هرگز نمیر

هرگز نمیر

هرگز نمیر

راب ج. هیز و 3 نفر دیگر
3.8
13 نفر |
10 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

22

هرگز نمیر روایت می‌کند که در زمانی دور، در روزگار قهرمانان افسانه‌ای شرق، پسرکی با چشمان سفید مأمور تحقق خواسته‌ی یک شینیگامی می‌شود. اما این مأموریت فراتر از توان یک پسر بچه است؛ پس او، با قدرتی که شینیگامی در اختیارش گذاشته، قهرمانانی را گرد خود می‌آورد تا به هوسا بروند و امپراطور ده پادشاه را بکشند. قصه این طور می‌گوید؛ اما آیا واقعاً ماجرا همین است؟

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به هرگز نمیر

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

هرگز نمیر

تعداد صفحه

40 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به هرگز نمیر

پست‌های مرتبط به هرگز نمیر

یادداشت‌های مرتبط به هرگز نمیر

          تا الان اونقدر که بخوام صاحب نظر باشم فانتزی نخوندم، ولی حدس می‌زنم تا همیشه معتقد باشم که "هرگز نمیر" یکی از بهتریناش بوده.

نمی‌دونم از کجا شروع کنم و به کجا برم، فقط از اونروز به بعد مدام دارم تو مثالام حتی نامربوط میگم "آهااا مثل هرگز نمیر"😂
دیالوگ‌نویسی خوب؟ مثل هرگز نمیر. کشش داستانی؟ قطعا هرگز نمیر. مختصر و مفید؟ هرگز نمیر. چی؟ هرگز نمیر. کی؟ هرگز نمیر. کجا؟ هرگز نمیر.😂😂😂
سومین باره که سعی می‌کنم یه یادداشت معقول براش بنویسم و بازم تا  شروع می‌کنم دیگه کنترلمو از دست میدم، درحالی که خودم اگه یکی انقدر از یه چیزی تعریف کنه گارد می‌گیرم نسبت بهش🤌🏻😂دوستانی که قبلا بهشون گفتم پیشم تعریف افراطی نکنن منو ببخشن که ظاهرا درکشون نمی‌کردم🥲😂

خب و اما بخش معقول صحبتم، این کتاب  از طرف من بیشتر به دنبال کننده‌های انیمه و مانگا پیشنهاد می‌شه، بعید می‌دونم شما بخونید و صحنه‌ها اونطور که باید و هست مجسم نکنید. برای باقی که زیاد با این فضا ارتباط ندارن _و نمی‌گیرن_ مطمئن نیستم که به اندازه این قشر لذت ببرن.
از  تجربه خوندن خودمم بخوام بگم، اوایل با القابی مثل "مشت شعله‌ور" یا "صد چاک"، "شمشیر نجواگر" و "باد زمردی" *می‌گرید* یکم گیج شدم و تصور بعضی صحنه‌های اکشن  برام سخت بود، که البته مانع خوندنم نشد و به مرور همه چی راحت‌‌تر شد؛ از یک چهارم اول به بعد دیگه اصلا برام مشکلی نبود.

با تشکر از دوستی که این کتابو بهم معرفی کرد، دوست دیگه‌ای که ترغیبم کرد بخونمش، دوستانی که بابت طواف‌های دور اتاق اینجانب دم نزدند و باقی عزیزان که در این مسیر ما را یاری نمودند🥲😂
و در آخر، شدیدا منتظر جلد دوم و سومم، چترنگ جان تو رو به این سوی چراغ زودتر. 
        

30

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم
با سپاس از  دوست عزیزی که کتاب رو معرفی کرد و دوستی که هدیه‌ش داد.

به جرئت میتونم بگم متمایز ترین کتابی بود که خوندم و کاملا شگفت زده‌ام. سبک و سیاق این کتاب با هر چی که تا الان خونده بودم متفاوت بود و هوش از سرم پروند. 

