معرفی کتاب صعود؛ شاهزاده قلابی؛ یا دروغ بگو... یا بمیر اثر جنیفرای. نیلسن مترجم رقیه بهشتی

صعود؛ شاهزاده قلابی؛ یا دروغ بگو... یا بمیر

صعود؛ شاهزاده قلابی؛ یا دروغ بگو... یا بمیر

جنیفرای. نیلسن و 1 نفر دیگر
4.6
53 نفر |
26 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

116

خواهم خواند

51

شابک
9786006753867
تعداد صفحات
432
تاریخ انتشار
1394/12/10

توضیحات

        در «شاهزاده قلابی» با عنوان فرعی یا دروغ بگو... یا بمیر، داستان از آنجا آغاز می‌شود که جنگ داخلی در سرزمینی دور، در حال شعله‌ور شدن است و اشراف‌زاده‌ای به نام «کانر» برای متحد کردن مردم جدا شده از قلمروی پادشاهی، نقشه زیرکانه‌ای می‌کشد تا فرد دیگری را برای پسر گمشده پادشاه پیدا کند و او را بر تخت سلطنت بنشاند. برای به دست آوردن این نقشه، ۴ یتیم مجبور می‌شوند با یکدیگر رقابت کنند که یکی از آن‌ها پسر سرکش و باهوشی به نام سیج است.
شاهزاده قلابی نقشه ای جسورانه پسری یتیم را به سفری پرمخاطره رهنمون می شود ... سفری تا ورطۀ خیانت.
      

لیست‌های مرتبط به صعود؛ شاهزاده قلابی؛ یا دروغ بگو... یا بمیر

نمایش همه
داستان دو شهرآبشار یختصویر دوریان گری

خدانگهدار، هزار و چهارصد و سه!

66 کتاب

خب... وقتشه ببینم چقدر خوندم امسال... پیتر پن و داستان دو شهر رو از انتشارات دیگری خوندم... (پیترپن قدیانی و داستان دو شهر‌ افق) و خب بهترین‌ها هم که ...🥲 نامِ باد و کوئوت عزیز😁، شاه‌دزد، سیپیو و رفقاش که دلم براشون تنگ می‌شه:)💔 آبشار یخ و سولویگ و همراهانش که تا ابد دوستشون خواهم داشت🥲، بازی تاج و تخت و دسیسه‌چینی‌ها، و استارک‌های دوست داشتنی، راب، جان ‌که در حقش ظلم شد، آریا و ادارد...😭💔 حتی دنریس... که البته باید بگم سریالش رو هم دیدم و تنها سریالی بود که کامل شد... و علیرغم اینکه خیلی‌ها با کتابش حال نکردن، جز بهترین‌ها بود برای من!🥲 ربکا و مندرلی که بخشی از قلبم میون اتاق‌های بسیار اون عمارت بزرگ مونده... سایه‌ی باد و گورستان کتاب های فراموش شده و خولین کاراکسی که سرگذشتش هنوز باعث می‌شه قلبم بگیره:) دنیل، بئاتریس، کتابفروشی سمپره و خیابان‌های بارسلون... نارنیا و دنیای جادویی‌ش و کمد ... و چهار خواهر و برادر و کایرپاراول! ... مهمان دراکولا و فضای گوتیک و زیبایی که داشت... بارتیمیوس؛ و شهر لندن و کیتی و ناتانیل که دلم همیشه براشون تنگ می‌شه و حس می‌کنم دوباره پیششون برمی‌گردم و داستان عجیبشون رو باز هم می‌خونم... قصه‌های همیشگی، دوقلوهای بیلی و قصه‌های پریانی که همیشه دوستشون خواهم داشت... و این دومین باری بود که می‌خوندمش و قطعا باز هم می‌خونمش... کانر و گلدی‌لاکس عزیزم🥲🥲 آخرین روز خانم بیکسبی و اون همه هیجان و استرس... و هابیت خوانی‌ش برای شاگردهاش... زیبا صدایم کن و زیبایی که دلش می‌خواست با پدرش خوشحال زندگی کنن... داستان دو شهر؛ و شخصیت‌های خاکستری‌ش... انتقام، سیدنی کارتن... نیکلاس نیکلبی و اون همه بدبختی‌ای که تحمل کرده و دلم براش کباب شد..🥲 و عقل و احساس، و جین آستینی که در پردازش شخصیت‌هاش کم نمی‌ذاره، الینور و ماریانی که هنوز پایان داستانشون برام عجیبه... مانولیتوی عزیزم و مامان عجیب غریب و دست به کتکش...😂 بچه‌های خانم پرگرین؛ و ماجراجویی‌هاشون، جیک، اما، میلارد، اینوک، و ... سیلماریلیون، و سرزمین میانه‌ای که تاریخچه‌ای شگفت‌آور داشت... ارباب‌حلقه‌ها، یاران حلقه و نوروز ۱۴۰۳ و زمستونش که باهاشون سفر کردم... سم و آراگورن عزیز... پیتر پن و رویاهای کودکی‌ ای که فراموش شدن... دوریان گری، مردی که زیبا بود؛ ولی نه از درون... و همه و همه‌ی این‌ها، سال ۱۴۰۳ من رو تشکیل دادن. از همه‌ی این شخصیت‌ها ممنونم که باعث شدن توی روزهای مزخرف هزار و چهارصد و سه دووم بیارم!... و آره خلاصه؛ کتاب‌های امسال عجیب و خاص بودن. و دلم برای این کتاب‌ها تنگ خواهد شد. و انشاءالله که سال ۱۴۰۴ به شدت بهتر خواهم خوند...🙂 راستی گفتم حدود پنجاه تا کتاب هم خریدم ؟😁😁

23

یادداشت‌ها

به نام خدا
          به نام خداوند لوح و قلم


داستان در مورد پسر یتیمی هست به نام سیج (در زبان انگلیسی به معنای باهوش و زیرک) که مسیر زندگی اون از جایی تغییر میکنه که مردی به یتیم خانه میاد و با دادن پول به مسئول اونجا سیج رو با خودش می بره و به گفته ی خودش اون رو "میخره"!


