شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
سمیرا

سمیرا

5 ساعت پیش

        این کتاب از اون داستان‌هاست که در نگاه اول ساده و بی‌سر و صدا به نظر می‌رسه، اما هرچه جلوتر می‌ری، بیشتر درگیرت می‌کنه. «کشتن مرغ مینا» ظاهراً داستانی از کودکی و ساده‌لوحی دنیای بچه‌هاست، اما در عمقش تصویری تلخ، انسانی و گاهی خشم‌برانگیز از بی‌عدالتی، تبعیض و رشد در جهانی نابرابر رو روایت می‌کنه.  
هارپر لی با قلمی ساده ولی پرنفوذ، روایت رو از زبان دختربچه‌ای به اسم اسکات می‌گه، اما حرف‌هایی که گفته می‌شن، بار سنگینی از حقیقت دارن. شخصیت آتیکوس فینچ، پدر اسکات، از اون شخصیت‌هایی‌ست که تا مدت‌ها بعد از بستن کتاب باهات می‌مونه؛ مظهر شرافت، سکوتِ معنادار و مقاومت آرام.  
این کتاب یه دفاعیه‌ست برای مهربانی، برای فهمیدن دیگری، و برای ایستادن مقابل ناعدالتی—حتی وقتی می‌دونی که شاید نتیجه‌ای نگیری. از اون کتاب‌هاست که خوندنش فقط مطالعه نیست؛ یه جور تجربه‌ی انسانی عمیقه که باعث می‌شه بیشتر فکر کنیم، بیشتر ببینیم و عمیق‌تر قضاوت کنیم.
      

10

مبین صدقی

مبین صدقی

5 ساعت پیش

        روایتی از خوانش من بر کتاب سِفرِ سیگار، چند جستار دودآلود

در برخورد اول با نام کتاب انتظار داشتم با متنی نه‌چندان ثقیل حول سیگار، سیگاری، سیگارکشی، سیگارپیچی و خاطرات نویسنده که سیگار برایش رقم زده روبرو شوم. انتظار دور از ذهنی نبود و جستار تالیفی مترجم- در ادامه به او می‌پردازم- در همین موضوع بود. البته که اگر تابحال دستی به سیگار و فندک برده باشید، از خواندن آن خاطره لذت خواهید برد؛ سیگاری جماعت همدلی بلد است. اما باقی کتاب (سه جستار ترجمه‌ای) چندان این‌طور نیست. متن حول سیگار شکل گرفته اما نگاهی (برای من جدید و جالب) اجتماعی، فرهنگی و شاید سیاسی به آن دارد.

مهم‌ترین ویژگی متن در تمامی کتاب، قلم خشایار قشقایی است؛ کمی سنگین و پر از ترکیبات وصفی گهگاه طولانی. نظرات دیگران بر کتاب را که می‌خواندم، عمده انتقادشان همین قلم بود. خود من هم اگر این قلم را در کتابی با موضوعی متفاوت ببینم، شاید خرده بگیرم! اما حداقل برای این متن و موضوع، به‌جا می‌دانم. اگر قاطی مکالمات روزمره سیگاری‌ها شده باشید، درک می‌کنید؛ مکالماتی که افراد با هدف کشیدن سیگاری کنار هم جمع و به صحبت پرداخته‌اند، که عمدتا با لبخندی شروع و به موضوعی مشخص ختم نمی‌شوند، انگاری مشابه همین قلم است. همین دلیلی بود که دست‌کم منی که کتاب‌خوان نبوده‌ام (متاسفانه!) در جلوی قفسه کتاب‌فروشی جستار اول را تمام کنم. 

سه جستار دیگر ترجمه‌شده از نویسندگانی است که هم‌مسیری با سیگار را در سه‌ دنیای متفاوت تجربه کرده‌اند. جستار اول، رفیق‌مان سیگار. مشخصا به سیگار کشیدن پرداخته، به زندگی سیگار. از چگونگی سیگار کشیدن صحیح و انواع آن تا سابقه تاریخی سیگار دست گرفتن ملت! وضعیت سیگار کشیدن در جوامع را بیان کرده. مسئله فقط سیگار نیست، نمود اخلاقیات در آن است. بعد از خواندن این جستار، طرق مختلف سیگار دست گرفتن و پک زدن مردم توجه‌ام را جلب می‌کند؛ انگاری هرکدام زندگینامه‌ای خواندنی دارد.

