یادداشت کتابفام
1404/4/15
۴۹۵ صفحه در ۱۵ ساعت. با خواندن «قطار شبانهی لیسبون»، در حقیقت دو کتاب خواندم؛ یکی «قطار شبانهی لیسبون» را و دیگری کتاب «کیمیاگر کلمات» را که بهواسطهی همین کتاب است که «گریگوریوس»، ریتم همیشگی زندگی خود را برهم میزند و در پی ملاقات اتفاقی زنی پرتغالی بر روی پل «کرشنفلد» شهر برن سوئیس، به لیسبون میآید به جستوجوی سرگذشت نویسندهی کتاب «کیمیاگر کلمات»، «آمادئو دِ پرادو»، پزشک و متفکری که اکنون دیگر مردهست. «پرادو»یی که وقتی در دل کتابی که در دست داری از روی ترجمههای «گریگوریوس» اندیشههایش را میخوانی، شک میکنی که کدام کتاب بر دیگری ارجحیت داشت؟ این سفر، این جستوجو، سرشار است از به عقب برگشتنها، بازبینیها و کشفوشهودها. با ورود «گریگوربوس» به خاک فرانسه، دیگر تنها این نامهای ایستگاههای قطار فرانسه نبودند که بیمحابا مرا بهیاد کتاب «دگرگونی» اثر فوقالعادهی «میشل بوتور» میانداختند؛ شاید شهرهای مقصدشان فرق میکرد و شاید در «دگرگونی» شخصیت کتاب بهظاهر از قصد غایی خود در سفرش به رم آگاه بود، اما آنچه در هر دو موقعیت یکسان بود، بازیابی دمبهدم خاطرات که در شیشههای قطار، در چهرههای هر دو بازتاب مییافت؛ شناختی از خود که هر دو در نادیدهانگاشتنش ناموفق عمل کرده بودند و با هر تکان قطار به گلوگاهشان لمبر میزد. «دوکسیادُس» پزشک همانند «منِ» واقعی «گریگوریوس» عمل میکند که هر کجا که احتیاجی به تأیید عملی در عین شک وجود دارد و یا آنجا که اضطراب افکاری که از هجوم کلمات به ذهن، سنگینیشان را بر او هرچه بیشتر میکنند، با رو کردن روی درست برگ کتاب «من»های «گریگوریوس»، با گفتن یک کلمه و یا حتی با یک لبخند، ثقل را به ساختار «گریگوریوس» بازمیگرداند. «قطار شبانه لیسبون» زمانیست طولانی از به فکر فرورفتن؛ از سویی کشفوشهودهای شخصی «گریگوریوس» و از سویی دیگر، شناخت فلسفهی «آمادئو پرادو». «مرسیه» برای غور در موضوعهایی عمیق چون شبگردیها، بیخوابیها و خوابهایی عصبی و سرشار از رویا، در عین شناور بودن در یک مکان گیر کردن و سردرگمی دربارهی مفهوم و هدف حیات، دست به فعالیتها و پیشکشیدن موضوعهای فرعی بیشمار میزند. همانند ترسیم شهری پرجزئیات و اسرارآمیز چون لیسبون، متن کتاب «قطار شبانه لیسبون» هم ساختاری پیچیده و مرکّب دارد که گاهی انگار اطلاعاتش را از خوانندهاش مخفی نگاه میدارد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.