خب این کتاب واقعا واقعا عالی بود و هیچ چیزی کم نداشت و خیلی هم خفن بود. به کتاب مورد علاقه ی من تبدیل شد و همین کتاب رو بستم افسردگی پس از پایان کتاب شروع شد و خیلی خوشحالم که تک جلدی نیست وگرنه خیلی اوضاع بد میشد🙃


داستان این کتاب ،ایده اش ، طرحش و پیرنگ هاش بی نظیر بودن و نثر بسیار بسیار روان بود.شخصیت پردازی هم که نگم براتون ، در فصل دوم و حتی همون زمانی که در گاری بودن هم همه ی شخصیت ها رو میشه شناخت. و از افکار و رفتار سیج هم میشه به عمق شخصیتش رفت و باهاش زندگی کرد با اینکه خیلی از کار های سیج برای لو نرفتن داستان بیان نمیشد ولی خیلی بهش میشه نزدیک شد. و حتی از توی خود گاری یعنی فصل دوم به بعد هم میشه فهمید رودین قویه، توبیاس رو مخه، مات از کریگان بهتره و الی آخر.

هیچ نکته ی دیگه ای ندارم بگم فقط بگم که خیلی خفن بود و خیلی مویی به نقطه عطف نزدیک می‌شد طوری که خواننده متوجه نمیشد ولی در خود نقطه عطف خیلی خیلی شوکه می‌شد.

در نهایت، به اولن کتاب مورد علاقه ام تبدیل شد و قطعا از این به بعد توقع کمی بیشتری از بقیه کتاب ها خواهم داشت.و صد درصد پیشنهاد میشه خدمت بخونید و ازش لذت ببرید.🙃


        

2

        بسم الله الرحمن الرحیم 
.
این کتاب رو با کلی امید و آرزو شروع کردم چون خیلی نظرات مثبتی داشت ، و تا یه جاهایی هم توقعم رو برآورده کرد ، اما هنوز واسم عجیبه که یهو یتیمه تو کوچه به طور اتفاق جارون خودمون باشه.
.
کتاب بیان شیرین و تو دل برویی داشت اما هنوز نمیدونم میتونم پیشنهادش بکنم یا نه.باید صبر کرد جلدای بعد رو دید
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

Aylin𖧧

Aylin𖧧

1403/12/1

          همون موقع که اسم خانم نیلسن رو روی جلد کتاب دیدم باید می‌دونستم که با چه کتابی روبه‌روئم. قبلاً کتابِ «یک شب فاصله» رو از ایشون خونده بودم که عاشقش شدم و به دوستانِ دیگه‌ای هم پیشنهاد دادم و اون‌ها هم خوندنش و عاشقش شدن.
عصر یه روز زمستونی (دقیق‌تر بخوام بگم، هفته‌ی پیش) تصمیم داشتم بعد از مدت‌ها، از کتابخونه کتاب امانت بگیرم. داشتم بین قفسه‌ها راه می‌رفتم و اسم کتاب‌ها رو می‌خوندم که این کتاب صدام زد. و حس کردم اگه اونو برندارم، بعداً پشیمون می‌شم. 
چه کار خوبی کردم که برداشتمش! همون شب شروع کردم به خوندن. و از همون سطر اول، غرق کتاب شدم و همراهِ سیج. موقع خوندنش گذر زمان رو احساس نمی‌کردم. دنیای خودمو فراموش می‌کردم و وارد دنیای سیج و ماجراهاش می‌شدم.
و اما سیج... سیجِ عزیزم. این پسر لجباز و یک‌دنده و باهوش و سرسخت و دردسرساز که خیلی نگرانش بودم، خیلی نگرانش هستم و احتمالاً خیلی نگرانش خواهم بود همچنان. 😭😂 وقتی می‌دیدم پای حرفش می‌ایسته و پا پس نمی‌کشه خیلی بهش افتخار می‌کردم؛ اما گاهی واقعاً از دستش حرص می‌خوردم و دلم می‌خواست سرش داد بکشم. (که در اکثر موارد، بعداً حق رو به او می‌دادم.) وقتی می‌دیدم نقشه‌های زیرکانه‌اش نتیجه می‌ده یه لبخند بزرگ و موذیانه رو لب‌هام می‌نشست.
شخصیت مات رو هم دوست داشتم. ایموجین رو هم. توبیاس هم اون آخرا بامزه بود. از لرد کرویان ممنونم. از آماریندا خوشم نمی‌آد. کانر هم... بهتره چیزی نگم.
راستی، اون لحظه‌ی به صدا دراومدن ناقوس سلطنتی دلمو سوزوند حقیقتاً.
خلاصه که، لطفاً این کتاب رو بخونید. بخونید و با زندگی عجیب و غریب پسرم همراه بشید. بخونید و درست مثل من، تو نقطه‌ای از داستان (که خودتون بعد از خوندن متوجه می‌شید کدوم قسمت رو می‌گم) طوری غافلگیر بشید که کتاب رو بذارید کنار و با چشم‌های گشاد خیره بشید به دیوار روبه‌روتون. (البته مطمئن نیستم خودم اون لحظه به کجا زل زده بودم. فقط یادمه که همه‌اش می‌گفتم: وااااااااااااای!)
بخونید. حتماً بخونید. از دستش ندید.
        

32