یادداشت مهران م
1403/11/14
مقدمه ی هیچ کتابی رو نمیخونم.چوننمیخوام جهت داده بشه به خوندنم.بنظرم هیچ لزومی نداره مقدمه برای هر کتابی.با موخره در هر کتابی خیلی مشکلی ندارم ولی نمیدونم چرا اکثر نویسنده ها یا مترجم ها یا ناشرین برای کتاب مقدمه مینويسن.یه کتاب نوشته شده.از صفحهی اول تا صفحه ی آخر.اگه قراره با مقدمه ی کتاب توضیحی در مورد کتاب داده بشه خب خود نویسنده باید در متن کتاب میآورد.و اگه نویسنده فک میکنه که با مقدمه کتابش قابل فهم تر خواهد بود یا گره گشایی خواهد کرد خب پس در روایت کتاب دچار مشکل بوده.این نظر شخصی خودم بوده همیشه و هدفم از بیان این مطالب هم این بود که مطابق با سلیقه م کتاب مقدمه نداره.یه تقدیم کتاب داره و یه بند کوچیک که اصلا نمیدونم چیه.جالبتر اینکه موخره هم نداره.کل صفحات کتاب فقط خود ژرمینال بود.کتاب بسیار ساده و روان شروع میشه،ادامه پیدا میکنه،اوج و فرود داره و خیلی هم شتاب خوبی داره.هرگز خسته کننده نبود.هرگز از ریتم خودش خارج نشد.شخصیت ها هم تقریبا غریبه نبودن برام.نوع کنش و واکنش و سیر حوادث داستان جالب بود.در عین سادگی غافلگیری ها و لحظات ماندگاری برام داشت که حتما تو ذهنم میمونه.حتی تاریکی های توصیف شده و عجیب ،کشمکش های بین شخصیت ها و سهم خواهی ها راحت مطرح میشد ولی عمیق بفکر میانداخت منو.یکی از نکات جذاب برام نتیجه ی اعتصاب بود.در کتاب همسایه ها اثر احمد محمود هم نتیجه ی اعتصاب برام مهم بود .در هردو مورد نتیجه قابل باور بود و تاثیر گذار.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.