شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
سامان

سامان

16 ساعت پیش

        این نسخه‌ای که من خوندم با این چیزی که چشمه چاپ کرده تفاوت داره. من کتاب چاپ 1355 انتشارات آگاه رو خوندم که به همین نام " ماهی زنده در تابه" منتشر شده و شامل چهار داستان به نام‌های " ماهی زنده در تابه" ، " بهار می‌آید" ، " مردی که دمرو می‌خوابد" و "قانون شب" هستش و کتابی که چشمه چاپ کرده شامل پنج داستان که "ماهی زنده در تابه" و "بهار می‌آید" تکرار شده و همچنین داستان‌های " آتش که بگیرد" ، " او مرد خطرناکی است" و " یک داستان واقعی" به مجموعه اضافه شده.

به جز داستان اول ، سه داستان بعدی رو دوست نداشتم. داستان اول هم نسبت به بقیه بهتر بود وگرنه داستان معرکه ای نبود. تو داستان ماهی زنده در تابه ما با درونیات مرد بدخلق و عصبی مواجه میشیم که بعد از ده سال کار در بانک از وضعیت کاریش خسته شده و میخواد استعفا بده. مردی که بیشتر درون گراست و با ارتباط برقرار کردن با بقیه مشکل داره و حرف هایی که میخواد بزنه رو اکثرا نمی‌زنه و بیشتر درگیر خشم خودش شده. حرفی از این خشم تلنبار شده زده نمیشه. همه داستان های این مجموعه مثل برشی از یک مجموعه هستند.داستان های بعدی مجموعه یکی در مورد زوجی بود که درگیر بچه دار شدن/نشدن بودند و دیگری یک کارمندی که یه تحولاتی درش رخ داد که قابل درک نبود و داستان آخر هم داستانی با تم خیانت بود که واقعا عجیب و غریب بود از بس منطق نداشت. ضعف منطق روایی در تمام داستان‌های این مجموعه مشهود بود.شخصیت ها و اقدامات و تصمیماتشون قابل درک نبود.تغییراتی که درشون رخ میداد بیشتر از اینکه از یک دلیل و منطقی پیروی کنه از میل نویسنده برای این تغییر بدون رعایت بایدها/نبایدها ی این تغییرات صورت گرفته بود...اولین تجربه من از مرحوم ایرانی جالب نبود ولی احتمالا زیاد کتاب دیگر ایشون یعنی زنده باد مرگ که بعد از دهه ها و به تازگی توسط نشر وال چاپ شده و داستانی است در خلال انقلاب 57 رو خواهم خواند.به این امید که آن کتاب از این مجموعه داستان بهتر باشد.
      

21

نرگس

نرگس

16 ساعت پیش

        🍃مهم‌ترين چيز براى مردم شادى و شادمانى است. آدم براى اين كه زنده بماند، بايد شاد باشد. خشنودى از زندگى از همه‌چيز مهم‌تر است. هيچ‌كس نبايد آرزوى مرگ داشته باشد، مگر زمانى كه اراده‌ی خداوند تعلق بگیرد. 

میگل دِ اونامونو نویسنده، فیلسوف، شاعر و نمایش‌نامه‌نویس اسپانیایی بود که یکی از چهره‌های برجستهٔ «نسل ۱۸۹۸» اسپانیا به شمار میاد‌؛ نسلی از نویسندگان و متفکران که به دنبال بحران‌های سیاسی و اجتماعی اسپانیا، به بازاندیشی در مورد هویت ملی، مذهب، و معنای زندگی روی آوردن.
سبکش تلفیقی از داستان، فلسفه و‌ نمایشنامه‌ست. توی آثارش هم به سراغ مسائلی مثل تنش بین ایمان و عقل، علم و مذهب، جاودانگی و مرگ میره.

اونامونو در طول زندگیش بارها با مسئله‌ی جاودانگی روح و معنای ایمان درگیر بوده؛ اون‌قدر جدی که دوبار دچار بحران روحی میشه. اعتقادش این بوده که باید به همه‌چیز شک کرد، حتی به وجود خدا و میگه: «اگر شک بردن بر هستی خداوند، شرک است؛ من بر آن خداوندی که نمی‌توان بر او شک برد، شک دارم.»
پس شما با داستانی ساده ولی با عمق فلسفی مواجه هستین که پشت ظاهر ساده‌اش، یه دنیای پر از فلسفه، تردید و رنج درونی خوابیده.

کتاب قدیس مانوئل شهید (که تو ترجمهٔ فارسی، واژه‌ی «شهید» از عنوان حذف شده!)، یکی از درخشان‌ترین و تأثیرگذارترین آثار اوناموست. این داستان کوتاه تو سال ۱۹۳۱ منتشر شده و از لحاظ محتوا، خلاصه‌ای از جهان‌بینی اونامونوئه. خودش گفته:
«قدیس مانوئل واقعی‌تر و حقیقی‌تر از خالق خودش شده!»

