بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مخلوقات فوق العاده تیزهوش

مخلوقات فوق العاده تیزهوش

مخلوقات فوق العاده تیزهوش

شلبی ون‌ پلت و 1 نفر دیگر
4.2
9 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

21

تووا سالیوان پس از مرگ شوهرش در شیفت شب آکواریوم سووِل بِی به کار نظافت مشغول می‌شود. او از سی سال پیش که پسر هجده‌ساله‌اش اریک به طرز مرموزی در دریا ناپدید شده همواره سعی کرده با مشغول نگه داشتن خود با این فقدان کنار بیاید. تووا با مارسلوسِ بدخلق و انسان‌گریز آشنا می‌شود، یک اختاپوس غول‌پیکر اقیانوس آرام که در آکواریوم زندگی می‌کند. مارسلوس چیزهایی فراتر از تصور همگان می‌داند، اما حاضر نیست برای انسان‌هایی که اسیرش کرده‌اند حتی یکی از هشت بازویش را تکان بدهد؛ تا اینکه دوستی عجیبی بین او و تووا رقم می‌خورد. مارسلوس که همیشه به کارآگاه‌بازی علاقه دارد، با قدرت استنباط خود به اتفاقات شب ناپدید شدن پسر تووا پی می‌برد. و حالا مارسلوس باید همۀ ترفندهایی را که از بدن بی‌مهره‌اش برمی‌آید به کار ببرد تا قبل از این‌که دیر شود حقیقت را برای تووا آشکار کند.  «مخلوقات فوق‌العاده تیزهوش» اولین رمان شلبی ون پلت است که با لطافت به خواننده یادآوری می‌کند که گاهی نگاه دقیق به گذشته می‌تواند به افشای آینده‌ای که زمانی غیرممکن می‌نموده کمک کند.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

یادداشت‌های مرتبط به مخلوقات فوق العاده تیزهوش

Haniyeh

1402/12/12

            این کتاب سال ۲۰۲۲ توی بخش های fiction و debut novel گودریدز کاندید شده بود. اگر به داستان های فانتزی، درام و حیوانات علاقه دارید، این کتاب میتونه براتون جالب باشه. آخر نظرم سریال هایی که شبیه به این کتابن رو اسم بردم، اگر این کتابو دوست داشتید شاید اونا رو هم بپسندید.

داستان از سه شخصیت اصلی و چند شخصیت فرعی تشکیل میشه که همه شخصیت‌پردازی خیلی خوبی دارن و میتونید درموردشون کلی حرف بزنید.
اولین شخصیت "تووا" نام داره، زنی پا به سن گذاشته ولی قوی، مهربان و مثبت اندیش. اون توی یه مغازه آکواریوم کار میکنه و در حین نظافت با موجودات دریایی هم صحبت میکنه. تووا تنها زندگی میکنه، پسرش "اریک" در ۱۸ سالگی در دریا غرق شده و غم بزرگی روی دل تووا گذاشته. همسرش "ویل" هم چند سال قبل فوت کرده و حالا تووا این روزا به سختی خودش رو با زندگی سازگار میکنه و به فکر بازنشست کردن خودش، ترک شهرشون "سوول بِی " و رفتن به یه مرکز سالمندان هست. با این حال در رفتارش با دیگران بسیار خوش برخورده و همین تووا رو برای همه اهالی "سوول بِی" عزیز میکنه.
دومین شخصیت "کامرون" نام داره، پسری در دهه بیست سالگی که پیش خاله‌ "جین" زندگی میکنه، دانشگاه نرفته، سر هر کاری میره زود اخراج میشه و دوست دخترش هم خیلی از خودش چه از نظر مالی و چه شغلی بهتره. مادرش "دافنه" اونو در ۹ سالگی پیش خاله جین گذاشته و دیگه برنگشته و پدرش، معلوم نیست چه کسیه. بعد از اخراج آخرش و گرفتن جعبه‌ای از وسایل مادرش و دیدن سرنخی از پدرش، راهی جاده میشه و به دنبال پدرش میگرده تا ازش بخواد این سال هایی که نبوده رو با پول براش جبران کنه و اینجوری بدهیش به خاله جین رو هم پس بده. اون توی سوول بی، زندگی جدیدی رو شروع میکنه تا بتونه پدرش  رو پیدا کنه.
سومین شخصیت یه اختاپوسه و "مارسلوس " نام داره. مارسلوس یه موجود خیلی باهوشه که توی مغازه آکواریومی که تووا کار میکنه زندگی میکنه و از انسانها هم درک بالایی داره. اون هرکسی که توی مغازه میاد رو ارزیابی میکنه. و البته درباره تووا هم همیشه ارزیابی‌هایی داره. نمیشه مارسلوس رو دوست نداشت. هرچی در داستان جلوتر برید بیشتر متوجه منظورم میشید. 

