شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
ف. ح.

ف. ح.

1 ساعت پیش

        توی تابستون که دچار رکود مطالعه (!) شده بودم، از چند تا از دوست‌هام خواستم کتابی بهم پیشنهاد بدن که از اون حال درم بیاره. یک نفر این کتاب رو پیشنهاد کرد، ولی راستش اون موقع این‌قدر اوضاع بد بود که من نتونستم حتی این کتاب رو باز کنم تا ببینم افاقه می‌کنه یا نه. بعدش هم دیگه فرصت نشد تا الان. الان که خوندمش و تموم شد، می‌تونم بگم که پیشنهاد مناسبی بوده. برای من کتاب راحت‌خوانی بود و خیلی سریع و راحت خوندمش.
راستش سال‌ها بود که می‌خواستم بخونمش، اما فرصت پیش نمی‌اومد. این هم از اون‌ کتاب‌هایی بود که این‌قدر تعریف ازشون شنیده بودم که فکر می‌کردم قراره زندگی‌م رو به دو قسمت قبل و بعد خودش تقسیم کنه. اما این‌طور نبود.
ایده اولیه سیرک شبانه عالی بود. راستش من با ایده‌ی مسابقه هم کیف کردم. جدیدا به داستان‌هایی که جبر زندگی تا این حد توشون پررنگه، علاقمند شده‌م. داستان‌هایی که شخصیت‌هاشون در موقعیت‌های احمقانه‌ای قرار می‌گیرن که خودشون هیچ نقشی در شکل‌گیری‌ش نداشته‌ن. فضاسازی کتاب هم واقعا عالی بود. مشکل اصلی من با شخصیت‌ها بود (که در بهترین حالت معمولی بودن و با وجود گذر سال‌ها، تفاوت خاصی در رفتار و حالاتشون مشاهده نمی‌شد) و تا حدی پایان داستان. بد نبود، ولی اگر من بودم، طور دیگه‌ای تمومش می‌کردم (یکی نیست که بگه خب گر تو بهتر می‌زنی، بستان بزن).
به هر حال کتابی نبود که بگم وای حیف از وقت و چرا زندگی‌م رو سرش حروم کردم و... کتابی هم نبود که بگم وای این شاهکار قرن بود. یک داستان جالب بود، مناسب برای وقت‌گذرانی و البته، پیشنهادی برای بیرون اومدن از رکود.
ترجمه هم بد نبود. گاهی ایرادهای ترجمه و ویرایش این طرف و اون طرف به چشم می‌خورد، ولی این اواخر این‌قدر کتاب‌های ویرایش‌نشده و افتضاح خونده‌م که این رو روی چشمم می‌ذارم.
      

0

Sheida Hanafi

Sheida Hanafi

2 ساعت پیش

        🌟 معرفی کلی:

«قصه‌ها و داستان‌های جانی روداری» گزیده‌ای خواندنی از داستان‌های کوتاه یکی از خلاق‌ترین نویسندگان کودک جهان، جانی روداری است. این مجموعه با ترجمه‌ای روان و وفادار به روح متن، مخاطب را به دنیایی پر از شگفتی، طنز، تخیل و مهربانی می‌برد.

در این کتاب، تخیل مرز نمی‌شناسد:
آدم‌ها ممکن است سبزیجات باشند، ماشین‌ها ممکن است گریه کنند، عدد صفر می‌تواند اختراع شود و یک بادبادک تا ماه برود...

📚 محتوای کتاب:

داستان‌ها اغلب کوتاه هستند (در حد یکی‌دو صفحه) و هر کدام دنیای کوچکی‌ست که در آن:

اشیای بی‌جان جان می‌گیرند،

منطق روزمره به شوخی گرفته می‌شود،

و کودک، قهرمان اصلی جهان است.

روداری با زبانی ساده و پرتصویر، به کودک نشان می‌دهد که می‌تواند خالق دنیاهای تازه باشد، سؤال بپرسد، خیال ببافد و حتی دنیا را عوض کند.

💡 چرا این کتاب خاص است؟

تقویت تخیل کودک بدون کلیشه و شعار؛

آموزش مفاهیم انسانی و اجتماعی مثل عدالت، دوستی، شهامت، و همدلی؛

طنز ظریف و آموزنده‌ای که برای بزرگسال هم جذابه؛

فرم داستان‌های تلفنی، ایده‌آل برای بلندخوانی قبل خواب یا در مسیر.

