معرفی کتاب مرد بالشی اثر مارتین مک دونا مترجم زهرا جواهری

مرد بالشی

مرد بالشی

مارتین مک دونا و 1 نفر دیگر
4.4
90 نفر |
30 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

143

خواهم خواند

60

ناشر
افراز
شابک
9789642434480
تعداد صفحات
162
تاریخ انتشار
1396/10/13

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
مارتین مک دونا (متولد 26 مارس 1970) نمایشنامه نویس، فیلم ساز و فیلمنامه نویس ایرلندی انگلیسی است. از او به عنوان یکی از مهمترین نمایشنامه نویسان معاصر ایرلند یاد می شود.
نمایشنامه مرد بالشی نخستین بار در سال 2003 منتشر شد؛ اگرچه نسخه اولیه آن در سال 1995 در شهر گالوی ایرلند نمایشنامه خوانی شده بود. مرد بالشی داستان نویسنده ای به نام کاتوریان را روایت می کند که در اداره پلیس به خاطر محتوای پرخشونت داستانهای کوتاهش و شباهت آنها به نحوه قتل چند کودک در اداره پلیس تحت بازجویی است.

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به مرد بالشی

نمایش همه
عروسک خانهپدر عروسی خون

رپرتوار شماره ۱ هامارتیا ( آشنایی با زبان درام )

