معرفی کتاب مرد بالشی اثر مارتین مک دونا مترجم امیر امجد

مرد بالشی

مرد بالشی

مارتین مک دونا و 1 نفر دیگر
4.3
88 نفر |
30 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

139

خواهم خواند

60

ناشر
نیلا
شابک
9786001220715
تعداد صفحات
108
تاریخ انتشار
1398/11/1

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
اتاق بازجویی پلیس کاتوریان با  چشم های بسته پشت میزی وسط صحنه نشسته است.توپولسکی و آریل وارد میشوند و رو به رویش مینشینند،توپولسمی پرونده ای قطور با انبوهی کاغذ در دست دارد.

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به مرد بالشی

یادداشت‌ها

          سلام و نور
قدرت تخیل و قدرت داستان گوئی نویسنده رو خیلی دوست داشتم.
داستانهای توی نمایشنامه تقریبا همگی تاریک و جنائی بودن از اون نوع داستانها که تو فیلم ترسناکهای امریکایی میبینیم که از اول تا اخر دارن یه عده رو با اره ای چاقویی چیزی تیکه تیکه میکنن🫠
مرد بالشی  هم اسم یکی از داستانهای شخصیت  نویسنده ی این نمایشنامه ست که به جرم قتل چندتا بچه به روش داستانهای کوتاهش همراه با برادر عقب موندش بازداشت شده و توسط دو بازجوی مشکل دار تحت بازجوئی قرار گرفته.

یک جمله ای که تو این نمایشنامه خیلی برام جالب بود دیالوگ یکی از باز پرسها بود : پدر من یک دائم الخجر پرخاشگر بود. پس منم یک دائم الخمر پرخاشگرم؟ بله هستم. اما من خودم انتخاب کردم . به راحتی هم اقرار میکنم.
این جمله بعد از اینکه نشون میده شخصیتهای نمایشنامه در کودکی توسط پدر مادرشون شکنجه شدن و در بزرگسالی در لباسهای مختلف یا همین کار رو انجام میدن یا در موردش مینویسن  خیلی قابل تامل بود . برداشت من این بود درسته که تربیت پدر و مادر در ساختن شخصیت فرزندان خیلی مهم و حیاتیه اما در نهایت این خود فرزندان هستن که انتخاب میکنن چطور باشن  و نمیشه همه ی مشکلات رفتاریشون رو به گردن پدر و مادر بندازن.
کتاب نکات قابل تامل دیگه ای هم داشت مثل تاکیدش بر  رنج زندگی در دنیا که آدم رو یاد آیه ی خلق الانسان فی کبد مینداخت.
یا نکاتی که در مورد داستان گوئی داشت در یک بخش شخص نویسنده با بازجو سر عنوان داستان بحث میکنه و شیوه ی صحیح انتخاب عنوان رو گوشزد میکنه،در جای دیگه با بیان یک داستان ساده ولی پر مفهوم از زبان باز پرس پرونده، تفاوت بین داستان مریض و تاریک رو با داستان مقابلش بیان میکنه که اتفاقا مرز این تفاوت خیلی هم باریک بود ولی خیلی جالب بود . و نکات دیگری که خیلی هم آموزنده بود.
خلاصه که کتاب  در ظاهر یک نمایشنامه ی کوتاه و به ظاهر تاریک و جنائی بود ولی نکات آموزنده ی زیادی داشت برای کسی که اهل فکر باشه .
        

15

          عالی، درجه‌ی یک و ممتاز.
غیر این چیزی نمی‌توانستم در وصف خفن بودن این نمایشنامه بنویسم. 
آقای مک‌دونا، پنج ستاره که هیچ... کاش می‌توانستم به زور هم که شده، چند ستاره‌ی دیگر در جیب‌هایت بچپانم، چون لیاقتش را داری.
از رویاهای عزیزم که با بحث‌شان در گودریدز، موجبات آشنایی من با این نمایشنامه‌ی خفن را فراهم آوردند، و ضمنا از شیوای عزیزم برای کمک به یافتن متن و اجرای نمایشنامه، تشکر و قدردانی می‌نمایم.
مرد بالشی، نمایشنامه‌ی سیاه و کوتاهی‌ست در سه پرده، که اگر به هر شکلی به داستان ورود کنم، عملا داستان را اسپویل کرده‌ام. بنابراین به جای ورود به داستان آن، دوستان کتاب‌خوارم را به خواندن آن دعوت می‌نمایم. 
از آقای مک‌دونا پیشتر چیزی نخوانده بودم. در این نمایشنامه قلمش را سیاه و باب میلم دیدم. اگر خواننده پیش از این نمایشنامه، رمان «منگی» از «ژوئل اگلوف» و «موش‌ها و آدم‌ها» از «جان استاین‌بک» را خوانده باشد، حین خواندنش دست‌کم چندبار به یاد آن‌ها خواهد افتاد. شخصیت اول نمایشنامه، شخصی به نام «کاتوریان» است. کاتوریان کودکی عجیبی را سپری کرده و حال در کنار مایکل(برادرش)، «توپولسکی» و «اریل» که کاراگاه و مامور پلیس هستند، ایفای نقش می‌کنند. 
گارانتی می‌کنم پس از خواندن نمایشنامه شوکه شوید.
        

