاندازد و کمی ما را در فکر فرو ببرد. از نظر من قوت داستان آنجایی بود که خیلی غیر مستقیم و با روایت مشکلات می توانستیم جنگ بین ظالم و مظلوم را خیلی خوب متوجه شویم و این غیر مستقیم بودن تاثیر بیشتری در ذهن خواننده دارد .
روند داستان بسیار خوب پیش می رفت و به خاطر موضوع نویسنده می توانست به خوبی روندداستان را بالا و پایین کن و این باعث ترغیب شدن خواننده به ادامه کتاب بود. من در اوایل کتاب اصلا توقع این روند را نداشتم و می خواستم کتاب را کنار بگذارم یا حداقل ته ته نخوانم اما در اواسط کتاب آنقدر ترغیب شدم که دلم نیامد کتاب را نصفه کاره تمام کنم .
من  کتاب را از آسمان سرخ در سپیده دم بیشتر دوست داشتم ، چون کمی با قلم ایشون آشنا بودم خواندن کتاب برایم خیلی راحت و خوب بود و کتاب بسیار روان بود.                 
خیلی برای من نوشتن چندین کتاب با چنین موضوعی جالب بود و دوست دارم دلیل نوشتن این کتاب توسط «الیزابت لرد» را بدانم .
        

9

          هوپر هنوز میخواست ادامه بدهد، که هر سه ناگهان صدایی شنیند؛ صدایی ششبیهغوم غوم موتور هواپیما، که هرآن بلندتر میشد.
کریم نفس نفس زنان گفت:" هلی کوپتره ! دارن منطقه رو میگردن حتما ما رو دیدنن الانه که گیر بیوفتیم." 
هوپر بدون تلف کردن وقت، نگاهی به سراسر بام وسیع انداخت و گفت:" اونجا، زیر مخزن های آب. باید قایم شیم."
بعد فکری به ذهن کریم رسید. گفت :" نه! اونجا خطرناکه. اگر دماسنج داشته باشن، از روی درجه حرارت پیدامون میکنن. باید بریم توی ساختمون." 
هوپر گفت:" دیگه دیر شده. بجنبین. دارن می آن." و در همان حال که به سرعت به آن سو میدوید، فریاد زد:" جا هست! بیاین!"
جانی و کریم به زحمت خو را کنار او جا دادند. زیر سکوی مخزن ها (که مدت ها قبل، شهرک نشین ها با گلوله سوراخ سوراخشان کرده بودند ولی هنوز سرپا بودند)، جای چندانی نبود. اما پسرها، هر طور شده که شده بود، به زور کنار هم چپیدند و سعی کردند دست و پا یا هیچ تکه از لباسشان از بیرون دیده نشود. 
حالا هلیکوپتر دقیقا بالای سرشان رسیده، در هوا ایستاده و صای گوشخراش ملخش گوش فلک را کر کرده بود. هلی کوپتر به قدری نزدیک بود که انگار اگر کسی دست دراز میکرد، میتوانست به ان دست بزند. 
کریم فکر کرد :" حتما مارو دیده. میخواد درست همینجا فرود بیاد. اون ها مسلسل دارن. دیگه کارمون ساختس."
چشمانش را محکم بست. دست هایش را به طرف نزدیک ترین چیز دراز کرد و بی اختیار محکم آن را گرفت. 
صدای در ذهنش تکرار میکرد:" تمومه! تمومه! تمومه!" و این صدا، به صدای چرخش پره های بالای سرش اضافه شدند و 
ثانیه ها به کندی میگذشتند. کریم یکهو به سرش زد که هرچه زودتر کار را یکسره کند. مثل برق از زیر سکو بپرد بیرون برود، به هوا بپرد و فریاد بزند بیاین، مارو بکشین!گ
سپس ناگهان همه چیز به پایان رسید. غرش سرسام اور هلی کوپتر از فضای آسمان دور شد، و چند لحظه بعد، هلی کوپتر در آن سوی بلندای تپه ناپدید شد!