این سه شخصیت به هم وصل میشن و داستان خیلی زیبا و دلنشینی رو رقم میزنن. من از خوندنش لذت بردم. یه ستاره کم داره چون وسطاش یکم خسته‌ام کرده بود ولی چون داستان رو دوست داشتم ادامه دادم و پشیمون هم نیستم. واقعا ارزشش رو داشت و برام دوست داشتنی بود ♡

سریال های مشابه این کتاب از کره جنوبی که در شهرهای ساحلی اتفاق میفتن و مثل کتاب شخصیت‌های خاکی و مهربونی دارن:
- مادر بد (Bad Mother)
- دهکده ساحلی چاچاچا (Hometown Cha-Cha-Cha)
- غم های ما (Our Blues)

اگر دلتون یه داستان آروم و زیبا میخواست این کتاب گزینه خوبیه.
          
            یه کتاب خانوادگی و احساسی :)

چند تا از شخصیت‌ها پیر هستن و خوندن از احساسات آدمهایی که دیگه جوون نیستن برام جالب بود، گاهی نمکین و گاهی بغض‌آور... 

فضای کتاب هم به شدت خانوادگیه و راستش رو بگم کلا این حد از خانواده‌دوستی و مخصوصا اهمیت دادن به افراد مسن رو از آمریکایی‌ها انتظار نداشتم 😅 کلا البته تقریبا همه چی خیلی مثبت بود و کتاب شخصیت «بد» نداشت و حتی اِکس‌ها (همون ex 😅 یعنی شریک سابق 😄) هم خیلی آدمای خوبی بودن :) که شاید بتونیم بگیم خیلی واقعی نیست 🤔 بحث‌های مالی کتاب هم یه مقدار با دانسته‌های پیشینم تناقض داشت...

داستان ضرب‌آهنگی کندی داشت ولی همچنان آدم رو دنبال خودش می‌کشید. البته به نظرم بعضی جاها نویسنده دیگه خیلی به جزئیات پرداخته بود و من حس می‌کنم یه سری از این جزئیات جدا اضافه بودن. 
و کلا مخاطب اون راز اصلی کتاب رو همون اولا می‌فهمید و باید منتظر می‌موند تا شخصیت‌ها هم بالاخره بهش پی ببرن :)

گل سرسبد کتاب هم جناب مارسلوس بود 😍 یک اختاپوس عظیم‌الجثهٔ اقیانوس آرام! که البته تو یه آکواریوم اسیر بود :) با توجه به اینکه بعید می‌دونم یه اختاپوس اینقدر فهیم و باهوش و نمکین باشه می‌تونیم بگیم این کتاب نیمچه فانتزیه! 

پایان‌بندی هم یه مقدار زیادی هَپیلی اِوِر اَفتِری بود 😂 

من همزمان با خوندن متن زبان اصلی به ترجمهٔ نشر نون هم یه نگاهی انداختم و باید اعلام کنم که بعد از مدتها مشکل قابل توجهی تو ترجمه ندیدم! دیگه الان باید خیلی خوشحال باشن که از سخت‌پسندی مثل من نمرهٔ قبولی گرفتن 😂