یادداشتهای سبا بخشوری (14) سبا بخشوری دیروز ارباب حلقه ها؛ یاران حلقه جی. آر. آر. تالکین 4.4 58 جلد اول مجموعه ارباب حلقهها رو امروز به پایان رسوندم. چی میشه گفت جز اینکه شاهکار بود و بس. همزمان که نسخه چاپی رو میخوندم نسخه صوتی رو با صدای آرمان سلطانزاده هم گوش میدادم که بسیار عالی بود. دیگه وقتش رسیده که برم سراغ جلد دوم😍 0 3 سبا بخشوری 1404/2/28 سرگذشت ندیمه مارگارت اتوود 3.7 41 سرگذشت ندیمه کتابیست تلخ و هراسانگیز که در آن تمامی حق و امتیاز زنان از آنان سلب شده و زنان به تملک مردان در آمدهاند و به بیانی دیگر زنان جزو داراییهای مردان به شمار میآیند. به گونهای که حتی حق فکرکردن ، تصمیم گرفتن و اظهار نظر کردن ندارند. در این کتاب زنان بر اساس طبقه و جایگاهی که دارند رنگ لباس آنها مشخص شده است. بالاترین آنها همسران فرماندهها هستند که لباس سبزآبی میپوشند. ندیمه ها لباس قرمز بر تن دارند. عمهها که مسئولیت آموزش ندیمه ها را بر عهده دارند لباس قهوهای و مارتاها که زنان نابارور هستند و وظیفهی آشپزی کردن را دارند لباس سبز میپوشند. ندیمهها حتی حق نوشتن ، خواندن و حرف زدن را ندارند حتی اسمی که از قبل هم داشتند هم باید فراموش کنند و باید اسمی که هر فرمانده با توجه به اسم خودش برایشان میگذارد را به خاطر بسپارند. تنها وظیفهی ندیمهها فقط فرزندآوری برای فرماندههایی است که زنان آنها توانایی باردار شدن ندارند. به طوری که اگر ندیمهای برای فرماندهای فرزندی آورد بعد از دوران نقاهت و شیر دادن به نوزاد به خانهی فرماندهی دیگری برای بارداری مجدد نقل مکان میکند. هر فرماندهای هم فرزند دار شود ترفیع مقام میگیرد. این کتاب سرگذشت ندیمهای به نام آفرد است که داستان زندگی خود را تعریف میکند و مدام به گذشته فکر میکند به اینکه چطور شد که به اینجا رسیدند. آفرد زنی است که گذشتهی خوبی با همسر و دختر خود داشته و هرچقدر حکومت جدید تلاش میکند تا هویت او را از او بگیرد ، آفرد کوتاه نمیآید و همچنان هویت خود را با یادآوری گذشتهها حفظ میکند. بریدههایی از این کتاب که من به شدت پسندیدم: «سعی میکنم زیاد فکر نکنم. حالا دیگر فکر کردن هم باید مثل چیزهای دیگر سهمیهبندی شود. خیلی از مسائل ارزش فکر کردن ندارند. فکر کردن فرصتهای آدم را از بین میبرد و من میخواهم دوام بیاورم.» «نگرانیشان از بابت فرار ما نیست. نمیتوانیم زیاد دور شویم. نگران اوج گرفتن خیالمان هستند؛ نگران راههایی که فقط در درون آدم باز میشوند و به انسان روحیه و برتری میدهند.» 0 4 سبا بخشوری 1403/12/19 گلهای خاک: فصل آخر کتاب پابرهنه ها زاهاریا استانکو 4.5 2 این کتاب ، آخرین فصل از کتاب پابرهنهها بود که به شدت غمگین و تأثیرگذار بود و من خط به خطش رو با جون و دل خوندم و تا جایی که تونستم به حافظه سپردم. امیدوارم تا چند وقت دیگه بتونم ادامهی این کتاب که تحت عنوان «بازی با مرگ» نوشته شده رو بخونم و بفهمم که سرگذشت داریهی عزیز چی میشه. تکه هایی از متن کتاب : «این روح بخت برگشته است که از بدن نمیخواهد جدا شود! به نظر من بزرگترین راز و فریبنده ترین زیبائی آن، در همین است. هر قدر بدن تحمل رنج کند و هر اندازه روح زجر بکشد ، باز هم روح و بدن هم آغوش می ماند؛ نه روح راضی به جدا شدن از تن می شود و نه بدن می خواهد از روح جدا شود.» . . «انسان ها می توانند گل های کرهی خاک باشند و بی شک روزی گل های خاک خواهند شد. اما تا آن روز خیلی وقت مانده...» . . «ما از زندگی میگذریم، همانطور که از آب میگذریم، بدون اینکه اثری از خود بجا بگذاریم. دست آخر اگر اثری هم از ما باقی بماند، آنقدر ناچیز است که گذشت زمان آن را به آسانی خواهد زدود.» . . «آدمیان از قدیمیترین ایام، کنارههای دانوب را با بر پا ساختن دهات و شهرها آراستند و باز همین آدمیان در جنگ و ستیز با یکدیگر شهرها را سوزاندند و با خاک یکسان کردند. آدمیان بر پهنهی خاک باغهای پر گل و گیاه گستردند و باز همین آدمیان خاک را از گورستانها انباشتند.» 