معرفی کتاب مرد بالشی اثر مارتین مک دونا مترجم زهرا جواهری

مرد بالشی

مرد بالشی

مارتین مک دونا و 1 نفر دیگر
4.4
106 نفر |
34 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

160

خواهم خواند

66

ناشر
افراز
شابک
9789642434480
تعداد صفحات
162
تاریخ انتشار
1396/10/13

توضیحات

        
مارتین مک دونا (متولد 26 مارس 1970) نمایشنامه نویس، فیلم ساز و فیلمنامه نویس ایرلندی انگلیسی است. از او به عنوان یکی از مهمترین نمایشنامه نویسان معاصر ایرلند یاد می شود.
نمایشنامه مرد بالشی نخستین بار در سال 2003 منتشر شد؛ اگرچه نسخه اولیه آن در سال 1995 در شهر گالوی ایرلند نمایشنامه خوانی شده بود. مرد بالشی داستان نویسنده ای به نام کاتوریان را روایت می کند که در اداره پلیس به خاطر محتوای پرخشونت داستانهای کوتاهش و شباهت آنها به نحوه قتل چند کودک در اداره پلیس تحت بازجویی است.

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به مرد بالشی

نمایش همه
عروسک خانهپدر عروسی خون

رپرتوار شماره ۱ هامارتیا ( آشنایی با زبان درام )