یه خلاصه بسیط میدم و بعد می‌ریم سراغ باقی صحبت ها.⁦◉⁠‿⁠◉⁩

آین ماموریتی از طرف شینیگامی( خدای مرگ ژاپنی ها) دریافت کرده‌.کشتن امپراطور ده پادشاهی .
 اما آین یه پسربچه بیشتر نیست و نمی تونه امپراطور نامیرا رو بکشه،پس مجبوره چندتا قهرمان پیدا کنه.
اما قبل از اون باید اونا رو بکشه، اما خب چی میشه اگه اونا مرده باشن؟ 
خب قطعا آین خیلی خوش‌شانسه که قهرمان‌هاش جلوی چشمش توی میدون نبرد کشته شدن و نیازی نیست دستاشو به خون الوده کنه... اما می دونید....( برید خودتون بخونید تا بفهمید چی میشه)

خب من به این داستان پنج ستاره کامل میدم( به خود داستان، یکم ویراستاریش اذیتم کرد اونو جدا حساب میکنم)
پ‌ن¹: یکی از خوبی های این کتاب فصل های کوتاهش بود. نویسنده اصلا کشش نداد و در کوتاه ترین جملات ممکن منظورش رو رسوند.
پ‌ن²: نویسنده در عین توضیح ندادن خیلی چیزها، همه چیز رو توضیح داد و این خیلی منو شگفت زده کرد، همش با خودم می گفتم دقیقا چطوری داری انجامش میدی راب!!!!
پ‌ن³: همه چیز دقیقا جلوی چشم شما اتفاق میوفته اما شما نمی تونید متوجهش بشید. نویسنده درختش رو توی جنگل قایم کرده.
پ‌ن⁴: داستان در شرق میگذره، در ژاپن . برای منی که با فرهنگ اونجا یه آشنای نسبی دارم خیلی آسون بود که هر چی نویسنده گفته بود رو تخیل کنم، هر چی که راجع به دین، خرافات،نیروهای عجیب و غریب و افسانه ها گفته بود رو راحت متوجه می‌شدم.
پ‌ن⁵: داستان قطعا فانتزی بود، یه فانتزی تر و تمیز . بدون ابهام  و کاملا روون.
پ‌ن⁶: تمام شخصیت ها به خوبی تصویر سازی شدن،به راحتی میشه باهاشون همدلی کرد ،الخصوص ژیهائو. 
پ‌ن⁷: و اما کاراکتر ها. یکی از یکی بهتر و درخشان‌تر. آدم نمیدونه قلبش رو به کی بده اصلا( من خودم مخلص بینگ ووی ما هستم🫶) 
پ‌ن⁸: زاویه دید های کتاب دائم می چرخید و ما یه دید کامل نسبت به اتفاقات کتاب داشتیم و این یکی از نکات مثبت کتاب بود.

آیا توصیه میکنم این کتاب رو بخونید؟
معلومه، ارزش وقتی که می‌زارید رو داره و نسخه چاپیش رو تهیه کنید( وی خودش کتاب را برای تولدش هدیه گرفته و بسیار خوش‌خوشانش است🌚)

ترجمه خوب بود،منتهی یک سری افعال جمله به زمان کتاب نمی خورد و شاید مشکل از ویراستاری باشه،شایدم خود نویسنده شیطنت کرده.

در پایان باید بگم که این کتاب رو جمع خوانی کنید، این یه توصیه‌ی کاملا دوستانه‌ست چون قطعا اینطوری راحت تر می تونید ضربه‌های که نویسنده به احساساتتون می زنه رو  پشت سر بزارید.
        

25

من یه انیم
          من یه انیمه‌بین حرفه‌ای نیستم ولی یه چند تایی دیدم و دوستشون داشتم (تقریبا همهٔ معروف‌های میازاکی و سریال شیطان‌کش 😅).
افسانه‌های ژاپنی رو هم خیلی دوست دارم و تقریبا هر کتابی تو این فضاها توجه‌م رو جلب می‌کنه.

با این حال، این کتاب برام بسیار کسل‌کننده بود و فقط خوندم که تموم بشه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

داستان خیلی جالب شروع شد، یه جنگجوی سامورایی‌طور در جریان دفاع از مردم یه شهر می‌میره و بعد یه پسربچهٔ کوچیک به زندگی برش می‌گردونه تا برای کشتن امپراطور کمکش کنه. 
این فرآیند جذب قهرمان ادامه پیدا می‌کنه تا...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

کتاب پر از شمشیربازی و جنگ‌های تن‌به‌تنه و به شدت حس انیمه‌ای داره، طوری که من دویدن شخصیت‌ها رو جز به صورت انیمه‌طور نمی‌تونستم تصور کنم (اگه انیمه دیده باشید می‌دونید چی میگم 😄).
ولی هیچ‌کدوم از این مبارزات جذابیتی برام نداشتن چون طرح داستان برام جذابیتی نداشت و با شخصیت‌ها هم نتونسته بودم ارتباط خاصی بگیرم. بله یه سری صحنه‌های بانمک و خوب این وسط‌ها بود ولی نه اونقدر که از حوصله‌سربر بودن بقیهٔ کتاب چیزی کم کنه...

