آرزو حسام

آرزو حسام

@ArezooHesam

6 دنبال شده

3 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        خب، خیلی زیاد عصبانی­‌ام.
اول باید بپرسم نشر شمعدونی واقعا ویراستار نداره؟ جدا از اشتباهات فراوان تو علائم نگارشی، چرا باید تو چاپ پانزدهم! غرایز(جمع غریزه)، غرایض نوشته بشه؟!
من به­‌واسطه­‌ی صفحه­­‌ی اینستاگرام مترجم با این کتاب آشنا شدم، و باید بگم ترجمه هم اصلا خوب نبود و چنگی به دل نمی­‌زد.
جدا از این­‌ها، ایده­‌ی کتاب جالب بود و انتظار داشتم حتی اگه محتوای علمی نداشته باشه، حداقل سرگرم­‌کننده باشه؛ اما اصلا این­‌طور نبود و به­‌سختی این کتاب 200صفحه­‌ای و کم­‌حجم رو تموم کردم. همه­‌ش کلیشه، همه­‌ش تکرار. به جرئت می­‌تونم بگم هیچ مطلب جدید یا جالبی برای من نداشت. شاید تنها فایده‌ش برای من این بود که علاقه‌م به گربه‌ها رو یه‌کم بیش‌تر کرد که به‌خاطرش یه ستاره دادم. در کل خوندنش رو برای یک­‌بار هم توصیه نمی­‌کنم.
در انتها جا داره دوباره بپرسم ویرایش کتابی با این حجم این­‌قدر سخته؟! شما که برای کتاب­‌هاتون قیمت­‌های نسبتا بالایی در نظر می­‌گیرید و خیلی زیاد هم تبلیغ می­‌کنید، حداقل باکیفیت کار کنید و به مخاطب­‌تون توهین نکنید؛ کیفیت کتاب فقط به طرح جلد و جنس کاغذ بستگی نداره.
پ.ن: واقعا ناراحت و متاسفم که از شمعدونی دوتا کتاب دیگه هم تو کتاب‌خونه‌م دارم.
      

0

        کاش افراد بیش‌تری این نمایش‌نامه رو خونده بودن و می‌تونستم نظر بقیه رو هم بدونم. اول بگم که من ترجمه‌ی نشر علمی فرهنگی (ساناز فلاح‌فرد) رو خوندم، و باید بگم خیلی خیلی عالی -و بعد از چندتا ترجمه‌ی افتضاح که اخیرا خوندم- واقعا باعث دلگرمی بود.
این نمایش‌نامه رو به‌خاطر موضوعش انتخاب کردم، همیشه کتاب‌هایی که به جزئیات روابط انسان‌ها می‌پردازن برام جذاب بودن.
داستان از این قراره که زوجی، طبق استدلال‌های خودشون، تصمیم می‌گیرن روابط دوستانه‌‌ای رو که دیگه کهنه و ناکارآمد شدن دور بندازن و روابط تازه با دوستانی جدید آغاز کنن. به همین‌منظور، تصمیم می‌گیرن برای هر کدوم از دوستان قدیمی که دیگه باهاشون ارتباط موثری ندارن شام خداحافظی ترتیب بدن، و توش نوشیدنی سال تولد دوست‌شون رو سفارش بدن، موزیک موردعلاقه‌ش رو پلی کنن و خلاصه کاری کنن که حسابی بهش خوش بگذره؛ و بعد کاملا ارتباط‌شون رو با اون شخص/خانواده قطع کنن. اما تو همون شب اول مشخص می‌شه روابط انسانی خیلی پیچیده‌تر از این‌هاست که با این فرمول بشه در موردش تصمیم گرفت.
حقیقتا نمایش‌نامه انتظارم رو برآورده نکرد و احساس می‌کنم روش چندان فکر نشده بود. شخصیت‌پردازی‌ خیلی ضعیف و سطحی بود و نتونستم اون‌طور که باید با داستان ارتباط برقرار کنم.
      