جستار دوم، انتقام وادم‌دهنی‌ها: مانیفست سیگاری. روایتی است از پذیرفتگی و نماد ارزیدن سر به تن بودن سیگار در دهه‌های اخیر و ناشایستگی امروزی حتی بوی‌ آن. نویسنده منتقد سرمایه‌داری کنونی است و این انتقاد را در غالب سیر ارزش سیگار در قوانین بیان می‌کند. به‌نظرم اگر سیگار را نمادی از عیش مردم عامه برای لحظه‌ای زنده بودن در این دوندگی زندگی و کار و مشغله- که نویسنده آن را حاصل سرمایه‌داری می‌داند- بدانیم، متن برای ما ایرانی‌ها خوب قابل درک است. خواندنش خالی از لطف نیست.

جستار سوم، منِ آفتاب‌زردِ هفتادوهفت‌ساله. وقتی صحبت سیگار به میان می‌آید، از نتیجه‌اش که درد و رنج و سرطان و مرگ است می‌گوییم. موضوع این جستار در همین حول است. درباره آدمی که سال‌های سال دوده به حلق فروداده و اکنون که پشت فرمان به سوی همسرش می‌رود، دکتر به او می‌گوید سرطان داری. او به گذشته‌اش نگاه می‌کند و از خاطراتش می‌گوید. حقیقتا ثقیلی متن در این مورد باعث شد خیلی در داستان فرو نروم. شاید با خوانش دوباره آن، نظرم را تکمیل کنم.
در پایان پاراگرافی به سلیقه شخصی از کتاب آورده‌ام:
«اگر دولت واقعاً به بهداشت و سلامت سیگاری‌های طبقه کارگر اهمیتی می‌داد، برای سرآمدهای سیاسی‌مان زحمتی نداشت بودجه تعطیلاتِ با حقوقِ خوب و تراپیِ مجانی و دیگر خدمات حمایتی را به‌خاطر ما تأمین کنند. چطور؟ با زدن از یارانه‌هایی که به ابرشرکت‌ها می‌دهند. در عوض چه می‌کنند؟ نارضایتیِ بورژوازی را سمت ما روانه می‌کنند. چه می‌کنند؟ آدم فقیر را سرزنش می‌کنند چرا دنیا آلوده است، در همان حینی که دارند به تهاجم‌های شبه‌نظامی پول می‌رسانند، در دفاع از پروژه‌های معدن‌کاریِ فراملیتیِ کثافت‌کارانه و همه جنگ‌های نواستعمارگرانه بر سر نفت و دیگر انواع ذخایر ــ ستیزه‌هایی که، در قیاس با دود سیگار ریزریزسوز، دنیا را برای بچه‌های این‌ها خیلی مهلک‌تر از این حرف‌ها می‌کند. بگذریم که اگر دولتی‌ها واقعاً هم بیایند و هوس‌انگیزترین دستخوش‌های بازنشستگی را هم پیشِ ما شهروندهای سیگاری دراز کنند کدام‌مان است حقش را به جا نیاورد و پول چرک‌شان را پس نزند و به‌جایش دود ندمد توی صورت‌شان؟»
      

6

        آدمی با رنج به دنیا میاد. با رنج زندگی می‌کنه. با رنج هم از دنیا می‌ره؛ اما موضوع مهم این‌جاست چطوری با رنج مواجهه بشه تا درد و سختی کمتری تحمل کنه. 
آدم‌های کمی هستن که مهارت مواجهه با رنج رو دارن. این آدم‌ها مثل همون گل‌های نیلوفری هستن که توی مرداب می‌شکفن و رشد می‌کنن. 
مثل راه‌های رسیدن به خدا که بی‌شماره، راه‌های مواجهه با رنج‌ها هم بسیاره. 
بعضی از این راه‌ها به‌حدی لطیف و نرم و نازک هستند که ممکنه به‌چشم آدم‌هایی که تجربه‌ش نکردن سطحی و حتی زرد به‌نظر بیان. 
نگاه نویسنده‌ی کتاب جناب تیک نات هان به رنج توی این کتاب یه نگاه تقریباً دینیه. 
تیک نات هان توی این کتاب خیلی ساده و بدون ادا می‌گه: رنجت رو ببین. پسش نزن. بغلش کن.  بهش آگاه شو. 
با همین کارهای ساده رنجت که مثل یه بچه‌ی سرتق و گریه‌کونه و مدام دست‌وپا می‌زنه که ببینیش و بهش توجه کنی آروم می‌شه! 
ممکنه توی نگاه خیلی‌ها این سطح از مواجهه با رنج شبیه کتاب‌های زرد باشه؛ اما واقعیت اینه که نیست! 
کافیه که یه بار به این شکل با رنجتون برخورد کنین تا ببینین چقدر علمی و دقیقه. یه چیزی شبیه رویکرد act هست انگار. 
کتاب ساده و روونه. یه روزه می‌تونین بخونیدش. اما ممکنه تکرار مدام یه سری جمله‌ها کلافه‌تون کنه، باید صبور باشید. خودتون رو بسپارید دست تیک نات هان که جانِ کلامش به جونتون بشینه!

