برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

عماره لاخوس و 2 نفر دیگر
3.7
40 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

53

خواهم خواند

43

ناشر
خوب
شابک
9786227425840
تعداد صفحات
132
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو، نویسنده عماره لاخوس.

لیست‌های مرتبط به برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شبمیس لونلی هارتزبیمار خاموش

خوانده شده های 1401

65 کتاب

در این لیست کتابهایی که در سال 1401 خوانده ام را قرار می دهم. یکی از بزرگترین چالش‌های همیشگی من این است که هرسال، سرعت و دقتم را در مطالعه بالا ببرم. نوشتن لیست کتاب کمک می‌کند تا شما برای سال آینده، چشم انداز روشن‌تری را داشته باشید و چه بسا چالش های متفاوت‌تری را برای خود برنامه‌ریزی کنید. یکی از الزامات جامعه مدرن، انعطاف‌پذیری در همه‌ی امور است. تفاوتی نمی‌کند که شما در مسیر خوانش خود منعطف باشید یا در سبک زندگی و افکار خود. انعطاف‌پذیری و پذیرش افکار گوناگون، باعث می‌شود تا به جامعه و افراد، احساس همدلی بیشتری داشته باشید. از گذشته، تعصب از ویژگی‌های اخلاقی مورد نکوهش بزرگان و عالمان بوده. چه بسا این سرسختی باعث آسیب‌های فراوان نیز شود چون راه‌های مختلف را برای خود تبدیل به بن‌بست می‌کنیم. این جمله را از من به یاد داشته باشید که "هیچگاه از تغییر نترسید‌. نظم موجود در جهان بزرگ‌تر از تصور ما است."

42

یادداشت‌ها

          چند پرده به بهانه کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو 

۱. از نظر من کتاب خوش خوان و ساده بود. اگه بعد از خوندن یه رمان سنگین و حجیم، دنبال یه رمان کم حجم و روان هستید، حتما گزینه خوبی هستش. 

۲. تصویر مهاجرت از دیدگاه آدم‌ها با فرهنگ های مختلف و همچنین نگاه مردم بومی به مهاجرها توی این کتاب به شکل قابل تاملی ترسیم شده و این یکی از نقاط قوت کتاب هست. 

۳. شخصیت‌های کتاب برای من زنده بودن و خیلی راحت تونستم با همه‌شون ارتباط برقرار کنم. فقط حیف شد که نویسنده فصلی رو به گلادیاتور که مقتول داستان بود اختصاص نداده بود. 

۴. جهان‌بینی آدم‌های داستان تا حد زیادی وابسته به آب و خاک شون هست. هیچ کدوم از مهاجرهای داستان هم که به ایتالیا اومدن، ایتالیایی نشدن. این هم یکی از کارهای هنرمندانه نویسنده تو این کتاب هست. 

۵. یه جاهایی از کتاب بحث‌های فلسفی مهمی درباره معنای زندگی هم طرح میشه که البته در حد طرح مسئله به زبان ساده باقی می‌مونه و نویسنده واردشون نمیشه. نکاتی که جا داره خواننده خودش درباره‌شون تامل کنه. 

۶. نگاه نویسنده به چیستی حقیقت رو دوست داشتم و قبول دارم. نویسنده مثل روشنفکر غربی تلاش نمیکنه وجود حقیقت رو کتمان کنه. از قضا نشون میده میشه با جهان‌بینی‌های مختلف به یک حقیقت واحد باور داشت. در عین حال، حقیقت رو کالای دم دستی و بی‌ارزش هم نشون نمیده که خیلی راحت میشه بهش دسترسی پیدا کرد. به نظرم ریشه اصلی نوع نگاه ما به زندگی همین باورمندی به وجود حقیقت هست. هر چند شاید هیچ وقت بهش نرسیم. 

۷. درباره موضوع کتاب هم چیزی ننوشتم. چون هم بقیه دوستان در این باره نوشتن و هم متن پشت جلد کتاب کاملا گویای موضوع اون هست. 
        

