یادداشت مرضیه پورچریکی

        نثر روان و گیرایی داشت. حس می‌کردم روایت می‌خوانم نه قصه. انگار وسط روستا ایستاده بودم و داشتم همراه آقای صمدی و بچه‌های مدرسه ماجرا را تماشا می‌کردم. ماجرای زالو و کتک خوردن ابراهیمی واقعا نفس‌گیر و نگران کننده بود. این چند روز شاگرد مدرسه بودم و نگران خمره.
دلم خیلی برای آقای صمدی سوخت. نظیر آقای صمدی کم نبودند که دلسوزانه برای باسواد کردن بچه‌های روستایی و عشایر زحمت کشیدند.
      
4

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.