0 2 سبا بخشوری 1403/12/19 شهربازی استیون کینگ 3.9 5 تکه هایی از متن کتاب : وقتی بیست سالت باشد، فکر میکنی زندگی یک جادهٔ صاف و دقیق است که از روی نقشهٔ تو جلو میرود. وقتی بیست و پنج سالت میشود با خودت میگویی نکند نقشه را برعکس گرفتهام. تا چهل سالگی طول میکشد تا بفهمی واقعاً نقشه را برعکس گرفته بودی. از من که شصت سالهام بشنوید، وقتی شصت سالتان بشود، کاملاً گم شدهاید. . . «نمیدونم چرا مردم با استفاده از مذهب میخوان به هم صدمه بزنن. دنیا همینجوری هم پر از درد و رنجه. قرار بود مذهب انسان رو به آرامش برسونه.» . . دخترها و پسرهای جوون بزرگ میشن اما زنها و مردهای بزرگ فقط پیرتر میشن و هر چقدر که بگذره، فکر میکنن بیشتر حق با خودشونه. اگه سواد داشته باشن که دیگه بدتر!» 0 2 سبا بخشوری 1403/10/8 سرود کریسمس چارلز دیکنز 4.1 16 نویسنده و مترجم هر دو عالی😍قلم نویسنده بسیار نزدیک به قلممترجم بود و خصوصیات اسکروج رو خیلی زیبا توصیف کرده بود🙂 قبلا انیمیشین این کتاب رو دیده بودم و این بار خواندن این کتاب برام حس نوستالژیک داشت✨ از متن کتاب : گرما و سرمای بیرون در اسکروج چندان تاثیری نمیکرد. هیچ گرمایی را یارای گرم کردن او و هیچ هوای زمستانی را یارای سرد کردن او نبود. هیچ بادِ وزندهای گزندهتر از او نبود ، هیچ برفِ بارندهای به قدرِ او نمیخواست مستقیم به مقصدش برسد ، و هیچ رگبارِ بیامانی به قدرِ او گوش بر صدای استغاثه نبسته بود. ناخوشایندترین هواها از رقابت با او قاصر میماند. تندترین باران و برف و تگرگ و برفابه را یارای آن نبود که لافِ برتری بر او بزنند مگر از یک بابت. برف و باران و تگرگ و برفابه غالباً گشادهدستانه «فرو میباریدند» و اسکروج هرگز نم پس نمیداد. هیچ تنابندهای هرگز در خیابان راهش را نمیبست تا با رویی بشاش بگوید:«اسکروج عزیز من ، احوال شریف؟کِی میآیید به دیدنم؟» هیچ گدایی به اسکروج التماس نمیکرد پشیزی به او صدقه بدهد ، هیچ کودکی از او وقت را نمیپرسید ، هیچ مرد یا زنی هرگز در تمام عمرش از او نشانیِ فلان و بهمان جا را نپرسیده بود. حتی سگ های مردان نابینا هم گویی او را میشناختند؛ چون او را میدیدند که میآید، صاحبشان را به درگاه و صحن حیاط میکشاندند و بعد دم تکان دادن گویی بخواهند بگویند:« چشم نداشتن بهتر است از چشم شور ، ارباب نابینا!» 1 7 سبا بخشوری 1403/9/27 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 295 به معنای واقعی یک شاهکار بود و بس!!! تا به الان از این زاویه به مرگ نگاه نکرده بودم و اینقدر نزدیک مرگ رو حس نکرده بودم. با خواندن این کتاب به معنای واقعی تو خلسه فرو رفتم ، یعنی موقع مرگ اطرافیان ما هم قراره این رفتار رو با ما داشته باشند؟ اینقدر بی تفاوت و بی خیال نسبت به ما ، اینقدر به فکر کارهای روزمره خودشون ، و اینکه حتی ممکنه به این فکر کنند که قراره جای ما رو در آینده بگیرند🫠 باید ابتدا به خودمون هم یه نگاهی بندازیم و ببینیم که آیا ما هم همین رفتار رو داریم یا نه ، اگه پاسخ بله باشه که باید برای خودمون کلی افسوس بخوریم🥲 از متن کتاب : آنها هیچیک از حال من خبر ندارند و نمیخواهند خبر داشته باشند. ککشان نمیگزد. سرشان گرم است. کیفشان را میکنند. پیانوشان را میزنند. (از پشت در بسته دمدمهٔ گفتوگو و ترجیعبند آواز را میشنید.) بیخیالاند. ولی آنها هم میمیرند. چهقدر احمقاند. من زودتر میمیرم. آنها دیرتر. ولی آنها هم از این بلا معاف نمیمانند. 