45 کتاب

💫 بارها و بارها با این سوال رو به رو می شدم که نمایشنامه خوانی رو از کجا باید شروع کرد یا این که چطوری نمایشنامه بخونیم؟ یا حتی سوالی اساسی تر : ❓ چرا باید نمایشنامه خوند؟ 💥هر بار به دنبال این بودم که برای کسانی که خیلی با این سبک ادبی آشنا نیستند یک لیست درست کنم که وقتی کسی گفت میخوام نمایشنامه بخونم ، این لیست رو بهش بدم و بگم اینا رو بخون. اما این لیست باید یک سری ویژگی ها هم میداشت. ⚠️ اول اینکه لیست سختی نباید می بود . مثلا نباید ادیپ یا هملت رو بهش معرفی می کردم. چون وقتی کسی هنوز با نمایشنامه آشنا نیست ، ممکنه خوندن این آثار علیرغم شاهکار بودنشون باعث بشه که شخص درک درستی از این اثار نداشته باشه در نتیجه عطای نمایشنامه خوانی رو به لقاش ببخشه. 📍 دوم اینکه این لیست باید علیرغم ساده بودن یک نمای کلی از ژانرهای مختلف نمایشی رو هم در بر میگرفت که شخص علاوه بر خوندن نمایشنامه و علاقه مند شدن بهش ، بتونه یک دید کلی به ژانرهای نمایشی داشته باشه. 🙄 اما درست کردن این لیست هی عقب میفتاد و هربار که شخصی ازم میخواست که بهش نمایشنامه برای شروع معرفی کنم ، دوباره با خودم میگفتم که ای کاش درست کردن لیست رو پشت گوش نمینداختم. 🌸 پارسال بود که با افتتاح باشگاه 🎭 هامارتیا 🎭 ، این لیست هدفمند ساخته شد. در باشگاه نمایشنامه خوانی هامارتیا قرار بر این شد که کنار هم نمایشنامه بخونیم و درباره این آثار به گپ و گفت بشینیم. 🤔 اما همخوانی تنها کافی نبود و نیست. در هامارتیا ابتدا به این پرداختیم که چرا باید نمایشنامه خوند؟ فرق نمایشنامه با رمان و داستان کوتاه چیه. 💡 به این پاسخ رسیدیم که نمایشنامه یک گونه ادبی کاملا مستقله که سوای تئاتری که بعدا میشه از روش ساخت ، درباره ش قضاوت میشه. خیلی ها فکر می کنند که نمایشنامه رو باید فقط در اجرا دید و نباید خوند که این یک دیدگاه کاملا اشتباهه. نمایشنامه رو میشه مثل یک داستان خوند . تئاتری که از روی این نمایشنامه ساخته میشه یک اثر مستقل و جداست و سوای نمایشنامه باید درباره ش قضاوت کرد. 🎭 نمایشنامه یک اثر دراماتیک و عمل محوره. در نمایشنامه شما با گزارش اعمال کاراکترها طرفید. نمایشنامه نویس برعکس رمان و داستان نویس از توصیف بی بهره ست. در رمان شما به راحتی به افکار کاراکترها پی میبرید چون نویسنده میتونه راحت تمام درونیات و ذهنیات کاراکترها رو برای شما تشریح کنه اما در نمایشنامه این درونیات و ذهنیات باید از طریق گزارش اعمال کاراکترها به مخاطب رسونده بشه. در نتیجه نمایشنامه خواننده فعال تری نیاز داره. 🎧 ما در هامارتیا ابتدا در یک جلسه آنلاین به بررسی فرم و محتوا پرداختیم و نمای کلی ای درباره فرم در آثار هنری ارائه دادیم. سپس با خوندن هر نمایشنامه به گپ و گفت نشستیم. درباره درام و آنتاگونیست و پروتاگونیست و نقاط عطف و اوج و... صحبت کردیم. در باشگاه در کنار آثاری که خوندیم سعی کردیم با فیلم ها و نقاشی هایی که در تاریخ هنر ماندگار بودن به پرورش حس اعضای باشگاه بپردازیم. کسانی که در باشگاه هامارتیا عضو شدند امروز قطعا آشنایی ای حتی کوتاه درباره فرم ، اثر هنری ، حس ، ناخوداگاه هنری و... رو پیدا کردند و امروز در مواجهه با یک اثر هنری منفعل نخواهند بود. 💫 هدف ما در رپرتوار اول ( کلمه فرانسوی که معنای اون برنامه یا لیسته ، تماشاخانه های بزرگ در سراسر جهان ، ابتدای هر سال یک لیستی از آثار نمایشی ای که اون سال قراره در اون تماشاخانه به اجرا بره ، منتشر می کنند که به این برنامه رپرتوار گفته میشه ) این بود که اعضا نمایشنامه خوانی رو شروع کنند و با زبان درام و نمایشنامه آشنا بشند و از رپرتوار دوم بریم سراغ تراژدی های یونان و مرحله به مرحله با تاریخ نمایش جلو بیایم و در کنار خوندن نمایشنامه ها و تحلیل سیر درام در تاریخ از فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ تئاتر هم حرف بزنیم. 💠💠 در باشگاه هامارتیا قراره بیش از 1500 اثر نمایشی در قالب 20 و اندی رپرتوار همخوانی بشه. نمیدونم چقدر طول بکشه اما تا جایی که بتونیم پیش خواهیم رفت. تمام اثار نمایشی ایرانی و خارجی در باشگاه هامارتیا برنامه ریزی شده. 🧑‍🏫 در رپرتوار اول برای آشنایی با زبان درام 40 اثر نمایشی رو خوندیم ( در هنگام نوشتن این لیست اثر 38 رو در حال همخوانی هستیم ) و یک دید کلی درباره نمایشنامه ها به دست آوردیم ، در این همخوانی آثار ۲ درام نویس رو به صورت کامل همخوانی کردیم . 🤩 مارتین مک دونا و آنتون چخوف ( سیر هامارتیا باعث شد که نظرها درباره چخوف عوض بشه ، کسانی که ابتدا با چخوف ارتباط نمی گرفتند ، وقتی با هامارتیا همراه شدند، چخوف تبدیل به یکی از نویسندگان مورد علاقه شون شد ) بلاخره ابتدا باید بدونیم نمایشنامه چیه و زبان درام چه زبانیه و بعد که شناختیمش بریم به دنبال این که چطوری به وجود اومد و چه سیری رو طی کرد. این رپرتوار برای شروع نمایشنامه خوانی در باشگاه هامارتیا خونده شده. در انتهای هر رپرتوار لیست همخوانی اون رپرتوار منتشر خواهد شد. 💥 لازم به ذکره که ما در هامارتیا علاوه بر نمایشنامه هایی که میخونیم، بعضی از آثار نمایشی رو برای مطالعه بیشتر با هشتگ #متمم قرار می دیم ، این آثار یا اقتباسی از آثاری هستند که در حال خوندن اونها هستیم یا آثار کم اهمیت تری هستند که گذاشته میشن تا هرکسی اگر دوست داشت اونها رو بخونه ، خوندن این آثار در دوره همخوانی گروه نیست و فقط و صرفا برای مطالعه بیشتره . در این لیست شما بعد از اثر شماره ۴۰ می تونید متمم ها رو هم ببینید و اگر دوست داشتید اونها رو هم مطالعه کنید. اگر شما هم به ادبیات دراماتیک علاقه دارید ، خانواده بزرگ 305 نفره 🎭 هامارتیا 🎭 ( در روز ایجاد لیست ) با آغوش باز پذیرای شماست تا با ما در این مسیر جذاب همراه باشید :