جنگ. وقتی به این کلمه فکر میکنی صدای بمب و تفنگ و تیر و زخم و خون و دود و... در ذهن نقش میبندد . هیچ وقت وسط جنگ دوستی نیست ، همیشه دشنمی ای دیرینه ای است که چشمان فرد مقابل که اگثرا ریاست جمهوری چایی را برعهده دارد را به رنگ قرمز خون میکند . جنگ هرچه هست دوستی و خنده و شادی ندارد .
کریم پسرکی دوازده سیزده ساله است که در ابتدای داستان با غرولند های او مبنی بر مدت طولانی ای که حکومت نظامی شدیدی در محل زندگی اش برقرار است مواجه میشویم . احساس ترس و نگرنی ای که مبادا تانک ها هوس شکار کنند و او نزدیک پناجر شود، اینکه درس هایش را نمیفهمید و دلش برای جانی دوست صمیمی اش تنگ شده بود 
کریم عاشق فوتبال بود ، همه ی رویا پردازی ها و غرولند ها و عصبانیت هایش در نهایت به فوتبال میرسید . از اسرائیلی ها عصبانی بود چون نمیتوانست برود و با توپش به دیوار خانه شان از توی حیاط شوت کند ، دلش میخواست برود بیرون و میخواست که حکومت نظام به پایان برسد چون دلش میخواست با جانی فوتبال بازی کند . تا اینکه بالاخره یک روز حکومت نظامی رام الله _ محل زندگی کریم _ تمامم شد و کریم توانست بیرون برود . توانست با خوشحالی به دیوار شوت بزند و اسرائیلی ها را به گوشه ذهنش فرستاد اما فقط همین نبود . پسرکی که کنارش روی مغداری سنگ و خاک نشسته بود او را دید ؛ کریم را قانع کرد که زمین بزرگ تری دارد ولی زمین پسرک توی ممنوعه ترین بخش شهر توی ذهن کریم بود ... 
یک تکه زمین کوچک روایت روایت زندگی و سختی هایی که فلسطینی ها در دورن جنگ داخلیشان میکشند را از زبان پسری رویا پرداز و عاشق فوتبال بیان کرده بود. سطح هیجان داستان مناسب بود و تقریبا هر یکی دو فصل یکبار ، نویسنده یک هیجان نسبتا زیادی را به خواننده القا میکرد ؛ مثل انجایی که روی پشت بام بودند و هلیکوپتر نزدیکشان شد ، استرس و ترس زیادی که در ان لحظه محتمل شدند به خوبی بیان شده بود ه حدی که باعث شد از حالت دراز کشیده بنشینم تا از شدت نگرانی خود بکاهم ! 
توصیف مکان در این کتاب به خوبی انجام شده بود و من میتوانم به خوبی زمین هوپر یا خونه و اتاق کریم را تصور کنم حتی به خاطر شخصیت پردازی قوی ای که انجام شده بود تصویر شخصیت ها را هم در ذهنم تا حدی تصور میکنم ولی مثل خانه و زمین هوپر دقیق نیست و به نظرم این میتواند یک نقص جزئی باشد ولی انقدر هم نکته حائز اهمیتی نیست . 
یکی از بخش هایی ک من خیلی دوستش داشتم انجایی بود که به روستا رفته بودند و میخواستند زیتون بچینند اما اسرائیلی ها حمله کردند و انها از لا به لای درختان زیتون به سمت ماشین حرکت کردند . با اینکه توصیف خیلی دقیق و جزئی ای از ان جا نشده بود ولی حس عصبانیت و تنفر کریم نسبت به اسرائیلی ها و دویدن انها به سمت ماشین مثل یک صحنه فیلم از جلوی چشمم هر بار عبور میکند. یا انجا که ماشین را پیدا میکنند و تصمیم به مستقر شدن در ان میکنند . حتی ان لحظه که پسران دیگری به زمینشان می ایند تا فوتبال بازی کنند ، من هم مثل کریم دلم نمیخواست و میخواستم این زمین فقط مختص انها باشد ، همش نگران بودم نکند انها دیگر نروند و انجا مثل کریم و هوپر و جانی نیز پاتوقشان شود ؟ انگاه دیگر این زمین زمین هوپر نیست زمینی است که همه می ایند و در ان بازی میکنند ، در واقع توصیح احساسات نویسنده به قدری خوب بود که من هنیز مانند کریم میتوانستم هر انچه پسرک حس میکرد را حس کنم . 
از طرفی دیگر حس همزاد پنداری زیادی که با کریم داشتم ، کریم به خاطر حکومت نظامی بیرون نمی امد من به خاطر کرونا، کریم مدرسه نمی رفت و مجبور بود از دور در خانه درس بخواند فقط بخاطر جنگ و حکومت نظامی و من به خاطر کرونا . در کل همزاد پنداری های زیادی با پسرک میکردم و همین باعث شد به شدت از این کتاب خوشم بیاید و به نظرم کتابی بود که دید ادم را نسبت به مسائل نسبتا زیادی تغییر میداد ، اینکه در جنگ دوستی هم هست ، در جنگ خوشحالی هم پیدا میشود و در جنگ مهربانی هم هست .
        