می‌دونم که اینجا خیلی از دوستانم عاشق این کتاب شدن و اصلا به خاطر خوندن مرور همین دوستان بود که منم تصمیم گرفتم این کتاب رو بخونم (و گرنه امتیاز زیر ۴ تو گودریدز و استوری‌گرف برام خیلی نکتهٔ منفی‌ای به حساب میاد! مخصوصا تو این کتاب‌های فانتز‌ی‌طور).... ولی خب این کتاب باب میل من نبود و اصلا نتونست جذبم کنه...

ترجمه هم تا جایی که نگاه کردم خوب بود....

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

⛔ از اینجا به بعد داستان رو لو می‌ده ⛔

اینا راه می‌افتن دنبال جمع کردن قهرمان و تا حدود ۵۰-۶۰ درصد کتاب فقط همینه که برن یکی رو پیدا کنن و بکشن تا اون پسربچه، آین، دوباره به زندگی برش گردونه، همین.
یعنی این تیکه‌ها دیگه فوق کسل‌کننده بود.

این وسط هم یه سری یوکای، ارواح انتقام‌جو، بهشون حمله می‌کنن و باز یه سری شمشیربازی اینجاها داشتیم، که دوباره من تو این صحنه‌ها اینطوری بودم: باشه دیگه تمومش کن یه چیزی از طرح داستانت بهم بگو!

کلا کتاب تا همون اواخر صرفا داستان یه سری قهرمان بود که دارن برای انجام یه مأموریت (همون Quest!) یه مسیر پرخطر رو طی می‌کنن.

از اول هم هی این رو می‌شنویم که همهٔ هدف این پسربچه از جمع کردن این گروه کشتن امپراطوره، خب چرا؟ 
آیا امپراطور آدم بدیه؟
بله، این رو نویسنده تازه اواخر کتاب بهش می‌پردازه اونم از زبون بقیه، یعنی نه اینکه نشونمون بده، صرفا حرف اینه که بله این آدم خیلی مالیات سنگین بهمون بسته و ما رو بیچاره کرده، یعنی در حد دلایل داستان‌های پادشاه‌های بد که تو بچگی می‌شنیدیم. هیچی هم از این نمی‌دونیم که اصلا قبلش چطور بوده دقیقا؟ فاز این امپراطور چی بوده؟ یعنی این همه سخت می‌گرفته که چی بشه؟ 

و بعد آخر کتاب 😐

احتمالا فهمیدن اینکه این بچه مشکل داره و آدم درستی نیست نباید حدس هوشمندانه‌ای بوده باشه!
فکر نمی‌کردم این خود جناب شینیگامی باشه ولی اعتمادی هم بهش نداشتم و برای همین وقتی آخرش نویسنده این مسئله رو رو کرد جای تعجبی برام نداشت.

البته انتظار اینکه روی در واقع بچهٔ اصلی بوده باشه رو نداشتم.

ولی واقعا یعنی چی؟ 
با این پایان‌بندی کل داستان برام کاملا بیهوده و بی‌هدف شد (الان کلمهٔ تو ذهنم اینه: totally pointless 😅). یعنی داستانی که حداقل می‌تونست ماجرای قهرمان‌هایی باشه که دارن برای نجات مردم تلاش می‌کنن، تبدیل شد به یه بازی مسخره از طرف یه شینیگامی، خدای مرگ. بماند که این قهرمان‌ها اصولا از اول چاره‌ای هم نداشتن و اون پیوندی که با آین پیدا کردن بودن (به خاطر بازگردونده شدن از مرگ)، مجبورشون می‌کرد دنبال این پسربچه راه بیفتن.