31

        این نمایشنامۀ جالب و فوق‌العاده را که خواندم، به فکر فرو رفتم و تا چند ساعت سرم درد می‌کرد. به نظرم خیلی راحت و بی‌پرده در بارۀ بچه‌ها و شکنجه و قتل آنها گفته بود و کمی اذیت شدم.

بعد فیلمش را از آپارات دانلود کردم و دیدم و به نظرم جالب بود، هر چند عالی نبود. در این میان؛ تنها بازیگرِ نقشِ «مایکل» بازی خوبی داشت و دیگران سطحی و مصنوعی بازی می‌کردند و گویا با عجله از روی متنی که روبروی آنهاست، می‌خوانند. 

نمایشنامه ماجرای نویسندۀ داستان‌هایی است که در آنها بچه‌ها آسیب می‌بینند یا به قتل می‌رسند و از قضا چند کودک، درست به همان روش‌های ذکر شده در داستان‌ها به قتل رسیده‌اند.

حال نویسنده ـ کاتوریان ـ از محل کارش به پاسگاه پلیس آورده شده و یک کارآگاه و دستیارش از او و برادرِ کُند‌ذِهنش بازجویی می‌کنند.

جالب است که آقای نویسنده در کشتارگاه مشغول به کار است و به گفتۀ خودش سَلّاخ نیست و تنها گوشت‌ها را تمیز می‌کند. 

ناخودآگاه به یاد این شعر زنده‌یاد «احمد شاملو» افتادم:

«سلاخی می‌گریست
به قناریِ کوچکی دلباخته بود!»

وقتی قصه کمی پیش می‌رود؛ متوجه می‌شویم که نویسنده، برادرش و دستیار کارآگاه هم، در دوران کودکی خانواده‌های نامناسبی داشته‌اند که از آزار و اذیت پدر و مادرشان به ستوه آمده‌اند و نویسنده، پدر و مادرش و دستیارِ کارآگاه، پدرش را با یک بالش خفه کرده و کشته است.

اینها بچه‌هایی آسیب دیده‌اند که در دوران بزرگسالی، هنوز هم مشکلاتی دارند که زندگی و آرامش آنان را تحت تاثیر قرار داده است.

به هر صورت پلیس از برادر کُند‌ذِهنِ نویسنده می‌شنود که چند بچه را کشته است؛ آن هم درست به روشی که در داستان‌های برادر نویسنده‌اش آمده است.

اما نویسنده معتقد است که تنها داستان نوشته و هیچ قصد و نیت خاصی از آنها نداشته است. حال اگر رنگ و بوی سیاسی یا اجتماعی یا چیز دیگری دارند، او مقصر نیست و فقط قصدش نوشتن داستان بوده است.

در بازداشتگاه پلیس؛ وقتی نویسنده اعترافات برادرش را می‌شنود، برای کمک به او  ـ البته به روش خودش ـ او را با فشار دادن یک بالش روی صورتش خفه می‌کند و تمام قتل‌ها را به گردن می‌گیرد و تنها درخواستش از پلیس آن است که داستان‌هایش را از بین نبرند.

گویی آنها فرزندان او هستند و می‌خواهد از خود اثری بر جا بگذارد و با خوانده شدن داستان‌هایش، حس کند که زنده است.

در نهایت هم پلیس او را می‌کُشَد و قصه‌هایش بایگانی می‌شوند و نویسنده به خواسته‌اش می‌رسد.

به نظرم جالب‌ترین بخش‌های نمایشنامه، یکی دفاع نویسنده از داستان و نویسندگی او است و دیگر صحبت‌های نویسنده با برادر کُند‌ذِهنش در بازداشتگاه پلیس.

