شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
        یه قول سید احمد مدقق سفرنامه درباره افغانستان زیاده. اگه خارجی‌ها نوشته باشن که با نگاهی به جنگ‌های طولانی و تاثیر اونها بر این سرزمین بوده و اگه ایرانی بودن با تاکید بر فرهنگ و تاریخ و زبان مشترکمون نوشته شده.
حالا سفرنامه‌ای اومده که کمی تفاوت داره. خانم قره‌باغی سالهاست مددکاره و از همون دوران کارورزی از هر روش و راه قانونی و غیرقانونی برای کمک به مهاجرین قانونی استفاده کرده. پیشنهاد می‌کنم مطالب و استوری‌هاش درباره مهاجرین افغانستانی رو حتما بخونید چون از زاویه‌ای حرفه‌ای و بدون تعصب به این مقوله که عده‌ای تبدیلش کردن به معضل، نگاه کرده.

بگذریم. همنشینی سالیانی نویسنده با مهاجرين باعث شده ایشون همه جا از افغانستانی‌ها با عنوان وطن‌دار (هموطن) یاد کنه. همین میشه که نوروز ۹۸ تصمیم میگیره سرزمین وطن‌دارهاش رو ببینه. اون موقع، دوره فطرت افغانستان بین دو حکومت طالبانی بوده و شاید همه به آینده افغانستان امیدوارتر بودند. 
آشنایی قبلی نویسنده با فرهنگ افغانستانی و  داشتن دوستان و آشنایانی آنجا به واسطه دوستانش در ایران کمکش کرده تا به لایه‌های درونی‌تری از زندگی گروهی از افغانستانی‌ها بره. دیده‌هاش رو با بیانی طنزآمیز ترکیب کرده و برای ما نوشته. 
به نظرم تنها ایرادی که میشه به کارش گرفت اینه که کم بود. می‌شد با جزئیات بیشتر نوشت و حرف‌های بیشتری زد ولی نویسنده خیلی عجله داشت. 

ایراد دیگه که دخلی به نویسنده نداره شکل و قطع کتابه. نشر میخ کتاب‌هاش رو تو قطع بروشوری ( نمی‌دونم درستش چیه، برای اینکه بدونین چقدره این رو نوشتم) منتشر کرده و راستش خوندنش سخت بود. گتاب رو نه میشه یه دستی گرفت و نه دو دستی. هر کدوم یه طور نامانوسه.


      

7

        کتاب «تابوت‌های دست‌ساز» اثر ترومن کاپوتی، یک داستان کوتاه در ژانر «غیرداستانی واقعی» (True-Crime) است که اولین بار در سال ۱۹۷۹ در مجله «اینترویو» و سپس در مجموعه داستان «موسیقی برای آفتاب‌پرست‌ها» در سال ۱۹۸۰ منتشر شد. این اثر، نمونه‌ای‌ست درخشان از سبک منحصربه‌فرد کاپوتی در ترکیب گزارشگری دقیق ژورنالیستی با روایتگری قدرتمند ادبی، که پیش‌تر آن را در شاهکارش «در کمال خونسردی» به اوج رسانده بود.

خلاصه‌ی داستان
داستان با ورود یک کارآگاه فدرال به نام جیک روایت می‌شود، که برای تحقیق درباره چندین جنایت متفاوت به شهری در غرب آمریکا فرستاده شده. روند این قتل‌ها مشابه و نامفهوم است: قربانیان یک جعبه پستی با تابوت کوچک و عکس خود دریافت می‌کنند. بعدها، هر کدام با روش‌هایی عجیب و هولناک مثل گزش توسط مارهای سمی یا آتش‌سوزی مرگبار به قتل می‌رسند .

کاپوتی، در جایگاه یک گزارشگر و شخصیت فرعی کتاب، خود را وارد ماجرا می‌کند تا با جزئیات بیشتری از مظنونان، انگیزه‌ها و شواهد پنهان آشنا شود. پایان اثر، پر از فضای تعلیق است و خواننده را به پرسش‌هایی درباره حقیقت، عدالت دعوت می‌کند.