✨ چرا این مجموعه ارزشمنده:

برای بلندخوانی برای بچه‌ها عالیه؛

برای تربیت خلاقانه و تقویت تخیل فوق‌العاده‌ست؛

به درد بزرگ‌سال‌هایی که دلشون کودکانه می‌تپه هم می‌خوره.


      

1

پیمان قیصری

پیمان قیصری

3 ساعت پیش

        کتاب بازگشت از بلیک کراوچ رمانی‌ست که در ژانر علمی-تخیلی نوشته شده و مثل رمان دیگه‌ای که از کراوچ خونده بودم یعنی ماده‌ی تاریک، تمرکزش روی زمان هست. در این کتاب با دو شخصیت اصلی همراه هستیم، یکی «بری ساتن» کارآگاه پلیس نیویورک که در ابتدای داستان در حال منصرف کردن یک زن جوان از خودکشی هست که متوجه میشه اون هم دچار بیماری نوظهور در نیویورک هست یعنی سندرم خاطرات کاذب (FMS). خلاصه بعد از این اتفاق توجه کارآگاه بری ساتن به این بیماری جلب میشه و شروع می‌کنه به تحقیق راجع به این زن و بیماری‌اش. شخصیت دیگه‌ی کتاب یک خانم دانشمند هست که روی عصب و مغز و خاطرات کار می‌کنه و هدف‌ش اینه که بیماری مادرش رو درمان کنه یعنی آلزایمر.  تحقیقات این دانشمند منجر به کشفی میشه که زمان رو به بازی می‌گیره اما یک بازی خطرناک. کتاب از نظر ایده و موضوع هرچند شبیه به کتاب قبلی، اما همچنان جالب و جذابه. کتاب روایت روان و جذابی داره مخصوصا در دو سوم ابتدایی، اما در یک سوم پایانی خیلی کند پیش میره و تکرار زیادش باعث خستگی میشه. در مجموع به نظرم کتابی بود که ارزش وقت گذاشتن داشت با اینکه اگر حجم یک سوم پایانی کمتر میشد خیلی راضی‌تر بودم.

      

0

Nazila Faghani7

Nazila Faghani7

10 ساعت پیش

        تورگنیف نویسنده‌ای نکته‌سنج و عمیق است.... او لحظاتی کوتاه و بس سرشار را برای خوانندگان به تصویر می‌کشد... آن، آنی که از ژرفای ادراک همگان در دم می‌گذرد اما پر از معناست! آن، آنی که آگاهی را در دم در مخاطب به عرصه ظهور می‌رساند و می‌گریزد... آن، آنی که ارزشش با گذشت زمان درک می‌شود و در روح ماندگار می‌ماند. 

اما برای من در کنار تمامی این ویژگی‌ها، تلخی زهرآگین داستان‌هاست که در جانم رخنه کرده، مرا به تعمق وا داشته و دچار دگرگونی ژرفی نموده‌است.

نگاه تورگنیف به زندگی، انسان، عشق، نفرت، خباثت، خیانت و طبیعت درخور توجه است و آموختنی...

[آندری کولاسف و نگاه او به عشق]  نمی‌دانم چه بگویم! این چنین که آیا خواننده حق قضاوت کردن درباره او، واروارا و نیکلای را دارد؟!

گمان می‌کنم مخاطب کاملا در امر قضاوت کردن شخصیت‌ها توسط تورگنیف خلع سلاح می‌شود! در حقیقت، زوایه دید‌های متفاوت اجازه می‌دهد که خواننده بیشتر فکر کند و سریع نتیجه‌گیری نکند! هر چند تورگنیف با  تعلیقی که در قضاوت کردن ایجاد می‌کند و آن را به تعویق می‌اندازد نمی‌تواند خواننده را از منظر اخلاقی در امر قضاوت بی‌تفاوت و خنثی نگاه دارد. 
اما آیا ما حق این را داریم تعهد و مسئولیت‌پذیری نسبت به احساسات و افکار دیگران را زیر پا بگذاریم و تماما خوشبخت باشیم!؟ چنین  امکانی در ساختار روح و روان و وجدان انسان وجود دارد؟! گمان نمی‌کنم!!