      

6

مهدی

مهدی

11 ساعت پیش

        راستش رو بخوای، خوندن این کتاب مثل این میمونه که یه مشت آجر پشت سر هم تو صورتت بخورن! آنقدر دردناکه که بعضی وقتا مجبوری کتاب رو بذاری زمین و یه نفَس تازه کنی. ولی در عین حال، یه جورایی نمیذاره رهایش کنی؛ مثل یه فیلم ترسناکه که با اینکه میترسی، بازم میخوای ببینی چی میشه!  

۱. زندگی تو جهنم روی زمین 
تصور کن تو یه جایی به دنیا بیای که:  
- گرسنگی آنقدر عادیه که فکر میکنی خوردن یه مشت علف یا یه موش، یه وعده غذای لوکسه!  
- پدر و مادرت رو نه به عنوان خانواده، بلکه به عنوان رقیب میبینی، چون اگه اونها یه تکه نان بیشتر بخورن، یعنی تو گرسنه میمونی.  
- درس و مشق بچهها اینه که یاد بگیرن چطور به هم خیانت کنن و همدیگه رو لو بدن!  

شین، شخصیت اصلی کتاب، تو این شرایط بزرگ شده. اصلاً دنیای بیرون رو نمیشناسه. براش مفهوم "آزادی"، "عشق" یا حتی "دوستی" یه چیزای کاملاً بیگانهس.  

۲. فرار؛ ولی رهایی واقعی اتفاق نمیافته
وقتی شین بالاخره فرار میکنه، فکر میکنی همهچیز تموم شده، ولی تازه درد جدید شروع میشه:  
- مغزش اصلاً نمیتونه با آزادی کنار بیاد: مثلاً اولین بار که تو یه رستوران میره، نمیدونه باید چیکار کنه!  
- عذاب وجدان بخاطر خیانت به خانواده، هر شب خوابهاشو خراب میکنه.  
- احساس تنهایی شدید: چون تو دنیای بیرون، هیچکس واقعاً نمیتونه درک کنه که اون چی کشیده.  

این بخش کتاب واقعاً آدمو به فکر میندازه: آدمایی که از زندان فرار میکنن، آیا واقعاً آزاد میشن؟ یا زندان تو ذهنشون میمونه؟

۳. یه سیستم شیطانی که آدمو به هیولا تبدیل میکنه
بدترین چیز اینه که این سیستم طوری طراحی شده که آدما رو از درون خالی میکنه:  
- تو رو مجبور میکنه به همه شک کنی، حتی به مادرت!  
- کاری میکنه که بقا تنها چیزی باشه که برات مهمه، حتی اگه بخوای بچه همبندت رو بکشی!  
- انگار یه آزمایشگاهِ روانیه که میخواد ثابت کنه آدمها رو میشه به حیوان تبدیل کرد.  

۴. چرا این کتاب مهمه؟
- یادآوریه که ما چقدر خوشبختیم: وقتی از سرما زیر پتو وایمیستی یا از غذایت ایراد میگیری، یادت میاد آدمایی هستن که آرزوشون یه لقمه نانِ گندیه!  
- نظامهای دیکتاتوری رو افشا میکنه: کره شمالی مثل یه شرکتِ مخوفه که مردمش بردههاشن و دنیا هم mostly ساکت میمونه!  
- بهت میفهمونه انسانها چقدر انعطافپذیرن: شین بعد از همه اینها، هنوز زندس و داره سعی میکنه زندگی کنه. این یعنی امید هیچوقت کاملاً نمیمیره.  