سبک روایت و موقعیت تاریخی
کاپونی در این اثر نیز همان روش خاص خود را ادامه می‌دهد: ترکیبی از سبک روزنامه‌نگاری نو و درام‌نویسی. او روایت را به‌صورت زنده، با دیالوگ‌هایی سینمایی و صحنه‌پردازی چشم‌نواز ارائه می‌دهد. لحظات کلیدی داستان به زیر پوست شخصیت‌ها نفوذ می‌کند؛ مثل مکالمه‌های شبانه میان کاپوتی و جیک در اتاق متل، یا بازسازی یادداشت‌های شواهد و صداهای محیطی.

تم‌ها و لایه‌های پنهان
یکی از مضامین کلیدی کتاب تابوت‌های دست‌ساز، هراس از ناشناخته است؛ تابوت‌های کوچک و مرموزی که حاوی پرتره‌ی قربانی‌اند، نمادی از تهدید پنهان و نفوذ قاتل به حریم خصوصی افراد هستند. این تصویر، احساس ناامنی و اضطراب را به‌خوبی در ذهن خواننده زنده می‌کند.

در کنار آن، مسئله‌ عدالت در داستان با پیچیدگی‌های خاصی همراه است. قتل‌ها به شکلی مرموز و خارج از چارچوب‌های متعارف رخ می‌دهند و ناتوانی نظام قضایی در مواجهه با آن‌ها، مخاطب را به تأمل درباره‌ی معنای واقعی عدالت وا‌می‌دارد.

همچنین، روایت کتاب مابین واقعیت و خیال حرکت می‌کند. کاپوتی مدعی است داستان بر اساس پرونده‌ای واقعی نوشته شده، اما بررسی‌ها نشان می‌دهند بخش‌هایی از آن ساختگی است. همین مرز نامشخص، به اثر حالتی رازآلود و دوپهلو بخشیده که از ویژگی‌های شاخص آن به‌شمار می‌آید.

بازتاب منتقدان و تجربه خوانندگان
در جامعه‌ی ادبیات انگلیسی، Hand‑Carved Coffins نقد مثبتی دریافت کرده است. کاربران Goodreads این اثر را جذاب و شیوا خوانده‌اند؛ «کاپوتی تسلط کامل بر نثر و تعلیق دارد» منتقدان، ضمن تحسین جاذبه‌ی درام، نسبت به مرزهای حقیقت در روایت تردید کرده‌اند.

فیلم‌نامه‌ی احتمالی نیز توسط هال اشبی پیشنهاد شد و حتی جک نیکلسون برای کار در آن در نظر گرفته شدند؛ اما پروژه هرگز کلید نخورده است .

چرا این کتاب ارزش خواندن دارد؟
کتاب «تابوت‌های دست‌ساز» از آن دسته آثاری‌ست که نه‌فقط به‌خاطر محتوای رازآلود و جنایی‌اش، بلکه به دلیل فرم روایت و فضای منحصربه‌فردش، تجربه‌ای متفاوت و به‌یادماندنی برای خواننده رقم می‌زند. ترومن کاپوتی با بهره‌گیری از زبان روایی موجز و فضاسازی‌های سینمایی، موفق شده در حجمی نسبتاً کوتاه، داستانی پرتنش و چندلایه بیافریند که خواننده را به‌سادگی رها نمی‌کند.

جمع‌بندی
اگر عاشق کتاب‌های جنایی یا علاقه‌مند به روایت‌های کوتاه اما پرتعلیق، یا دنبال تجربه‌ جدیدی در کاپوتی هستید، «تابوت‌های دست‌ساز» انتخابی بی‌نظیر است. خواندن این کتاب کوتاه اما تأثیرگذار، تجربه‌ای فراموش‌نشدنی‌ست، مثالی برجسته از چگونگی تلفیق حقیقت با هنر قصه‌گویی.
      