7

          کریم، پسر نوجوانی از اهالی رام الله فلسطین است. شهری که مدام توسط اسرائیلی‌های غاصب کوچک و محدود می‌شود. شهرک نشینان و نظامیان صهیونیست هر روز بیشتر به مردم شهر فشار می‌آورند و تعدادی شهید و زخمی می‌شوند. کریم عاشق فوتبال است و با دوستانش جانی و هوپر، می‌خواهند یک زمین کوچک سنگلاخ را به زمینی مناسب فوتبال بازی کردن تبدیل کنند؛ اما اگر این اسرائیلی ها بگذارند...
الیزابت لرد در این کتاب، به خوبی توانسته سختی زندگی و محدود بودن فلسطینی‌های ساکن کرانه باختری را به تصویر بکشد. نوجوانان پر آرزویی مانند کریم که وقتی بیشتر با شرایط واقعی زندگی آشنا می‌شوند، لیست آرزوهایشان از تبدیل شدن به فوتبالیستی بزرگ، به قهرمان نجات بخش فلسطین و حتی به می‌خواهم زنده بمانم ختم می‌شود.
در کنار به خوبی به تصویر کشیدن غصب زمین‌ها و خانه‌ها و به ذلت کشیدن فلسطینی‌ها توسط اسرائیلی‌ها، بحث تلاش برای مبارزه و گرفتن حق خود از این غاصبان صهیونیست نیز به خوبی در کتاب به تصویر کشیده شده است.
یک تکه زمین کوچک، می‌تواند مخاطبینش مخصوصا نوجوانان را وسط این همه اخبار متعدد از فلسطین، کمی به زندگی واقعی آنان البته با مدل زندگی در کرانه باختری نه فضای غزه نزدیک کند.
        

7

          گاهی فکر میکنم اگر فلسطینی‌ها، لبنانی‌ها یا کلا اهالی خاورمیانه به اندازه مثلا آمریکایی ها فیلم و رمان از زندگی خودشان تولید کرده‌بودند، واکنش جامعه جهانی نسبت به اتفاقات وحشتناک این منطقه چقدر با الان تفاوت داشت؟ 

آدمی که صدا ندارد، از نگاه بیرونی با عدد تفاوتی ندارد و مرگش تنها کم شدن یک عدد از سرنشینان کره زمین است. 

وقتی کسی را نمیشناسی، زندگی و عواطف و آرزوهایش را لمس نکرده‌ای، برایت تبدیل به  «شخص» نمی‌شود.

داستان آدمها را از صرفا یک عدد از میلیاردها سرنشینان کره زمین، تبدیل به انسان می‌کند‌؛ به همنوع، همنفس، عضوی از پیکر انسانیِ من، که رنج و اندوهش، رنج و اندوهِ من می‌شود.
«یک تکه زمین کوچک» داستان چندماه از زندگی کریمِ دوازده ساله و دوستانش در رام الله فلسطین و زیر سلطه‌ی اسرائیلی هاست.
با خواندن این داستان فلسطینی‌ها از مشتی عدد، تبدیل به آدمهایی می‌شوند که گوشت و پوست و عاطفه و رنج دارند. کسانی مثل خود ما، در شرایطی پیچیده، دشوار و متفاوت. 

بعد از خواندن این کتاب، هربار بعد از اخبار دردناک جنگ از خودتان می‌پرسید نکند کریم، هوپر یا جمال هم آسیبی دیده باشند. ناخودآگاه برای آزادی و آرامش شان دعا میکنید و آرزو میکنید کاش دستی برای کمک به آنها داشتید. و این معجزه داستان است. 

این کتاب برای دوازده سال به بالا مناسب است، اما با توجه به اطلاعات بسیار کمی که از زندگی اهالی فلسطین داریم، خواندنش برای همه ما لازم است.

💢 غم انگیزِ ماجرا آن جاست که حتی این رمان هم که جزو آثار انگشت شمار ادبیات مربوط به فلسطین است، توسط یک نویسنده انگلیسی نوشته شده. انگار اهالی این منطقه زیر سایه شوم جنگِ این سالها نا و توان داستان پردازی ندارند، یا صدایشان به گوش مردم دنیا نمی‌رسد.

