یادداشتهای کتابفام (129) کتابفام 4 ساعت پیش ابیگیل ماگدا سابو 4.2 28 ۶۴۵ صفحه در ۱۱ ساعت و ۱۵ دقیقه. منی که سه اثر دیگر «ماگدا سابو» را که به فارسی ترجمه شدهاند خواندهام، محکومم که «ابیگیل» را با دیگر آثار «سابو» مقایسه کنم. «ماگدا سابو»یی که رمان «در» را نوشته؛ رمانی که از بین چهار اثر به فارسی ترجمه شدهی «سابو»، به لحاظ زمانی آخریست اما قبل از دیگران به فارسی ترجمه شد، رمانی که به سادگی بینظیر است، به سادگی پیچیده است و فوقالعاده، بعدش «خیابان کاتالین» را خواندم که سانسورهای خاص خودش را داشت و برایم ناخوشایند بود اما باز هم جذبههای قلم نویسندهاش برایم ملموس بود، بعد «ترانهی ایزا» که سکوت و وهماش را بسیار دوستش داشتم و حالا «ابیگیل». تا آخرین لحظات به خودم میگفتم که «ابیگیل» را در آخرین رتبه قرار خواهم داد شاید چون ساده است اما، سادگی مختصّ «ماگدا سابو»ست و مگر ساده زیباترین نیست؟ اما حال که کتاب را تمام کرده و بستهام و در ذهنم مرورش میکنم، میبینم که این رمان چیزی فراتر است از سرگذشت یک مدرسهی دخترانه در شهری مرزی در دورافتادهترین شرق مجارستان؛ فراتر از زندگی روزانهی دختری که در این مدرسهی کاتولیکمحور روزگار میگذراند. «ابیگیل» در ۱۹۷۰ نوشته شده و سرگذشت دختر نوجوانیست که به امر پدر نظامی خود در راستای امری حیاتی از زندگی امروزی پایتخت بریده و وارد مدرسهای شبانهروزی و دینی میشود که میشود به نحوی اسمش را حتی زندان هم گذاشت. رمانیست شیوا و با نثری ساده، ترجمهی خیلی خوبی دارد و ناخودآگاه زمین نمیگذاریدش چون در عین سادگی، پیچشهای هنرمندانهی نویسندهاش را دارد و اوقات پرتنش و پرکشش مختصّ خودش را. داستان کتاب در بحبوحهی جنگ بزرگ در ۴۴-۱۹۴۳ اتفاق میافتد اما چون در شهری مرزی و دورافتاده و به دور از غوغای جنگ است، تا به آخر کتاب از گردوخاک جنگ در امان میماند و به این خاطر، مرا به یاد «طبل حلبی» میاندازد؛ و حالا فکر میکنم که اشتباه است که بخواهم «ابیگیل» را با دیگر کتابهای «سابو» مقایسه کنم، اصولن هیچکدام از کتابهای این نویسندهی خوشقریحه و خوشنویس مجار را نباید با دیگر آثارش مقایسه کرد هرچند که جنگ، در تمامشان با تونالیتههای رنگی متفاوت در جریان است. 0 1 کتابفام 4 ساعت پیش در جنگل های سیبری سیلون تسون 4.6 2 238 صفحه در ۷ ساعت و ۴۰ دقیقه. آنچه ما بهعنوان تنهایی میشناسیم، تنها درصدی از تنهاییست، تنهایی در جمع با تنهایی مطلق فاصلهی بسیاری دارد و به نظر من بریدن از زندگی اجتماعیای که شاید بشود گفت اسیرش شدهایم، شجاعت خیلی زیادی میطلبد؛ به قول «تسون»: مستقیم نگاه کردن در چشم زندگی و در جایی که در آن زندگی میکنیم؛ دوری جستن از تمام وابستگیهای تکنولوژیک، بریدن از همهی آنان که میشناسیمشان و این تازه اول ماجراست؛ اولین قدم از یک سلوک ۳۶۰ درجهای؛ از خود به خود. «سیلون تسون» انگار این سلوک را تا به آخر پیموده است. ۶ ماه تمام زندگی در زمستان سیبری در کنار دریاچهی افسانهای «بایکال»، جایی که اولین انسان کیلومترها با تو فاصله دارد. آدم وقتی در تنهایی مطلق قرار میگیرد، ناخودآگاه در جستوجوی یک ارگانیسم زنده برای چنگ انداختن و چسبیدن به آن برمیآید و در این حال، تنها خود را پیدا میکند، به خود رجوع میکند و این مهمترین گام این سلوک است چون پس از این خودشناسی در چنین مکانی، یقینن آدمی که قدم به بیرون خواهد گذاشت، متفاوت خواهد بود و رمز این پیروزی به قول «تسون» همین لحظهایست که در حال گذر است چون اگر در صدد برنامهریزی برای آینده برآیی، در چنین محیطی حتمن دیوانه خواهی شد. «سیلون تسون» در ۶ ماه خلوتگزینیاش هیچچیز را از قلم نینداخته است، هر روز همه چیز را نوشته است. هر روزش را با پیادهروی در برف، کوهپیمایی، سیاحت در جنگل و امورات محدود شده به ضروریات میگذراند و در این بین میاندیشد، چون دیگر ناچار به اندیشیدن است. از میان وسایلی که برای ۶ ماه اقامت خود در این کلبه به همراه آورده حدود ۶۰ جلد کتاب است که بهنظرم جالبترینشان چند جلد کتابیاند که دربارهی پرندگان، گیاهان و حشرات هستند با این توجیه که "وقتی به ضیافت جنگل دعوت میشویم، کمترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که نام میزبانانمان را بدانیم. بیتفاوتی به این موضوع، توهین و بیاحترامیست". «تسون» که عمری را در راه بوده و در حرکت، میگوید انگار که دیگر نیاز داشتم به سکون برسم و در این کتاب به گوشهنشینی بدل میشود که خوشبختانه نوشتن میداند و با نگاه عمیق و زیباییشناسانهی خود، این گوشهنشینی را هرچه کاملتر و با قلم یک عارف به تمام معنا به تصویر میکشد و این، خواندن این کتاب را برای خوانندهاش نیز به یک مراقبه بدل میکند. در طول کتاب هیچ خط و کلامی را نیافتم که «تسون» زبان به بدگویی نسبت به سختی شرایط بگشاید و سختیهای شرایط و آبوهوایی را چنان به «زیبایی» بدل میکند که گاه فراموش میکردم که دربارهی زمستان منفی ۳۰ درجهی سیبری مینویسد و دلم میخواست همین فردا راه بیفتم و بروم به سیبری. «در جنگلهای سیبری» تنها یک عنوان نیست، بلکه یک راهکار عملیست، شرح یک مکاشفهی درونی شش ماهه است. در طول کتاب میتوان هرچه آرامتر شدن نگاه و قلم نویسنده را با گذشت زمان دید و اثر این محیط منزوی را بر وی مشاهده کرد. 0 0 کتابفام 4 ساعت پیش در ستایش سایه ها: نگاهی دیگر به زیبایی شناسی ژاپنی جونیچیرو تانیزاکی 4.1 3 104 صفحه در 2 ساعت. "سلیقهی خوب سردمزاج است"؛ این عبارتیست که به تداوم در این مجموعه جستارهای «تانیزاکی» به چشم میخورد که رجوع میکند به آلودگی و نقش آن در زیباییشناختی شرقی و خصوصن، ژاپنی، آنگاه که یک شیء بر اثر مداومت تماس دست و در نتیجه چرک و تعرّق پوست با آن، کدر میشود و زنگار میگیرد و ردّ زمان بر آن بر جای میماند که گذشتهی آن شیء را دربر میگیرد و یا ناپاکیای که در جاهای تاریک