20

        چیزی که برام سخت بود، این نبود که پایان داستان چیشد، بلکه این بود که نمی‌دونستم حق با کیه؟ — راوی یا ناستنکا؟ شاید هم اصلاً لازم نیست دنبال «حق» باشیم. در دنیای واقعی هم، ما داورِ احساسات نیستیم.
اما چیزی که برام روشن شد، این بود که حتی اگر عشق کوتاه باشه، بودن با کسی که دوستش داریم، ارزش زیستن داره — هرچند برای چند شب، هرچند بی‌سرانجام....

این کتاب ردی از خودش توی ذهنم گذاشت که هیچ‌وقت محو نمی‌شه، درست مثل شب‌های روشن سن‌پترزبورگ...


و اما درباره‌ی کتاب:

کتابی کوتاه، اما عمیق؛ پر از غمی لطیف و سکوت‌هایی که سنگینی‌شان را تا مدت‌ها روی دل آدم حس می‌کنی...
«شب‌های روشن» روایتی‌ست از تنهایی، اشتیاق، و رؤیاهایی که در دل تاریکی‌های شب به‌هم گره می‌خورند و پیش از طلوع گم می‌شن. داستایوفسکی با نثری ساده اما شاعرانه، ما را به درون ذهن مردی رویاپرداز می‌برد که در خیابان‌های شبانه‌ی سن‌پترزبورگ، ناستنکا را می‌یابد — یا شاید خودش رو‌...

در کمتر از صد صفحه، داستانی خلق می‌شود که بسیاری از رمان‌های بلند به گرد پای آن نمی‌رسند. تجربه‌ای از دوست داشتنِ بی‌پاسخ، و در عین حال، شکرگزاری برای لحظاتی که بود — هرچند ماندگار نشدند...

      

36

        شاید مسائل مطرح شده در داستان یکی از چالش‌های اساسی دنیای امروز باشد؛ دنیایی که در آن دیده شدن، شهرت و ثروت بسیار مطلوب است. آیا کسی که همه‌ی اینها را دارد و حتی با توانمندی خودش به این نقطه رسیده است، لزوما انسانی راضی و خوشبخت است؟

علاوه بر این، کتاب می‌تواند به بحث هویت نیز اشاره کند، شیری که هم از شیر بودن خسته شده و هم از آدم بودن. شیری که نمی‌داند باسلوق چیست، اما عاشقش می‌شود. شیری که آن‌قدر تغییر می‌کند و هویتش را فراموش می‌کند که حتی هم‌نوعانش را  نمی‌شناسد و روی آن‌ها تفنگ می‌کشد و ... 

گروه سنی پیشنهادی کانون، مثبت دوازده سال است. اما بعید به نظر می‌رسد دوازده ساله‌های امروزی به طور خودجوش این کتاب را دست بگیرند و بخوانند. آن‌ها اغلب دوست دارند رمان‌های قطور بخوانند تا کتاب‌خوان بودنشان را به گروه همسالان اثبات کنند.

اما لافکادیو نه تنها برای کودک و نوجوان، بلکه برای بزرگسالان نیز می‌تواند حرف‌هایی داشته باشد و آنان را به فکر وا دارد.

امیدوارم از خواندن این کتاب، که با زبان طنز شما را با مسائلی فلسفی رو به رو می‌کند، لذت ببرید.
      

