معرفی کتاب مردن اثر آرتور شنیتسلر مترجم علی اصغر حداد

مردن

مردن

آرتور شنیتسلر و 1 نفر دیگر
3.7
45 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

74

خواهم خواند

36

ناشر
ماهی
شابک
9789642093007
تعداد صفحات
142
تاریخ انتشار
1399/9/8

توضیحات

        در یک غروب لطیف و خنک، فلیکس به ماری می‌گوید که دارد می‌میرد و به همین خاطر ترجیح می‌دهد که آن دو رابطه‌شان را با هم قطع کنند. داستان مردن این‌گونه آغاز می‌شود. ماری که به شدت احساس شور عاشقانه‌ای در دل دارد تصمیم می‌گیرد که همراه فلیکس بماند و امیدش را از دست ندهد. این تصمیم برای فلیکس هم بسیار ارزشمند است. آن دو تصمیم می‌گیرند سفر کنند و استراحت و زمان را به خوشی بگذرانند. ولی ماجرا به همین سادگی نیست. مرگ یا بهتر است بگوییم آشکار شدن مرگ، سایه‌اش را بر زندگی آن دو می‌اندازد. آرام آرام سئوال‌هایی در ذهن فلیکس و ماری شکل می‌گیرد که در ابتدا وجود نداشت؛ آیا ماری واقعاً مرا دوست دارد؟ انگیزه‌ی اصلی ماری از این همه محبت چیست؟ آیا فلیکس هیچ گاه خوب می‌شود؟ آیا …

مردن داستانی است درباره‌ی پایان. پایان عشق، پایان دوستی و در یک کلام پایان رابطه.

آرتور اشنیتسلر این داستان را زمانی نوشت که سی ساله بود و هنوز کسی او را «تالی زیگموند فروید» به شمار نمی‌آورد. داستان بلند مردن یکی از نخستین داستان‌هایی است که به زبان آلمانی با نگاهی روانکاوانه نوشته شده است.
      

لیست‌های مرتبط به مردن

پست‌های مرتبط به مردن

یادداشت‌ها

          به نام او

شش سال بعد از اینکه نویسندۀ شهیر روس، لف تالستوی، آخرین شاهکار خود یعنی «مرگ ایوان ایلیچ» را منتشر کرد، آرتور شنیتسلرِ سی ساله اوّلین نوول خود را که یکی از بهترین آثار او نیز هست، منتشر کرد. شنیتسلر در «مردن» به همان موضوع و مضمونی که تالستوی در «مرگ ایوان ایلیچ» پرداخته، می‌پردازد. شخصیت اوّل داستان او نیز به مانند ایوان ایلیچ در معرض مرگی قریب‌الوقوع6 است. هرچند شنیتسلر در این داستان به پختگی تالستوی نرسیده است ولی داستانش حائز ویژگی‌هایی است که خود را به عنوان داستانی مستقل و خوب مطرح می‌کند. در «مرگ ایوان ایلیچ» تنها ایوانِ میانسال با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کند و دیگران نسبت به او و مرگش بی تفاوت هستند (که البتّه این نکتة مهمّ شاهکار تالستوی است) ولی در مردن نه تنها فلیکس جوان تحت‌تأثیر مرگ قریب‌الوقوع خود است، بلکه نامزدش ماری نیز دل‌نگران اوست و به نوعی با مرگ (مرگ دیگری) دست‌وپنجه نرم می‌کند.

این داستان بلند، اوّل‌بار در سال 1386 در مجموعه‌داستان «گریز به تاریکی» با ترجمۀ نسرین شیخ‌نیا (دانش‌پژوه) توسّط نشر ماهی منتشر شد و بعدها در سال 97 توسّط علی‌اصغر حداد به صورت کتابی مستقل باز هم توسّط نشر ماهی به چاپ رسید. بنده ترجمۀ آقای حداد را پیشنهاد می‌کنم، هرچند ترجمۀ خانم دانش‌پژوه هم خوب و خواندنی است.
        

5

          دوست دارم اول از ترجمه روان و گیرای آقای حداد بنویسم. بعد از قلم نویسنده این بازگردانیِ همراه با حس و رنگ خوب مترجم است که خواننده را همراه می‌کند. ترجمه تمیز باعث می‌شود حتی با اینکه می‌دانی داستان تا حد زیادی قرار است چه مسیری را طی کند باز خسته نشده و تا آخرین صفحه ادامه دهی. 
خیلی‌ها این اثر را با مرگ ایوان ایلیچ تولستوی مقایسه می‌کنند. شاید تفاوت آشکار در ایده مرکزی دو نویسنده باشد. تولستوی از رستگاری می‌نویسد. پایان بندی روایت او این است که: اگر زندگی را صرف چیزهای بی ارزش کنی و تهی از معنا و هدف باشی، مرگت هم بی‌معنا خواهد بود. 
اما شنیتسلر گویی مرگ را به سخره می‌گیرد. مرگ طبیعی است. کسی به آن توجه ندارد. قابلیت استخراج پند و اندرز و فلسفه بافی هم برای آن موجود نیست. مرگ فرایند عادی و معمولی دارد. می‌توان گفت ایوان ایلیچ با آرامش درونی مرگ را پذیرفت و آخرین نفس را کشید. اما فلیکس مرگی سخت را پذیرفت. بدون اینکه با خود و دنیایش به صلح برسد. او ماری که عشق زندگی‌اش بود بر سر دوراهی قرار‌ داد. ماری که شور و شوق جوانی هنوز با او سفر می‌کرد و حقش زیستن بود. حق طبیعی‌اش‌. 
در مردن، رگه‌هایی از گریز از مرگ موجود است. فرار به نقطه‌ای که یاد مرگ بی رنگ باشد. بدون شک هم عصر بودن شنیتسلر با فروید باعث شده تا این اثر، روایتی روانکاوانه داشته باشد و حس و حال اندوهگین‌ و روح رنجور فلیکس  ما را  به یاد یک مراجع روان درمانی بیندازد. 
در آخر پیشنهاد می‌کنم  هم مردن و هم مرگ ایوان ایلیچ را به عنوان دو اثری که مستقیم به مرگ  و افرادی که در آستانه آن هستند می‌پردازند بخوانید...
        

13