بهوجود میآیند و مرزی با تمیزی میسازند. با این مقدمه راحتتر میشود نشان داد که تانیزاکی در «در ستایش سایهها» در پی اعتلای خاموشیست، نه به معنای قهقرا، بلکه آن خاموشی و کدورت و تاریکیای که ریشه در هویت ژاپنیها و شاید شرقیها دارد که موجب آسایش روان آنها میشود که تا مصالح ساختمانی استفاده شده در خانههایشان هم میدود. «در ستایش سایهها» مجموعه جستارهایی هستند که عمدتن در حدود سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ نوشته شدهاند از رماننویس مشهور ژاپنی «جونیچیرو تانیزاکی» با محوریت "سایهها" که میتوان برچسب ناسیونالیستی بودن را هم بر آنها زد آنهنگام که خرده میگیرد بر "ما"ی ژاپنیها که با وجود داشتن چنان تاریخ و پیشینهی فرهنگی، دست آخر در بسیاری جهات پیرو دانش، علوم، فلسفه و حتی سبک زندگی غربی شدند، که اگر میتوانستند مثلن اولین مخترعان مثلن خودنویس باشند، با خلق یک "خودنویس" میتوانستند بر گسترهای بیش از یک محصول تولیدی، بر اساس نیاز ژاپنی تأثیر بگذارند. هرچند که «تانیزاکی» در قالب ادبیات توانسته است سایهی فرهنگ ژاپنی را هرچه بیشتر درازا ببخشد، اما خودش نیز اذعان دارد که با توجه به سرعت خیرهکنندهی تغییر و اصلاحات فرهنگی، دیگر به تمامی بازگشتن به آن سبک زندگی ژاپنی، امکانپذیر نیست. 0 0 کتابفام 4 ساعت پیش سه گانه ی خواب گردها ارنست لودویگ کیرشنر 4.5 3 784 صفحه در ۲۶ ساعت و ۳۰ دقیقه. "یگانه رسالت اخلاقی رمان شناخت است و رمانی که گوشهای از هستی ناشناخته را نمایان نکند، غیراخلاقیست". «خوابگردها» که اولین و نیز مشهورترین اثر «هرمان بروخ» است، یک سهگانه است که «بروخ» نگارشاش را در ۱۹۲۸ شروع کرد و در ۱۹۳۲ به پایان برد. در بخش اول این سهگانه، با فضایی کاملن داستانی روبهرو هستیم که از میانهی کتاب و خصوصن در بخش سوم و پایان کتاب، «بروخ» از این سیر داستانی هرچه بیشتر فاصله میگیرد و به توصیفهایی کاملن فلسفی، روانشناختی و عمیقن موشکافانه و بسیار تأثیرگذار روی میآورد. آنچه موجب شده است «خوابگردها»، بهویژه در دفتر سوم، کمتر رنگوبوی داستانی داشته باشد، پرداختن به مسألهی بیماری فرهنگ اروپا و فروپاشی ارزشهاست که بخش گستردهای از دفتر سوم را به اثری فلسفی بدل کرده است. بخش اول، حول محور یک افسر ارتشی پروسی در ۱۸۸۸، بخش دوم حول محور یک حسابدار لوکزامبورگی در ۱۹۱۸ و بخش سوم حول محور یک دلال شراب الزاسی در ۱۹۰۳ رقم میخورد. این سه بخش در کنار یکدیگر تصویری پانورامایی از جامعهی آلمان و زوال روزافزون ارزشهای آن که پس از شکست در جنگ جهانی اول، به حدّ اعلای خود رسیده است در مقابل چشم قرار میدهد. «خوابگردها» در واقع مکاشفهایست که «هرمان بروخ» خود آن را «تنهایی منِ خویش» مینامد. شخصیتهای اصلی کتاب در دوبخش اول، پایدار به ارزشهایی خاص نمایش داده شدهاند. «بروخ» دشواریهایی را که این شخصیتها به عنوان نظامی برای زندگی و ازرشها متحمّل میشوند در قبال محیط اجتماعیای که خود را در آن مییابند، ناکافی توصیف میکند. در بخش اول با رمانتیسیسم «فون پاسنوف»، در بخش دوم با آنارشی «آگوست اِش» و در بخش سوم با واقعگرایی هرچه سیاه «ویلهلم اُگِنو» روبهرو میشویم و در نهایت در همین بخش سوم است که میبینیم سویهی غیراخلاقی «اُگِنو»ست که منجر به منفعتش میشود. «اُگِنو» در هر عملی پیرو قاعدهی غیراخلاقی خویش است و بدون هیچ حسّ پریشان و پشیمانی حتّی مرتکب جنایت نیز میشود؛ در نهایت بدون هیچ عذاب وجدانی به نقطهی صفر ارزشها میرسد اما این بدین معنا نیست که «بروخ» در مقام ستایشای برمیآید، بلکه اورا فرزند خلف زمانهی خویش میخواند و جلوداری مناسب برای فاشیسم. این اثر به سه دوره از تاریخ اروپا میپردازد و سال ۱۸۸۸، سال فروپاشی رمانتیک دنیای قدیم، سال ۱۹۱۸، آشفتگی آنارشیستی دوران پیش از جنگ، و سال ۱۹۰۳، نیهیلسم واقعنگر فعال شده، را بهعنوان سه مقطع مهم تاریخی برجسته میکند. البته نه برای آنکه با تکیه بر این سه مقطع، سیر رویدادها را این یا آنکونه روایت کند، بلکه میخواهد با نگاهی پیگیر و منطقی آنچیزی را شرح دهد که «بروخ» آن را «فروپاشی ارزشها» مینامد. 0 0 کتابفام 4 ساعت پیش قطار شبانه ی لیسبون پاسکال مرسیه 4.3 3 ۴۹۵ صفحه در ۱۵ ساعت. با خواندن «قطار شبانهی لیسبون»، در حقیقت دو کتاب خواندم؛ یکی «قطار شبانهی لیسبون» را و دیگری کتاب «کیمیاگر کلمات» را که بهواسطهی همین کتاب است که «گریگوریوس»، ریتم همیشگی زندگی خود را برهم میزند و در پی ملاقات اتفاقی زنی پرتغالی بر روی پل «کرشنفلد» شهر برن سوئیس، به لیسبون میآید به جستوجوی سرگذشت نویسندهی کتاب «کیمیاگر کلمات»، «آمادئو دِ پرادو»، پزشک و متفکری که اکنون دیگر مردهست. «پرادو»یی که وقتی در دل کتابی که در دست داری از روی ترجمههای «گریگوریوس» اندیشههایش را میخوانی، شک میکنی که کدام کتاب بر دیگری ارجحیت داشت؟ این سفر، این جستوجو، سرشار است از به عقب برگشتنها، بازبینیها و کشفوشهودها. با ورود «گریگوربوس» به خاک فرانسه، دیگر تنها این نامهای ایستگاههای قطار فرانسه نبودند که بیمحابا مرا بهیاد کتاب «دگرگونی» اثر فوقالعادهی «میشل بوتور» میانداختند؛ شاید شهرهای مقصدشان فرق میکرد و شاید در «دگرگونی» شخصیت کتاب بهظاهر از قصد غایی خود در سفرش به رم آگاه بود، اما آنچه در هر دو موقعیت یکسان بود، بازیابی دمبهدم خاطرات که در شیشههای قطار، در چهرههای هر دو بازتاب مییافت؛ شناختی از خود که هر دو در نادیدهانگاشتنش ناموفق عمل کرده بودند و با هر تکان قطار به گلوگاهشان لمبر میزد. «دوکسیادُس» پزشک همانند «منِ» واقعی «گریگوریوس» عمل میکند که هر کجا که احتیاجی به تأیید عملی در عین شک وجود دارد و یا آنجا که اضطراب افکاری که از هجوم کلمات به ذهن، سنگینیشان را بر او هرچه بیشتر میکنند، با رو کردن روی درست برگ کتاب «من»های «گریگوریوس»، با گفتن یک کلمه و یا حتی با یک لبخند، ثقل را به ساختار «گریگوریوس» بازمیگرداند. «قطار شبانه لیسبون» زمانیست طولانی از به فکر فرورفتن؛ از سویی کشفوشهودهای شخصی «گریگوریوس» و از سویی دیگر، شناخت فلسفهی «آمادئو پرادو». «مرسیه» برای غور در موضوعهایی عمیق چون شبگردیها، بیخوابیها و خوابهایی عصبی و سرشار از رویا، در عین شناور بودن در یک مکان گیر کردن و سردرگمی دربارهی مفهوم و هدف حیات، دست به فعالیتها و پیشکشیدن موضوعهای فرعی بیشمار میزند. همانند ترسیم شهری پرجزئیات و اسرارآمیز چون لیسبون، متن کتاب «قطار شبانه لیسبون» هم ساختاری پیچیده و مرکّب دارد که گاهی انگار اطلاعاتش را از خوانندهاش مخفی نگاه میدارد. 