104

یادداشت‌ها

dream.m

dream.m

1404/4/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          برگ برام نمونده بعد از خوندن این نمایشنامه.
عالی و تکان دهنده،
از خرده داستان های داخلش میشه ده تا کتاب مستقل نوشت و فیلم ساخت.
واقعا نمیدونم دیگه چجوری بگم چقدر ازش لذت بردم و کیف کردم.
...........
چند روز پیش تلوزیون داشت قصه های مجید نشون میداد، بعد مجید یک انشا نوشت درباره اینکه " چه کسانی بیشترین خدمت رو به جامعه میکنند" ( همچین چیزی). مجید هم درباره مرده شور ها نوشت.
ناظم مدرسه مجید رو کتک زد بخاطر این انشا و ازش پرسید تو کتابای صادق هدایت رو میخونی؟ ( دنبال تاثیر هدایت روی مجید بود و ربطش میداد به مرده شور و مرگ) بعدشم که مجید تصمیم گرفت دیگه هیچی ننویسه.
من خودمم نوجوان بودم خانواده اجازه نمیداد بوف کور و دنیای سوفی بخونم چون میگفتن پوچ‌گرا میشی و تشویق میکنه به خودکشی . بعد خوندنشون واقعا منتظر همچین تاثیری بودم جدی.
همینطور درباره ناتور دشت.
اینکه تعریف کردم چه ربطی به نمایشنامه داره؟
ربطش اینه که نمایشنامه مرد بالشی علاوه بر همه پیامهایی که میده، به تاثیر یک اثر روی مخاطب و برداشت اون از اثر هم اشاره میکنه و خالق اثر رو مسول میدونه نسبت به برداشت مخاطب.
از این زاویه، نوشتن یا گفتن خیلی کار ترسناکی میشه. و اگر بخواییم تا این حد وسواس داشته باشیم چاره ای جز خودسانسوری، یا دیگر سانسوری نمی‌مونه.
        