23

        خریدن کتاب مقوله ای است کاملا جدا و متفاوت از خواندن کتاب 
یک کتاب دوست واقعی ممکن است کتاب هوایی را بخرد که هرگز نخواند
ذوق این کار در خریدن اوست 
همانطور که بعضی ها به پاساژگردی  میروند و از مقایسه و تماشای مدل های مختلف کالایی که دوست دارند لذت میبرند ، برای یک کتاب باز واقعی ویترین کتاب فروشی همین حکم را دارد
گشت زدن بین قفسه ها ی کتاب فروشی ، نگاه کردن به طرح جلدها، گشتن دنبال اسم های آشنا، یه یادآورذن نقدها و خبرهای تازه در مورد کتاب، مقایسه ترجمه های مختلف، ورق زدن کتاب ها، خواندن نمونه ای از هرکدام ، تصمیم گیری در مورد سقف مجاز خرید ، محاسبه ذهنی که این کتاب چقدر طرفدار دارد و تا قبل از تمام شدن چاپش چقدر وقت هست، نقشه کشیدن برای جاسازی این خریدهای تازه ... و بالاخره پز دادن با کتاب هوایی که خریده ایم و هنوز نخواندیم  و چه بسا حالا حالا ها هم فرصت مطالعه شأن دست ندهد، همگی لذت های حلالی هستند که در حین خرید کتاب اتفاق می افتاد و « آن که چو من اهل بُوٓد» می داند که چقدر کیف دارند
      

34

Anthony

Anthony

دیروز

        ششم دی‌ماه هزار و سیصد و نودوشش 
کتاب عجیبی بود،پر از عجایب و شگفتی!
چی میتونم بگم در توصیف کتابی که از همان ابتدا هیچ دستگیرم نشد تا انتها!
تجربه‌ی جالبی بود مثل فیلم های ایرانی که مدتی خیلی رایج بودند،پسر و دختر به بهانه‌ی عشق،قصد خروج قاچاقی از کشور را دارند،به طور دقیق میتوانم بگویم محتوای این کتاب همین بود با کمی تغییرات،که با خواندن کتاب می‌توانید بهتر متوجه حرفم شوید،ولیکن این سوال باقی می‌ماند آیا به راستی ارزش خواندن داشت؟
ادبیات جدید و جالبی داشت،طول کشید تا با جمله بندی های نویسنده آشنا بشم‌و عادت کنم،ولیکن الفاظ رکیک زیادی که در متن مورد استفاده قرار گرفته بود کمی مرا آزار داد،خلاصه بگویم تجربه‌ای جالب و عجیب بود،می‌توانستی درس بگیری و زندگی کنی با این پسر،درس بگیری که نکنی این کار را،هرچند پایانی باز داشت که خودتان میبایستی پایان را تعیین می‌کردید ولیکن درس های زیادی بود در کتاب!
داستان ها و افراد گوناگونی که آتیلا با آنها آشنا شد و داستان هایی که افراد فرعی داشتند دنیای دیگری داشت،به شخصِ دلم میخواست بیشتر درباره‌ی آرزو و دومین بدانم،بدانم چه بلایی بر سرشان آمد و چه شد زندگیشان،دوست داشتم بیشتر بدانم درموردشان،درمورد آرزو و دلیل فرار کردنش،درمورد همه چیز ،شاید داستان زندگی آرزو و دومین برایم جذاب تر بود تا داستان زندگی آتیلا،شاید اگر کتاب حول محور زندگی این دو می‌چرخید و زمانی که‌آتیلا با این زوج گذراند بیشتر می‌بود،جذابیت کتاب برای من بیشتر می‌شد.
      