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش برف بر شانه ی سکوت روبرت زتالر 4.3 2 112 صفحه در ۳ ساعت و ۳۰ دقیقه. "کوهها همهچیز یادشان میماند" زیباترین چیزها، سادهترین آنها هستند و آنها که سادگی را پاس میدارند، دارای موهبتی هستند که گاه شاید خودشان هم از داشتنش بیخبر باشند. «برف بر شانهی سکوت»، این کتاب کوچک که کوتاهیش آنرا بهسان یک سمفونی بدل کرده است، جریان آشکار همین سادگی زیباست که بستر عمر کودکیست که در چهارسالگی به دهکدهای کوهستانی آورده میشود، در کوهستان پرورده میشود، در کوهستان کار میکند، در کوهستان عاشق میشود، در کوهستان طعم راستین عشق را میچشد، در کوهستان میمیرد و عاقبت در دل کوهستان آرام میگیرد. «برف بر شانهی سکوت» روایتیست خاص، و آرام که نافذ در عین حال شادیست و غم، تسلی کوچی برای زنده بودن. سرعت بالای کتاب در حین خوانشش غافلگیرکننده نیست و فوقالعادهست شاهد اثری مهربان، ساده و سرشار از محبت بودن که در عین حال پیرو احساساتش نیست و همچنان مسحورکننده است. «برف بر شانهی سکوت» که عنوان اصلیاش «یک عمر زندگی»ست، اولبار در ۲۰۱۵ منتشر شد و برای نویسندهاش تا کنون جوایز ادبی بسیاری بهارمغان آورده از جمله انتخاب شدن بهعنوان کتاب سال آلمان از نگاه «اشپیگل»، برندهی جایزهی «گریمیلزهاوزن» و جایزهی کتاب اقتصاد وین که جایزی ادبی اتریش است. «برف بر شانهی سکوت» همچنین فینالیست جوایز بسیار معتبر «بوکر» و «آلفرد دوبلین» در ۲۰۱۶ نیز شده است. «کریستینه واسترمن»، نویسنده و منتقد ادبی مشهور آلمانی، دربارهی این کتاب میگوید: "هر کس که قصد جلای روح و روانش را دارد، باید این کتاب را بخواند". 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش پلنگ برفی سیلون تسون 5.0 1 216 صفحه در 4 ساعت و ۳۰ دقیقه. «پلنگ برفی» ستایش طبیعتست و حیوانات، که «تسون» آنها را پادشاهان زمین و ناظران نامرئی انسانها میخواند؛ ستایشی که طعنه به شعر میزند با آنهمه تعابیر شاعرانه و آن نگاه لطیف که با چهرهٔ استخوانی، سرما-گرمازده و عبوس نگارندهشان، به ظاهر منافات دارد اما، چشمها همیشه ماهیت آینهگون خود را حفظ میکنند. «پلنگ برفی»، بازگویی تجربهٔ «تسون» و همراهانش است از "کمین کردن" در دل برف، آن هم در دمای منفی ۲۵درجه در ارتفاع ۵۰۰۰متری در دل کوههای تبت، تشنه برای ثبت لحظهای از ظهور پلنگ برفی افسانهای تبتی که میگویند نسلاش رو به انقراض است. جایی که شبزندهداریشان، ایمانشان میشود و همانطور که به واکاوی طبیعت سرد تبت ادامه میدهند، «تسون» نجابت صبر و سکوت را در آغوش میکشد و این ایمان، با ظهور روح کوهستان، «پلنگ برفی»، به بار مینشیند: تجسم آن چیزی که ما در زندگی معاصر خود تسلیم کردهایم و وا دادهایم و مفهوم سادهی انتظار کشیدن، بهعنوان پادزهر آشفتگی زندگی زمانهمان، ثابت میشود. سبک نوشتاری «تسون» به قطعههای کوتاه تمایل دارد و در این قطعههای کوتاه، مشاهدات زیبایش را دربارهٔ چشماندازهای تبت، بینشهای روحانی، و انسانیت، در تلاشیای شعرگونه مینویسد. هرچند که عنوان کتاب به شکل اخصّ به پلنگ برفی اشاره میکند، اما در حقیقت این حیوان زیبا بخش بسیار کوچکی از این کتاب را به خود اختصاص میدهد و باقی، روایت زیبا و شاعرانه و در عین حال ماجراجویانهٔ نویسنده است از سفری ۳هفتهای برای شکار پلنگ برفی در قاب دوربین «ونسان مونیه»، همسفر عکاس «تسون». و در خلال سطور این کتاب با عمیقترین افکار و نظریات «تسون» روبهرو میشویم که از ادبیات و تاریخ گرفته تا زیستشناسی و هنر ریشه میدواند. «تسون» شاید اولین کسی نباشد که زبان به ستایش صبر میگشاید، اما این امر او را بازنمیدارد تا خوانندگانش را ملهم از تجربیاتش نکند و اگر «تسون» نویسندهٔ فوقالعادهای نبود، بازگویی تجربهاش از سفرش به تبت، با آن هوای رقیق و سرمای گزندهاش برای خواننده بسیار خستهکننده میشد و اینجاست که این انتظار سرد برایش حکم نوعی مدیتیشن پیدا میکند آنگاه که در بحر طبیعت و حیات وحش شگفتانگیز اطرافش فرو میرود. «پلنگ برفی» که نام اصلیاش «هنر صبر: در جستجوی پلنگ برفی در تبت» است، در سال ۲۰۱۹ برندهی جایزهی Prix Renaudot شد و در سال ۲۰۲۱ هم عنوان بهترین کتاب سال New York Times را به خود اختصاص داد. 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش وجدان زنو ایتالو اسووو 4.1 6 ۵۳۱ صفحه در ۱۴ساعت. جنگ، همیشه پایانی باز برای بسیاری از داستانها بوده؛ شاید کمی از آنچه بهتفصیل در این کتاب گذشته دور شده باشم اما نمیتوانم ازش بگذرم. و دمادم بهیاد «کوه جادو» و پایان تکاندهندهاش هم میافتم. پس از انتشار و ستایشی که از «وجدان زنو» شد، «اسووو» به دوستی خاطرنشان کرده بود: " تا یکسال پیش، من جاهطلبترین پیرمرد جهان بودم. اکنون اما بر این جاهطلبی خود چیره گشتهام. مشتاق ستایش شدهام. اکنون زندگی میکنم که به شهرت و عزتم سروسامان بدهم". «وجدان زنو» در ظاهر، دستنوشتههای «زنو»ست که به توصیه روانکاوش، مقاطعی از زندگی گذشتهاش را ترسیم میکند اما پس از دلسرد شدن «زنو» از روند درمانیاش، به این نوشتار پایان میدهد و از رفتن نزد روانکاوش سرباز میزند