[واسیلی در داستان سه تابلو] نمایانگر انسانی حریص، بی‌وجدان و بی‌بندوبار است! همان شخصی که انسان‌ها و ارزش آنان را به سخره گرفته و درنمی‌یابد که بی‌مسئولیتی و آزادی دروغینش که بیش‌تر شبیه به نقابی سطحی‌ست چه عواقبی می‌تواند برای دیگرانی که اخلاق برایشان اهمیت دارد، داشته باشد! 

[کریلونا در داستان مسافرخانه] همان شخصی‌ست که راس قدرت گمان نمی‌‌کند به واسطه اوست که با تصمیم اشتباه ناشی از آزمندی به دیگران آسیب وارد می‌کند و شخص قربانی نیز نمی‌تواند دریابد که ضربه اصلی را از چنین شخصی خورده نه راس قدرت! کریلونا همان انسان در حاشیه و در ظاهر ساده‌ای‌ست که بندگی نمایشی را به آزادی اصیل و حقیقی ترجیح می‌دهد! 
اما پرسش اینجاست چگونه می‌توان در صورت غیاب چنین انسان‌هایی، جهان و روابط انسانی را تصور کرد؟؟

[داستان سه دیدار] در نوع خود جالب توجه است! فضای رمانتیسیسمی و اثیری اثر خواننده را به درون خود می‌کشاند و او را محسور خود می‌کند! محسور زنی که نمی‌دانیم واقعی‌ست.... اما حضورش و اثرش حس می‌شود. 

هرچند گفتنی‌ها بسیار است ولی کلام را با این گفته به پایان می‌رسانم که ترجمه خوب و روان بابک شهاب نیز در انتقال و درک فضای  کلی حاکم بر داستان‌ها، رخداد‌ها و شخصیت‌ها بسیار اثر گذار و ملموس بوده است. 

      

1

سعید بیگی

سعید بیگی

13 ساعت پیش

        نثر کتاب خوب و زبان روایت هم خوب و خواندنی است. این نمایش‌نامه برداشتی جالب و نو، از اثر سوفوکلس «ادیپوس در کلنوس» است و تمام قصه در یک ساختمان تئاتر می‌گذرد.

شخصیت‌های این نمایش‌نامه عبارتند از «اویدیپوس» ، «آنتیگونه» و «کُریفه» که رهبر هم‌سرایان در یونان باستان است.
«اویدیپوس» و «آنتیگونه»، به یک ساختمان تئاتر، در اطراف آتن پناه برده‌اند که مردی به آنجا نزدیک می‌شود و خود را «کُریفه» یکی از اهالی آتن امروز، معرفی می‌کند.

او از قرن‌ها بعد آمده است یا شاید باید بگوییم که «اویدیپوس» و «آنتیگونه» به قرن‌ها بعد آمده‌اند و در این مکان با هم دیدار و گفتگو می‌کنند و در پایان داستان، «اویدیپوس» از دنیا می‌رود.

«کریفه»، «اویدیپوس» و «آنتیگونه» را به خوبی می‌شناسد و از ماجرای آنان باخبر است و در این گفتگو، نمایندۀ مردم امروز آتن است و از غم، درد، رنج و سختی‌های زندگی مردم امروز آتن سخن می‌گوید.

همان‌گونه که مسافران دوران‌های پیشین؛ یعنی «اویدیپوس» و «آنتیگونه» به دنبال راه چاره‌ای برای نجات فرزندان «اویدیپوس» ـ پسران و دختران او ـ از نفرین خدایان هستند؛ «کریفه» نیز در جستجوی راه چاره‌ای برای نجات مردم امروز آتن، از بحران‌ها و مشکلاتی است که قوانین مصوبۀ پارلمان اروپای امروز و مسائل، حواشی و پیامدهای این برنامه‌ها، برای مردم یونان و آتن، به ارمغان آورده است.

گفتگوهای بین این سه تن، گاه به روالِ معمولِ داستانِ «ادیپوس در کلنوس» به طور عادی پیش می‌رود و گاه «کریفه» به وقایع امروز آتن ـ چون بحران‌های عضویت در اروپا و اعتراض مردم و درگیری آنان با پلیس، در پی کشته‌شدن نوجوان پانزده ساله‌ای در آتن و ... ـ اشاراتی می‌کند.