داستان توی یه روستای کوهستانی خیالی به اسم والوِرنادا اتفاق میفته. کشیشی در این روستا زندگی میکنه به نام مانوئل که همه عاشقشن. کشیش مانوئل آدمیه که همیشه حواسش به بقیه‌ست، درد دل مردم رو گوش میده، کمکشون می‌کنه، تو غم و شادی‌هاشون شریک میشه. خلاصه اون‌قدر خوبه که بهش می‌گن «قدیس زنده».
راوی داستان زنیه به نام آنگلا. زنی اهل همین روستا که تحت تأثیر این کشیش به شهر میره تا درس روحانیت بخونه و داستان از جایی جالب میشه که لازارو، برادر آنگلا که یه فرد تحصیل کرده در آمریکاست به روستاشون برمیگرده. وقتی متوجه کشیش مانوئل میشه، سعی میکنه اون رو زیر سوال ببره…

کتاب سراغ دغدغه‌هایی مثل ترس از مرگ، تنهایی، نیاز به معنا، نقش اجتماعی ایمان، و اخلاق دروغ مصلحت‌آمیز می‌ره.
فضای روستا، دریاچه، کوه، سکوت، کلیسای غرق‌شده… همه‌شون نمادینن و انگار آینه‌ای از درون کشیش مانوئلن؛ آرام، ولی پُر از تردید.

کتاب در زمانه‌ای نوشته شده که کلیسا هنوز قدرت زیادی در اسپانیا داشته و ابراز تردید در ایمان، یه جور ساختارشکنی جدی محسوب میشده. پس نوشتن چنین داستانی یه جور شجاعت ادبی و فکریه.

این داستان، چه برای مؤمن‌ها، چه برای شکاک‌ها، جذابه. خودم موقع خوندن از لذت تو سکوت غرق شدم، ولی وقتی به مؤخره رسیدم، اعصابم خورد شد!
به‌نظرم پیام داستان به‌قدر کافی روشن بود و نیازی به توضیح و نتیجه‌گیری نداشت. اون نیم‌ستاره‌ای که کم دادم، به خاطر همین بود. البته خب، این‌جا ایرانه…
توصیه من اینه که از صفحه‌ی ۴۰ تا ۱۱۰ (یعنی خود داستان) رو اول بخونید؛ بعد برگردید سراغ مقدمه و تمام.
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.

 ⚠️احتمال اسپویل:
اونامونو با این داستان یه سؤال تلخ و عمیق رو مطرح می‌کنه:
آیا دروغی که به مردم امید میده بهتره از حقیقتیه که اونا رو ناامید میکنه؟ 
و شاید مهم‌تر از اون:
آیا یه آدم می‌تونه “شهید” باشه، حتی اگه نه برای ایمان، بلکه برای آرامش مردم خودش بجنگه و از درون بمیره؟

خودم فعلا تو این نقطه‌ام که وقتی ببینم یک‌نفر حالش خوبه با اعتقاداتش، زندگیشو میکنه و خوشحاله، اگه چیز بهتری برای عرضه بهش ندارم اونو ازش نگیرم.

🍃 +می‌گفت: او‌ مرا به کلی عوض کرد. من «الیعازر»ی برای خودم بودم که او پس از مرگ، رستخیزم داد و به من ایمان بخشید.»
-حرفش را بریدم: ایمان؟
+بله ایمان، ایمان به نفس زندگی، ایمان به تسلی‌بخشی زندگی. او‌ مرا از توهم «پیشرفت و ترقی» و عواقب سیاسی‌اش نجات داد. برای این که، دو‌جور آدم خطرناک و زیان‌بار وجود دارد: دسته‌ی اول آنهایی هستند که به حیات اخروی و قیامت ایمان دارند و مثل عاملان تفتیش عقاید، سایر مردم را در شکنجه می‌گذارند که از این «زندگی دو روزه‌ی دنیوی» بیزار و در بند سرای دیگر باشند؛ و دسته‌ی دوم کسانی هستند که فقط به این زندگی ایمان دارند…» 
-مثل خودت و شاید..
+بله، و مثل دن مانوئل. این گروه اخیر فقط به همین زندگی ایمان دارند، و چشم به راه جامعه‌ی مبهم آینده‌اند؛ و از جان و دل می‌کوشند که مبادا عامه‌ی مردم به امید آخرت، تسلّی و دل‌خوشی یابند..»
-حالا چکار باید کرد..
+هیچ. باید مردم را به اختیار خودشان گذاشت، که با هر وهم و رؤیایی که دارند، زندگی کنند.
      