45 کتاب

💫 بارها و بارها با این سوال رو به رو می شدم که نمایشنامه خوانی رو از کجا باید شروع کرد یا این که چطوری نمایشنامه بخونیم؟ یا حتی سوالی اساسی تر : ❓ چرا باید نمایشنامه خوند؟ 💥هر بار به دنبال این بودم که برای کسانی که خیلی با این سبک ادبی آشنا نیستند یک لیست درست کنم که وقتی کسی گفت میخوام نمایشنامه بخونم ، این لیست رو بهش بدم و بگم اینا رو بخون. اما این لیست باید یک سری ویژگی ها هم میداشت. ⚠️ اول اینکه لیست سختی نباید می بود . مثلا نباید ادیپ یا هملت رو بهش معرفی می کردم. چون وقتی کسی هنوز با نمایشنامه آشنا نیست ، ممکنه خوندن این آثار علیرغم شاهکار بودنشون باعث بشه که شخص درک درستی از این اثار نداشته باشه در نتیجه عطای نمایشنامه خوانی رو به لقاش ببخشه. 📍 دوم اینکه این لیست باید علیرغم ساده بودن یک نمای کلی از ژانرهای مختلف نمایشی رو هم در بر میگرفت که شخص علاوه بر خوندن نمایشنامه و علاقه مند شدن بهش ، بتونه یک دید کلی به ژانرهای نمایشی داشته باشه. 🙄 اما درست کردن این لیست هی عقب میفتاد و هربار که شخصی ازم میخواست که بهش نمایشنامه برای شروع معرفی کنم ، دوباره با خودم میگفتم که ای کاش درست کردن لیست رو پشت گوش نمینداختم. 🌸 پارسال بود که با افتتاح باشگاه 🎭 هامارتیا 🎭 ، این لیست هدفمند ساخته شد. در باشگاه نمایشنامه خوانی هامارتیا قرار بر این شد که کنار هم نمایشنامه بخونیم و درباره این آثار به گپ و گفت بشینیم. 🤔 اما همخوانی تنها کافی نبود و نیست. در هامارتیا ابتدا به این پرداختیم که چرا باید نمایشنامه خوند؟ فرق نمایشنامه با رمان و داستان کوتاه چیه. 💡 به این پاسخ رسیدیم که نمایشنامه یک گونه ادبی کاملا مستقله که سوای تئاتری که بعدا میشه از روش ساخت ، درباره ش قضاوت میشه. خیلی ها فکر می کنند که نمایشنامه رو باید فقط در اجرا دید و نباید خوند که این یک دیدگاه کاملا اشتباهه. نمایشنامه رو میشه مثل یک داستان خوند . تئاتری که از روی این نمایشنامه ساخته میشه یک اثر مستقل و جداست و سوای نمایشنامه باید درباره ش قضاوت کرد. 🎭 نمایشنامه یک اثر دراماتیک و عمل محوره. در نمایشنامه شما با گزارش اعمال کاراکترها طرفید. نمایشنامه نویس برعکس رمان و داستان نویس از توصیف بی بهره ست. در رمان شما به راحتی به افکار کاراکترها پی میبرید چون نویسنده میتونه راحت تمام درونیات و ذهنیات کاراکترها رو برای شما تشریح کنه اما در نمایشنامه این درونیات و ذهنیات باید از طریق گزارش اعمال کاراکترها به مخاطب رسونده بشه. در نتیجه نمایشنامه خواننده فعال تری نیاز داره. 🎧 ما در هامارتیا ابتدا در یک جلسه آنلاین به بررسی فرم و محتوا پرداختیم و نمای کلی ای درباره فرم در آثار هنری ارائه دادیم. سپس با خوندن هر نمایشنامه به گپ و گفت نشستیم. درباره درام و آنتاگونیست و پروتاگونیست و نقاط عطف و اوج و... صحبت کردیم. در باشگاه در کنار آثاری که خوندیم سعی کردیم با فیلم ها و نقاشی هایی که در تاریخ هنر ماندگار بودن به پرورش حس اعضای باشگاه بپردازیم. کسانی که در باشگاه هامارتیا عضو شدند امروز قطعا آشنایی ای حتی کوتاه درباره فرم ، اثر هنری ، حس ، ناخوداگاه هنری و... رو پیدا کردند و امروز در مواجهه با یک اثر هنری منفعل نخواهند بود. 💫 هدف ما در رپرتوار اول ( کلمه فرانسوی که معنای اون برنامه یا لیسته ، تماشاخانه های بزرگ در سراسر جهان ، ابتدای هر سال یک لیستی از آثار نمایشی ای که اون سال قراره در اون تماشاخانه به اجرا بره ، منتشر می کنند که به این برنامه رپرتوار گفته میشه ) این بود که اعضا نمایشنامه خوانی رو شروع کنند و با زبان درام و نمایشنامه آشنا بشند و از رپرتوار دوم بریم سراغ تراژدی های یونان و مرحله به مرحله با تاریخ نمایش جلو بیایم و در کنار خوندن نمایشنامه ها و تحلیل سیر درام در تاریخ از فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ تئاتر هم حرف بزنیم. 💠💠 در باشگاه هامارتیا قراره بیش از 1500 اثر نمایشی در قالب 20 و اندی رپرتوار همخوانی بشه. نمیدونم چقدر طول بکشه اما تا جایی که بتونیم پیش خواهیم رفت. تمام اثار نمایشی ایرانی و خارجی در باشگاه هامارتیا برنامه ریزی شده. 🧑‍🏫 در رپرتوار اول برای آشنایی با زبان درام 40 اثر نمایشی رو خوندیم ( در هنگام نوشتن این لیست اثر 38 رو در حال همخوانی هستیم ) و یک دید کلی درباره نمایشنامه ها به دست آوردیم ، در این همخوانی آثار ۲ درام نویس رو به صورت کامل همخوانی کردیم . 🤩 مارتین مک دونا و آنتون چخوف ( سیر هامارتیا باعث شد که نظرها درباره چخوف عوض بشه ، کسانی که ابتدا با چخوف ارتباط نمی گرفتند ، وقتی با هامارتیا همراه شدند، چخوف تبدیل به یکی از نویسندگان مورد علاقه شون شد ) بلاخره ابتدا باید بدونیم نمایشنامه چیه و زبان درام چه زبانیه و بعد که شناختیمش بریم به دنبال این که چطوری به وجود اومد و چه سیری رو طی کرد. این رپرتوار برای شروع نمایشنامه خوانی در باشگاه هامارتیا خونده شده. در انتهای هر رپرتوار لیست همخوانی اون رپرتوار منتشر خواهد شد. 💥 لازم به ذکره که ما در هامارتیا علاوه بر نمایشنامه هایی که میخونیم، بعضی از آثار نمایشی رو برای مطالعه بیشتر با هشتگ #متمم قرار می دیم ، این آثار یا اقتباسی از آثاری هستند که در حال خوندن اونها هستیم یا آثار کم اهمیت تری هستند که گذاشته میشن تا هرکسی اگر دوست داشت اونها رو بخونه ، خوندن این آثار در دوره همخوانی گروه نیست و فقط و صرفا برای مطالعه بیشتره . در این لیست شما بعد از اثر شماره ۴۰ می تونید متمم ها رو هم ببینید و اگر دوست داشتید اونها رو هم مطالعه کنید. اگر شما هم به ادبیات دراماتیک علاقه دارید ، خانواده بزرگ 305 نفره 🎭 هامارتیا 🎭 ( در روز ایجاد لیست ) با آغوش باز پذیرای شماست تا با ما در این مسیر جذاب همراه باشید :