0

          مرد بالشی داستان نویسنده‌ای به نام کاتوریان را روایت می‌کند که در اداره‌ی پلیس به خاطر محتوای پراز سقاوت وبیمارگونه وخشونتِ داستان‌های کوتاهش و شباهت آن‌ها به نحوه‌ی قتل چند کودک در اداره‌ی پلیس تحت بازجویی قرار میگیرد.
آغاز مردبالشی از اتاق بازجویی بسیارگیرا شروع میشود ودرهمان ابتدا خواننده را درگیر میکند،قتلهایی مشابه با داستانهای کاتوریان اتفاق افتاده است،کاتوریانی که خود را فقط یک نویسنده ساده میپندارد واز دستگیری خود دربهت وحیرت است وبه قول خودش «تنها وتنها قصه می گوید».روایت از همینجا شروع میشود از تلاش کاتوریان برای اثباتِ بی گناهی خود وآزادی از دست ۲پلیسِ خشن
کل روایت برمحوریت داستانهایی است که کاتوریان نگاشته شکل گرفته است داستانکهایی که عواقبی برای نویسنده به بارآورده است
♦️فضای کتاب هرچه جلوتر میرود مدام سیاه‌تر و پیچیده‌تر می‌شود، کاراکترها به خود واقعیشان نزدیک می‌شوند و تمام جنایاتی را که مرتکب شده‌اند، اعتراف می‌کنند.منِ خواننده قدم به قدم با روایت داستان همراه میشوم وفضای سیاه تاثیرخودرابرذهن واحساس من میگذارد واحساساتی همچون وحشت،ترحم،دل بهم زدگی،نامیدی را درحینِ خوانش نمایشنامه تجربه میکنم ،باافشاگری های شخصیتها هیجان زده میشوم واما منتظر هستم درادامه اندکی از این خشونت بی پرده وصریح کم شود،اما نه تنها کم نمیشود که به اوج میرسد
♦️فضای نمایشنامه تصویری از جغرافیا وتاریخِ قصه نشان نمی دهد وگویی درناکجاآبادی اتفاق افتاده.کتاب درفضایی دارک ومینیمال اتفاق میوفتد،خشونت افسارگریخته درسراسر دیالوگهای کتاب موج میزند.نمایشنامه  پراست ازداستانکهای مخوف از قتل وشکنجهٔ کودکان،که هرچه بیشتر روایت میشوند به عمقِ فاجعه بیشتر پی میبریم و اثرگذاری روایت را دوچندان میکند؛ که هرکدامشان جداگانه میتواند یک نمایشنامه کامل بشود.
♦️شخصیت پردازی دقیقِ کتاب شاخص ترین ویژگی نمایشنامه بود که به شدت درارتباط یافتن با مخاطب موفق بود،چهارشخصیت اصلی کتاب که هر۴نفر قربانی خشونت وتلخ کامی هستند.خشونتی که بر ضمیرناخودآگاهشان اثرگذاشته واکنون در آنها نمود پیدا کرده است وهمه دچار خشم نهفته شده اند،کاتوریان نویسندهٔ کودک ونوجوان که  عموم نوشته هایش قتل وشکنجه کودکان است!!!وشغل اصلی اوسلاخ است ومایکل(پسری که کم توان ذهنی است) برادر کاتوریان به دلیل نداشتن قدرتِ تشخیص وتفکر برداشتی مخرب ازداستانهای برادرش داردو در پی تاثیری ناخواسته دست به جنایاتی میزند(هامارتیای نمایشنامه ازنظرم همین است).شخصیت پردازی درست در مورد دو کاراکتر  پلیس کتاب(پلیس خوب وپلیس بد)، کاملا صدق می‌کند، با وجود این‌که در طول روایت داستان پلیس خوب وبد میشوند و مدام به یکدیگر تبدیل می‌شوند و گویی تشخیصشان از یکدیگر ساده‌ای نیست
♦️درمورد ژانر نمایشنامه درگروه صحبت شد که به خاطر سبک خاص نمایشنامه و نثر آن میشود ظنِ چندژانری داشت که بعضی از نقدهای کتاب نوشته اند که کمدی سیاه است ولی کاملا مردود است این نظریه یا ابزورد است ولی نمایشنامه یک تراژدی تمام عیار است وخطای پنهان تراژدی مربوط به مایکل است.
♦️ازنظر مایکل همه بچه ها قراره زندگی وحشتناکی پیش راداشته باشند پس باکشتن میخواهد از دردسر آینده نجاتشان بدهد
کودکانی کشته میشوند که شاید جهانی سیاه با آینده ای نامعلوم درانتظارشان است که اگر زنده می مانند اتفاقاتِ تلخی را درزندگی تجربه میکردند،زجر میکشیدن.متحمل ناکامی های چون  فقر.بیماری،شکست عاطفی،غم از دست دادن عزیزان و......میشدند،به مرحله ای میرسیدند که ای کاش به دنیا نمی آمدم وزندگی نمیکردم .اما باوجود این وقایع که همه وهمه درانتظار بشر است  باید نیست ونابود شد پیش از شروع زندگی؟

♦️بریده ای زیبا ازکتاب:
کاتوریان:موضوع مردن یا نمردن نیست ،موضوع اینه بعدازمرگت چی از خودت به جا میذاری مایکل
        

49

          راستش دوست نداشتم برای این کتاب یادداشت بنویسم. چون در تمام مدت خوندنش و همین حالا هم حس و حال خوبی ندارم.
خیلی وقته که بهخوان دیگه اون حس خوب گذشته رو به من نمیده. شاید اگر باشگاه هایی که دارم و دوستانی که چشم انتظار همخوانی آثار بزرگ ایران و جهان هستند و رشد و ارتقای کیفیت خوندن شون آرزوی منه ، نبود ، همین روزها از بهخوان برای همیشه خداحافظی میکردم .
الطاف همین دوستان بود که باعث شد این یادداشت رو بنویسم. 
وسط خوندن این کتاب ، یکی دو تا اتفاق بد افتاد که اصلا حس و حال نوشتن یادداشت و تمرکزم روی کتاب رو گرفت اما به هر بدبختی ای بود تونستم تمومش کنم. شاید این یادداشت تبدیل به بدترین یادداشت بهخوانی من بشه.