حرف آخر
این کتاب یه شوک درمانیِ واقعیه. شاید بعد خوندنش یه مدت حسابی حالتو بگیره، ولی در عین حال دیدت رو به زندگی عوض میکنه. بهت نشون میده که آزادی، امنیت و عشق چیزای پیشپاافتاده نیستن، بلکه موهبتهایی ان که خیلیا هرگز تجربهشون نکردن
      

2

راضیه بابایی

راضیه بابایی

12 ساعت پیش

        قلعه‌ی پر دردسر

قلعه متحرک هاول یک رمان تمام قد فانتزی است. شروع داستان نظم ساختاری بیشتری نسبت به میانه‌ی کار دارد.نویسنده از بین دو ابزار تلخیص یا روایت و بازسازی صحنه، اولی را انتخاب کرده و شخصیتها و روابط بین آنها را برای مخاطب تعریف کرده است.
در ۱۰ الی ۱۵ درصد ابتدایی با ریتمی مناسب با خانواده سوفی، خواهرهایش، آرزوهایشان و جهان فانتزی اثر آشنا می‌شویم.وجود یک قلعه متحرک مسحور کننده و خیال ‌انگیز است.  
اما در ادامه‌ی داستان وقتی توقع داریم شیب اتفاقات به تدریج ما را وارد پیرنگ اصلی کند،با آشفتگی و گسترش داستان مواجه هستیم(تقریبا از زمانی که سوفی توسط یک خانم و آقا گرفتار نفرین می‌شود)

توضیح اضافه:
گستردگی به این معناست که گره، اشخاص، قوانین دنیای فانتزی، روابط علت و معلولی، تعلیق داستان، شناخت افراد و نقش آنها،همچنان باز می‌شود و نویسنده هنوز شروع به گره گشایی و حل چالش‌ها نکرده تا داستان را جمع کند.

این آشفتگی در ورود اشخاص و حوادث به صحنه رخ می‌دهد. تعلیق داستان از چند جهت زیاد می‌شود. چون نویسنده از تلخیص کمتر استفاده می‌کند و فقط به  تصویر دادن و ارائه دیالوگ می‌پردازد، ما از نیات و چرایی و علت‌های وقایع چیزی دستگیرمان نمی‌شود و سردرگم می‌شویم(خصوصا که زاویه‌ی دید انتخابی این امکان را فراهم نمی‌کند )راوی فقط صحنه بازسازی می‌کند و استفاده از تلخیص را تقریبا به صفر می‌رساند.
کنش ها، رفت و برگشت افراد و احوال آنها پیرنگ را فاش نمی‌کند. داستان روی اتفاقات خرق‌عادت فانتزی پیش می‌رود و مخاطب مشغول تصاویر و اطلاعاتی است که به او ارائه می‌شود و هرآن چشمه‌ی تازه‌ای از فانتزی را می بیند. 

به عنوان نمونه قراری که سوفی و کلیسفر دارند، ابهام دارد و برای فهمش کدی به خواننده داده نشده است. همچنین حضور شاه، روابط هاول با او، زنان جادوگری که استاد لتی و هاول بودند،ماجرای مترسک، ترس سوفی، علاقه مایکل و هاول به لتی و مارتا و... خواننده را در خرده پیرنگ‌ها نگه می‌دارد و نشانی از گشایش نیست.

دیالوگها لحن دارد و طنزی خفیف در آن نهفته است. از میانه‌ی داستان به بعد باز نام‌های تازه‌ای وارد داستان می‌شود که به آشفتگی دامن می‌زند.
 کنش‌های متعدد و ارتباط افراد و اشیا مختلف باهم، ما را در داستان جلو نمی‌برد. فقط مشغول و درگیر تصاویر و گفتگوها و وقایع هستیم. اما خبری از تکیه‌گاهی که لااقل چند واقعیت قابل اتکا که در ادامه مسیر به کارمان بیاید، نیست.
 جزییات روابط زیاد هستند. انگار نویسنده کنترل فضای خیال‌انگیز را از دست داده است یا برای جمع کردن داستان عجله‌ای ندارد که همچنان از ابزارصحنه و دیالوگ استفاده می‌کند.

اما در واقع رمان ظرفی است که محتوایی را به مدد تکنیک‌ها بیان می‌کند. این رمان و داستان ظرفیت این حجم از تکنیک‌های فرمی را ندارد. محتوا تا حدود ۸۰ درصد کار پنهان مانده و به راحتی معلوم نیست. 