24

          کتاب در مورد سکنه ی یک ساختمان است که جز چهار نفرشان، مابقی مهاجرانی از ایران، پرو، بنگلادش، مصر و هلند هستند. 
سگ یکی از ایتالیایی های گم شده است. فردی در آسانسور به قتل رسیده و آمادئو، تنها شخصیتی که مورد قبول تمام آدمهای آن ساختمان نیز ناپدید شده است. 
کتاب به نژادپرستی می‌پردازد و نویسنده به خوبی به زشتی های این صفت اشاره می‌کند. 
ایتالیایی هایی که نه تنها نسبت به مهاجران نژادپرست هستند که در برابر هموطنان خودشان نیز ناسیونالیسم هستند. 
زن دربان و زنی که سگش گم شد مهاجران را تحقیر می‌کنند. 
استاد دانشگاه به میلانی بودنش افتخار و جنوبی ها و به خصوص رمی ها را کوچک میپندارد. 
در این بین آمادئو برای همه حتی نژادپرست ها قابل احترام است. شخصی که به تاریخ، زبان و ادبیات، فرهنگ و جغرافیای ایتالیا و به خصوص رم، بیش از هر ایتالیایی تسلط دارد. 
اما پس از مفقود شدن آمادئو زمزمه هایی از مهاجر بودنش بر سر زبان ها می افتد که انتهای کتاب پرده از راز او برداشته می‌شود. 
روايت کتاب جالب است. 
در یک فصل یکی از ساکنان در مورد آمادئو صحبت می‌کند . فصل بعدی به یادداشت های آمادئو در مورد شخص قبلی می‌رسیم که همین شیوه نگارش به جذابیت کتاب افزوده است . 
اولین راوی، پرویز، مهاجر ایرانی الاصل است که از شیراز راهی رم شده و تنها کسی که او را درک می‌کند آمادئو است. 
زن دربان پرویز را آلبانیایی خطاب می‌کند و دائما از او می‌پرسد سگ و گربه می‌خورد؟ 
زنی که سگش گم شد پرویز را کولی خطاب می‌کند و قصد داشت به خاطر اینکه پرویز گفته بود در کشور ما سگ ها را بیرون از خانه آن هم برای نگهبانی نگه می‌دارند شکایت کند که به خاطر آمادئو منصرف شد. 
همین زن به اقبال که اهل بنگلادش است و تعاونی دارد می‌گوید پاکستانی نفرت انگیز که قاچاقچی مواد مخدر است. 
دختر اهل پرو را فیلیپینی نامتمدن می‌نامد. 
استاد دانشگاه که اهل شمال ایتالیا و شهر میلان است زنی که سگش را گم کرد جنوبی احمقِ عضو مافیا خطاب می‌کند و میپندارد مانند تمام جنوبی ها از خرابه هایی نظیر کلیسا و آثار و ابنیه قدیمی کسب درآمد می‌کنند. 
او، زن دربان را مانند تمام رمی ها علاف و بیکار و سخن چین توصیف می‌کند که البته بارها بر اینکه نژادپرست نیست تاکید دارد. 
برای او، استفاده از آسانسور نشانه و مرز تمدن و بربریت است. 
نویسنده الجزایری تبار، سرخورده از وطن و سنت و دین و مذهب راهی ایتالیای نژادپرست شده که آنجا هم نمی‌تواند آنچه مقصودش است را بیاید. 
جز صفحاتی از کتاب که اشاره های جنسی نامناسب دارد و اگر مترجم به خودش زحمت میداد و آن را حذف می‌کرد ( با حذف آن هیچ خللی به اصل داستان وارد نمیشد) کتاب دلنشين و خواندنی از آب در آمده است. 
شروع شدن کتاب با سخنان پرویز و صحبت از حافظ و سعدی و خیام و ایران و ایرانی، یکی از دلچسب ترین شروع هاست. 
به یکبار خواندنش می ارزد. 
        

1

          ‍ داستان  برخورد تمدن‌ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو  از جایی شروع می‌شود که محبوب‌ترین فرد ساختمانی مهاجرنشین در پیاتزا ویتوریو با نام مستعار آمدئو متهم به قتل منفورترین فرد ساختمان که به گلادیاتور معروف است می‌شود. قتلی در آسانسور این ساختمان که محل اصلی دعواهای اهالی ساختمان است، رخ می‌دهد. هر کدام از اهالی ساختمان یا آشنایان او در رم، با شناختی از آمدئو دارد، از او صحبت می‌کند و هیچ‌کس باور نمی‌کند که او قاتل باشد. همه با هر شناختی که از آمدئو دارند، با اطلاعات درست و غلطی که از او پیدا کرده‌اند در مورد او نگاهشان به این قتل می‌گویند. ما در ۱۱ تک گویی آشنایان آمادئو، او را از نگاه آن فرد می‌شناسیم و در روزنوشت‌های آمدئو که بعد از هر بخش آمده، از نگاه خود آمدئو به آن فرد و ارتباطشان با او می‌نگریم. 
جذاب‌ترین بخش این داستان برای من، تفاوت شناخت افراد در مورد آمدئو است، در حدی که حتی در ارتباط با مهاجر بودن یا نبودن او اختلاف نظر است. آمدئوی گریزان از حقیقت تلاشی برای فاش کردن حقایق در مورد خودش نمی‌کند و حتی از همسر ایتالیایی خود می‌خواهد که چیزی از گذشته نپرسد.
در خلال این ماجرا ما با نژاد پرستی، مسئله‌ی مهاجرت و تعارضات فرهنگی ناشی از تعامل فرهنگ‌های مختلف روبرو می‌شویم.
از آنجا که ما در این کتاب با شگفتی‌های انسان شناسانه و جامعه شناسانه روبرو می شویم، این کتاب برای افرادی که به این موضوعات علاقه دارند جذاب و پر کشش است. اگر از کشف ذره ذره‌ی حقیقت لذت می‌برید توصیه می‌کنم این رمان کم حجم را بخوانید.
.