صحنهٔ آخر هم که دیگه اوجش بود! آقا با اعتماد به نفس تمام پا شد گفت من امپراطورم و کات! 
و با توجه به اینکه جلد دومی در کار نیست مسخرگی این صحنه چند برابر میشه....
        

18

میم صالحی فر

15 ساعت پیش

          داستان کتاب با حمله‌ی گروه راهزن مشت شعله‌ور به شهر کایشی و دفاع شمشیر نجواگر و دوستانش از مردم در برابر انان و در نهایت کشته شدن شان اغاز می‌شود.
در صحنه‌ی بعد چو به هوش می‌آید.به عبارتی توسط پسر بچه‌ی عجیب غریبی زنده می‌شود، زنده هم که نه! تقریبا زنده می‌شود.
پسر بچه به او می‌گوید او را زنده کرده تا چو را به خود متعهد کند که یک نفر را برایش بکشد. یک نفر که  شینیگامی‌ای که  قدرت زنده کردن قهرمان‌ها را به او داده، برایش تعیین کرده و ان فرد پادشاه هوساست. بعد از انجام این ماموریت چو دوباره ازاد خواهد شد و تعهدی بر گردنش نمی‌ماند.
در مسیر حرکت به سمت کاخ پادشاه، پسر چند نفر دیگر مثل باد زمردی، شکم آهنی و استاد دره‌ی خودشید را هم یا زنده کرده و یا ابتدا انها را به دست قهرمانانش کشته و  سپس زنده می‌کند تا به او در انجام ماموریتش متعهد شوند.
این گروه تقریبا زنده، در حال خو کردن به ویژگی‌های زندگی جدیدشان هستند و در مسیرشان مدام ناچارند با موجودات مختلفی  که پسرک انها را فرستاده‌ی شینیگامی‌های دیگر می‌داند، مبارزه کنند؛ موجوداتی که اصولا از دنیای مرگ امده‌اند و تنها با شمشیر نجواگر کشته می‌شوند.
در قصل‌های پایانی سرعت اتفاقات و ورود افراد جدید به داستان شدت می‌گیرد و غافلگیری‌های غیر قابل حدسی داستان را به پیش می‌برند.
به نظرم با توجه به المان‌های بومی و فرهنگی زیاد، داستان در فرهنگ خودش و توسط مخاطبان اشنا با ان فرهنگ  بهتر درک بشه.
طبیعتا در پایان داستان هم کلی سوال در ذهن‌تون ایجاد میشه که وقتی مثل من داستان رو مرور کنید قطعا سوالاتتون بیشتر هم خواهد شد.

        

4

          خب...
این کتاب رو قبل از بهخوان اصلا ندیده بودم. اینجا چند یادداشت جذاب ازش خوندم و بعد در یک کتابفروشی پیداش کردم و خریدمش و با کلی امید و آرزو شروعش کردم.
اما...
اما خب این کتاب از تصوراتم فاصلهٔ بسیار معناداری داشت که باید سعی کنم بگم چرا و چطور!

داستان اینجوری شروع می‌شه که ایتامی چو در یک نبرد کشته می‌شه و بعد از اینکه می‌میره توسط کسی به نام آین به زندگی برگردونده می‌شه و وظیفه داره که نزدیک اون بمونه و بهش کمک کنه که امپراطور ده‌پادشاهی رو به قتل برسونن. و در این بین قهرمان‌های دیگه‌ای رو هم پیدا می‌کنن و به زندگی برمی‌گردونن و...
من شخصیت‌پردازی پلات و داستان و همه اینا رو دوست داشتم، اما امان از شیوه روایت که اصلا اصلا دوستش نداشتم. کتاب اصلا رمان نبود. توصیف نداشت. ساختار نداشت. دیالوگ خاصی نداشت. ادبیاتی نداشت. فیلمنامه بود. انگار برای تصویرپردازی ذهنی نوشته شده بود. اصلا شبیه فیلم بود، نه شبیه کتاب. در نتیجه اگه دوست داشته باشید که فیلم ببینید یا انیمه‌ای نگاه کنید، اونم در قالب کتاب، انتخاب خوبیه. :)) اما کتاب خوبی نیست بنظرم. در بهترین حالت، داستان خوبیه. و بودن در فضای این چیزای ژاپنی خوش می‌گذره.
 خلاصه که اینطور :)
        

35