19

        .
"جنایی بدون خون" 

اگر کتابی را خواندی و همان موقع در موردش ننوشتی، بیاتش کردی.
اگر کتابی را تکه تکه خواندی، یعنی یه دلت نچسبیده، با بهانه موازی خوانی یا هر ادای دیگری خودت را گول نزن. 
آدم و عالم هم از یک کتاب تعریف کنند، همه اصول فنی و داستانی اش هم خوب باشد
کتاب باید یگ گوله شود برود بچسبد توکِ توک قلبت. 
این کتاب با من اینکار را نکرد.
ولی شاید بتوانم برای همه آن هایی که یک رگه ریز توی قلب شان از نژاد پرستی دارند بخرم، اول از همه خودم.کمک می کند زندگی را از دریچه چشم دیگران ببینی.. 
و 
داستان کتاب در یک ساختمان می چرخد، یک قتل توی آسانسور اتفاق افتاده و پلیس دنبال قاتل است. 
یک ایرانی یک نیجریه ایی یک برزیلی، یک آمریکایی. همه و همه مهاجرهایی هستند که باهم توی ساختمان  زندگی می کنند و درگیر عقاید مختلف همدیگرند. چه ازنوع مسلمان چه از نوع مسیحی.
نویسنده خط داستان را عالی پیش برده، اول شخص و سوم شخص ترکیبی جلو می روند. پشت به پشت هم.. همه چیزش خوب است و چفت و بست دارد. 
مخلص کلام یک جنایی تر و تمیز بدون خونریزی و کتیف کاری های رایج است.

امتیاز 3از5

#کتاب_خواندم 
.
      

21

        احتمالا خواندنش در عصرهای کوتاه زمستان بیشتر می‌چسبید.
مثل روزهای معمولی زندگی بود، انگار بیشتر از آن که قصه باشد مجموعه‌ایی از تصاویر بود تصاویری از لحظات زندگی که شبیه تماشای فیلمی در ذهن نقش می‌بست.
من از جزئیات و جریان زندگی در قلم زویا پیرزاد لذت می‌برم اما معمولی بود و بیشتر شبیه تنفسی در میان کتاب‌های دیگر
و با وجود اینکه روایت‌های غمگینی نبودند، خواندن کتاب برایم سخت و غم‌انگیز بود، از پیر شدن، مردن و دوره‌ی میانسالی آدم‌ها غم عمیقی در دلم می‌نشست، شاید چون این روزها در واقعیت هم این مرحله از زندگی نزدیکانم و سیر زوال طبیعی دنیا غمگینم می‌کند، شاید باید کتاب‌هایی بخوانم که لااقل در دنیای کتاب‌‌ها از واقعیت‌های روزمره‌ی زندگی کمی دور شوم!
از کتاب‌های زویا پیرزاد فقط طعم گس‌ خرمالو  را هنوز نخوانده‌ام که این تابستان خواهم خواند و هنوز تنها کتاب محبوبم از او "چراغها را من خاموش" می‌کنم است، رمانی که قلبا خیلی دوست داشتم.

بهار۰۴
      

19

        شروع این کتاب برای من با ذوق خاصی انجام نگرفت.
البته شاید دلیلش این بود که این کتاب را نزدیک به بوف کور خوانده بودم و تحت تاثیر آن کتاب انتظار عجیبی از داستانش داشتم.
نباید از یاد ببریم که این کتاب جزو اولین آثار کامو است و از یک نویسنده که اولین آثارش را چنین مینویسد خیلی باید تقدیر شود.
ماجرای این کتاب مربوط به شخصی است که عقاید او از اول کتاب عیان میگردد.بی میلی او به هر چیزی در زندگی و بیان حوادث.البته باید توجه داشت خیلی از نکات کتاب احتمالا بر اثر سانسور های بزرگواران از میان رفته.نباید خارج از نظر داشت که تلاش مترجم و ناشر برای سیگنال دادن به خواننده که چه چیزی در حال حذف شدن است نیز ارزشمند است. مثلا در جایی از کتاب که نامزدش به خانه اش میرود احتمالا از روابط خیلی حذف شده است ولی مقداری نیز باقی مانده بود.
به صورت کلی به واسطه ی اینکه این کتاب تحت تاثیر اتفاقات دور و بر خود کامو نوشته شده خیلی بازنمایی از حقیقت دارد. وقتی جرم خود به خود برای همه یکسان نیست بلکه به واسطه ی ارزش های جامعه برای افراد نیز تغییر میکند.
بخش جالب کتاب برای من صحبت های کشیش زندان با او است. زمانی که او از دین به صورت منزجر کننده ای حرف میزند و این کامو است که جوری این متون را به روی قلم می آورد که متوجه شویم احساسات مورسو دقیقا به آن حرف ها چیست. یک زندانی که به مرگ محکوم شده...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.