تکنیکهای فانتزی مثل دگردیسی آدم‌ها و حیوانات، جان‌بخشی به اشیا، اغراق، سفر در زمان و مکان در آن به کار رفته است. (علاوه بر لایه های روانشناسانه و نمادین داستان! ) ظرف رمان گنجایش این همه تخیل با این پیرنگ و فرم را ندارد.زیرا به دریافت تمام و کمال مخاطب از محتوا آسیب زده است .
 مخاطب با اینکه از نظر ذهنی آماده است تا قواعدی خلاف دنیای واقعی ببیند ناگهان در اتفاقاتی پرتاب می‌شود که  انتهای داستان تازه می‌فهمد چه شده است.
داستان نظام نماد و نشانه‌‌های پر رنگی دارد. استفاده از رنگها در لباس هاول، دستگیره‌ی در قلعه، قلعه، شعله آتشین ، جادوگران و کلیسفر، مترسک، سگ انسان نماو... از آن جمله هستند.

از لحظه ورود سوفی به قلعه تا تقریبا ۸۵ درصد، کتاب به همین منوال پیش می‌رود و از آنجا به بعد نویسنده با شتاب زدگی مشغول جمع کردن چراها وچگونگی‌ها ست.
مبارزه بین خیر و شر، فهم اینکه چه کسی به چه کسی تبدیل شده است، هویدا شدن علاقه‌ی سوفی به هاول، باطل شدن قرارداد شعله‌ی ناطق و تبدیل به ستاره شدن، ظهور دوباره‌ی خواهرها و مادر ناتنی سوفی،  اتمام ماجرای جادوگر ویست،سلیمان و ...از آن جمله است.

در نهایت داستان تمام می‌شود و خواننده   بالاخره در فشردگی ۱۵ درصد پایانی همه‌چیز را فهمیده است( امیدوارم این‌دریافت درست باشد☺️).

چون ۷۰ درصد کتاب در شرایط به هم ریختگی و آشفتگی، ابهام بیش از حد (دور نگه داشتن تعمدی خواننده از یافتن علل وعوامل و درک مسیر داستان ) و پایان بندی شتابزده‌ قرار دارد و درک و دریافت این اثر را دشوار می‌کند، امتیاز کتاب را ۲.۵ از ۵ منظور کنم. 
مناسب ۱۲ سال به بالا

پ.ن:با احترام به طرفداران پر و پاقرص کتاب قلعه متحرک هاول☺️
پ.ن:تعریف انیمه‌اش را شنیده‌ام، تصمیم دارم ببینمش.

🌎https://eitaa.com/vazhband
      

5

فاطیما بهزادی

فاطیما بهزادی

16 ساعت پیش

        کتاب «حکایت عشقی بی‌قاف، بی‌شین، بی‌نقطه» رو می‌شه از منظر روان‌شناسی اگزیستانسیال (هستی‌گرایانه) بررسی کرد. شخصیت‌های داستان‌ها اغلب درگیر خلأ درونی، اضطراب وجودی، و تنهایی عمیق هستن. این حس‌ها نشونه‌هایی از بحران معنا هستن که در روان‌شناسی اگزیستانسیال، خیلی بهش پرداخته می‌شه.

در این داستان‌ها، عشق بیشتر از اینکه رابطه‌ای دوطرفه و پایدار باشه، شکلی از تلاش برای فرار از تنهایی و رسیدن به معناست. شخصیت‌ها دنبال تجربه‌ای عمیق هستن تا در دلِ آشفتگی درونی‌شون، چیزی شبیه به آرامش یا رهایی پیدا کنن. گاهی عشق براشون نقش خدا رو داره، یا حتی جایگزینی برای ایمان از‌دست‌رفته‌ست.
مستور توی این کتاب مرز بین عشق و ایمان، مرگ و زندگی، حضور و غیاب رو از بین می‌بره. آدم‌های داستان‌هاش انگار همیشه در حال سؤال پرسیدنن: «آیا خدا هست؟»، «آیا عشق نجات‌دهنده‌ست یا ویرانگر؟»، «آیا می‌شه کسی رو دوست داشت و در عین حال ازش فرار کرد؟» اینا همون پرسش‌هایی‌ان که خیلی از ماها تو خلوت‌هامون باهاش درگیریم.

نثر مستور اینجا هم مثل بقیه آثارش، پر از مکث‌های عاطفیه؛ جمله‌هایی کوتاه ولی پر از معنا. یه جور حرف نزدن در دلِ حرف زدن. شخصیت‌ها معمولاً تنها و درگیرن، ولی این تنهایی یه جور خلوت عرفانی داره؛ انگار که درد، راهیه برای رسیدن به درک عمیق‌تر از بودن.
      