0

        خب این کتاب بالاخره تموم شد.
اول بگم که من نسخه‌ی صوتی رو با صدای خود رامبد خانلری گوش دادم و در نتیجه از غلط‌های بی‌شمار ویرایشی تو نسخه‌ی چاپی که دوستان بهش اشاره کردن خبری نبود؛ پس بابتش غر نمی‌زنم :)
بزرگ‌ترین ایراد این کتاب پراکنده‌گویی و تکرار زیادش بود، که البته خود رامبد خانلری یه‌جا بهش اشاره می‌کنه و می‌گه موضوع کتاب طوری بوده که نمی‌شد بیش‌تر از این بهش سامون داد.
چرا تصمیم گرفتم این کتاب رو بخونم؟ چون براساس عنوانش فکر می‌کردم می‌خواد نشون بده چه‌طور با چاق بودن‌مون کنار بیایم و چه‌طور با چاقی زندگی کنیم. فکر می‌کردم بالاخره یکی تو ایران در مورد این موضوع نوشته که چه‌طور با بدن خودمون در صلح باشیم، اما می‌شه گفت چیزی نبود که فکر می‌کردم (حتی یه‌جاهایی نویسنده خیلی نامحسوس مخاطب رو به لاغری دعوت می‌کنه)،‌ ولی خب خوندنش، حتی برای من که چاق نیستم، خالی از لطف هم نبود.
خانلری تو این کتاب اول تجربه‌ی شخصی خودش از چاق بودن توی این سی و چند سال زندگی رو تعریف می‌کنه که واقعا به‌نظرم جالب بود. این‌که کمربند هواپیما اندازه نیست، این‌که نمی‌شه رو الاکلنگ نشست، این‌که تو گروه سرود نمی‌شه لباس هماهنگ با بقیه‌ی بچه‌ها رو پوشید و ده‌ها مورد ناراحت‌کننده اما در عین حال بامزه‌ی دیگه. نویسنده ۱۶۵ کیلو بوده و بعد از عمل اسلیو معده به وزن ۸۵ کیلوگرم رسیده، و می‌گه انگار من یه آدم بالغ رو از خودم کم کردم، و برای ادای دین به اون آدم این کتاب رو نوشتم.
خلاصه‌ی کتاب این بود: ۱.اگه می‌خواید لاغر بشید، باید خودتون به این تصمیم شخصی برسید. اگه می‌خواید چاق بمونید، باز هم همه چیز به تصمیم شما بستگی داره، اما در هر صورت این تصمیم باید براساس استدلال و سبک و سنگین کردن هر دوی این‌ها باشه، نه حرف دیگران. ۲.برای تغییر باید صبر داشت و از مسیر لذت برد. شاید اینا خیلی کلیشه‌ای به نظر بیاد، اما خود نویسنده با مثال‌ها و تعبیرهای خوبی سعی می‌کنه هر کدوم رو به مخاطب توضیح بده که این تاثیرگذاریش رو چندبرابر می‌کنه. مثلا می‌گه برای تصمیم‌گیری شما باید بتونید لذت‌ها رو تصور و موازنه کنید. به‌نظرتون خوردن چیزبرگر و سیب‌زمینی سرخ‌کرده و ...براتون لذت‌بخش‌تره، یا این‌که بتونید لباس موردعلاقه‌تون رو بپوشید. انتخاب با شماست و هر تصمیمی که درنهایت خودِ خودتون بگیرید، درسته و حق با شماست!
      

0

        چند شب پیش با این­‌که تنها نبودم ترس افتاده بود به جونم و نمی­‌تونستم بخوابم. خودم هم نمی­‌دونستم ترس از چی، ولی ترسیده بودم.
گفتم یه کتاب کم­ حجم از کتاب­‌خونه بردارم و شروع کنم تا هم ترسم بریزه هم کم­‌کم خوابم ببره، و این مجموعه داستان رو انتخاب کردم.
چشم­‌تون روز بد نبینه=)) داستان اول رو خوندم و وحشت کردم! گفتم شاید چون خودم از قبل ترسیده بودم داستان به­‌نظرم ترسناک اومده. داستان دوم رو خوندم و حتی بیش­‌تر وحشت کردم. کتاب رو بستم و اومدم این­‌جا اسمش رو سرچ کردم؛ و دیدم بله، تم مجموعه داستان وحشته.
اون شب بیش­‌تر ادامه ندادم ولی شب بعد بقیه­‌ش رو خوندم و باید بگم نیمه­­‌ی اول کتاب به مراتب بهتر بود، اما در کل چسبید. اکثر داستان­‌ها فضای برفی و سرد داشتن ولی می­‌شه گفت همه­‌شون ترسناک بودن. توصیه می­‌کنم وقتی شب تنهایید برید سراغش=)
­خلاصه بعد از مدت­‌ها یه کتاب ایرانی خوب خوندم و من واقعا وقتی تو این آشفته بازار آثار ایرانی یه نویسنده­­­­‌ی خفن پیدا می­‌کنم خیلی خیلی خوش­‌حال می­‌شم. پیمان اسماعیلی طوری می­‌نویسه که قشنگ دقتش و این­‌که "پشت هر نوشته­‌ش کلی فکره" حس می­‌شه. 
اگه بخوام جداگانه به داستان­‌ها امتیاز بدم:
میان حفره­‌های خالی: 4
مرض حیوان: 5
لحظات یازده­‌گانه­‌ی سلیمان: 5
مردگان: 3
یک هفته خواب کامل: 2
یک تکه شازده در تاریکی: 2
گرای پنجاه و پنج: 3
امتیاز کل: 3.5
 
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.