یادداشت ملیکا🌱
5 ساعت پیش
بسمالله. عاشقی به سبک ونگوگ، حکایت البرزِ لنگِ نقّاشِ پسرِ کلفَتِ یک افسرِ رضاشاه است، و البتّه عاشقِ نازلی، دخترِ همان افسرِ رضاشاه. شاید در ابتدای امر، عشق یک پسر با طبقهی اجتماعیِ پایینتر به دختری از قماش پولداران و صاحبنامان، موضوعی کلیشهای بهنظر برسد، امّا سِیرِ داستان و اتّفاقاتی که در ادامه رخ میدهد این کلیشه را نفی میکند. در ابتدا البرز یک عاشقپیشهی حقیرِ ذلیل است که حقّاً حالِ من یکی که از اینگونه عشقوعاشقیهای لوس و یکطرفه و ذلیلانه مخصوصاً از طرف مرد بیزارم را بههم میزد.😅 امّا نویسنده روند تکاملی خوبی را برای او درنظر گرفته که در نهایت به روزگار انقلابِ اجتماعی (انقلاب اسلامی ۵۷) و انقلابِ درونی خود او و بریدن از نازلی میرسد. هرچند که جا داشت غایتِ داستان بیشتر باز شود و بیشتر به احوالاتِ البرزِ آزادشده از پیلهی نازلی پرداخته شود امّا به ناگاه به فصل چهارم میرسیم که با اسامی جدید و سختخوان و متنی پیچیده و داستانی جدید روبهرو میشویم. در برخی نظرات نقطه قوّت را فصل چهار دانستند و برخی بالعکس، نقطه ضعف. از نظر بنده اگر داستان فصل چهار با داستانِ حال، موازی پیش میرفت و ناگهان آنرا در فصل پایانی نمیخواندیم شاید بهتر بود، یا لااقل فصلِ آخر نبود و در اواسط کتاب بود. عاشقی به سبکِ ونگوگ را به دوستداران داستانهای عاشقانه، تاریخدوستان و دوستداران ادبیات متعهد توصیه میکنم. یک ستاره نیز بهدلیل استفادهی زیاد از کلمات رکیک و بهدور از ادب کم شد، هرچند که بعید است روزگارِ اکثرِ افسرانِ تربیتشدهی رضاشاه بهتر از این بودهباشد؛ و هم بهخاطر کمی سختخوانی فصل چهار و ناملموسبودنش؛ و پایانِ نسبتاً باز و سرانجامِ معلومنشدهی نازلی.
(0/1000)
نظرات
5 ساعت پیش
از محدود کتابهایی که به نظرم اونقدر بد بود که نصفه رها کردم! مخصوصا که نسخهی من کلی صفحات سفید و چاپ نشده داشت و میرفت رو اعصابم...
1
1
ملیکا🌱
3 ساعت پیش
1