94

کی می تونه به جز تو برمودا باشه؟دو دستی (نوشته ها و عکس های سفر به ژاپن)مربای شیرین

کتاب هایی که سال ۱۴۰۳ خوندم

18 کتاب

امسال یکم 🤏 بیشتر از پارسال کتاب خوندم، البته بیشترشم تابستون خوندم، از مهر به بعد که سرکار میرفتم فقط زنده بودم و حرص میخوردم و یه کتاب رو چند ماه طول میکشید تا تموم کنم 🥲 زان تشنگان از خیلی سال پیش نیمه کاره بود که تمومش کردم ولی امسال کلی کتاب نیمه کاره به جای گذاشتم 😭 از جمله: کهکشان نیستی، دیوان شعر فروغ، یادداشت های یک پزشک جوان و... که کلی عذاب وجدان دارم واسه تموم کردنشون. بخش دی رو از همه بیشتر دوست داشتم، روی ماه خداوند را ببوس از همه کمتر. (کی میتونه به جز تو برمودا باشه حساب نیست جز بدترینا چون مجبور بودم واسه یه درس دانشگاه بخونم 😅) مرد بالشی اولین نمایشنامه ای بود که تو زندگیم خوندم و خیلی خوشم اومد. (البته باغ آلبالو رو یکمشو تو فیدیبو خوندم ولی ادامه ندادم) نویسنده ای هم که بیشترین کتابو ازش خوندم طبق معمول منصور ضابطیان هست بعدش هم فریدا مک فادن که کتاب آموزگارش به گرد پای بخش دی ش هم نمیرسید. مربای شیرین فیلمش رو هم دیدم و خیلی کیوت بود.

2

یادداشت‌ها

          سلام و نور
قدرت تخیل و قدرت داستان گوئی نویسنده رو خیلی دوست داشتم.
داستانهای توی نمایشنامه تقریبا همگی تاریک و جنائی بودن از اون نوع داستانها که تو فیلم ترسناکهای امریکایی میبینیم که از اول تا اخر دارن یه عده رو با اره ای چاقویی چیزی تیکه تیکه میکنن🫠
مرد بالشی  هم اسم یکی از داستانهای شخصیت  نویسنده ی این نمایشنامه ست که به جرم قتل چندتا بچه به روش داستانهای کوتاهش همراه با برادر عقب موندش بازداشت شده و توسط دو بازجوی مشکل دار تحت بازجوئی قرار گرفته.