        

25

          کتاب روایت آدم های مختلف با جریان های فکری گوناگون ذهنی‌شان در باب حادثه‌ی تازه رقم خورده است.
با ورق زدن هر چپتر از کتاب با هر شخصیت و جریان فکری(تمدن)  به نحوی جذاب آشنا می‌شویم و هربار از دیدگاه دیگری‌های مختلف مسائل را بازبینی می‌کنیم.
هنر نویسنده و فرم انتخابی او برای روایت آنچنان غنی و جذاب بود که کتاب را لایق یکبار خوانده شدن می‌دانم.
کتاب دلنشین، غنی و سرشار از تفاوت هاست. و این برای مخاطب آوردگاهیست برای آموزش قوه‌ی قضاوت که می‌توان مسائل را از چند جهت مختلف دید.
شیرینی های قلم نویسنده و روایت کشش دار آن باعث شد که کتاب تا انتها جذاب بماند.
اثری کوتاه که شما را با عمق شخصیت ها آشنا می‌کند. آن هم در چند صفحه و این هنر بدیع نویسنده است.
داستان درباره‌ی گزارشات بعد از رقم خوردن قتل در یک مجموعه است که از دیدگاه ساکنان به کم و کاست ماجرا می‌پردازد.
مقتول به نام گلادیاتور منفور ترین کاراکتر داستان است و آمدئو مظنون به قتل، محبوب ترین انسان مجتمع می‌باشد.
در این بین نظرات هر یک از شخصیت ها باعث شناخت ما از شخصیت های دیگر هم می‌شود که این تیکه های پازل را بیشتر با هم چفت می‌کند.
کتاب بیشتر به کشمکش مهاجرانی که هنوز گذشته‌ی خود را با خود دارند و مقیمانی که درباب نحوه برخورد با مهاجران سردرگمند می‌پردازد و این شدیدا کتاب را برایم خواندنی تر می‌کرد.
خواندن این کتاب برای کسانی که شوق مهاجرت کردن دارند خالی از لطف نیست.
        

3

          دوستش داشتم. متفاوت بود و درس‌های زیادی میشد ازش گرفت. چیزی که خیلی توجهم رو جلب کرد این بود که نویسنده، صرفا راوی مطلب نبود و زمینه‌ی تحصیلاتش درباره‌ی فلسفه‌ی انسانی و جامعه‌شناسی و ... بود و انگار واقعا خاطراتش رو پیاده کرده بود توی کتاب. 
من قسمت پرویز رو خیلی دوست داشتم و چون اول کتاب هم بود مدام چک می‌کردم آیا نویسنده‌ی کتاب ایرانیه که  باهاش همذات‌‌پنداری می‌کنم؟
واقعا برام عجیب بود که یک نویسنده‌ی واحد بتونه این میزان تفاوت و تنوع فرهنگی رو پیاده کنه...!
درباره‌ی ترجمه هم بگم که خیلییییی راضی بودم. یکی از بی‌نقص‌ترین ترجمه‌هایی بود که دیدم، روون و گویای مطلب.
در کل اگه یه کتاب خوش‌خوان می‌خواید و فرصت کمی دارید برای خوندنش و البته علاقه‌مندید از چالش‌های مهاجرین، مسئله‌ی تنوع فرهنگی که ممکنه باعث شه حتی با ساده‌ترین مسائل مثل آسانسور به چالش بخورید و از این قبیل موضوعات آگاه بشید، پیشنهاد میکنم حتماااا این کتاب رو بخونید. خیلی دوست‌داشتنیه.☁️
        