این نمایشنامه، یک متن فشرده و سرشار از سخن و مطلب است که داستان‌های زیادی را نیز در خود دارد. نویسنده در صفحاتی اندک، نکات، سخنان و آموزه‌هایی فراوان را به خوانندگان و بینندگان هدیه می‌دهد و آنان را به تفکّر و تامّل وا می‌دارد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

33

زینب

زینب

1404/1/20

        فوق العاده جذاب ، پیچیده ، دارک 
.....
داستان «مرد بالشی» درباره‌ی برادرهایی به نام‌های کاتوریان و میخال هست. داستان پر از پیچیدگی و تناقضه.
 اینکه میخال  قاتل بوده ولی ما در انتهای کتاب متوجه میشیم که درواقع برای برادرش فداکاری کرده یه تناقض بزرگه ، جایی که نویسنده ، قاتل رو تبدیل به یک قهرمان میکنه . 
اینکه نویسنده داستان رو با طنز سیاه و دیالوگ‌های تند و کوتاه روایت می‌کنه، خیلی به جذابیتش افزوده. فضای تاریک و سنگین داستان هم با این سبک کم‌تر احساس می‌شه و مخاطب می‌تونه راحت‌تر با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنه.


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

18

علی

علی

1403/12/6

          مک دونا عادت داره تا با اخلاقیات بازی کنه، اما وقتی پای بچه ها در میونه چه اتفاقی قراره بیوفته؟

داستان کتاب از یک بازداشتگاه شروع میشه. دو بازرس به اسم های توپولسکی و آریل در حال بازپرسی از متهمی به نام کاتوریان ک. کاتوریان هستن. 

در خلال صحبت ها ما متوجه میشیم که کاتوریان یک نویسنده‌ی داستان های کوتاهه ولی نه داستان کوتاه های عادی. داستان های کوتاهی که در اونها بچه ها مورد خشونت، پرخاش و حتی تعرض قرار می‌گیرن.

اما خود کاتوریان این مسئله رو قبول نداره و معتقده که داستان هاش مشکلی ندارن و چیزی بجز یکسری اتفاقاتی که می‌افتن نیستن. 

مشکل از جایی شروع میشه که چندین قتل اتفاق افتاده که دقیقا با چندتا از داستان های کاتوریان، مطابقت دارن. یه بچه با خوردن سیب هایی که توش تیغ جاسازی شده مرده، یکی دیگه انگشت های پاش قطع شده و سومین بچه که دخترکی لال و یهودیه، گم شده و از نظر پلیس در معرض خطره.

کاتوریان متهم اصلی این اتفاقاته اما اون هم مشکلات خودش رو داره.انگار نویسندگی دائمی و رد شدن داستان هاش و نگهداری از برادرش که معلول ذهنیه، براش به اندازه کافی مشکل ایجاد نکرده و حالا باید جنایت های یک قاتل رو هم به لیست مشکلاتش اضافه کنه.

از اونجا که کتاب کوتاهه، پیگیری ادامه داستان رو به خودتون می‌سپارم. فقط در مورد کار مک دونا در این اثر باید اضافه کنم که ما با دو طیف مختلف سلامت روان در این اثر طرفیم. در یک طرف قربانی کودک آزاری ایستاده و در سمت دیگه، کودک آزار. 

مک دونا این بار دست روی تابوی سنگینی گذاشته و به نظرم با توضیحاتی که در مورد پس زمینه‌ی شکل گیری شخصیت کاتوریان و برادرش انجام میده، از پس توجیه خلق این شخصیت ها بر اومده.

این کتاب خیلی روان و سریعه و تقریبا میشه یکروزه خوندش. از طرفی به نظرم می‌تونه در کنار کتاب ملکه زیبایی لی‌نین، شروع خوبی برای خوندن آثار مک دونا باشه.