و دکتر روانکاوش در انتقام از این توقف روند درمانی، تمامی این دستنوشتههای شخصی و خصوصی را در غالب کتابی منتشر میکند. کتاب به پنج مقطع زمانی از زندگی «زنو» تقسیم میشود. لحن راوی کتاب سرراست است و شفاف اما این سادگی با پیشرفت کتاب، همراه با احساسات «زنو» دارای پیچیدگی میشود و درمییابد تمام آن خاطرات و عواطف و احساساتی که روانکاوش سعی در دورکردنشان دارد، دقیقن همانهایی هستند که او بیش از همه گرامیشان میدارد و در جایی از کتاب خاطرنشان میکند: "من معتقدم او تنها کسی در دنیاست که با شنیدن این که من میخواهم با دو زن زیبا بخوابم، از خود میپرسد: حالا ببینیم این مرد چرا میخواهد با آنها بخوابد". اعتراف کردن همیشه مشکل بوده و همانطور که «زنو» میگوید: "اعترافی که بر روی کاغذ بیاید دروغ است" اما رمانی که شکل اعتراف به خود بگیرد، الزامن لازم نیست حقیقت داشته باشد، فقط باید جذاب باشد اما، روایت «زنو» هر دو اینهاست. هرچند که برای من ۴۰۰صفحه بهطول انجامید تا بتوانم دیگر به سفتی و تکانهای زین و مرکب توجهی نکنم. انگیزههای «زنو» روشن هستند: گفتن این که چه شد و چرا. اعمالش چهره خوبی از او به نمایش نمیگذارند. او خیانتکار است، شهوتران است، حسود است، بیفکر عمل میکند، تنبل است و خیلی زود حواسش پرت میشود. اما در حقیقت چنین گناهانی گاهی برای خواننده قابل قبول هستند چون روایتی جذاب را بهوجود میآورند. اما هرچه باشد، «زنو» صادق و دستودلباز است. شاید به همسر و دوستانش حقیقت را نگوید اما همیشه از آنان به نیکی سخن میگوید و این حقیقت را از خود و خواننده پنهان نمیکند و این همه، خوشایند است. 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش خانه ی کاغذی کارلوس ماریا دومینگث 3.5 17 74 صفحه در ۲ ساعت و ۲۵ دقیقه. «خانه کاغذی» یک داستان بلند ۷۴صفحهایست اما نماد معجزهی "ادبیات" است؛ فرزند خلف آن چیزیست که ما "ادبیات" میخوانیمش. سراسر کتاب را با اشتیاق خواندم اما صفحات پایانیاش را با کشیدگی پوستی که ناشی از شدت اثر است از نظر گذراندم. «خانه کاغذی» از بینظیرترین داستانهایی بود که تابهحال خواندهام. ابتدای کتاب را با یاد و خاطره «قطار شبانهی لیسبون»، اثر یگانهی «پاسکال مرسیه» شروع کردم و پایانش، عجیب حالوهوای «تنهایی پرهیاهو»، این شاهکار «بهومیل هرابال» را برایم داشت. «خانه کاغذی» یک اثر ادبی یگانهی به تمام معناست... «خانه کاغذی» داستان جذابیست که میگوید چگونه کتابها میتوانند زندگی یک کلکسیونر کتاب را تغییر دهند. خود کتاب کوچکیست و غم جا دادنش در فضای کتابخانه وجود ندارد اما لذت جستجویی که درش در جریان است و سبک شاعرانه «دومینگس» در بیان این جستجو، بینهایت بزرگ است. از آن کتابهاییست که تا مدتها پس از بستنش، ذهن خوانندهاش را تسخیر میکند؛ داستانی که از قلمرو دور و رویایی تخیل نویسندهای خوشقریحه و خوشقلم بیرون زده است. «خانه کاغذی» روایتیست از زبان استاد دانشگاهی آرژانتیتی در دانشگاه کمبریج که با مرگ دوست و همکارش که کتاب به دست، در خیابان و حین خواندن یکی از اشعار «امیلی دیکنسون» در تصادف ماشین کشته میشود، شروع میشود، اما چند ماه بعد با رسیدن بسته پستی بدون آدرسی حاوی یک کتاب آغشته به آهک و سیمان، به نام همکار از دست شده، جستجویی آغاز میشود که این استاد دانشگاه و خواننده کتاب را به مسیر داستانی خارقالعادهای میکشاند. 0 4 کتابفام 5 ساعت پیش پیرمردی که داستانهای عاشقانه می خواند لوئیس سپولودا 3.6 3 104 صفحه در ۲ ساعت و ۳۰ دقیقه. در این رمان هم باز داستان تقابل انسان کلاسیک را با طبیعت میخوانیم؛ شاهد این هستیم که چگونه تجاوز همیشگی دنیای بیرون، جنگل، بیابان، گیاهان و جانوران آن را تهدید میکند. به دلایلی نادرست، مردم دعوت شدند تا در جنگل مستقر شوند و جوامع کوچکی را با وعدهی ثروت ایجاد کنند. در سرتاسر جهان، در ازای چیزی که سرمایهداران بهعنوان «توسعه» نامیدهاند، سطح بیشتری از جنگلهای بارانی بکر با خاک یکسان شد. و تعریف آنها از توسعه بهایی داشته همانند نابودی حیات وحش، چیزی که ما دوست داریم آن را "خسارت جانبی" بنامیم و هزینهای ناچیز برای "آینده"مان. داستان در یک روستای کوچک بهنام «ال ایدیلیو» در اکوادور جریان دارد، جایی که «آنتیونیو خوزه بولیوار» سالها پیش بههمراه همسرش و با وعدهی زمینی و ابزاری برای کشت، بدان نقل مکان میکند، وعدهای که محقق نمیشود و پس از مرگ همسرش، «آنتیونیو خوزه بولیوار» را جز تنهایی نصیب دیگری باقی نمیماند. «لوئیس سپولوِدا» در این رمان درخشان کوتاه، عشق را در دستهبندیها و فرمهای گوناگونی ردیف میکند و در مقابل یکدیگر قرار میدهد که خواننده را به شیوههای متفاوت تحت تأثیر قرار میدهند، مثل عشق به پول. اما هستند آنان که با خلوص بیشتری به مادر طبیعت احترام میگذارند مانند قبایلی که کماکان در جنگلهای استوایی با رسوم و سنتهای قدیمیشان زندگی میکنند؛ قبایلی که «آنتیونیو خوزه بولیوار» پس از مرگ همسرش به یکی از آنان میپیوندند و راه و رسومشان را میآموزد و درک میکند. «پیرمردی که داستانهای عاشقانه میخواند» داستان تعقیب و گریز پلنگ مادهایست که پس از کشتن تولههایش توسط توریستهای سفیدپوست به انتقامجویی از مردم محلی افتاده. و به قول «لوئیس سپولوِدا»: "شکارچیان شکار میکنند تا بر ترسی غلبه کنند که آنها را به جنون میرساند و دل و رودهشان را میپوساند". و آنچه بین خطوط این داستان همچون جریان رودی که چون صدایش را همیشه میشنوی، دیگر صدایش را نمیشنوی جریان دارد، عشق «آنتیونیو خوزه بولیوار» به خواندن داستانهای عاشقانهاست، آن هم از نوع پرمحنتشان که سواد نداشتهاش باعث میشود هر جمله را با تأنی بیشتر و صدای بلندتر، دوباره و دوباره بخواند. فرمی از عشق که پس از همه فراز و فرودهای داستان، «آنتیونیو خوزه بولیوار» به آن تعلق دارد و به آن بازمیگردد. 