یادداشت Nazila Faghani7
دیروز

تورگنیف نویسندهای نکتهسنج و عمیق است.... او لحظاتی کوتاه و بس سرشار را برای خوانندگان به تصویر میکشد... آن، آنی که از ژرفای ادراک همگان در دم میگذرد اما پر از معناست! آن، آنی که آگاهی را در دم در مخاطب به عرصه ظهور میرساند و میگریزد... آن، آنی که ارزشش با گذشت زمان درک میشود و در روح ماندگار میماند. اما برای من در کنار تمامی این ویژگیها، تلخی زهرآگین داستانهاست که در جانم رخنه کرده، مرا به تعمق وا داشته و دچار دگرگونی ژرفی نمودهاست. نگاه تورگنیف به زندگی، انسان، عشق، نفرت، خباثت، خیانت و طبیعت درخور توجه است و آموختنی... [آندری کولاسف و نگاه او به عشق] نمیدانم چه بگویم! این چنین که آیا خواننده حق قضاوت کردن درباره او، واروارا و نیکلای را دارد؟! گمان میکنم مخاطب کاملا در امر قضاوت کردن شخصیتها توسط تورگنیف خلع سلاح میشود! در حقیقت، زوایه دیدهای متفاوت اجازه میدهد که خواننده بیشتر فکر کند و سریع نتیجهگیری نکند! هر چند تورگنیف با تعلیقی که در قضاوت کردن ایجاد میکند و آن را به تعویق میاندازد نمیتواند خواننده را از منظر اخلاقی در امر قضاوت بیتفاوت و خنثی نگاه دارد. اما آیا ما حق این را داریم تعهد و مسئولیتپذیری نسبت به احساسات و افکار دیگران را زیر پا بگذاریم و تماما خوشبخت باشیم!؟ چنین امکانی در ساختار روح و روان و وجدان انسان وجود دارد؟! گمان نمیکنم!! [واسیلی در داستان سه تابلو] نمایانگر انسانی حریص، بیوجدان و بیبندوبار است! همان شخصی که انسانها و ارزش آنان را به سخره گرفته و درنمییابد که بیمسئولیتی و آزادی دروغینش که بیشتر شبیه به نقابی سطحیست چه عواقبی میتواند برای دیگرانی که اخلاق برایشان اهمیت دارد، داشته باشد! [کریلونا در داستان مسافرخانه] همان شخصیست که راس قدرت گمان نمیکند به واسطه اوست که با تصمیم اشتباه ناشی از آزمندی به دیگران آسیب وارد میکند و شخص قربانی نیز نمیتواند دریابد که ضربه اصلی را از چنین شخصی خورده نه راس قدرت! کریلونا همان انسان در حاشیه و در ظاهر سادهایست که بندگی نمایشی را به آزادی اصیل و حقیقی ترجیح میدهد! اما پرسش اینجاست چگونه میتوان در صورت غیاب چنین انسانهایی، جهان و روابط انسانی را تصور کرد؟؟ [داستان سه دیدار] در نوع خود جالب توجه است! فضای رمانتیسیسمی و اثیری اثر خواننده را به درون خود میکشاند و او را محسور خود میکند! محسور زنی که نمیدانیم واقعیست.... اما حضورش و اثرش حس میشود. هرچند گفتنیها بسیار است ولی کلام را با این گفته به پایان میرسانم که ترجمه خوب و روان بابک شهاب نیز در انتقال و درک فضای کلی حاکم بر داستانها، رخدادها و شخصیتها بسیار اثر گذار و ملموس بوده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.