11

Zahra Heidari

Zahra Heidari

19 ساعت پیش

        زندگی و رنج دو بخش جدا نشدنی از هم هستن
جایی که دین رفت کنار خلائی به وجود اومد
دین برای تمام سوال های معنا محور انسان پاسخی داره : خدا 
اگر بپرسه هدف زندگی چیه میگه قرب الهی .
اگر رنج بکشه میگه ازمایش الهیه .
اگر بپرسه درست چیه ، غلط چیه میگه دستورات خدا
اما وقتی دین کنار بره اون موقع معنا و هدف زندگی چی میشه ؟
رنج چه معنایی پیدا می کنه ؟
مبنای درست و غلط چی میشه؟ 
راه درست رو دیگه از کجا باید پیدا کنیم ؟ 
و سوالات متعدد دیگه .
(البته این کتاب قرار نیست به این سوالات جواب بده)
ویکتور فرانکل صفحه ۵۳ کتاب گفت «افرادی که زندگی درونی غنی و پر بار داشتن بهتر از سایرین دوام آوردن»
فکر می کنم من زندگی درونیم رو طی سال های کنکور تا اینجا ساخته بودم بدون اینکه حتی متوجه باشم؛ زندگی درونیم و امید به یک سری چیز ها در اینده من رو سر پا نگه داشت .
حالا آدم هایی که این دنیای درونی رو ندارن در برابر سختی ها و مشکلات دو دسته میشن : 
۱.اون هایی که زیر بار این مشکلات شکسته میشن و در نتیجه اخلاقیات رو میذارن کنار و از مظلوم به ظالم تبدیل میشن 
۲.اون هایی که زخمی میشن ولی زخمی نمی زنن
کسانی که تصمیم می گیرند ادم های بهتری بشن .

پ.ن: کتاب های این مدلی اصولا جوابی بهت نمیدن مثل کتاب درباره ی معنی زندگی از دورانت 
اما در کل خوندنشون خالی از لطف نیست 
۲۰ فروردین ۴۰۴
      

3

شقایق محمدی

شقایق محمدی

19 ساعت پیش

        «زندگی یک رشته رنج‌هایی بود که مدام شدیدتر می‌شد و با سرعت پیوسته فزاینده‌ای به سوی پایانش، که عذابی بی‌نهایت هولناک بود می‌شتابید.»

•مرگ ایوان ایلیچ•
•لیو تالستوی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرگ ایوان ایلیچ را خواندم برای دلیلی غیر از اینکه تالستوی و سیر داستانی‌اش را می‌پسندم. ابتدا خواندم چون از ابتدا مشخص بود شخصیت اصلی داستان به کام مرگ می‌رود ـ این برای من جذاب‌تر از وصال‌های پایان داستان‌ و به خوبی و خوشی زندگی کردنشان است ـ و گمان می‌کردم کمی جنایی هم باشد و به دنبال قاتلش بودم. روحیهٔ جنایی پسندم شاید همچنان در رمان‌های جنایی‌اش محصور شده.
سپس به خواندنش ادامه دادم! ایوان ایلیچ خود من بود! 
با تصوری به دور از مرگ، در اوج خوشی و سرزندگی!
مرگ را برای دیگری می‌بیند و گمان نمی‌کند روزی خواهد مرد یا بهتر بگویم برایش آماده نیست.
و بعد به خواندنش بیشتر ادامه دادم چون در هر صفحه این پرسش عمیق را تکرار کردم که: 

اگر ایوان ایلیچ بودم، روزهای آخر زندگی‌‌ام را چگونه می‌گذراندم؟

و به این نتیجه رسیدم که ایوان ایلیچ بودن چقدر طاقت‌فرسا و بی‌رحمانه است. :)

      

6

        گل‌ها همه داوودی‌اند؛ شعری برای روزهای بغض و باور

گاهی یک کتاب، درست مثل یک دوست قدیمی، بی‌سر و صدا وارد زندگی‌ات می‌شود، می‌نشیند کنارت، و بی‌آن‌که فریاد بزند یا خودنمایی کند، حرف‌هایی می‌زند که دلت سال‌ها منتظرشان بوده. «گل‌ها همه داوودی‌اند» از محمدتقی عزیزیان دقیقاً از همین دست کتاب‌هاست. مجموعه‌ای که آرام و بی‌تکلّف از ایمان، عشق، اشک و ایستادگی می‌گوید، و با زبانی بی‌پیرایه، دلت را به سفر می‌برد.