حدود ۶ سال پیش با مک دونا آشنا شدم و همه کارهاش رو خوندم. آدمی که ذهن مریضی داره و داستان هاش اینقدر عجیب و غریب و دارک و خونبارن که آدم گاهی حس میکنه نکنه نویسنده اینا رو تجربه کرده؟ 
نکته جالب دیگه اینه که مک دونا ، نمایشنامه هاش در یک جهانی رخ میده که به هم ربط دارن و انگار موازی در جریانه...
مثلا در ملکه زیبایی لی نین از زبان یکی از کاراکتر ها داستانی رو می‌شنویم که در حال رخ دادنه و اون داستان موضوع یکی دیگه از نمایشنامه های مک دوناست...
یا موضوع زمانی جالب تر میشه که در این نمایشنامه کاراکتر میچل درباره موضوعی حرف میزنه که ۷ سال بعد مک دونا اون داستان رو در نمایشنامه " یک ماجرای خیلی خیلی خیلی ساده " مطرح میکنه . 
نمایش پر از جنون و خونه... چیزی که تقریبا تبدیل به امضای مک دونا شده ... 
نویسنده ای دستگیر شده ، نه به خاطر نوشته هاش بلکه به خاطر نتایجی که این نوشته ها توسط خود نویسنده و برادر کند ذهنش به بار آورده...
داستان از همون ثانیه اول گره رو ایجاد میکنه و لحظه به لحظه شما رو مشتاق تر میکنه که بدونید قراره چی بشه و یا اصلا جه اتفاقی در حال رخ دادنه...
قدم به قدم شنا سوپرایز میشید و در عین حال ، سوال های بیشتری براتون مطرح میشه. 
نمایشنامه فوق العاده خوب و روون و جذاب نوشته شده و نمیشه راحت اون رو کنار گذاشت. 
پیچش داستانی ، ترجمه خوب، تعلیق و شوک های به موقع ، پایان جذاب و... باعث میشه که اگر بخوایم کمتر از ۵ ستاره بهش بدیم ، دستمون کمی بلرزه. 
به هرحال به لطف باشگاه هامارتیا ، اثر دوباره خوانی شد ... اما خاطره خوبی به شخصه برای من به جا نذاشت. 

احتمالا کمی در بهخوان کمرنگ تر بشم و فعالیتم محدود به ثبت گزارش پیشرفت ها و کتاب ها و لایک فعالیت های باشگاه ها بشه. 
اما در گروه ها در خدمت دوستان هم باشگاهی تا جایی که بتونم هستم ...

ببخشید اگر حق مطلب درباره کتاب خوب ادا نشد.

ارادت مند همه شما عزیزان 🌺🌺🌺💥🔥
        

36

زینب

زینب

1404/1/20

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        فوق العاده جذاب ، پیچیده ، دارک 
.....
داستان «مرد بالشی» درباره‌ی برادرهایی به نام‌های کاتوریان و میخال هست. داستان پر از پیچیدگی و تناقضه.
 اینکه میخال  قاتل بوده ولی ما در انتهای کتاب متوجه میشیم که درواقع برای برادرش فداکاری کرده یه تناقض بزرگه ، جایی که نویسنده ، قاتل رو تبدیل به یک قهرمان میکنه . 
اینکه نویسنده داستان رو با طنز سیاه و دیالوگ‌های تند و کوتاه روایت می‌کنه، خیلی به جذابیتش افزوده. فضای تاریک و سنگین داستان هم با این سبک کم‌تر احساس می‌شه و مخاطب می‌تونه راحت‌تر با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنه.


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

20

          باید نوشت، چه به نام چه به ننگ!


0- دلتنگم برای دست به قلم[کیبورد] شدن و نوشتن. نوشتنِ بدون قید و بندهای از پیش تعیین شده!
دانشگاه است دیگر؛ یک شاقولی، یک کسی، یک جایی بر سردرِ آن کوفته است که پس از آن تمام جسم‌ها رو قالب می‌زند. راهِ گریزی ازش نیست، اما نباید حبس شد در جهانش، حالِ دلم با جهانِ اهلِ انضباط صاف نیست؛ با اینکه به ضرورتِ جهان‌شان وافقم. 
اما آیا گریزی از امورِ ضروری هست؟ "آرزویی دلکش است اما دریغ..."
تمام.