یک جمله ای که تو این نمایشنامه خیلی برام جالب بود دیالوگ یکی از باز پرسها بود : پدر من یک دائم الخجر پرخاشگر بود. پس منم یک دائم الخمر پرخاشگرم؟ بله هستم. اما من خودم انتخاب کردم . به راحتی هم اقرار میکنم.
این جمله بعد از اینکه نشون میده شخصیتهای نمایشنامه در کودکی توسط پدر مادرشون شکنجه شدن و در بزرگسالی در لباسهای مختلف یا همین کار رو انجام میدن یا در موردش مینویسن  خیلی قابل تامل بود . برداشت من این بود درسته که تربیت پدر و مادر در ساختن شخصیت فرزندان خیلی مهم و حیاتیه اما در نهایت این خود فرزندان هستن که انتخاب میکنن چطور باشن  و نمیشه همه ی مشکلات رفتاریشون رو به گردن پدر و مادر بندازن.
کتاب نکات قابل تامل دیگه ای هم داشت مثل تاکیدش بر  رنج زندگی در دنیا که آدم رو یاد آیه ی خلق الانسان فی کبد مینداخت.
یا نکاتی که در مورد داستان گوئی داشت در یک بخش شخص نویسنده با بازجو سر عنوان داستان بحث میکنه و شیوه ی صحیح انتخاب عنوان رو گوشزد میکنه،در جای دیگه با بیان یک داستان ساده ولی پر مفهوم از زبان باز پرس پرونده، تفاوت بین داستان مریض و تاریک رو با داستان مقابلش بیان میکنه که اتفاقا مرز این تفاوت خیلی هم باریک بود ولی خیلی جالب بود . و نکات دیگری که خیلی هم آموزنده بود.
خلاصه که کتاب  در ظاهر یک نمایشنامه ی کوتاه و به ظاهر تاریک و جنائی بود ولی نکات آموزنده ی زیادی داشت برای کسی که اهل فکر باشه .
        

15

          عالی، درجه‌ی یک و ممتاز.
غیر این چیزی نمی‌توانستم در وصف خفن بودن این نمایشنامه بنویسم. 
آقای مک‌دونا، پنج ستاره که هیچ... کاش می‌توانستم به زور هم که شده، چند ستاره‌ی دیگر در جیب‌هایت بچپانم، چون لیاقتش را داری.
از رویاهای عزیزم که با بحث‌شان در گودریدز، موجبات آشنایی من با این نمایشنامه‌ی خفن را فراهم آوردند، و ضمنا از شیوای عزیزم برای کمک به یافتن متن و اجرای نمایشنامه، تشکر و قدردانی می‌نمایم.
مرد بالشی، نمایشنامه‌ی سیاه و کوتاهی‌ست در سه پرده، که اگر به هر شکلی به داستان ورود کنم، عملا داستان را اسپویل کرده‌ام. بنابراین به جای ورود به داستان آن، دوستان کتاب‌خوارم را به خواندن آن دعوت می‌نمایم. 
از آقای مک‌دونا پیشتر چیزی نخوانده بودم. در این نمایشنامه قلمش را سیاه و باب میلم دیدم. اگر خواننده پیش از این نمایشنامه، رمان «منگی» از «ژوئل اگلوف» و «موش‌ها و آدم‌ها» از «جان استاین‌بک» را خوانده باشد، حین خواندنش دست‌کم چندبار به یاد آن‌ها خواهد افتاد. شخصیت اول نمایشنامه، شخصی به نام «کاتوریان» است. کاتوریان کودکی عجیبی را سپری کرده و حال در کنار مایکل(برادرش)، «توپولسکی» و «اریل» که کاراگاه و مامور پلیس هستند، ایفای نقش می‌کنند. 
گارانتی می‌کنم پس از خواندن نمایشنامه شوکه شوید.
        

31

        این نمایشنامۀ جالب و فوق‌العاده را که خواندم، به فکر فرو رفتم و تا چند ساعت سرم درد می‌کرد. به نظرم خیلی راحت و بی‌پرده در بارۀ بچه‌ها و شکنجه و قتل آنها گفته بود و کمی اذیت شدم.

بعد فیلمش را از آپارات دانلود کردم و دیدم و به نظرم جالب بود، هر چند عالی نبود. در این میان؛ تنها بازیگرِ نقشِ «مایکل» بازی خوبی داشت و دیگران سطحی و مصنوعی بازی می‌کردند و گویا با عجله از روی متنی که روبروی آنهاست، می‌خوانند. 

نمایشنامه ماجرای نویسندۀ داستان‌هایی است که در آنها بچه‌ها آسیب می‌بینند یا به قتل می‌رسند و از قضا چند کودک، درست به همان روش‌های ذکر شده در داستان‌ها به قتل رسیده‌اند.