این مجموعه شامل ۳۴ شعر در قالب‌های متنوعی مثل غزل، مثنوی، رباعی و ترکیب‌بند است؛ اما آن‌چه همه‌ی این قالب‌ها را به‌هم پیوند می‌دهد، یک چیز است: صداقت. عزیزیان اهل بازی‌های فرمی نیست، دنبال پیچیدگی‌های بی‌دلیل نمی‌گردد. شعرهایش ساده‌اند، ولی نه ساده‌انگارانه؛ بلکه صمیمی، روان و صیقل‌خورده‌اند، مثل دل‌نوشته‌هایی که قبل از رسیدن به قلم، از دل گذشته‌اند.

مضامین مجموعه، رنگ‌وبوی آیینی دارند: از عاشورا و انتظار تا خاطرات جبهه، از مادران چشم‌به‌راه تا سوگواران همیشه‌داغ. اما نکته‌ی مهم این است که شاعر به ورطه‌ی شعار یا روایت‌های کلیشه‌ای نمی‌افتد. او هر جا که سخن از کربلاست، از انسان‌ها می‌گوید؛ از زخم‌ها، از بغض‌ها، از غربتی که هنوز در کوچه‌های ما هست.

تصویرسازی‌های شاعر، زنده و در عین حال آشنا هستند؛ نه دور از ذهن، نه ساختگی. از خاک و باران تا ضریح و علم، همه چیز در این شعرها حس دارد و نفس می‌کشد. این مجموعه پر است از لحظه‌هایی که بوی محرم می‌دهند، بوی خاک باران‌خورده‌ی میدان جنگ، و بوی دستان ترک‌خورده‌ی مادران شهدا.

و اما عنوان مجموعه؛ «گل‌ها همه داوودی‌اند». انتخابی هوشمندانه و شاعرانه. گل داوودی، هم نشانه‌ی اندوه است، هم نشانه‌ی پایداری. انگار شاعر خواسته با همین عنوان، عصاره‌ی کتاب را به خواننده بچشاند: زیبایی در دلِ غم، امید در دلِ خزان.

محمدتقی عزیزیان در این اثر، نه‌فقط شاعری متعهّد، بلکه صدایی از میان مردم است. صدایی که در این روزگار پُر از هیاهو، هنوز به نجوا ایمان دارد. «گل‌ها همه داوودی‌اند» برای آنان که دل‌شان برای شعر آیینی می‌تپد، یا حتی برای کسانی که به دنبال یک صدای گرم و دل‌نشین در ادبیات امروز می‌گردند، انتخابی درخور توجه است.

شعری برای روزهای بغض و باور؛ برای آن‌وقت‌هایی که تنها یک شعر خوب می‌تواند حال‌مان را بهتر کند.

با توجه به نزدیکی نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در سال ۱۴۰۴، به همه‌ی مخاطبان شعر پیشنهاد می‌کنم این کتاب را از نشر سوره مهر تهیه کنند. این کتاب، بی‌شک یکی از صدای‌های ماندگار شعر آیینی معاصر است.
      

8

        هشتمین کتاب سال 1404

معمای توسعه (تجربه ماهاتیر و مالزی)