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش سایه آنچه بودیم لوئیس سپولودا 4.2 1 ۱۲۶صفحه در ۴ ساعت و ۴۰ دقیقه. "آزادی حالتی از خوشبختیست، اما بهشرطی که آزاد باشید برای آن مبارزه کنید". «سایهی آنچه بودیم»، عنوان خوبیست برای این رمان کوتاه اما فشرده، همانطور که شخصیتهای اصلی آن اکنون، پس از گذشت ۳۰سال از سرنگونی دولت دموکراتیک «سالوادور آلنده»، بههمراه سایهی اتفاقهای افتاده در آن زمان که بهشکلی درشتبافت، در تاروپود زندگیهاشان و هر وجه این رمان بافته شده، تنها سایهای از آنچه بودند ازشان باقی مانده. «لوئیس سپولوِدا» بیش از ۳دهه از تاریخ شیلی را در این رمان لاغر با آن طنز تاریکاش گنجانده است و بهخوبی میتوان ردّی از شخص نویسنده را با آن گذشتهی پُر فراز و نشیبش در شخصیتهای داستان بازشناخت؛ از پیوستن به حزب کمونیست در جوانی بگیر تا تبعیدش به سوئد و اینک انگار، میخواهد نقطهی پایان آنهمه را در بازگشت و همگروه شدن این چریکهای پیر در سانتیاگوی شیلی بگذارد. در این رمان سیاسی، گذشته، اکنون است که درک و دانشی بزرگتر از خودش از تاریخ سیاسی شیلی میطلبد، همانند بسیاری رمانهایی از این دست. سه چریک پا به سن گذاشتهی شیلیایی، هر کدام پس از گذار از تبعیدهای خاص خودشان، اینک برای انجام آن عملیات نهاییشان در یک مخفیگاه، بهانتظار عضو چهارم گروه، یک رابینهود افسانهای آنارشیست، که «متخصص» یا «روح» مینامندش دور هم جمع میشوند و در این انتظارشان زیر باران شلاقی سانتیاگو، این سه انتقلابی پیر با ریشهای روبه سفیدی گذاشته و موهای تُنُکشده و شکمهای برآمدهشان، بیاختیار شروع به بازخوانی گذشته و نشخوار ازدستدادههایشان میکنند: پس از کودتای خونین پینوشه، دوتایشان به اروپا فرار کردند و یکیشان، پس از کشته شدن برادرهایش به دست نیروهای دیکتاتوری افتاد، شکنجه شد و آسیب مغزی دید. و در این میان این «سپولوِدا»ست که راوی کتابش را جستهوگریخته از خط داستان دور میکند و تکوتوک درسهایی دربارهی تاریخ میدهد. «سایهی آنچه بودیم»، به «همراه «پیرمردی که داستانهای عاشقانه میخواند» یکی از دو رمانیست که «لوئیس سپولوِدا» را به آنها میشناسند که در سال ۲۰۰۹ جایزی Tigre Juan را برایش بهارمغان آورد. 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش سوگواری در دوبلین انریکه بیلا-ماتاس 4.0 1 256 صفحه در 8 ساعت و ۱۵ دقیقه. .ما در «سوگواری در دوبلین» با نوعی از ادبیات طرفیم که چون آدمخواری درونگرا، از خود تغذیه میکند، که در دستان یک نویسندهی کمتر خوشسلیقه و طنّاز، ممکن است تنها به یک ادای دِین معمولی به «جویس» و «بکت» یا بدتر از آن، به یک تور سیاحتی در یک قبرستان ادبی ایرلندی تبدیل شود اما، ما با «انریکه بیلا ماتاس» طرف حسابیم، از ممتازترین نویسندهگان اسپانیا که یک داستان معمولی را به روایتی تکاندهنده از روبهرو شدن با مرگ، با شور و اشتیاقی وسواسگونه به ادبیات بدل میکند. .کتابهای «بیلا ماتاس» معمولن آنقدر درگیر با کتابهای دیگر نویسندهگان هستند که آنها را بدل به رمان-مقاله میکنند اما اشارات درونی «سوگواری در دوبلین» چنان شاکلهی غنیای را تشکیل میدهند که لایهبهلایهاش ادبیات است و «بیلا ماتاس» در آخرین یورشاش به جنگل ادبیات، گونهی خوبی از روشنفکران رو به انقراض را با خود به خانه آورده: «ساموئل ریبا»، یک ناشر کتاب الکلی ۶۰سالهی کاتالان که روزگار نشر کتاباش به سر آمده و اینک، صداهایی آخرالزمانی میشنود که خبر از پایان قریبالوقوع عصر گوتنبرگ را در دوران تاریک چاپ دیجیتال میدهند و تصمیم میگیرد پس از دیدن رویایی که در آن خود را در دوبلین، شهری که تابهحال پایش هم به آن نرسیده اما در خواب مثل کف دستش میشناسدش، رویایی که او را بهتسخیر خود در آورده، با همراه کردن سهتن از نویسندهگان قدیماش، تشییعی اولیسوار را در روز «بلوم» در دوبلین راه بیندازد که در نهایت در قبرستان «گلاسنِوین» به پایان میرسد اما این پایان کار نیست... .در «سوگواری در دوبلین» (عنوانی که از شعری از فیلیپ لارکین گرفته شده)، نام خیل عظیمی از نویسندهگانی که بر «ریبا» (والبته بر بیلا ماتاس) تأثیرگذار بودهاند را از نظر میگذرانیم اما این خواننده را به هوس آن نمیاندازد که بهجای از نظر گذراندن این مراجع، بهدنبال کتابهایشان برود، چون «ساموئل ریبا» بهاندازهای که باید شاکی، باهوش و غیرقابل پیشبینی هست که تمام حواس خواننده را به خود بخواند. «انریکه بیلا ماتاس» در این رمان تکاندهنده و طنزآمیز و شاید بهترین رمان او، سفری را دنبال میکند که جهانهای «جویس» و «بکت» و تمام نمادهای آنها را به هم متصل میکند؛ ادبیات عالی و شواهدی از مشکلاتی که نویسندگان ادبی، ناشران و خوانندگان خوب با آن روبهرو هستند؛ مبارزهی آنها برای بقا در جامعهای که ادبیات در حال از دست دادن نفوذ در آن است. 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش انزجار (توماس برنهارت در سان سالوادور) اوراسیو کاستیانوس مویا 3.8 8 60 صفحه در ۱ ساعت و ۴۵ دقیقه. در یک مونولوگ ناگسستنی ۶۰صفحهای که در بعدازظهری بین ساعت ۵ تا ۷ بعدازظهر در تراس یک بار در پایتخت السالوادور و خطاب به شخص نویسنده در جریان است، «ادگاردو وِگا»، راوی کتاب، هر جنبهای از فرهنگ السالوادور را به مثابه روحی خبیث احضار میکند و به سیخ میکشد؛ از سیاستمدارهایش گرفته تا غذاهای ملی و فوتبالش... و بهسان یکعقدهگشایی در گلو مانده، روی همهچیز بالا میآورد. ناسزاهایش به شکل حلقهای از کلمات و عبارات مدام تکرار میشوند تا بر انزجار غلیظ او نسبت به همهچیز تأکید کند. خشم و عصبانیت از این رمان تکپاراگرافی چکه میکند. این کتاب در حقیقت دشنامیست علیه یک کشور، یک شهرستان، علیه یک ملت و حتی خانواده. کتابی که «مویا» پس از نگارشاش، بهخاطر آشوبی که برپا کرد و تهدیدهای جانی که بهسویش سرازیر شد، مجبور