27

پاکنیا

پاکنیا

دیروز

        فیلمش را قبلا دیده بودم. آن هم دوبار! 
و می‌شود گفت وقتی کتاب را دست گرفتم، همه زوایایش را حفظ بودم. چرا که ماجراها فرق چندانی نداشت. چندان که چه عرض کنم. اصلا. همان ماجرای دختری فقیر، که با مرد ثروتمندی آشنا و ازدواج می‌کند و به امید زندگی بهتر راهی قصر رویایی او می‌شود... 
با این اوصافی که گفتم، اگه فکر می‌کنید، داستان برایم جذابیت چندان نداشت، مثل خودم در شروع مطالعه، سخت در اشتباهید. ربه‌کا را دست گرفتن همان و بی‌وقفه خواندن همان. 
اما در موردش چند نکته جالب برایم وجود داشت؛
 تکرار پی‌در پی دو کلمه؛ ربه‌کا و ماندرلی. یکی از یکی زیباتر و باشکوهتر توصیف شده. در مقابل راوی داستان، که چیز زیادی از او نمی‌دانیم. او در دادن اطلاعات از خودش خیلی سختگیر است.
 او ماجرای زندگیش را فقط برای آقای دووینتر تعریف می‌کند و ما را در خماری رها می‌کند. او حتی اسمش را هم به ما نمی‌گوید. اما در عوض از ریزترین حالات درونیش با ما حرف می‌زند. از تمام احساسات، غم‌ها و شادی‌ها و... طوری که گاهی از این حجم خودکم‌بینی و دست و پاچلفتی بودن راوی به ستوه می‌آیی. 
اما نکته جالب اینکه، در نهایت و پایان داستان، تمام این ظواهر فریبنده در پیش چشم ما فرو می‌ریزد، از ربه‌کای به ظاهر زیبا و همه‌چیز تمام به باطن سیاهش می‌رسیم. اینجا را داشته باشید. 
نکته بعدی در مورد قتلی که رخ داده بود. بعد از آشکار شدن ماجرا، مدام منتظر بودم راوی که از کوچکترین احساساتش با ما صحبت می‌کرد، یکجا بگوید وای یعنی فلانی قاتل است!! اما انگار نه انگار. گیریم که ربه‌کا شیطانی بیش نبود، اما نه قاتل نه راوی،ذره‌ای متاسف از وقوع قتل نیستند. حتی سربازرس و دوست قاتل که پی به راز برده‌اند، تمام تلاششان را برای تبرئه‌اش می‌کنند تا از هیچ‌چیزها سند بر بی‌گناهیش پیدا کنند. با خودم فکر می‌کردم چرا؟ 
نمی‌دانم، شاید همه چیز در کارهایی بود که ربه‌کا می‌کرد. اعمالی که باعث شده او به اندازه حشره‌ای حقیر شود که کسی از له کردنش عذاب وجدان ندارد. چیزهایی چون وفاداری، عفت و پاکدامنی برای ارزشمند شدن انسان... 
طوری که در نهایت که برای تطهیر آلودگی او باید جایی که آثار او بود هم می‌سوخت و خاکستر می‌شد. ماندرلی زیبا.
      

25

        آیا مسئولیت اجتماعی را باید پذیرفت یا آزادی فردی را  بر او ترجیح داد؟
 
ژان   برای  جدا ساختن خود از دنیای خانواده بورژوا یش  راهی کاملا مخالف آن ها را برگزید او تبدیل شد به سخنران اصلی حزب کمونیست. 
در این شرایط به طور ناخودآگاه مرگ یکی از دوستان نزدیکش تاثیر شگرف در زندگی او ایجاد کرد. 
«هر چه باشد این بدبیاری اوست نه بدبیاری ما. این مرگ اوست، ژاک را با آن یقه پاره و خونی که روی صورتش خشکیده بود روی نیمکت خوابانده بودند.  خون او نه خون من.» 
*در این جا ما شاهد قساوت انسانی ژان نیستیم بلکه این انکار او از سر ناتوانی بر سر هضم این واقعه است.  
ژاک نمادی از فداکاری و مسئولیت پذیری است.  او در جریان مبارزات زخمی شده و مرگش تاثیر عمیقی بر شخصیت ژان می گذارد که سلسه تصمیمات بعدی او را رقم میزند. 
بعد از این واقعه گویی هلن در زندگی ژان نقشی پر رنگ تر میابد 
دختری بی تکلف بدون این که تعهدی به اجتماع داشته باشد و فقط خودش و عشق خودش برایش مهم است.  
اما از این جای داستان ما شاهد تاثیر متقابل این دو شخصیت روی هم دیگر هستیم. 
      

23

25

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.