0 7 سبا بخشوری 1403/9/20 ابله فیودور داستایفسکی 4.3 74 به نظر میرسد داستایفسکی به دنبال ترسیم یک انسان ایده آل است. شاهزاده میشکین تمام ویژگیهای کامل یک انسان را دارد. او صادق و صریح است. بر خلاف بقیه اعضا طبقه بالای جامعه، میشکین هیچوقت با هدف کسب منفعت یا حفظ ظاهر احساسات خود را پنهان نمیکند. شاهزاده همیشه هرچه در ذهنش هست را بدون توجه به ملاحظههای اجتماعی بر زبان میآورد. میشکین هم چنین شخصیت بسیار صبوری دارد. بر خلاف بقیه شخصیتها (مثل گانیا که جایگاه و اعتبار خودش را مهمتر از هر چیز دیگری میداند یا ناستازیا که به سرافکندگی خودش بیش از شادی میشکین توجه میکند و یا هیپولیت که تا یک سخنرانی به یاد ماندنی ایراد نکند نمیتواند با مرگ کنار بیاید)، میشکین توجهی به خودش ندارد. او هم فروتن است هم بخشنده و مهربان. این ویژگیهای به ظاهر بینقص در تضاد دنیای فاسد اطراف او قرار دارند. از متن کتاب : هنگام کاشتن دانههای خوبی و انجام کارهای نیک بخشی از شخصیت خود را میبخشید و بخشی از شخصیت دیگری را میپذیرید، این پیوند دو جانبه است و اگر بیشتر دقت کنید آگاهیهایی بدست میآورید، و به کشفیات غیرمنتظرهای به عنوان پاداش دست خواهید یافت. از کجا میدانید که در آینده چه نقشی در سرنوشت بشریت خواهید داشت؟ دانهای که با این کار نیک افشاندهاید و فکری که رواج دادهاید تمام جهان را در برخواهد گرفت کسی که آن را از شما گرفته به دیگری منتقل میسازد و شما به جائی میرسید که اندیشهای قوی را برای بشریت باقی میگذارید 1 32 سبا بخشوری 1403/9/12 لیدی ال رومن گاری 3.7 20 این داستان دربارهی مبارزان آزادی و آنارشیست هایی است که خواهان آزادی بودند و مدام رویا پردازی میکردند و میخواستند با بمب گذاری و کشتن و غارتِ ثروتِ اشراف زادگان به اهداف خود برسند ، زیبایی این داستان جایی است که با عشق ادغام میشود و باعث سرگذشتی بسیار پیچیده و غمگین برای لیدی ال زیبا میشود. پایان این داستان واقعا غافلگیر کننده و هیجان آور است به طوری که از حدس و گمان زدن راجع به آن عاجز میمانید. از متن کتاب : روح مانند جسم درخور اعتنا نیست : تن آدمی است که کار میکند ، رنج میبرد ، عرق میریزد و از بین میرود. و اگر راست است که روح فناناپذیر است ، پس اصلا جای نگرانی نیست. اگر تنی سالم و قوی و شاداب داشته باشی ، روح هم بلد است که از خودش مواظبت کند. 0 3 سبا بخشوری 1403/9/9 پا برهنه ها زاهاریا استانکو 4.2 9 «پابرهنهها» به نوعی زندگینامه شخصی استانکو و روایتگر زندگی دشوار طبقات فرودست جامعه اروپای شرقی و کشور رومانی در روزگار نویسنده است. این کتاب سرگذشت داریه و اطرافیان وی به روایت خودش است. داریه طوری شرح حال روزگار خود را تعریف میکند که هر خوانندهای با خواندن این کتاب ، تمام لحظات و اتفاقاتی که بر داریه گذشته را با گوشت و پوست و خون حس و حتی لمس میکند. لحظاتی آمیخته با غم و شادی. به گونهای که با خواندن یک قسمت از ته دل قهقهه سر میدهید در حالی که با قسمت دیگر میتوانید از ناراحتی کلی اشک بریزید. خواندن این کتاب ساده و روان و بی شیله پیله را به تمام دوستان پیشنهاد میکنم. از متن کتاب : … سه گونی گندم به ما میدهد که عوضش امسال تابستان یک هکتار و نیم زمینش را برایش درو کنیم. پدرم میگوید : _یک خرده کم نیست دادا پتره؟ _خیلی احتمال دارد. منتها تو الان سخت محتاجی و آدم که محتاج شد ناچار میشود قبول کند. 0 20 سبا بخشوری 1403/8/27 داستان دو شهر چارلز دیکنز 4.1 41 داستان این کتاب واقعا زیبا و نفس گیر بود ، علی الخصوص فصل های آخر که باعث میشه مدام بهت و حیرت تو چهرهی هر خوانندهای نقش ببنده . واقعا شاهکاری بی بدیل بود و ترجمهی آقای نبیلی ارزش این شاهکار رو چندین و چند برابر کرد . خیلی خوشحالم اولین کتابی که از چارلز دیکنز خوندم همچین کتاب محشر و شاهکاری بوده . خواندن این کتاب رو به هیچ وجه از خودتون دریغ نکنید . از متن کتاب : « آنچه اکنون میکنم بارها و بارها بر آنچه تاکنون کردهام برتری دارد و آرامشی که به استقبال آن میروم بارها و بارها از آنچه تاکنون به خود دیدهام دلپذیرتر است. » 0 7 سبا بخشوری 1403/8/5 خوشه های خشم جان اشتاین بک 4.2 69 خوشه های خشم کتابی است که زندگی کارگران و کشاورزان را در دوران صنعتی شدن کشاورزی و قحطی به تصویر کشیده است. داستانی که در این کتاب جریان داره به خوبی نشان دهندهی این است که ارباب ها چگونه با کارگرها و کشاورزها برخورد میکردند و با به اهمیت ندادن به آن ها ، آن ها را زیر پای خود له میکردند. نویسنده در هنگام نوشتن کتابش گفته بود در تلاش است تا تمام کسانی را که مسئول این رکود بزرگ و تبعات آن هستند، شرمنده کند. به همین دلیل هم این اثر، یکی از محبوبترین کتابها میان مردم طبقه کارگر بوده است. 2 31 سبا بخشوری 1403/8/1 برف بهاری یوکیو میشیما 4.4 5 کتابی بسیار زیبا با توصیفات عالی و جذاب🤩 در این کتاب نویسنده به حدی دقیق به توصیف طبیعت و محیط اطراف پرداخته که تمام توصیفات ملموس هستند و میتونی با تموم وجود حسشون کنی🤌🏻🤌🏻 من که حسابی شیفتهی قلمش شدم ، بی دلیل نیست که بهش لقب «نقاش واژه ها» رو دادند🤩💫 بخشی از کتاب : برخی اوقات مسیر کلیِ زندگیِ انسان به خاطر یک لحظه مکث کاملا در جهتِ دیگری منحرف میشود و تغییرِ مسیر میدهد. این لحظه مانند تا زدنِ یک برگ کاغذ است. در چنین موردی، قسمتِ زیرینِ کاغذ دقیقا رو قرار میگیرد و قسمتِ بالاییِ کاغذ را تشکیل میدهد، در حالی که آن قسمتی که پیشتر کاملا قابلِ رؤیت بود، حالا دیگر برای همیشه ناپدید شده است. 0 4 سبا بخشوری 1403/7/28 ملکوت بهرام صادقی 3.7 47 بخشی از کتاب : ... اما این زمین بیگناه نیست و مادر گناهکاران است و گاهوارهی همهی آتشها و گلولهها و خونها و شلاقهاست و من او را نمیبخشم، زیرا ریشههای درخت من از خاک سیاه او غذا میگیرند و از چشمههای زهرآلود او آب مینوشند و سرانجام در بستر او خواهم پوسید... و من شکایت زمین را به آسمانها و به ملکوتها خواهم برد. 0 4 سبا بخشوری 1403/7/21 زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس 3.7 68 این کتاب رو از مدت ها پیش میخواستم بخونم که بالاخره این ماه تونستم مطالعهی این کتاب رو به پایان برسونم🤩🤩 به شدت شیفتهی زوربا و رفتار و منشش شدم🤌🏻داستان به آرامی پیش میره و ممکنه از حوصلهی خیلی ها خارج باشه ولی من به شدت این کتاب رو پسندیدم😇🫰🏻 این تکه از کتاب رو به هنگام مطالعه یادداشت کردم که به نظرم جای تأمل داره : «ارباب ، از آدمها فاصله بگیر و به ایشان زیاد رو نده ، به آنها نگو همه مساوی هستند و همه حقوق یکسان دارند ، وگرنه پا به روی حق خود تو خواهند گذاشت ، نان تو را از تو خواهند دزدید و تو را از گرسنگی خواهند کشت. از آنها فاصله بگیر ارباب ، و بدان که من خیر تو را میخواهم!» 0 4