💢 ما چقدر دغدغه رساندن صدایمان به گوش مردم دنیا را داریم؟ 

💢 مسئولی که دستت را از دکمه فیلترینگ برنمیداری، حواست هست با به حاشیه راندن این ملت از عرصه شناخت جهانی، ایرانی ها را تبدیل به مشتی عدد میکنی؟
        

2

          این کتاب را اواخر سال ۱۴۰۳ شروع کردم و اوایل ۱۴۰۴ یعنی امروز تمام شد. کتاب یک رمان نوجوان است اگر خیلی بزرگسال هستید و نوجوان درون ندارید و مثل یک انسان پنجاه و پنج ساله دوست دارید یک رمان اگزیستانس و معناگرایانه بخوانید و سیگاری دودکنید و ...اصلا به درد شما نمی خورد، از قیدش بگذرید
اما اگرنوجوان هستید یا مثل من با نوجوان ها زیاد می پلکید و می خواهید در فضایشان باشید، به نظرم انتخاب خوبی است. و این تعریف فارغ از موضوع است. چون فلسطین سریع رگ های غیرت و حمیت را به جوش می آورد و نمی گذارد با مغزی سرد و قلبی گرم، کتاب انتخاب کنید. پس فارغ از قضیه موضوع کتاب، ما با یک رمان خوب و استاندارد نوجوان سر و کار داریم. درست است که ریتم ابتدایی کتاب کند است و یک سوم انتهایی کتاب اوج کشمکش ها است، اما توصیفات و شخصیت پردازی های خوب این خلا را تا حدودی جبران می کند. 
رمان قصه کریم عبودی است نوجوانی عشق فوتبال که در گوشه ای از شهر رام الله و کرانه باختری زندگی می کند و دو دوست دارد به نام هوپر و ....(بیش از این بگویم اسپویل می شود)
و اما حالا رمان را با موضوع اش مورد بررسی قرار دهیم.
به نظرم خوب نتوانسته بود فلسطین را شرح دهد، از طرفی هم خوب توانسته بود، یعنی چی این جمله، یعنی نوشتن داستان درباره فلسطین یک امر سهل و ممتنع است، صعب مستعصب است. شما از یک بریتانیایی چه انتظاری داری، تازه با آن نگاه های نژاد پرستانه و مستشرقی شان که ادوارد سعید در کتاب اورینتالیسم خود آورده
این ها نه‌ فلسطین را، مای شرقی توسعه نیافته را، کلا از بالا به پایین نگاه می کنند. با این حال، من می گویم خانم الیزابت لرد انگلستانی نسبت به جبر جغرافیایی و هزاران مایل دور بودنش از فلسطین خیلی خوب نوشته لااقل از ما که خیلی نزدیک تریم و پنجاه سال است که روز قدس داریم و فلسطین یکی از اولویت های حاکمیتی است، خیلی خیلی بهتر نوشته است. تقریبا من قصه و داستان خوبی در ایران ندیدم که راجع به فلسطین نوشته شده باشد
پس از این بابت خوب است. و از بابت همان نگاه های شرق شناسانه و تجربه نزیسته های نویسنده(البته انتهای کتاب ، ناشر محترم نوشته هیچ کس جز الیزابت لرد که مدتی در خاورمیانه زیسته لایق نوشتن چنین اثری نبود، اولا برادر من هومر که نیست، ایلیاد و هومر سروده باشد، ثانیا کجای خاور میانه زیسته که اوضایش مثل فلسطین است حتی لبنان هم شبیه فلسطین نیست، البته اگر مدتی در قطر یا امارات بوده که آنجا خیلی شبیه است!) که یک جاهایی توی ذوق می زد و انگار یک جاهایی بچه های دروازه‌ ری دارند فوتبال بازی می کنند. اما در کل می گویم رمان خوبی است. در این نبود اثر هنری راجع به فلسطین( اثر زیاد است اثر هنری!)‌کتاب قابل توجهی است. با توجه به بعد مسافت و تجربه نزیسته، نویسنده به خوبی توانسته آن خفقان آمیخته با درد و رنج و ترسی که در کرانه باختری جا خوش کرده را به ما یادآوری کند. به ما یادآوری کند که چرا انسان فلسطینی ۷ اکتبر را رقم زد. به اینکه به مزخرفات امثال مهدی تدینی گوش ندهیم که هفت اکتبر  تله اسرائیل بود. هفت اکتبر یک امر طبیعی و فیزیولوژیک است. ترکیدن دملی چرکین که پر است از تنفر و صداهای فروخفته...ای کاش این کتاب را در نوجوانی ام می خواندم. اساسا ج.ا که فلسطین در اوج اولویت هایش است هیچ طرح آموزشی ای برای بچه هایش ندارد که این امر را بیشتر بدانند. من هنوز با این سنم نمی دانم اردن در کدام قسمت فلسطین است. اما می دانم مکزیک کجای آمریکا است یا کشورهای شمال اسکاندیناوی....در این نبود برنامه ها و اولویت های آموزشی در مدارس، به نظرم این کتاب را بدهید بخوانند دانش آموزان
تا کمی با فلسطین و رنج هایش، با نوجوانان فلسطینی و وسعت وجودیشان بیشتر آشنا شوند که یادشان برود درد های کوچک و فانتزی و صورتی و پفکی خودشان که در برابر دردهای آنها میکروسکوپی است و هیچ است.
یک نکته دیگر که این کتاب داشت قصه خودش را روی عشق های تینیجری بنا نکرده بود. برادر کریم یعنی جمال،  عاشق ویولت بود اما داستان روی این بنا نشده بود. کل تعلیق قصه روی یک چیز دیگر بود و این در حد یک برگ بود از کل درخت داستان. بعدشم طرف انگلیسیه، انتظار دارید مثلا چی بنویسه...اما من آخوند ملبس داستان نویس می شناسم که هر وقت قصه برای نوجوان می نویسه حتما یک عشق تینیجری را محور پیرنگ داستان می گذارد. حالا این خوبه بزرگوار داستان صدر اسلام رو با پیرنگ تینیجری می نویسه...بابا این عشق تینیجری اون زمان نبوده، یک مفهوم آناکرونیزم هستش قوربونت برم...حداقل یک شخصیت تاریخی رو برای فروش بیشتر کتابت عاشق دخترعمه اش نکن برادر، این فوله حداقل از شما که طلبه هستی انتظار نداریم برادر، استاد، از ریش سفیدت انتظار نداریم
این کتاب رو به آن دسته از عزیزان خصوصا طلاب دست به قلم نوجوان نویس که فکر می کنند تنها روش تعلیق، آوردن یک عشق آبکی تینیجری است که نه منتهی به ازدواج میشه نه منتهی به.... می خواهند داستان خود را بفروش کنند توصیه می کنم که بخوانند 
که ببینند می شود انگلیسی بود و یک داستان نوشت که بنای اصلی فرویدیجات نباشد و جذاب باشد و بفروش
نکته آخر ترجمه فوق العاده کتاب بود که واقعا باید به خانم علی پور دست مریزاد گفت