4

        برای مطالعه آروم و ... خوب بود ،زیاد سخت نبود ،خوب بود ،عالی هم نبود.شخصیت ها رو دوست داشتم توی توصیف هاشون خیلی جالب شخصیت و وایبشون مشخص بود.توی موسسه ها هم خیلی خوب اونطرف ماجرا مشخص بود و روابط دو نفره و هرکدوم چ بینشی ازین ارتباط داره رو با فرمت خوب و جالبی نشون داده بود.تهش خیلی سریع بود .
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

Fa

Fa

1403/8/28

          یکی از بیشترین چیزهایی که در رابطه با این کتاب برام جالب بود، این بود که هر فصل روایتی از دیدگاه نفرات مختلف درباره‌ی یه موضوع مشترک بود. خوندن اون حجم از تفکرات‌ و داستان‌های متفاوت، از فرهنگ‌ها و آدم‌های مختلف، برام خیلی جالب بود.
چند جا توی داستان بود که باعث شد به یک سری چیزها خیلی فکر کنم و یکیش حد تعلقی بود که پرویز [شخصیت ایرانیِ داستان] به شهرش داشت. نمی‌تونستم درک کنم چه حسی داره که انقدر به کشور و محل زندگیت حس تعلق داشته باشی.
داستان در حدی هست که بشه در یکی دو نشست خوندش، اما باز برای من خیلی داستان متوسط و معمولی‌ای بود.

"امروز صبح اقبال ازم پرسید فرق بین آدم مداراگر و نژادپرست را می‌دانم یا نه. من گفتم آدم‌های نژادپرست با بقیه درگیرند چون فکر می‌کنند از آن‌ها سَرند."
"او مثل شعری از خیام است؛ یک عمر زمان می‌برد تا معنایش را بفهمی و تازه آن‌وقت است که قلبت به جهان باز می‌شود و اشک، گونه‌های سردت را گرم می‌کند."
"ترجمه مثل سفری دریایی است، از کرانه‌ای به کرانه‌ی دیگر. گاهی احساس می‌کنم قاچاقچی‌ام. با محموله‌ی کلمات، فکرها، تصاویر و استعارات از مرز بین زبان‌ها رد می‌شوم."
        

0

          امتیاز دادن به این کتاب برای من سخت بود، چون بیش‌تر از انتظارم دوستش داشتم اما قطعا به این معنی نیست که این کتاب یک شاهکاره؛ اما چرا وقتی موقع نوشتن نظر و امتیازدهی که میشه این‌قدر سخت‌گیر میشم و حتما میخوام منطق حرف اول رو بزنه و نه احساس، مگه چیزی جز این مهمه که من از این کتاب لذت بردم و احساس خوبی داشتم؟

داستان کتاب در یک ساختمان و حول محور زندگی ساکنین آن در شهر رم می‌گذره، افرادی عجیب، متعصب، ملول یا افسرده همچون همه‌ی ما! از پرویز ایرانی پناهنده، افسرده و نامتعادل، تا ماریا کریستینا گونزالس، پرستار یک خانم سالمند که اگر تلویزیون خراب شود خودش را می‌کشد و حتی سینیور آمدئو که در واقع احمد از الجزایر بوده و حالا مظنون اصلی در قتل گلادیاتور، یکی دیگر از اعضای ساختمان است؛ در این ساختمان زندگی می‌کنند. آدم‌هایی که هر کدام وسواس فکری خودشون رو دارن و حالا، ماجرای قتل گلادیاتور رو به شکل‌های متفاوتی می‌بینن.

در این کتاب بیش‌تر از  خط داستانی با مضمون جنایی - پلیسی، چیزی که من رو به شدت جذب خودش کرد توصیفات به شدت انسانی از آدم‌هایی بود که هر کدوم به شکلی عجیب و دیوانه به نظر می‌رسند اما خیلی شبیه ما هستن.از همه مهم‌تر، مهاجرن و حالا با اختلافات فرهنگی و مشکلات نژادپرستی دست و پنجه نرم می‌کنن.هر کدوم گذشته‌ای عجیب رو پشت سر گذاشتن و حالا در پیاتزا ویتوریو به هم رسیدن…

پ.ن: 
با توجه به ارادت عجیبم به بهار کاتوزی، پیشنهاد می‌کنم کتاب رو به صورت صوتی با خوانش بهار کاتوزی گوش بدید؛ این رو یک فردی بهتون میگه که عاشق بوی کاغذه و کتاب رو فقط به شکل سنتی و فیزیکی دوست داره اما این کتاب به شکل صوتی یک مزه دیگه داره
        

30

38

1