به ترک السالوادور شد. در کشوری که حکومتهای نظامی راست افراطی و چریکهای چپ مسلح در آن شکوفا شده بودند، این رمان که موفق به توهین کردن به آنها شد، چنان تهدیدهایی جای تعجب هم ندارند. هیچ شخصیت دوستداشتنیای در این رمان وجود ندارد، هیچ نشانی از رستگاری در آن یافت نمیشود بهجز البته نسخهای تخیلی از نویسندهای که «وِگا» عقدهگشاییاش را بهسویش روانه میکند. «ادگاردو وِگا» استاد تاریخ هنریست که پس از گذشت ۱۸سال و مرگ مادرش، برای فروش خانهی مادر و دریافت سهمالارثش به سانسالوادور بازگشته و مجبور به اقامتی یکماهه در شهر و کشوریست که از آن فرار کرده بوده و هر روز به مدت ۲ساعت به تنها بار قابل تحمل شهر میآید و اینبار البته، «مویا»، دوست قدیمیاش را ملاقات میکند. «مویا»یی که در تمام طول کتاب ساکت است و وقتی میخوانیش، در مقام خوانده هم قرار میگیرد. زخمزبانها و ناسزاهای «وِگا»، یک بنای مهیب در کتاب «مویا» برپا میکند اما اتهامهایش بدون پشتیبانی باقی میمانند. سانسالوادور یک شهر احمقانه است. چرا؟ چون مردمش احمقاند. چرا؟ «وِگا» به این سوال به شکلهای گوناگون پاسخ میدهد که تنها بخشیشان هم برای قبول کافی هستند و مینویسد و مردمش و فرهنگشان را به خرمگسی تشبیه میکند که هر دوثانیه یکبار به همان شیشهای میخورند که میخواستهاند ازش عبور کنند و هر دو ثانیه یکبار فراموشاش میکنند. «انزجار» بههیچوجه نوشتهای آسان و دلپذیر نیست اما چنان انرژی و انگیزهای در خود دارد که خواننده را تا بهآخر بههمراه میکشاند. 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش مونته دیدیو، کوه خدا اری دلوکا 3.9 7 ۱۶۸ صفحه در ۴ ساعت و ۳۰ دقیقه. «مونته دیدیو / Montedidio» یک کلمهی ناپلیست بهمعنای «کوه خدا»، و این رمان کوتاه سورئال و بسیار جذاب «اِری دِلوکا»، برخی از جذابیتهای بیگناه «سنت اگزوپری» و بسیاری از تاریکیهایی را داراست که ادبیات اروپایی وارث آن است. تمامی کتاب، یادداشتهای شبانهی راوی داستان است. پسری ۱۳ساله، در آستانهی مردانگی در دنیایی منزوی و داستان کتاب در «مونته دیدیو» یا همان کوه خدا یا محلهی پلهها، در ناپلِ ایتالیا در ۱۹۶۰ رقم میخورد. و همانطور که اصولن «دلوکا» قلم میزند، داستانیست بسیار ساده، موجز، با شخصیتها و افتوخیزهایی اندک در فضای زمانی و مکانی محدود، با زبانی ساده و بیپیرایه اما سرشار از حسّ و عاطفه. داستان «مونته دیدیو» شور درونی راوی بینامش را شرح میدهد: بومرنگی که بهعنوان هدیه از پدرش دریافت میکند که استعارهایست ساده و زیبا و بیانگر آزادی، امید و اشتیاق ذاتیاش به رفتن و فرار و همچنین پوچی و بیهودگی آرمانها و آرزوهایش چرا که مهم نیست چقدر با قدرت پرتابش کنی و چقدر از تو فاصله میگیرد، باز به تو برمیگردد. «دلوکا» نویسندهی بسیار موفقیست که دستی هم بر آتش سیاست دارد اما «مونته دیدیو» فینفسه یک رمان آشکارا سیاسی نیست و سخت میتوان تجسم کرد که این رمان از زیر قلم «دلوکا»یی بیرون آمده که خالق رمانهای سیاسی متعددیست. درهرصورت این رمان، افسانهی اخلاقی ملایمیست که با رئالیسم اجتماعی به تصویر کشیده شده است، رئالیسمی که با عنصر آرامشبخش فاصلهی تاریخی تعدیل شده است. 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش دیوانگی اوراثیو کاستیانوس مویا 4.0 3 ۱۱۰ صفحه در ۳ساعت. "غم در جامههایشان موج میزد... خانهها غصه میخوردند، چون بیکس شده بودند... خانههایمان، چهارپایانمان، کودکانمان همه را سوختند و خوردند و کشتند؛ زنان و مردانمان... خانههای فروریخته را که باز خواهد ساخت؟". «روبرتو بولانیو» آثار «مویا» را برای ناسیونالیستها غیرقابل تحمل میدانست و معتقد بود که ثبات هورمونی ابلهان را مختل میکند. هرچند که «بولانیو» قبل از خواندن «دیوانگی» از دنیا رفت، ولی اگر میتوانست آن را بخواند، بدون شک در این رمان کوچک، واقعیترین و شگفتانگیزترین جلوههای خصومت سرسختانهی این رماننویس السالوادوری را نسبت به هرگونه تعصبی، چه ناسیونالیستی، چه لیبرال، چه مارکسیست یا هر چیز دیگری مشهود مییافت. «دیوانگی»، چشماندازی را به تصویر میکشد که فروپاشی چنین ایدئولوژیها و انحلال همزمان فردیت بر آن حاکم است. «دیوانگی» شرح تبعید نویسندهای دچارِ پارانویا به کشوری که گواتمالا به نظر میآید است که در این اثنا، فرصت کار بر روی پروژهای حقوق بشری که از جانب کلیسای کاتولیک اداره میشود نصیبش میشود. پروژهای که در آن وظیفهی تصحیح گزارشی هزاروصد صفحهای از شهادتهای بازماندگان شکنجههای وحشیانه و کشتار سبعانهی هزاران تن از مردم بومی توسط ارتش کشور بر عهدهاش است. در ساعاتی که در دفترش که دفتر اسقف اعظم نیز هست و دیوارهایش تنها با یک صلیب تزیین شده مشغول کار و نشخوار ذهنیست، درگیر تقابل جناحهای مختلف کشور میشود: روحانیون، چپگراهای آبرفته، نظامیان و کاماندوهای سابق. و همهی آنها را به دیدهی تمسخر، بدبینی و ترس میبیند. در حقیقت «مویا» این مونولوگ بیوقفهی خود را به کاستیها و ریاکاریهای آنان اختصاص داده است. طنز تاریک و کوبندهی «مویا» در «دیوانگی» هم در جریان است و این نبوغ «مویا» را نشان میدهد که انگار این شخص اولِ مشکلِ کتابش را محصول همان بیقانونی و مرگی نشان میدهد که بازماندگان جنایات ارتشیان هم هستند و صدای او را با صدای آنان یکی میکند، تو گویی که «کافکا» در جستجوی منابع کتابش به آمریکای مرکزی رفته است. «دیوانگی» یک روایت ترسناک است، و آنجا که راوی کتاب برخی جملات بازماندگان را که در دفتر یادداشت شخصیاش نتبرداری کرده با صدای بلند میخواند، روایت این کمدی سیاه را از قاب رمانگونه و داستانوار خود آزاد میکند تا این ترس را به زیر پوست خوانندهاش تزریق کند. 