گاه نیز مطالب و مسائلی مطرح می‌شود که هم خواندنی است و هم خواننده را به تفکر و تامل وا می‌دارد. در مجموع نمایش‌نامۀ جالبی بود؛ هر چند با اصل اثر  بسیار متفاوت بود و این بدیهی و روشن است.
      

3

gharneshin

gharneshin

14 ساعت پیش

        (( جهل از علم بد بهتر است. ))
آخرین روز یک محکوم و کلود ولگرد، داستان‌هایی در اعتراض به مجازات اعدام.

آخرین روز یک محکوم
هوگو در این داستان احساساتی که فردِ محکوم به اعدام در تمام روز‌های قبل از اجرای حکم تجربه می‌کند را به تصویر می‌کشد. او تمام ترس‌ها، کابوس‌ها، و اضطراب‌های محکوم را بر ما آشکار می‌کند و تمام امید‌های پوچی که محکوم برای فرار از ترس مرگی زودتر از موعد، که به زنده به گور کردن می‌ماند، به آن‌ها متوسل می‌شود را کاملا ساده و بی‌رحمانه نشان می‌دهد. او شرح حال محکومی را می‌نویسد که در روز‌های نخست با غرور، مرگ را به زندان و اعمال شاقه ترجیح می‌دهد اما آرام آرام هرچه به روز موعود نزدیک می‌شود، به هر روشی به زندگی چنگ می‌اندازد و با التماس خواستار همان زندان، ‌کار اجباری، زنجیر و سلول تاریکش می‌شود؛ تا بتواند فقط راه برورد، خورشید را تماشا کند، و نفس بکشد. هوگو با این داستان می‌گوید که شاید تیغ گیوتین به ثانیه‌ای به زندگی و رنج محکوم بدون درد پایان دهد، ولی آیا تا به حال به رنج وحشتناکی که در روز‌های قبل از اجرای حکم به سراغ محکوم آمده، فکر کرده‌اید؟
گویا هوگو با بیان نکردن دقیق جرم محکوم، می‌خواهد ما بدون کوچک‌ترین رحم یا تنفری رنج و احساساتی که تجربه می‌کند را قضاوت کنیم و ببینیم. 

کلود ولگرد 
اکنون هوگو پس نشان دادن رنج محکوم، اتفاقات، اشتباه‌ها در تربیت، و عوامل مخربی که در جامعه باعث می‌شوند فردی به جنون برسد و مرتکب قتل شود، را به تصویر می‌کشد. او معتقد است که اگر ما به جای بریدن سر، عواملی که باعث می‌شوند فرد به آن عمل دست بزند را بهبود ببخشیم، دیگر نیاز به بریدن آن سر‌ها نیست. او پیدا کردن راه حل و حلِ مسئله را به جای پاک کردن آن پیشنهاد می‌کند. او خواستگار نگاه عمیق به ریشه‌ی آن اتفاق و پیشگیری و حذف آن است؛ نه فقط حذف یک فرد که به آن دست زده. 

در داستان اول ما رنج محکوم را مشاهده کردیم و در داستان دوم عواملی را دیدیم که توانست مردی آرام را مجبور به عملی وحشتناک کند. 
این بار از زبان کلود می‌گویم: (( چه چیزی محکوم را مجبور به قتل کرد؟ چه چیزی او را مجبور به دزدی کرد؟ )) شاید جواب مسئله در همین سوال باشد، نه دار، نه گیوتین، نه صندلی برقی و نه در هر روشی برای حذف تنها عاملی کوچک از اتفاقی بد و وحشتناک. 

(( کسی که بر سر گردنه آدم می‌کشد و مال مردم را می‌دزدد، اگر هدایت و تربیت می‌شد، ممکن بود بهترین و عاقل‌ترین خدمتگزار ملت شود. هرچه هست، در سر افراد ملت است. شما در این سر‌ها تخم دانش و اخلاق بکارید، آن‌ها را آبیاری کنید، حاصلخیر کنید، روشن و تربیت کنید، خواهید دید که دیگر نیازی به بریدن این سر‌های نازنین نیست. ))
      

2

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.