1- هرچقدر از متفاوت بودن تجربه مطالعه/دیدنِ این نمایشنامه از مک‌دونا بگویم، حق مطلب ادا نمی‌شود. اصلا داریم این میزان از اختصار و داستان‌گویی؟ حقا که در "داستان‌گویی" قلمِ مک‌دونا از بهترین قلم‌هایی که تا الان خوانده‌ام. تاریکیِ جهانش به بی‌پَرْتو بودنِ جهانِ آندری‌یِف است، اما آندری‌یِف داستان‌سرا نیست و در جای دیگری باید سراغ خوشیِ قلمش بود. اما مک‌دونا داستان می‌گوید، "چه به نام چه به ننگ".
اصلا گویی این نمایشنامه دچار سندرومِ درام و داستان بی‌قرار است. این تکه از متنِ من را کسانی می‌فهمند که نمایشنامه را خوانده‌اند(اگه هنوز داری این متن رو می‌خونی باخت دادی، بلند شو بی‌زحمت برو نمایشنامه رو بخون، هشدااار! داستان وحشتناک تلخی داره ، و اجرای تئاتری که دوتا کارگردان داشت و پیام دهکردی و علی سرابی توش درخشان بودن و نوید محمدزاده معمولی بود رو ببین، بعدا بیا. اگه این کار رو کردی من به هدفم از نوشتن این متن رسیدم...)
خلاصه داشتم از یک بیماری حرف می‌زدم، یک سندروم، یک وضعیت غیرطبیعیِ تکرارشونده در این نمایشنامه. قدم به قدم، لحظه به لحظه و فراز به فرازِ این متن، مالامال از داستان بود؛ هرکدام با قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها و آنتاگونیسم‌ها و درام‌های خودش. لزوما منظورم اون داستان کوتاه‌های کاتوریان نیست که تک‌تک‌شون پتانسیل یک اثر بلند مستقل را دارند، منظورم داستانِ تک‌تک کاراکترهاست. داستان زندگیِ اِریِل خودش جهانی داره و عجب کارکردی هم در نمایش داشت. اصلا خودِ توپولسکی و داستانی که گفت.
 ‌"اشاره‌های لعنتیِ" داستانش هم عالی بود، ولی همین تاکید مک‌دونا بر اینکه باید "داستان گفت" و لزوما نباید دنبال "اشاره به چیزی" بود، جدا از نکته مهمی که در نقدِ ادبی دارد(همان‌که اپسیلونی بَلَدَش نیستم) ، به نظرم وجه آیرونیک و کناییِ جذابی دارد. یعنی خلاصه منظورم اینکه: "به 'دَر' نگفتم این رو، اصلا اشاره‌ای نداشتم، ولی خودمون می‌دونیم که 'دیوار' باید بشنوه این رو!". به بیانٍ اُخری، بازم خودِ مک‌دونا به چیزی اشاره داره به نظرم🤝😁
حالا همه‌ی این درام‌ها و داستان‌های متکثر و پیشینه کاراکترها رو قرار بده کنار "داستانِ زندگیِ مک‌دونا". اصلا مولف، اثر و تمام جوانب این کار آمیخته به داستان است. چجوری می‌شه اینجوری باشه؟ اصلا عجیبه. خودِ مک‌دونا هم واقعا داستانِ زندگیِ عجیبی داشته... 

2- چقدر یک اجرای تئاترِ خوب، خوبه. جدا از نقدهایی که به اجرای معروف و موجود از این نمایش به فارسی وارده، مثل تپق‌زدن‌های زیادِ احمد مهرانفر، حذف برخی شخصیت‌ها و جایگزینی نقاشی بجای بخش‌هایی از نمایش که خودشون می‌تونستن اجرا داشته باشن و چند نقدِ دیگر که با توجه به برخی محدودیت‌ها موجه است، واقعا اجرای فارسی از این نمایش به کارگردانیِ محمد یعقوبی و آیدا کیخانی خوب بود.
حالا باید یه جستی زد و دید آیا به زبان اهل آن طرفِ آب اجراهای خوبی از این گوهری موجود است یا خیر؟ صدی نود موجود است، پس باید یافت! 

3-نیم ستاره بماند برای داستانِ مشاهده یک اجرای بهتر از این نمایشنامه. همون که بالا گفتم.