حال نویسنده ـ کاتوریان ـ از محل کارش به پاسگاه پلیس آورده شده و یک کارآگاه و دستیارش از او و برادرِ کُند‌ذِهنش بازجویی می‌کنند.

جالب است که آقای نویسنده در کشتارگاه مشغول به کار است و به گفتۀ خودش سَلّاخ نیست و تنها گوشت‌ها را تمیز می‌کند. 

ناخودآگاه به یاد این شعر زنده‌یاد «احمد شاملو» افتادم:

«سلاخی می‌گریست
به قناریِ کوچکی دلباخته بود!»

وقتی قصه کمی پیش می‌رود؛ متوجه می‌شویم که نویسنده، برادرش و دستیار کارآگاه هم، در دوران کودکی خانواده‌های نامناسبی داشته‌اند که از آزار و اذیت پدر و مادرشان به ستوه آمده‌اند و نویسنده، پدر و مادرش و دستیارِ کارآگاه، پدرش را با یک بالش خفه کرده و کشته است.

اینها بچه‌هایی آسیب دیده‌اند که در دوران بزرگسالی، هنوز هم مشکلاتی دارند که زندگی و آرامش آنان را تحت تاثیر قرار داده است.

به هر صورت پلیس از برادر کُند‌ذِهنِ نویسنده می‌شنود که چند بچه را کشته است؛ آن هم درست به روشی که در داستان‌های برادر نویسنده‌اش آمده است.

اما نویسنده معتقد است که تنها داستان نوشته و هیچ قصد و نیت خاصی از آنها نداشته است. حال اگر رنگ و بوی سیاسی یا اجتماعی یا چیز دیگری دارند، او مقصر نیست و فقط قصدش نوشتن داستان بوده است.

در بازداشتگاه پلیس؛ وقتی نویسنده اعترافات برادرش را می‌شنود، برای کمک به او  ـ البته به روش خودش ـ او را با فشار دادن یک بالش روی صورتش خفه می‌کند و تمام قتل‌ها را به گردن می‌گیرد و تنها درخواستش از پلیس آن است که داستان‌هایش را از بین نبرند.

گویی آنها فرزندان او هستند و می‌خواهد از خود اثری بر جا بگذارد و با خوانده شدن داستان‌هایش، حس کند که زنده است.

در نهایت هم پلیس او را می‌کُشَد و قصه‌هایش بایگانی می‌شوند و نویسنده به خواسته‌اش می‌رسد.

به نظرم جالب‌ترین بخش‌های نمایشنامه، یکی دفاع نویسنده از داستان و نویسندگی او است و دیگر صحبت‌های نویسنده با برادر کُند‌ذِهنش در بازداشتگاه پلیس.

این نمایشنامه، یک متن فشرده و سرشار از سخن و مطلب است که داستان‌های زیادی را نیز در خود دارد. نویسنده در صفحاتی اندک، نکات، سخنان و آموزه‌هایی فراوان را به خوانندگان و بینندگان هدیه می‌دهد و آنان را به تفکّر و تامّل وا می‌دارد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

33

زینب

زینب

1404/1/20

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        فوق العاده جذاب ، پیچیده ، دارک 
.....
داستان «مرد بالشی» درباره‌ی برادرهایی به نام‌های کاتوریان و میخال هست. داستان پر از پیچیدگی و تناقضه.
 اینکه میخال  قاتل بوده ولی ما در انتهای کتاب متوجه میشیم که درواقع برای برادرش فداکاری کرده یه تناقض بزرگه ، جایی که نویسنده ، قاتل رو تبدیل به یک قهرمان میکنه . 
اینکه نویسنده داستان رو با طنز سیاه و دیالوگ‌های تند و کوتاه روایت می‌کنه، خیلی به جذابیتش افزوده. فضای تاریک و سنگین داستان هم با این سبک کم‌تر احساس می‌شه و مخاطب می‌تونه راحت‌تر با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنه.