        

29

          یک تکه زمین کوچک اولین رمانی بود که درمورد فلسطین  خواندم. نحوه‌ی آشنایی‌م با این کتاب را هیچ وقت از یاد نمی‌برم، روزی که معلم ادبیات‌مان فصل اولش را برای اهداف درسی سر کلاس خواندن و بیشتر ما‌ از همان موقع خوشمان آمد، هم به خاطر قلم نویسنده و هم به خاطر موضوع جذابش.
از آن روز حسابی به فکر خواندنش بودم اما فهرست طولانی کتاب‌هایی که در اولویت بودند تمامس نداشت برای همین تا چند روز پیش سمتش نرفته بودم.
با کلی ذوق  شروع به خواندنش کردم. اوایل داستان، طوری همه چیز خوب شرح داده شده بود که سوالی برای خواننده پیش نمی‌آمد، چه درمورد شخصیتی و چه ماجرایی که از آن با خبر نباشیم. این ویژگی نشان‌دهنده‌ی وصف کامل و بی‌نقص نویسنده برای هر موضوع هست که به درک بهتر کتاب خیلی کمک کرد.
از طرفی صحنه‌ها هم به خوبی و با کوچک‌ترین جزئیات تصویر شده بود. البته یک سری موارد هم دیده می‌شد که به خاطر مغایرت تجربیات اشخاص کتاب با تجربیات خواننده قاعدتاً نمی‌شد تصور کاملی از هر لحظه داشت. 
راجع به نقاط ضعف کتاب هم می‌توان به کمبود هیجان مناسب اشاره کرد، به شخصه با خواندن این کتاب لحظات کمی رو تجربه می‌کردم که مشتاق ادامه دادن باشم و کنجکاو دانستن آنچه در ادامه اتفاق خواهد افتاد.
همین موضوع کتاب رو کمی حوصله‌سر بر کرده بود. چیزی که من رو مجاب می‌کرد تا ادامه بدم موضوع اصلی بود چون اینکه در فلسطین چه اتفاقاتی می‌افتند حسابی برایم جذاب بود..
درکل مطالعه‌ی این کتاب رو برای  کسایی که دوست دارن از وقایع روزانه اما به شدت دشوار فلسطین -در قالب رمان- با خبر بشن، پیشنهاد می‌کنم. 
        

12