۳۱۵
مرد بالشی 
مارتین مک دونا 
ترجمه‌ی امیر امجد
نشر نیلا
نمره : ۴.۵/۵
        

0

          مرد بالشی داستان نویسنده‌ای به نام کاتوریان را روایت می‌کند که در اداره‌ی پلیس به خاطر محتوای پراز سقاوت وبیمارگونه وخشونتِ داستان‌های کوتاهش و شباهت آن‌ها به نحوه‌ی قتل چند کودک در اداره‌ی پلیس تحت بازجویی قرار میگیرد.
آغاز مردبالشی از اتاق بازجویی بسیارگیرا شروع میشود ودرهمان ابتدا خواننده را درگیر میکند،قتلهایی مشابه با داستانهای کاتوریان اتفاق افتاده است،کاتوریانی که خود را فقط یک نویسنده ساده میپندارد واز دستگیری خود دربهت وحیرت است وبه قول خودش «تنها وتنها قصه می گوید».روایت از همینجا شروع میشود از تلاش کاتوریان برای اثباتِ بی گناهی خود وآزادی از دست ۲پلیسِ خشن
کل روایت برمحوریت داستانهایی است که کاتوریان نگاشته شکل گرفته است داستانکهایی که عواقبی برای نویسنده به بارآورده است
♦️فضای کتاب هرچه جلوتر میرود مدام سیاه‌تر و پیچیده‌تر می‌شود، کاراکترها به خود واقعیشان نزدیک می‌شوند و تمام جنایاتی را که مرتکب شده‌اند، اعتراف می‌کنند.منِ خواننده قدم به قدم با روایت داستان همراه میشوم وفضای سیاه تاثیرخودرابرذهن واحساس من میگذارد واحساساتی همچون وحشت،ترحم،دل بهم زدگی،نامیدی را درحینِ خوانش نمایشنامه تجربه میکنم ،باافشاگری های شخصیتها هیجان زده میشوم واما منتظر هستم درادامه اندکی از این خشونت بی پرده وصریح کم شود،اما نه تنها کم نمیشود که به اوج میرسد
♦️فضای نمایشنامه تصویری از جغرافیا وتاریخِ قصه نشان نمی دهد وگویی درناکجاآبادی اتفاق افتاده.کتاب درفضایی دارک ومینیمال اتفاق میوفتد،خشونت افسارگریخته درسراسر دیالوگهای کتاب موج میزند.نمایشنامه  پراست ازداستانکهای مخوف از قتل وشکنجهٔ کودکان،که هرچه بیشتر روایت میشوند به عمقِ فاجعه بیشتر پی میبریم و اثرگذاری روایت را دوچندان میکند؛ که هرکدامشان جداگانه میتواند یک نمایشنامه کامل بشود.
♦️شخصیت پردازی دقیقِ کتاب شاخص ترین ویژگی نمایشنامه بود که به شدت درارتباط یافتن با مخاطب موفق بود،چهارشخصیت اصلی کتاب که هر۴نفر قربانی خشونت وتلخ کامی هستند.خشونتی که بر ضمیرناخودآگاهشان اثرگذاشته واکنون در آنها نمود پیدا کرده است وهمه دچار خشم نهفته شده اند،کاتوریان نویسندهٔ کودک ونوجوان که  عموم نوشته هایش قتل وشکنجه کودکان است!!!وشغل اصلی اوسلاخ است ومایکل(پسری که کم توان ذهنی است) برادر کاتوریان به دلیل نداشتن قدرتِ تشخیص وتفکر برداشتی مخرب ازداستانهای برادرش داردو در پی تاثیری ناخواسته دست به جنایاتی میزند(هامارتیای نمایشنامه ازنظرم همین است).شخصیت پردازی درست در مورد دو کاراکتر  پلیس کتاب(پلیس خوب وپلیس بد)، کاملا صدق می‌کند، با وجود این‌که در طول روایت داستان پلیس خوب وبد میشوند و مدام به یکدیگر تبدیل می‌شوند و گویی تشخیصشان از یکدیگر ساده‌ای نیست
♦️درمورد ژانر نمایشنامه درگروه صحبت شد که به خاطر سبک خاص نمایشنامه و نثر آن میشود ظنِ چندژانری داشت که بعضی از نقدهای کتاب نوشته اند که کمدی سیاه است ولی کاملا مردود است این نظریه یا ابزورد است ولی نمایشنامه یک تراژدی تمام عیار است وخطای پنهان تراژدی مربوط به مایکل است.
♦️ازنظر مایکل همه بچه ها قراره زندگی وحشتناکی پیش راداشته باشند پس باکشتن میخواهد از دردسر آینده نجاتشان بدهد
کودکانی کشته میشوند که شاید جهانی سیاه با آینده ای نامعلوم درانتظارشان است که اگر زنده می مانند اتفاقاتِ تلخی را درزندگی تجربه میکردند،زجر میکشیدن.متحمل ناکامی های چون  فقر.بیماری،شکست عاطفی،غم از دست دادن عزیزان و......میشدند،به مرحله ای میرسیدند که ای کاش به دنیا نمی آمدم وزندگی نمیکردم .اما باوجود این وقایع که همه وهمه درانتظار بشر است  باید نیست ونابود شد پیش از شروع زندگی؟

♦️بریده ای زیبا ازکتاب:
کاتوریان:موضوع مردن یا نمردن نیست ،موضوع اینه بعدازمرگت چی از خودت به جا میذاری مایکل
        

47