یادداشت مرضیه پورچریکی
1402/8/25
نثر روان و گیرایی داشت. حس میکردم روایت میخوانم نه قصه. انگار وسط روستا ایستاده بودم و داشتم همراه آقای صمدی و بچههای مدرسه ماجرا را تماشا میکردم. ماجرای زالو و کتک خوردن ابراهیمی واقعا نفسگیر و نگران کننده بود. این چند روز شاگرد مدرسه بودم و نگران خمره. دلم خیلی برای آقای صمدی سوخت. نظیر آقای صمدی کم نبودند که دلسوزانه برای باسواد کردن بچههای روستایی و عشایر زحمت کشیدند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.