محمد علی افخمی از بانکداران قدیمی و ریاست هیئت مدیره بانک صنعت و معدن و بانک کارآفرین را در کارنامه خود دارد و توسعه یافتگی کشورهایی شرق دور آسیا و حاشیه خلیج، برایش مسئله بوده است و پرسش اش درباره مالزی را در قالب یک کتاب جمع آوری کرده است. او در  قسمت سخن مولف که یک مقدمه خوب است اطلاعات جزئی از اوضاع حال حاضر  اقتصاد مالزی به می دهد و به ما می گوید که جی دی پی مالزی طی بیست سال از 24 میلیارد به 365 میلیارد رسیده است(یعنی 15 برابر) و در همین مقدمه می گوید که آنها به جای جایگزینی واردات به توسعه صادرات روی آورده اند و بیشترین قسمت صادرات آنها مدارهای یکپارچه الکترونیک و نیمه هادی(36 درصد) است. و بعد از زبان ماهاتیر محمد می گوید: ما در مالزی درباره رویکرد استفاده از گاو، بیشتر به دوشیدن شیر او توجه داریم، در حالی که برخی کشورها خود را با شاخ گاو درگیر و با او گلاویز شده اند... و این خلاصه تمام کتاب است.مالزی سیاستی را اتخاذ کرده است که باید در نظم نوین جهانی یک نقش نه اساسی بلکه جای خالی را پر کنیم، و جای خالی چیست؟ تولید مدارهای نیمه هادی برای صنایع هایتک چین و آمریکا که به ترتیب 13 و 10 درصد به آن کشورها صادرات دارد و کمترین منازعه با قدرت های دنیا. در بخش بعدی کتاب زندگی نامه ای از ماهاتیر محمد می خوانیم که چطور از پزشکی که در 32 سالگی مطب زده بود به عالم سیاست ورود می کند و 20 سال نخست وزیر مالزی می شود.در قسمت بعدی کتاب با عنوان ماهاتیر محمد چگونه می اندیشد، اندیشه ماهاتیر بن محمد که چه کارهایی انجام داده است را از زبان خودش می شنویم، اینکه جوانانی را می فرستد که در بهترین دانشگاه های جهان مدیریت بخوانند  و زمانی که ظرفیت دریایی مالزی را می بیند به وزیر مربوطه می گوید که برو  و بهترین بنادر جهان را ببین و تجربه آنها را بیاموز و در اینجا پیاده کن و طی ده سال صادرات خود را از بنادرش،900 برابر می کند و یا چطور صنعت گردشگری خود را متحول می کند که در طی بیست سال درآمد آنها از این صنعت 60 برابر می شود( جالب است بدانید که مالزی مسلمان نشین مثل عربستان شهر ها را به چند صورت تقسیم بندی کرده است، سواحل آزاد است و بعضی از شهر ها پوشش تا حدودی مسئله است و بعضی از شهرها بسیار سفت و سخت است)
در دیگر قسمت های کتاب، سخنرانی های ماهاتیر محمد را در اجلاس های مختلف آورده است، سخنرانی در کنفرانس منطقه ای مالزی،هشتمین اجلاس سازمان کنفرانس اسلامی، اجلاس گروه 8 در بنگلادش و....او در تمام این سخنرانی ها بر روی وحدت مسلمین خیلی تاکید دارد و اینکه باید مسلمانان که روزی تا اروپا را گرفته بودند، توسعه یافته شوند. او در بعضی از سخنرانی ها از فلسطین نیز دفاع می کند و اسرائیل را محکوم می کند حتی در سخنرانی اش در سازمان ملل دربرابر بربریت میانماری ها و کشتن مسلمانان، موضع می گیرد اما اول اش می گوید که سیاست هر کشور به خودش مربوط است! ماهاتیر محمد مثل الهام علی اف گاو نیست که به اسرائیل کمک کند، اما نهایت حمایت اش مواضع ای است که گاهی به صورت سوسکی و محتاطانه می گیرد و می گوید: سیاست خوب برای هر کشوری این است که از دشمنان اش بکاهد و مثل خمینی کبیر جگر ندارد که بگوید برای من مهم نیست چقدر دشمن دارم یا دشمن من چه اندازه ای است، من از حق دفاع می کنم. مالزی نمی تواند مثل ایران بایستد چون هم بانک چین را در کشور خودش دارد هم بانک آمریکا را و هم دویچه بانک آلمان را و هم بانک ابوظبی و ....و شرکت های بیمه از زوریخ تا مونیخ را در خود جای داده است. پیوست انتهای کتاب تاریخچه مالزی است و اطلاعاتی درباره ی اینکه محصول اصلی کشاورزی مالزی پالم و کائوچو است. یک پیوست هم درباره نظام بانکداری آنها است که آنها دو بانک دارند یک بانک که با بانک سوئیس منطبق است و یک سیستم بانکداری اسلامی که کاملا قیود اسلامی را رعایت می کند . در کل کتاب خوبی است برای اولین مواجهه با مالزی و ماهاتیر محمد و دیدن سوژه تاریخی توسعه مالزی، اما این را باید درنظر بگیریم که دوربین و قاب نویسنده از منظره، قابی است که هیچ عیبی از آن را متوجه دیدگان شما نمی کند، مثلا به شما این را نمی گوید که مالزی عملا ارتش خود را از بین برده است و اگر مخاطره ای برای او ایجاد شود هیچ کنشی جز شل کردن و لذت بردن ندارد، ادوات نظامی مالزی را با سیصد هزار کیلومتر مربع خاک، اگر بخوانید از یک تیپ در یک شهرستان ایران کمتر است، آن هم درزمانه پساترامپیسم که آلمان نیز از کاهش بودجه نظامی خود پشیمان شده و در حال توسعه آن است. در کل راوی این کتاب اگر عبدالناصر همتی بود تفاوتی در ارائه او از مالزی نمی دیدیم.


      

12

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.