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش قلمرو رویایی سپید یاسوناری کاواباتا 4.2 2 ۱۵۷ صفحه در ۳ ساعت و ۴۵ دقیقه. در «قلمرو رویایی سپید»، این رمان تحسینشدهی «یاسوناری کاواباتا» که در ۱۹۴۸ نوشته شده، زمان حولوحوش جنگ جهانی دوم در گذر است اما اصل داستان مربوط به دورهی خاصی نیست و در عوض، بر زیباییهای تکاندهندهی احساسات ظریف شخصیتهایش تمرکز دارد و مناظر ژاپنی سرشار از زیباییهای طبیعت که بر اساس عنوانش، به منطقهی ساحلی جزیرهی اصلی ژاپن که در غرب کوههای آلپ ژاپنی قرار دارد اشاره میکند، زمینهایست بر یک رابطهی عاشقانهی مالیخولیایی و زودگذر؛ جایی که از ماه دسامبر تا ماه می، برف همهچیز را در بر میگیرد، خیابانها، بام خانهها، و دشت. این خاصیت قلم «کاواباتا»ست که در اکثر آثارش عمق عشق را به تصویر میکشد، عشقی که اما هیچگونه درنگ، و شور و شوق سوزانی درش نیست و تنها گواه غم و اندوهیست که از زیباییهای سکوت است. «کاواباتا» در «قلمرو رویایی سپید» عشق را به آن شکل آشکارش نشان نمیدهد بلکه تنها آن را در چشمان شخصیت اصلی کتابش (شیمامورا) منعکس میکند، کسی که بهواسطهی سکوت و گوشهگیری قابل ملاحظهاش، مشاهداتی بهیادماندنی، پر شور و هنرمندانه از این سرزمین برفگرفته و سرد ارائه میدهد. "قطار از تونلی طولانی بیرون آمد و وارد سرزمین برف شد. زمین سپید زیر آسمان شب، به خواب رفته بود". و از همینجاست که «شیمامورا» در بازتاب آینهمانند پنجرهی قطار، یک فانتزی استادانه با نور خورشید دم غروب میسازد و تکههای مناظر در حال گذر را که با چهرهی «یوکو» در شیشهی پنجرهی قطار در هم میآمیزند را لاجرعه مینوشد. «قلمرو رویایی سپید» سرشارست از نوعی سوگواری از برای هوسبازیهای دنیوی؛ شکل خاصی از مرثیهسرایی ژاپنی که به آن «مرثیهسرایی چیزها» گفته میشود. نالهای بر ناپایداری طبیعت، رابطهی بین زن و مرد و بهطور کلی زندگی. توصیف مناظر طبیعی در کتاب، دنیایی غیر واقعی، سپید و اثیری ایجاد میکند تا همین مرثیهسرایی چیزها را بهواسطهی درونگرایی «شیمامورا» منعکس کند. «قلمرو رویایی سپید» حکایت ملاقاتهای «شیمامورا»ی ثروتمند و اهل توکیو با «کوماکو»ی گیشا در منطقهای کوهستانی که چشمهی آب گرمی درش میجوشد است که با وجود آگاهی «شیمامورا» از بینتیجه بودن این ارتباط، ادامه پیدا میکنند. 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش جهان مردگان آرژانتین دانیل لودل 4.0 1 ۳۰۹ صفحه ۷ ساعت و ۳۰ دقیقه. آیا برای کسانی که انتخابهایشان جز رنج برای دیگران حاصلی نداشته، راهی برای جبران مافات هست؟ آیا رفتن یا تبعید راهیست برای نجات یافتن یا خیانت به ماندهگان؟ تاریخچهی خانوادگی «دَنیِل لودل»، نویسندهی «جهان مردگان آرژانتین»، این امکان را به وی میدهد تا با شیوایی به تفاوتهای ظریف این سؤالها بپردازد. «جهان مردگان آرژانتین» را به جرأت میتوان دنبالهای از ادبیات معاصر آرژانتین دانست که از دستآوردهای مهماش، شرح و بیان تاریخ معاصر تاریک کشور آرژانتین، خصوصن تروریسم دولتی دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی و بحران اقتصادیای که فقرا را قلع و قمع کرد دانست و هدایتش به سمت داستانهای ارواح. کتابی درخشان و شجاعانه که در آن، این بازماندگان هستند که به وسعتش دامن میزنند. با این که «جهان مردگان آرژانتین» اولین رمان «لودل» است، اما او توانسته در نمایشی ستودنی یک داستان گوتیک آرژانتینی تمامعیار خلق کند و عشقی که طرفیناش هر دو به دست نیروهای دیکتاتوری دههی ۷۰ آرژانتین ناپدید میشوند که برای «توماس» راوی کتاب و جاسوس نیروهای مقاومت، این ناپدید شدن بهمعنای هویتی جعلی و تبعید از کشور است و برای «ایسابل» که این کتاب اساسن بر اساس سرنوشت خواهر نویسنده با همین نام نوشته شده است، این نابودگی معنایی جز مرگ ندارد. «دَنیِل لودل» توانسته با مهارت هرچه تمامتر به زیر پوست یک رژیم سرکوبگر بخزد و محل تلاقیای برای درگذشتهگان و بازماندهگان خلق کند. «جهان مردگان آرژانتین» در حقیقت برزخیست که در آن ارواح ناآرام، به امید آرامش، سرگردان هستند. اما همانطور که «دانته» در ابتدای برزخ خود توضیح داده، اینجا مکانیست برای عمل: "قلمرو دومی که در آن روح انسان از گناه پاک می شود". در ۱۹۷۶، «توماس»، راوی کتاب، که دانشجوی پزشکیست بهامید پیوستن به عشق دوران کودکیاش «ایسابل» به بوئنوسآیرس نقل مکان میکند اما، اشتیاق بیپروایی که مدتهاست «توماس» را بهسوی «ایسابل» کشانده، با همان شدت، «ایسابل» را به عمق صف مخالفان رژیم سرکوبگر آرژانتین کشانده است. «توماس» همیشه سعی کرده تا دست به هر کاری بزند تا خودش را به «ایسابل» ثابت کند، اما او دقیقن به دنبال اثبات چیست و این، چه سرنوشتی را برایشان رقم خواهد زد؟ «جهان مردگان آرژانتین» کتابیست چندبُعدی و هولناک که مطمئنن پایان خواندن اوراقش به معنی پایان ادامهی دنبالهدارش در ذهن خوانندهاش نیست... 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش خانم سنگ صبور ناتانیل وست 3.2 6 ۱۳۷ صفحه در ۲ ساعت و ۳۰ دقیقه. ایدهی نوشتن «خانم سنگ صبور» در ۱۹۲۹ و زمانی به ذهن «ناتانیل وست» رسید که دوست ستوننویسش که در نشریهی «عقاب بروکلین» مطالب مشاورهای مینوشت، برخی نامههای غمزده، رقتانگیز و پر از غلطهای املایی ارسالی خوانندگانش را نشانش داد که چنان تأثیری بر او گذاشتند که بلافاصله دست به نوشتن برد اما به پایان بردن این رمان کوتاه برایش سهسال آب خورد. انرژی کمیک و سیاه «خانم سنگ صبور» با آن گرمی و نشاط سوزنده و رنجش غریب شناورش، یک دستآورد شگفتانگیز آمریکائیست، نوعی رقص مرگ بر جنازهی منهتن اوایل دههی ۱۹۳۰. در پیچ تاریک افسردگی، بدبختی و نکبت، نقطهی اتکای تجربهی ملیست و موتوری که بهویژه برای شخصیت اصلی کتاب «وست» زمزمه میکند؛ مرد روزنامهنگاری که با نام مستعار «خانم سننگ صبور» در پاسخ سیل نامههای خوانندهگان مستأصلش، در ستون یک روزنامه، نسخههای دلگرمکننده و خوشبختیآور میپیچد اما خود، بین دو غم و اندوه