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

19

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

علی

علی

1403/12/6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          مک دونا عادت داره تا با اخلاقیات بازی کنه، اما وقتی پای بچه ها در میونه چه اتفاقی قراره بیوفته؟

داستان کتاب از یک بازداشتگاه شروع میشه. دو بازرس به اسم های توپولسکی و آریل در حال بازپرسی از متهمی به نام کاتوریان ک. کاتوریان هستن. 

در خلال صحبت ها ما متوجه میشیم که کاتوریان یک نویسنده‌ی داستان های کوتاهه ولی نه داستان کوتاه های عادی. داستان های کوتاهی که در اونها بچه ها مورد خشونت، پرخاش و حتی تعرض قرار می‌گیرن.

اما خود کاتوریان این مسئله رو قبول نداره و معتقده که داستان هاش مشکلی ندارن و چیزی بجز یکسری اتفاقاتی که می‌افتن نیستن. 

مشکل از جایی شروع میشه که چندین قتل اتفاق افتاده که دقیقا با چندتا از داستان های کاتوریان، مطابقت دارن. یه بچه با خوردن سیب هایی که توش تیغ جاسازی شده مرده، یکی دیگه انگشت های پاش قطع شده و سومین بچه که دخترکی لال و یهودیه، گم شده و از نظر پلیس در معرض خطره.

کاتوریان متهم اصلی این اتفاقاته اما اون هم مشکلات خودش رو داره.انگار نویسندگی دائمی و رد شدن داستان هاش و نگهداری از برادرش که معلول ذهنیه، براش به اندازه کافی مشکل ایجاد نکرده و حالا باید جنایت های یک قاتل رو هم به لیست مشکلاتش اضافه کنه.

از اونجا که کتاب کوتاهه، پیگیری ادامه داستان رو به خودتون می‌سپارم. فقط در مورد کار مک دونا در این اثر باید اضافه کنم که ما با دو طیف مختلف سلامت روان در این اثر طرفیم. در یک طرف قربانی کودک آزاری ایستاده و در سمت دیگه، کودک آزار. 

مک دونا این بار دست روی تابوی سنگینی گذاشته و به نظرم با توضیحاتی که در مورد پس زمینه‌ی شکل گیری شخصیت کاتوریان و برادرش انجام میده، از پس توجیه خلق این شخصیت ها بر اومده.

این کتاب خیلی روان و سریعه و تقریبا میشه یکروزه خوندش. از طرفی به نظرم می‌تونه در کنار کتاب ملکه زیبایی لی‌نین، شروع خوبی برای خوندن آثار مک دونا باشه.