4- اینکه قلمِ مک‌دونا خالی از هر نوع تکلف و سخت‌بودن است ولی داستان‌ش چنین چندلایه و درگیرکننده است خیلی برایم جذاب بود. یعنی انقدر روان و سریع کتاب را می‌خوانی که گویی متن یک اتوماسیون دولتی است که تو به عنوان یک بوروکراتِ میانسالِ دولتی برای بار هزارم در زندگی‌ات داری آن را می‌خوانی، همانقدر ساده و روان است برایت. ولی وقتی مکث می‌کنی و به بلایی که این قلم بر سرت آورده است فکر می‌کنی، برقِ سه فاز از سرت می‌پرد. غم‌انگیز است که کسانی را می‌بینی که چنین می‌نویسند. نه که حسودی باشه‌ها، صرفا یه غبطهٔ ساده است.


∞- هنوز نمایشنامه رو نخوندی و داری متنِ مرورِ من رو می‌خوانی؟ مرسی که کلا توجه نمی‌کنی به چیزایی که می‌نویسم!
        

55

          من قبلا ۴ تا فیلم از مکدونا دیده بودم. حتی یه تئاتر هم دیده بودم. برای همین با فضای کاراش آشنایی داشتم و تا حدی با آمادگی قبلی اومدم سراغ این کتاب. ولی این لعنتی تاریک‌تر از چیزی بود که انتظارش رو داشتم.
نمی‌دونم چه چیزی توی کاراش هست که من رو کشونده. یه حسیه که بیانش سخته. طنز تلخ یا کمدی سیاه اصطلاحات درستی نیستن. حق مطلب ادا نمیشه.
یه جاهایی تو رو با طنز حساب شده‌ش به خنده وا می‌داره و در حالی که نیشت باز شده و گاردت رو اوردی پایین، با یه ضربهٔ کاری شوکه‌ت می‌کنه. حتی فرصت نمی‌کنی موقع وارد شدن شوک، خنده‌ت رو تموم کنی. یه حال عجیبیه اون زمان. یا گاهی برعکس، تو رو می‌ذاره تو سیاه‌ترین شرایطی که نمیشه تصورشم کرد، بعد همون جا که همهٔ عضلاتت منقبض شدن و از اوج سنگینیِ فضا هیچ احساسی نمی‌تونی بروز بدی، شروع می‌کنه ریز ریز قلقلکت میده. اول نمی‌فهمی داره چی کار می‌کنه. همون طوری مبهوت بهش نگاه می‌کنی. ولی گاهی هم ممکنه خنده‌ت بگیره. اتفاقی که اون موقع می‌افته شاید از بیرون شبیه خنده باشه، ولی از تو یه چیز دیگه‌س. اسم این وضعیت چیه؟

اگه از قبل با کارهاش آشنایی ندارید، به نظرم خودتون رو در معرض این کتاب قرار ندید. یکی از فیلم‌هاش رو ببینید، اگه یه مرضی تو وجودتون بود و تونستید با فیلماش ارتباط بگیرید، بعد بیاید سراغ این کتاب.

فیلم اجرای ایرانیش هست. اون رو نبینید. یه اجرای انگلیسی ازش هست که خیلی بهتره.
        

13

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

«صد و یک ر
          «صد و یک روش برای سلاخی کودکی پنج ساله»

کتاب مرد بالشی بر خلاف اسم نرم و ارومش کتاب به شدت تاریک و سیاهیه.
داستان از مرد نویسنده ای شروع میشه که به دلیلی که خودش نمیدونه بازداشت شده.
بعد از مدتی متوجه میشه علت بازداشتش به داستان هاش ربط داره.
کاتوریان نویسنده که متوجه نمیشه بین اخبار قتل بچه ها که توی روزنامه خونده و داستان هاش چه ارتباطی وجود داره ناگهان به قتل متهم میشه.....

به مرد بالشی ۳ ستاره دادم چون نویسنده به شدت قلم و شخصیت پردازی قوی و فوق العاده ای داره و اگه اهل پیدا کردن سرنخ باشید یه کوچولو قابل حدس باشه ولی حتی منی که از خوندن کتابای جنایی لذت میبرم تونستم تا اوایل کتاب که همه چی یه شوخی بود و صرفا حول داستان های تخیلی کاتوریان نویسنده پیش میرفت لذت ببرم و از یه جایی به بعد که همه چی یهو جدی و دارک شد نپسندیدم شاید چون موضوع سر بچه های کوچیک و بی گناه بود

به افراد با روحیه حساس اصلا پیشنهاد نمیکنم ولی درکل درسته زیاد سلیقم نبود ولی کتاب خوبی بود👍
        

8