یادداشت سبا بخشوری
4 روز پیش
نویسنده و مترجم هر دو عالی😍قلم نویسنده بسیار نزدیک به قلممترجم بود و خصوصیات اسکروج رو خیلی زیبا توصیف کرده بود🙂 قبلا انیمیشین این کتاب رو دیده بودم و این بار خواندن این کتاب برام حس نوستالژیک داشت✨ از متن کتاب : گرما و سرمای بیرون در اسکروج چندان تاثیری نمیکرد. هیچ گرمایی را یارای گرم کردن او و هیچ هوای زمستانی را یارای سرد کردن او نبود. هیچ بادِ وزندهای گزندهتر از او نبود ، هیچ برفِ بارندهای به قدرِ او نمیخواست مستقیم به مقصدش برسد ، و هیچ رگبارِ بیامانی به قدرِ او گوش بر صدای استغاثه نبسته بود. ناخوشایندترین هواها از رقابت با او قاصر میماند. تندترین باران و برف و تگرگ و برفابه را یارای آن نبود که لافِ برتری بر او بزنند مگر از یک بابت. برف و باران و تگرگ و برفابه غالباً گشادهدستانه «فرو میباریدند» و اسکروج هرگز نم پس نمیداد. هیچ تنابندهای هرگز در خیابان راهش را نمیبست تا با رویی بشاش بگوید:«اسکروج عزیز من ، احوال شریف؟کِی میآیید به دیدنم؟» هیچ گدایی به اسکروج التماس نمیکرد پشیزی به او صدقه بدهد ، هیچ کودکی از او وقت را نمیپرسید ، هیچ مرد یا زنی هرگز در تمام عمرش از او نشانیِ فلان و بهمان جا را نپرسیده بود. حتی سگ های مردان نابینا هم گویی او را میشناختند؛ چون او را میدیدند که میآید، صاحبشان را به درگاه و صحن حیاط میکشاندند و بعد دم تکان دادن گویی بخواهند بگویند:« چشم نداشتن بهتر است از چشم شور ، ارباب نابینا!»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.