۳۱۵
مرد بالشی 
مارتین مک دونا 
ترجمه‌ی امیر امجد
نشر نیلا
نمره : ۴.۵/۵
        

0

          مرد بالشی داستان نویسنده‌ای به نام کاتوریان را روایت می‌کند که در اداره‌ی پلیس به خاطر محتوای پراز سقاوت وبیمارگونه وخشونتِ داستان‌های کوتاهش و شباهت آن‌ها به نحوه‌ی قتل چند کودک در اداره‌ی پلیس تحت بازجویی قرار میگیرد.
آغاز مردبالشی از اتاق بازجویی بسیارگیرا شروع میشود ودرهمان ابتدا خواننده را درگیر میکند،قتلهایی مشابه با داستانهای کاتوریان اتفاق افتاده است،کاتوریانی که خود را فقط یک نویسنده ساده میپندارد واز دستگیری خود دربهت وحیرت است وبه قول خودش «تنها وتنها قصه می گوید».روایت از همینجا شروع میشود از تلاش کاتوریان برای اثباتِ بی گناهی خود وآزادی از دست ۲پلیسِ خشن
کل روایت برمحوریت داستانهایی است که کاتوریان نگاشته شکل گرفته است داستانکهایی که عواقبی برای نویسنده به بارآورده است
♦️فضای کتاب هرچه جلوتر میرود مدام سیاه‌تر و پیچیده‌تر می‌شود، کاراکترها به خود واقعیشان نزدیک می‌شوند و تمام جنایاتی را که مرتکب شده‌اند، اعتراف می‌کنند.منِ خواننده قدم به قدم با روایت داستان همراه میشوم وفضای سیاه تاثیرخودرابرذهن واحساس من میگذارد واحساساتی همچون وحشت،ترحم،دل بهم زدگی،نامیدی را درحینِ خوانش نمایشنامه تجربه میکنم ،باافشاگری های شخصیتها هیجان زده میشوم واما منتظر هستم درادامه اندکی از این خشونت بی پرده وصریح کم شود،اما نه تنها کم نمیشود که به اوج میرسد
♦️فضای نمایشنامه تصویری از جغرافیا وتاریخِ قصه نشان نمی دهد وگویی درناکجاآبادی اتفاق افتاده.کتاب درفضایی دارک ومینیمال اتفاق میوفتد،خشونت افسارگریخته درسراسر دیالوگهای کتاب موج میزند.نمایشنامه  پراست ازداستانکهای مخوف از قتل وشکنجهٔ کودکان،که هرچه بیشتر روایت میشوند به عمقِ فاجعه بیشتر پی میبریم و اثرگذاری روایت را دوچندان میکند؛ که هرکدامشان جداگانه میتواند یک نمایشنامه کامل بشود.
♦️شخصیت پردازی دقیقِ کتاب شاخص ترین ویژگی نمایشنامه بود که به شدت درارتباط یافتن با مخاطب موفق بود،چهارشخصیت اصلی کتاب که هر۴نفر قربانی خشونت وتلخ کامی هستند.خشونتی که بر ضمیرناخودآگاهشان اثرگذاشته واکنون در آنها نمود پیدا کرده است وهمه دچار خشم نهفته شده اند،کاتوریان نویسندهٔ کودک ونوجوان که  عموم نوشته هایش قتل وشکنجه کودکان است!!!وشغل اصلی اوسلاخ است ومایکل(پسری که کم توان ذهنی است) برادر کاتوریان به دلیل نداشتن قدرتِ تشخیص وتفکر برداشتی مخرب ازداستانهای برادرش داردو در پی تاثیری ناخواسته دست به جنایاتی میزند(هامارتیای نمایشنامه ازنظرم همین است).شخصیت پردازی درست در مورد دو کاراکتر  پلیس کتاب(پلیس خوب وپلیس بد)، کاملا صدق می‌کند، با وجود این‌که در طول روایت داستان پلیس خوب وبد میشوند و مدام به یکدیگر تبدیل می‌شوند و گویی تشخیصشان از یکدیگر ساده‌ای نیست
♦️درمورد ژانر نمایشنامه درگروه صحبت شد که به خاطر سبک خاص نمایشنامه و نثر آن میشود ظنِ چندژانری داشت که بعضی از نقدهای کتاب نوشته اند که کمدی سیاه است ولی کاملا مردود است این نظریه یا ابزورد است ولی نمایشنامه یک تراژدی تمام عیار است وخطای پنهان تراژدی مربوط به مایکل است.
♦️ازنظر مایکل همه بچه ها قراره زندگی وحشتناکی پیش راداشته باشند پس باکشتن میخواهد از دردسر آینده نجاتشان بدهد
کودکانی کشته میشوند که شاید جهانی سیاه با آینده ای نامعلوم درانتظارشان است که اگر زنده می مانند اتفاقاتِ تلخی را درزندگی تجربه میکردند،زجر میکشیدن.متحمل ناکامی های چون  فقر.بیماری،شکست عاطفی،غم از دست دادن عزیزان و......میشدند،به مرحله ای میرسیدند که ای کاش به دنیا نمی آمدم وزندگی نمیکردم .اما باوجود این وقایع که همه وهمه درانتظار بشر است  باید نیست ونابود شد پیش از شروع زندگی؟

♦️بریده ای زیبا ازکتاب:
کاتوریان:موضوع مردن یا نمردن نیست ،موضوع اینه بعدازمرگت چی از خودت به جا میذاری مایکل
        

47