در طول مطالعه ی کتاب هربار میگفتم خب این بالاخره چه کتابیه تا اینکه متن انتهای کتاب از نویسنده در مورد نحوه ی نوشتن و انتشارش رو خوندم و متوجه شدم خودش هم همچین سوالی داشت و حتی مطرح میکنه که ژانر مشخصی هم نداره.در لابلای فصل های کتاب همیشه حس میکردم اغراق میشه در بیان مسئله ی افسردگی مت.ولی هربار که وارد جزییات میشد میگفتم اع چه نمونه های آشنایی..واسه خودمم پیش اومده..یا فلانی هم بهم گفته در این مورد.
یکی از بخش های جالب کتاب همون سوالی بود که از مردم پرسیده بود و هرکسی دلیل متفاوتی رو مطرح میکرد.بعضی از دلایل بنظرم خیلی ساده بود و بعضیاشون دلیلی بود که زودگذر تلقی میشد.. برام سوال بود اگه اون دلیلش نقض بشه چیکار میکنه؟و تنها یه جواب داشتم که بعد از طی یه مرحله ی کوتاه حتما دلیل ساده ی دیگه ای پیدا میکنه.و درنهایت این سوال در فصل های آخر کتاب
خب اینم همون چیزی که همیشه دلم میخواسته.پس چرا خوشحال نیستم؟
و انگار دقیقا همون مطلبیه که سالهاست خیلیامون باهاش درگیریم.و توی کتاب پاسخ داده ولی بنظرم هرکسی باید جواب منحصر بفرد خودش رو برای این سوال پیدا کنه تا مفهومی که از خوشحالی و زندگی میخواد تو اعماق وجودش نقش ببنده.