عظیم خوانندگانش و سفسطههای کاسبمآبانهی سردبیرش، بهشکلی اجتنابناپذیر و بیرحمانه در زیر این نیروی محرکه در حال لِه شدن است. با وجود همهی همدلیهای واقعیاش، «خانم سنگ صبور» کتابیست که با کارایی بیرحمانهاش، رستگاری بالقوهاش را تضعیف میکند؛ رمانی بیرحمانه با موضوع همدردی؛ رمانی که بهجای حل کردن، جستوجو میکند. «خانم سنگ صبور» کتابی کوتاه و خوشخوان است. «وست» علاوه بر نمادگرایی و کاریکاتور، اشاراتی که عمومن اهدافی طنازانه دارند، به ادبیات، هنر و کتاب مقدس نیز میکند و از آنچه که امروزه "طنز سیاه" از آن نام میبرند در کتابش استفاده میکند. رنج، اغلب در غالبی گروتسک ارائه میشود و در پاسخ نامههای سرشار از رنج و محنت نامهنویسان، خوانندهی کتاب میماند که بخندد یا گریه کند. خانم سنگصبور نام مستعار ستوننویس روزنامهای نیویورکی است که به نامهدهندگان تنها و گرفتار مشاوره میدهد. او که دیگر طاقت ندارد هر روز مشقات پرشمار زندگی آدمها را بخواند، میکوشد تا در نقشی فرو برود که دبیر تحریریه با بدجنسی به او پیشنهاد میکند: اینکه او یکی از کشیشان آمریکای قرن بیستم است... 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش جولیوس وینسام جرارد دانووان 4.1 2 ۱۹۸ صفحه در ۵ ساعت. «جرارد داناوان» تبهّر خاصی در خلق داستانهای بینظیر و زمستانی دارد، با شخصیتهایی که رابطهای ناهنجار با واقعیت دارند اما استعدادی شگرف در بازتابهای عمیق. دامنههای داستانی این نویسندهی آزاد بهخاطر غیرمستقیم بودنشان، بهشکلی نامتناقض میهّج و انگیزانندهاند. «داناوان» در «جولیوس وینسام»، این سومین رمان شاعرانه و خوشنوشتش نشان میدهد که چگونه خشونت میتواند بهناگهان دنیای یک فرد را زیرورو کند. «جولیوس وینسام» یکی از آن کتابهای کمیابیست که چنان استادانه نوشته شده که هرچه به پایانش نزدیکتر میشوی، تو را ملزم به آهستهتر خواندنش میکند تا چشیدن زیبایی نثر شاعرنه و لطیفش را بهشکلی حداکثری طولانیتر کنی. برای گرفتن انتقام حیوان خانگیتان، مثلن سگتان، تا کجا حاضرید پیش بروید؟ در جنگلهای زمستانی ایالت مِین آمریکا، با فاصلهی ۵کیلومتری تا اولین انسان زنده، «جولیوس» ۵۱ساله است که در کلبهی چوبیاش با دیوارهای سرتاسر پوشیده از کتاب که گویی با کتاب عایقش کرده، بههمراه سگش «هابز» در تنهایی مطلق زندهگی میکند و داستان از جایی شگفتزدهتان میکند که «جولیوس» لاشهی تیرخوردهی تنها همدم نزدیکش، «هابز» را در نزدیکی کلبهاش پیدا میکند. با نگاهی اجمالی به وجودِ میشود گفت رهبانی «جولیوس»، روایت کتاب که همگی در ذهن «جولیوس» در گذر است، خشن اما بههمان اندازه شاعرانهست و باحسی دلواپس و از دست دادنی بیسروصدا در جریان است. و در این میان کشته شدن «هابز» به مثابه نشتری بر به قول خودِ «جولیوس»، این "لکهی عفونت" عمل میکند: "جایی که میبایست احساس داشته باشم نداشتم، و جایی که نمیبایست احساس داشته باشم داشتم. اگر آنگونه که من از انسانها دوری گزینی، مشکلی نخواهی داشت". انتقام «جولیوس»، این تنهای فیلسوف، آرام، همراه با مدیتیشن و در عین حال بهشکلی باورنکردنی سبعانهست. و نکتهی اصلی اینجاست که پس از اتمام کتاب، وحشتزده از اعمال «جولیوس» با آن جنون فزاینده، با حسّی همدلی مجذوب شخصیتش میشوی... و نباید غافل شد از زبان شاعرانهی «داناوانِ» شاعر در وصف دقیق، زیبا و نفسگیر طبیعت سرد و وحشی داستان که با آن با قوّت هرچه تمامتر گره خورده است. حین خواندن این کتاب بیمحابا کتاب «در جنگلهای سیبری» اثر فوقالعادهی «سیلون تسون» در نظرم بود. 0 0 کتابفام 5 ساعت پیش دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 56 ۱۱۲ صفحه در ۱ ساعت و ۵۰ دقیقه. «دوست بازیافته» رمان کوچک و خوشخوانیست که با حجم کماش، از آندست رمانهایی بهنظر میرسد که میتوان در یک وعده خواندش، اما کمتر رمانی را با این حجم کم میتوان یافت که چنین عمقی از احساس و انسانیت داشته باشد. آنجا که «اولمن» از زبان «هانس»، راوی شانزدهسالهی کتابش از زیباییهایی اشتوتگارت زیبایِ پیش از جنگ دوم، با آن مناظر رویاییاش میگوید، برای خوانندهی قرن بیستویکمی که از جنگ جهانی دوم و اثراتش باخبر است، از نظر گذراندن اینهمه با حسی از دلواپسی و حسرت درآمیخته است. کتابهای بسیاری دربارهی هولوکاست و جانبهدربردگانش نوشته شده است، کتاب «اولمن»، کوتاه و ملایمتر است اما کمتر از آنها تأثیرگذار نیست. او در کمترین صفحات ممکن موفق میشود تمام زندگیها و ملتی را بهتصویر بکشد که در پیچ جنونی خانمانسوز، در آستانهی فروپاشی قرار گرفتهاند. و همهی این توصیفها، «دوست بازیافته» را نهتنها کتابی دارای ارزش خواندن میکند، بلکه با آن پایان باشکوه، غیرمنتظره و نفسگیرش، آن را در ردهی بزرگترین رمانهای همردهاش قرار میدهد. «دوست بازیافته» روایت آشنایی و دوستی دو پسر نوجوان دبیرستانی آلمانیست؛ «هانس»، پسر پزشکی یهودی و «کنراد»، کنت نوجوانی از یک خانوادهی اشرافی با ۹قرن پیشینهی تاریخی پرافتخار خانوادگی، در ماههای پیش از روی کار آمدن هیتلر و شروع جنگ جهانی دوم. داستانی ظریف که در آن خواننده در ابتدا گمان میکند که عشق به یک فرهنگ مشترک، بر سنتها و تعصبات خانوادگی میتواند که پیشی بگیرد و پیروز شود اما، مقدمهای میشود بر هرجومرج. این رمان کوتاه، یک تراژدی نئویونانی را در دل خود جای داده است و هرقدر هم که نیروهای بر علیهاش خشن باشند، باز هم مقام بههمپیوستگی و تجدید دیدار و فراتر از آن، رستگاری، برازندهاش است. به همان سان که از ابتدای کتاب تا به انتها صدای پای جنگ نزدیکتر میشود، صدای «هانسِ» راوی نیز شدت و طنین بیشتری پیدا میکند. او به شکلی چشمگیر پیدایش و شکلگیری رابطهای الهامبخش و دوجانبه را ارائه میدهد که با نیروهایی غیرقابل عبور مواجه میشود و در آخر داستان با غافلگیرییی نامنتظر خوانندهاش را شگفتزده میکند. 0 0